شهدای ایران shohadayeiran.com

همزمان با هفته دفاع مقدس، چاپ هفتم کتاب خاطرات مهدی زین الدین با عنوان «تو که آن بالا نشستی» و چاپ نوزدهم کتاب «شهید همت به روایت همسر» از سوی انتشارات روایت فتح راهی بازار نشر شد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از خبرآنلاین، جلد پنجم مجموعه «از چشم‌ها» با عنوان «تو که آن بالا نشستی؛ کتاب مهدی زین‌الدین» خاطرات شهید زین‌الدین را از زبان پدر، مادر و هفده نفر از همرزمان و دوستانش بازگو می‌کند. در واقع این کتاب، بازنویسی خاطرات است و متن آن بر اساس مصاحبه‌های انجام شده گردآوری شد و در طول هفت دوره تجدید چاپ مطلب جدیدی به آن اضافه نشده است. این اثر در قالب مجموعه «از چشم‌ها» به نگارش درآمد و چارچوب این مجموعه باعث شد تا وقایع و روایت‌های این کتاب به دور از قصه‌پردازی بازگو شود.

احمد جبل‌عاملی، نویسنده کتاب  با اشاره به اینکه کتاب «تو که آن بالا نشستی...» فارغ از خیال‌پردازی نویسنده، نوشته شده و روایت خوبی دارد، می گوید: «این کتاب برای نخستین بار در سال ۱۳۸۲ منتشر شد، اما بازخورد چشم‌گیری در جامعه نداشت که شاید علت این اتفاق به چرخه نامناسب تبلیغ و توزیع کتاب کشور بازگردد.»

تو که آن بالا نشستی؛ کتاب مهدی زین‌الدین» در قطع رقعی در ۱۱۲ صفحه با قیمت چهار هزار تومان منتشر می شود. قابل توجه است تاکنون ۱۸ هزار نسخه از این کتاب به فروش رسیده است.

به گزارش خبرآنلاین کتاب «شهید همت به روایت همسر» که به قلم حبیبه جعفریان نوشته شده است به بیان بخشی از زندگی شهید محمد ابراهیم همت از زاویه دید همسرش می‌پردازد.

شهید محمد ابراهیم همت، دوازدهم فروردین سال ۱۳۴۴ در اصفهان به دنیا آمد. وی پس از شروع جنگ تحمیلی، به صحنه جنگ وارد شد و در مدت حضورش در جبهه‌های نبرد، خدمات موثری ارایه کرد و در نهایت در هفدهم اسفند سال ۱۳۶۲ در جزیره مجنون به شهادت رسید.

در مقدمه کتاب می‌خوانیم: «در کتاب قطور تاریخ، فصل جدیدی به نام انقلاب اسلامی و به نام انسان نوشته شده است. این فصل از جنس بهار است ولی به رنگ سرخ نوشته شده است و خزانی به دنبال ندارد. این فصل، داستان تجدید عهد انسان در روزهای پایانی تاریخ است و برای همین با خون و اشک نوشته شده است; خونی که یک روز در این سرزمین بر خاک ریخته شد و اشکی که روزی در وداع، گوشه چادری پنهان شد و روزی دیگر بر سر مزاری به خاک فرو شد؛ و امروز باز هم جاری می‌شود تا یک بار دیگر، گرد و غبار ناگزیر زمان را از چهره سرداران روزهای انتظار بشوید؛ در کتاب قطور تاریخ، فصل جدیدی نوشته شده است که سخت عاشقانه است.»

همسر شهید همت، داستان ازدواج با او را اینچنین شرح می دهد:

«با یکی دو نفر از دوستان خود عازم کرمانشاه شدیم، آموزش و پرورش آن‌جا ما را به پاوه فرستاد. وقتی وارد شهر شدیم هوا تاریک شده بود. باران می‌بارید. یک‌راست به ساختمان روابط عمومی سپاه رفتیم. همت آن ‌جا نبود. گفتند به سفر حج رفته است. در اتاق خواهران مستقر شدیم و از روز بعد کار خود را در مدارس پاوه آغاز کردیم. آن زمان شهر رونق بیشتری پیدا کرده بود و بخش عمده‌ای از منطقه پاک ‌سازی شده بود و تعداد زیادی از نیروهای بومی توسط شهید ناصر کاظمی و همت، جذب کانون فرهنگی جهاد و سپاه شده بودند.

سفر حج ایشان حدود بیست روز به طول انجامید. در این فاصله به اتفاق خواهران اعزامی خانه‌ای برای سکونت خود در شهر اجاره کردیم. یک شب پیش از آمدن حاجی به پاوه خواب عجیبی دیدم. او بالای قله‌ای ایستاده بود و من از دامنه قله او را تماشا می‌کردم. خانه سفیدی را به من نشان داد و گفت: "این خانه را برای تو می‌سازم، هر وقت آماده شد دست تو را می‌گیرم و بالا می‌کشم." فردای آن شب خبر رسید همت آمده است. یکی-دو روز بعد، از فرماندار شهر برای سخنرانی در مدرسه دعوت کرده بودیم. گفتند کسالت دارد و همت به جای ایشان آمد. حالا دیگر او را حاج همت صدا می‌زدند. چند دقیقه‌ای پس از شروع سخنرانی ایشان، برادری از سپاه آمد و خبر درگیری مناطق اطراف پاوه را داد. حاجی عذرخواهی کرد و مدرسه را ترک گفت.

دو روز بعد همسر یکی از برادران اعزامی از اصفهان، که در آموزش و پرورش فعالیت می‌کرد و ارتباط صمیمانه‌ای با حاج همت داشت، به محل سکونت ما آمد و درخواست ازدواج با حاج همت را مطرح کرد، بهانه‌ای آوردم و پاسخ منفی دادم. آن خانم اصرار کرد و از خلق و خوی شهامت، اخلاص و فداکاری حاجی تعریف کرد و گفت: "دیگران روی شهادت و گواهی همت قسم یاد می‌کنند." گفتم روی این موضوع فکر می‌کنم. دو یا سه روز بعد در خانه همان خانم و همسرشان با همت حرف زدیم. او نشانی منزل ما را در اصفهان یادداشت کرد. در آن ایام سپاه پاوه همچنان مشغول پاک ‌سازی روستاهای مرزی از لوث گروهک‌ها و عراقی‌ها بود و چون او نقش عمده‌ای در فرماندهی این عملیاتها داشت قرار شد پس از اتمام عملیات راهی اصفهان شود.

همزمان با انتقال تعدادی از شهدا به اصفهان فرصتی فراهم شد و حاجی در آن سفر همراه با خانواده خود برای گفتگو با پدر و مادرم به خانه ما رفتند. از آن‌جا که شخصیت حاج همت احترام برانگیز بود و علاوه بر آن از قدرت کلام خوبی برخوردار بود و محبت دیگران را نسبت به خود جلب می‌کرد، در اولین برخورد با خانواده من توانسته بود جای خود را باز کند.

به دنبال موافقت هر دو خانواده حاج همت از اصفهان با پاوه تماس گرفت. برادران مستقر در کانون، امکان سفر من به اصفهان را در اسرع وقت فراهم کردند. فردای همان روز که به اصفهان رسیدیم حاج همت به خانه آمد. خانواده ما قصد داشتند مراسم عقد و عروسی را به زمان خاصی بیندازند، اما ایشان با تبحری که در جا انداختن مطالب داشت گفت: " برای یک مسلمان هیچ روزی بهتر از ولادت بنیانگذار اسلام نیست." و با این جمله قرار عقد را برای دو روز بعد، یعنی هفدهم ربیع‌الاول گذاشت.

دلم می‌خواست خطبه عقد را امام خمینی(ره) بخوانند، این، یکی از آرزوهایی بود که زوج‌های جوان در آن روزها داشتند و در صورت انجام آن به خود می‌بالیدند. به حاج همت پیشنهاد کردم از دفتر امام وقتی بگیرند. ولی پیش از آن‌که درخواست خود را به طور کامل به زبان بیاورم حاجی از من خواست صرف ‌نظر کنم. او گفت: " راضی نیستم روز قیامت جوابگوی این سؤال باشم که چرا وقت مردی را که متعلق به یک میلیارد مسلمان است به خودت اختصاص دادی."

قرار خرید گذاشته شد. حاج همت دست خانواده‌اش را جهت خرید برای من باز گذاشته بود، اما برای خودش جز یک حلقه ساده که قیمت آن به دویست تومان هم نمی‌رسید، خرید دیگری نکرد.مراسم عقد به دور از هرگونه تجملات و ریخت و پاش برگزار شد. من با لباس ساده سرسفره حاضر شدم. حاجی نیز یک دست لباس سپاه به تن کرده بود. میهمانان مجلس، اعضای هر دو خانواده و تعدادی از دوستان من و حاجی بودند. مراسم با صلوات و مدیحه‌سرایی برگزار شد، هر چند که این‌چنین رسمی در میان اقوام و خانواده ما معمول نبود.»

چاپ نوزدهم کتاب «شهید همت به روایت همسر» اثر حبیبه جعفریان با شمارگان پنج هزار و ۵۰۰ نسخه، به‌زودی در اختیار علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت.

همچنین بر اساس گزارش سایت ناشر، هفت مجموعه کتاب پرفروش روایت فتح، در هفته دفاع مقدس با تحفیف ۲۵ درصدی به مخاطبان ارایه می‌شود. «اینک شوکران»، «آسمان»، «روایت نزدیک»، «دوره درهای بسته»، «نیمه پنهان ماه»، «زندگی» و «مادران» عناوین این مجموعه‌ها را تشکیل می‌دهند. علاقمندان می‌توانند کتاب‌های مورد علاقه خود به صورت اینترنتی خریداری یا به فروشگاه انتشارات به نشانی میدان فردوسی، خیابان سپهبد قرنی نبش کوچه شهید فلاح‌پور مراجعه کنند.
انتشار یافته: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
حسام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۳:۱۱ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۳
0
0
آقا اگه حاج همت 44 متولد شده باشه و 62 هم به شهادت رسیده باشه ینی 18 سال سن داشته بنابراین این موضوع بامطالب دیگه کتاب همخوانی نداره!!!!!!!!!!!
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار