شهدای ایران shohadayeiran.com

زن میانسال از شدت شرم نمی توانست به چهره دخترش نگاه کند گویی تا آن روز هرگز به چهره و پوشش او دقت نکرده بود. آرایش غلیظ و لباس های خارج از عرف را تازه بر چهره و پیکر دخترش می دید اما نمی توانست باور کند که عزیز دردانه او سر از لانه های فساد درآورده باشد...
به گزارش شهدای ایران به نقل از خراسان،‌زن میانسال که با دیدن شرایط اسفبار دخترش گویی آینده او را در باتلاق تباهی می دید در حالی که عنوان می کرد می خواستم تنها فرزندم عصای روزگار پیری ام باشد به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: سال ها قبل وقتی با «امیرخسرو» ازدواج کردم تصمیم گرفتیم تا چند سال صاحب فرزند نشویم. هدف ما از این تصمیم آن بود که ابتدا از نظر مالی و امکانات رفاهی بی نیاز شویم تا فرزندانمان در رفاه و آسایش زندگی کنند! این بود که در کنار یکدیگر کمربند کار و تلاش را محکم بستیم و برای درآمدزایی بیشتر از هیچ کوششی فروگذار نکردیم. من و امیرخسرو شبانه روز تلاش می کردیم تا موجودی حساب های بانکی مان را افزایش بدهیم آن قدر غرق در کار و تلاش و فراهم کردن امکانات زندگی شده بودیم که فرزنددار شدن را از یاد برده بودیم. زمانی به فکر این موضوع افتادم که دیگر دیر شده بود و نمی توانستم به راحتی باردار شوم. از آن روز به بعد به پزشکان مختلف مراجعه و انواع داروها را استفاده کردم تا این که خداوند «پریا» را به ما عنایت کرد. از همان روزهای اول تولد پریا من و امیرخسرو تصمیم گرفتیم همه نوع امکانات را برایش فراهم کنیم تا هیچ کمبودی در زندگی احساس نکند چرا که او تک فرزند و عزیز دردانه ما بود.پریا هر روز بزرگ تر می شد اما من و پدرش بزرگ شدن او را نمی دیدیم و تنها پول در اختیارش می گذاشتیم تا هرچه دوست دارد برای خودش فراهم کند به رفت و آمدهای او هم کاری نداشتیم چرا که احساس می کردیم او هنوز یک دختر کوچک است و به نصیحت و راهنمایی نیاز ندارد. پریا 17 ساله بود اما در چشم ما دختری خردسال جلوه می کرد تا این که عصر دیروز وقتی از او پرسیدم کجا می روی؟ مانند همیشه فریاد زد شما اگر به فکر من بودید مرا تنها نمی گذاشتید حالا هم به خانه دوستم می روم! من هم طبق معمول مخالفتی نکردم تا این که امروز از کلانتری تماس گرفتند وتازه فهمیدم که پریا در یک لانه فساد در حال مصرف موادمخدر دستگیر شده است. وقتی به کلانتری آمدم نمی توانستم باور کنم که او پریای نازدانه من است چرا که از لباس های زننده ای که به تن داشت خجالت می کشیدم و از دیدن آرایش غلیظ او شرم می کردم.دخترم بر اثر غفلت من و امیرخسرو و رفت و آمد با دوستانی که شناختی از آن ها نداشتیم به مواد مخدر صنعتی آلوده شده بود و به همین خاطر در مراکز فساد پرسه می زد و... پریا نیز که تا آن لحظه سکوت کرده بود رو به مادرش کرد و گفت: من در کوچه های شهر به دنبال محبت بودم و شما قصد داشتید همه مشکلات مرا با پول حل کنید اما...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار