شهدای ایران shohadayeiran.com

وبلاگ دلنوشته
شیرینی، تلخی و تنهایی آفریده‌ای و در پایان، خودت با تنهایی همراه شده‌ای، تنهایی را تنها نگذاشته‌ای، تو از رگ گردن به تنهایی نزدیک‌تر شده‌ای؛ زشتی‌ها را همراه شیطان به دوزخ و تنهایی را با خودت به بهشت برده‌ای.
به گزارش پایگاه خبری شهدای ایران، در وبلاگ دلنوشته آمده است: و ابتدا آسمان‌ها و زمین را آفریده‌ای، آسمان را آبی و زمین را خاکی آفریده‌ای، و بعد آب و بعد باران آفریده‌ای، آب آفریده‌ای، باریده‌ای، بزرگش کرده‌ای و بعد دریا آفریده‌ای، تو برای آسمان دریا آفریده‌ای تا هر روز خودش را و جلوه‌ای از تو را در آیینه دریا ببیند.

و بعد خورشید آفریده‌ای، بر زمین تابیده‌ای و بعد به زمان رسیده‌ای، زمان آفریده‌ای، آفتاب را به حرکت در آورده‌ای، با آفتاب سیاهی شب را به سپیدی صبح تبدیل کرده‌ای و زمین را با قدرتت جلایی طلایی رنگ داده‌ای و آن را این گونه آراسته‌ای.

و بعد برای شب‌های تنهایی آسمان ماه آفریده‌ای، ستاره آفریده‌ای، آسمان را رنگارنگ کرده‌ای و این طور محبتت را نثارش کرده‌ای و بعد به ماه و ستاره‌ها نور تابانده‌ای، خورشید را فاعل و ماه و ستاره‌ها را مفعول کرده‌ای، یک طرف آفتاب را رو به زمین و سمت دیگرش را به آسمان تابانده‌ای و بعد برای اینکه زمین به زیبایی آسمان حسودی‌اش نشود خاک نرم را سرد کرده‌ای، سنگ کرده‌ای و اینگونه بر زمین منت نهاده‌ای، آن را آراسته‌ای.

و بعد برای تکراری نشدن زمین از بی‌رنگی، رنگ آفریده‌ای؛ سنگ‌ها را به 34 رنگ در آورده‌ای و در محدودیت زمین نامحدودشان کرده‌ای، آنها را همه جای زمین پراکنده‌ای، و بعد به آنها قدرت تکثیر بخشیده‌ای؛ آنها را از رحم گرم زمین خارج کرده‌ای و اینگونه خالق خلقتی دیگر شده‌ای.

و بعد برای اینکه به آنها حس بی‌ثمری دست ندهد، ثمرشان داده‌ای، سبزی‌شان را با همه رنگ‌ها در هم آمیخته‌ای، آنها را آراسته‌ای و گل آفریده‌ای، زیبایی آفریده‌ای، به بوی خوش گل‌ها منت نهاده‌ای و به مزه تلخ‌شان شیرینی میوه‌ها را چشانده‌ای.

و بعد دوباره به سراغ دریا رفته‌ای، به دریا جان داده‌ای، روح داده‌ای، در یک چشم به هم زدن درخت داده‌ای، سنگ داده‌ای، گل داده‌ای، انعکاس زیبایی‌هایت را به او هدیه داده‌ای و در پایان به او میوه داده‌ای؛ ماهی داده‌ای، به دریا ثمر داده‌ای، زندگی داده‌ای، او را مادر ماهی‌ها کرده‌ای و او را شب و روز عابد و دیوانه خودت کرده‌ای.

و اما تو برای دریا ماندن دریا و زمین ماندن زمین و آسمان ماندن آسمان و همه چیز ماندن همه چیز آنها را محدود کرده‌ای.

زمین را لغزانده‌ای، پوسته‌اش را گاهی وقت‌ها لرزانده‌ای و بعد به سراغ درختان رفته‌ای، پاییز آفریده‌ای، گاهی وقت‌ها بی‌روحشان کرده‌ای، بعضی‌هایشان را زود به پایان رسانده‌ای و بعضی‌ها را هر سال یک بار خشکانده و دوباره به آنها جان داده‌ای.

و بعد به سراغ دریا رفته‌ای؛ در آب آرام دمیده‌ای، به آن موج داده‌ای و زندگی‌اش را نا آرام کرده‌ای و هر روز محدود‌ترش کرده‌ای، تکه‌ای را از آن گرفته و به خشکی داده‌ای، دریا را خشکانده‌ای، باران را محدود کرده‌ای و بعد به سراغ خورشید و ماه و ستاره‌ها رفته‌ای، زمان و مکان را برایشان محدود کرده‌ای، یک جایی را شب و جایی دیگر را روز آفریده‌ای، زمین را گرد کرده‌ای و ساعت دیده شدنشان را، فرمانروایی‌شان را به شب و روز محدود کرده‌ای، آنها را فانی کرده‌ای.

باد آفریده‌ای، او را در آسمان‌ها و زمین وزیده‌ای، آن را گاهی وقت‌ها رام و گاهی نا آرام کرده‌ای، به او فرمان دمیدن در آسمان‌ها و زمین و دریا داده‌ای و آفرینش را از بزرگی‌ات آگاه کرده‌ای و بعد بهشت و جهنم آفریده‌ای، زشتی‌ها و زیبایی‌ها را از هم جدا کرده‌ای.

و بعد در انتها و امتداد تمام بودن‌ها و نابودن‌ها انسان آفریده‌ای و تمام بزرگی‌ات را یکجا به او تابانده‌ای، عقل داده‌ای و قلب داده‌ای و بعد فرشته‌ای را به بهانه امتحان سخت انسان شیطان کرده‌ای، و شیطان را مثل فرشته‌ها همراه انسان کرده‌ای، به انسان غریزه داده‌ای، عقلش را نامحدود و باز با غریزه محدودش کرده‌ای و بعد برای بی‌ثمر نبودنش به او فرزند داده‌ای و کام جویی‌هایش را وسیله دادن فرزند کرده‌ای.

و بعد عشق آفریده‌ای و همه زیبایی‌هایت را در آن به تصویر کشیده‌ای، شیرینی و تلخی و بعد تنهایی آفریده‌ای و بعد در پایان خودت با تنهایی همراه شده‌ای، تنهایی را تنها نگذاشته‌ای، تو از رگ گردن به تنهایی نزدیک‌تر شده‌ای و بعد مرگ آفریده‌ای؛ زشتی‌ها را همراه شیطان به دوزخ و تنهایی را با خودت به بهشت برده‌ای و بعد تنهایی را عاشق خودت کرده‌ای.

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار