شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۵۰۱۰۰
تاریخ انتشار: ۰۶ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۶
مروری بر کارنامه نجفی
محمدعلی نجفی در دوران فتنه 88 یکی از افراد موثر اصلاح طلبان بود. او به همراه معصومه ابتکار تلاش داشتند تا خانواده های کشته شدگان در فتنه 88 را تحریک کنند.
به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ سرانجام حکم نجفی مطابق پیش بینی ابلاغ شد اما در این میان واقعیاتی وجود دارد که باعث شده بود بسیاری از اصلاح طلبان و نیز اعضای شورای شهر از تایید نجفی برای این سمت مطمئن نباشند هرچند به صورت علنی آن را بروز نداده بودند.

مواضع عملی شهردار جدید تهران در فتنه 88!

محمدعلی نجفی در دوران فتنه 88 یکی از افراد موثر اصلاح طلبان بود و اگرچه تلاش داشت تا موضع گیری علنی و آشکاری در این خصوص نداشته باشد و خود را مهره ای سفید نگاه دارد اما برخی اقدامات عملی و گاه پنهان وی در جریان رای اعتماد به او در سال 92 به عنوان وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش افشا شد.

به طور مثال، او به همراه تعداد دیگری از همفکرانش نامه‌ای در حمایت از سران فتنه امضا کرده بود که اگرچه نجفی از آن ابراز بی اطلاعی کرد اما بعد مشخص شد که ‌سایت رئیس دولت اصلاحات نیز این نامه را با امضای نجفی منتشر و آن را تأیید کرده است.

همچنین عکس او در تجمع دانشجویان دانشگاه شریف در تاریخ 16 آذر سال 88 منتشر شده بود و این باز هم بر خلاف ادعای نجفی است که می گفت پس از نماز جمعه 29 خرداد همان سال در هیچ راهپیمایی شرکت نکرده است.

از دیگر موارد قابل تامل مخالفت وی با نامگذاری میدانی در تهران به نام "9 دی" است. نجفی ادعا کرده بود که علت مخالفتش این بوده که میدان موردنظر به نام آیت‌الله حق‌شناس بود اما در خصوص این ادعا، رئیس وقت شورای شهر تهران اعلام کرده بود میدانی به‌عنوان آیت‌الله حق‌شناس در تهران وجود ندارد!

نکته قابل تامل دیگر اظهارات یکی از نمایندگان مجلس بود که گفته بود: «من در شورای عالی هلال‌احمر بودم. زمانی که گروه‌ها برای سرکشی به منازل آسیب دیدگان فتنه می‌رفتند، خانواده‌ها می‌گفتند قبل از شما آقای نجفی با خانم م.الف. آمده و گفته‌اند که "ما نماینده موسوی و کروبی هستیم، چرا شما مدعی شهدایی که داده‌اید، نمی‌شوید؟"».

محمد علی نجفی نیز در دفاع از خود سرکشی به خانواده‌های آسیب‌دیده را مطابق مصوبه شورای شهر تهران دانست. اما این دفاعیه نجفی نیز با تکذیبیه چمران رئیس شورای شهر تهران بی‌اثر شده بود.


با مرور این واقعیات بهتر می توان به قضاوت نشست که اعضای شورای شهر تهران چه کسی را به عنوان شهردار منتخب خود برگزیده اند.
انتشار یافته: ۵
غیر قابل انتشار: ۰
مرتضی خاکپور
|
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
|
۱۰:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۶
0
0
...

ابرهیم یزدی مرد ؟!

و زمین او را قبول نکرد ؟!

و ایران زمین او را نپذیرفت ؟!

و در غربت مرد ؟!

و این عاقبت رزمنده ستیزان است ؟!

وجدانتان را ؟!

با حقوق گرفتن رزمندگان و جانبازان بالاخص ۵% دفاع مقدس:

بیشتر از این مخالفت نکنید ؟!

که می میرید :

بدون اینکه نامی از شما مانده باشد ؟!

می ماند : به شر ؟!

...
ح ع
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۶
0
0
بدبختی مردم است که کسانی امورمردم را دردست گرفته اند که کارنامه بدی در سالهای گذشته از خود برجای گذاشته اند!شورای شهر، شهرداری، مجلس و... در اختیار کسیت؟ آیا اینها می توانند دردی ازبیچارگان مستضعف درمان کنند!؟
مرتضی خاکپور
|
Germany
|
۱۰:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
0
0
...

می خواستم دیگر از فقر بچه های دفاع مقدس ننویسم ؟!

ولی باز هم می گویم :

این دیگر آخری است ؟!

شاید از شهرداری بنویسم ؟!

شاید کسی گوش کرد ؟!

و شهر را نجات دادم ؟!

شاید .

...

از شهرداری چه بنویسم ؟!

مگر خودشان نمی بینند ؟!

وسط شهر خیابان ولیعصر (عج) روبروی تاتر شهر :

پیاده رو ۸ متری را یک نفر ۸۰ متر بساط دستفروشی لباس دارد ؟!

و کمتر از یک متر عبور است :

که فقط میشود همدیگر را بغل کرد و رد شد ؟!

با این مدیریت شهر تهران :

زیر خاکی شد ؟!

تهران ؟!

...


http://khakpour1396.blogfa.com

...
ناشناس
|
Germany
|
۲۰:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۷
0
0
...

بز بز قندی



روزی روزگاری در یک جنگل سبز یک بزبزقندی با سه بزغالش زندگی میکردن . بزبز قندی اسم بچه هاش رو گذاشته بود : شنگول ، منگول و حبه انگور .
بز بز قندی همیشه بچه ها رو نصیحت میکرد و میگفت هرگز در را به روی کسی که نمیشناسند باز نکنند و خیلی مواظب آقا گرگه باشند . او میگفت که آقا گرگه همیشه تو کمینه .
یک روز بزبز قندی تصمیم گرفت برای خرید از کلبه بیرون بره . او به بچه هاش گفت : « شنگولم ، منگولم ، حبه انگورم ، من دارم میرم . رد رو رو کسی باز نکنین ها . »
بچه ها با هم گفتند :« نه مامان بزی ، خیالت راحت باشه . »
بزبز قندی بچه ها رو بوسید و خداحافظی کرد و رفت .
حالا براتون بگم از آقا گرگه که پشت درختها ایستاده بود و کلبه بزبز قندی رو تماشا میکرد . وقتی بزبز قندی از کلبه بیرون رفت آقا گرگه خوشحال شد . او میخواست برای نهار سه بزغاله خوشمزه بخوره . کمی که گذشت آقا گرگه به طرف کلبه رفت و در زد .
بچه ها پرسیدند : « کیه کیه در میزنه ؟ »
گرگه گفت : « منم منم مادرتون . مادر مهربونتون . غذا آوردم براتون . دروباز کنین . »
بچه ها گفتند : مامان ما صدای لطیف و نازکی داشت . صدای تو کلفته . تو مادر ما نیستی . »
گرگه همانجا ایستاد و فکر کرد و چند دقیقه بعد دوباره در زد و با صدای نازکی گفت : « بچه های خوب من . من مادرتون هستم ، در رو باز کنین . »
بچه ها گفتند : « اگه تو مامان ما هستی دستاتو از زیر در نشون بده . »
آقا گرگه دستهاشو از زیر در نشون داد .
بچه ها گفتند : « واه واه واه . چه دستهای سیاهی ، چه ناخونای بلندی ، مامان ما دستهای سفید و خوشکلی داشت و ناخوناش کوتاه و تمیز بود . تو مامان ما نیستی . »
آقا گرگه کمی فکر کرد و بعد به طرف آسیاب دوید ، دستهاشو تو آرد فرو برد ، ناخوناشو کوتاه کرد ، به طرف کلبه دوید و دستهاشو از زیر در نشون داد .
بچه ها گفتند : « مامان ما حنا به دست داشت . تو مامان ما نیستی . »
آقا گرگه به طرف خونه دوید ، دستهاشو حنا بست و به سرعت برق و باد به کلبه مامان بزی برگشت .
بچه ها با دیدن دستهای سفید و حنا بسته گرگ ناقلا ، گول خوردند و در رو باز کردن . آقا گرگه به داخل کلبه پرید و بچه ها رو دنبال کرد .
حبه انگور که از همه کوچیکتر بود به داخل تنور پرید و قایم شد ولی شنگول و منگول بیچاره جایی برای قایم شدن پیدا نکردند .
خلاصه گرگ ناقلا در یک چشم به هم زدن بزغاله ها را قورت داد ، لبهایش را لیسید و با خوشحالی گفت : « به به چه ناهار خوشمزه ای نوش جان کردم . اون یکی بزغاله باشه برای بعد . الان شکمم جا نداره . »
و بس که سنگین شده بود همانجا نشسته خوابش برد .
حالا بشنوید از مامان بزی : او با سبد خرید از شهر برگشت ولی چه چیزی دید ؟
گرگ ناقلا با شکم باد کرده وسط کلبه دراز به دراز افتاده بود و اثری از بچه ها نبود .
بز بز قندی بر سر خود کوبید و شروع به گریه کرد . حبه انگور که صدای مامان بزی رو شنید از تنور بیرون پرید و اشک ریزون ماجرا را تعریف کرد .
بز بز قندی عصبانی شد . چاقوی آشپزخونه را برداشت ، به طرف گرگ پرید و شکمش رو پاره کرد . شنگول و منگول بیرون پریدند و مادرشون رو بوسیدند .
بزبزقندی شکم آقا گرگه رو پر از کاه کرد و اونو دوخت بعد گرگ گریان را با لگد از خونه بیرون انداخت .
بچه ها که درس بزرگی گرفته بودند به مامانشون قول دادن که همیشه حواسشون جمع باشه و گول کسی رو نخورن .
و بچه های خوب شما هم به یاد داشته باشید :
گرگ بدجنس شاید به صورت یه آدم در کمین شما باشه . همیشه به حرف مادرتون گوش کنید و در را بروی کسی که نمیشناسین باز نکنین .
...

و شما در لباس گرگ ؟!

رزمندگان و جانباران بالاخص ۵% دفاع مقدس

را فقیر و بدبخت نمودید ؟!

و با مخالفت شدید خودتان با حقوق و معیشت

اینان : بیچاره شان کردید ؟!

و به جامعه تلقین نمودید که باید رانت خواری کنند ؟!

و به جامعه تلقین نمودید که باید از فرهنگ ایثار و شهادت دوری کنند ؟!

وپاکدستی و درستکاری را از جامعه دور کردید ؟!

و دروغ و گرگ بودن ترویج کردید ؟!

...

http://mkhakpour9.persianblog.ir


http://khakpour95m.blogfa.com


http://khakpour1396.blogfa.com



...

80khorshid@gmail.com

...
مرتضی خاکپور
|
Germany
|
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۸
0
0
...


ماموران لباس قهوه ای .

طرح انظباط شهری حفاظت معابر .

ریختن خیابان ولی عصر روبروی تاتر شهر .

از دست فروشی خبری نیست .

مغازه ها هم بساط بیرون را جمع کرده اند .

شهر چه خوب است .

...
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار