شهدای ایران shohadayeiran.com

بارها تصمیم گرفتم خودم را از این منجلاب بیرون بکشم، اما به خاطر اراده ضعیفی که داشتم، باز هم در برابر موادمخدر زانو زدم و به پاتوق خلافکاران رفتم.
شهدای ایران: مرد 35ساله که از شدت خماری نمی توانست از افتادن پلک هایش جلوگیری کند، در حالی که عنوان می کرد رفاه بیش از حد و تربیت ناصحیح مرا از بلندای قله خوشبختی به عمق دره بدبختی سوق داد، به تشریح ماجراهای تلخ و شیرین زندگی اش پرداخت و گفت: در یک خانواده معمولی اما مرفه به دنیا آمدم. فرزند دوم خانواده بودم و تا مقطع فوق دیپلم تحصیل کردم. این در حالی است که دیگر خواهر و برادرانم تحصیلات عالی و تکمیلی دارند. مادرم فرهنگی بود و پدرم نمایشگاه خودروهای لوکس داشت. اگرچه هر کدام از اعضای خانواده ما خودروهای چند صد میلیونی سوار می شدند، اما پدر و مادرمان را کمتر در خانه می دیدیم و به نوعی در رفت و آمدها و شب نشینی هایمان آزاد بودیم. با وجود آن که خواهر و برادرانم در همین شرایط راه درست زندگی را انتخاب کردند، اما من از 16سالگی شرکت در پارتی ها و شب نشینی های دوستانه را شروع کردم. در همین شب نشینی ها بود که برای اولین بار مصرف بنگ و مشروبات الکلی را تجربه کردم. پول زیادی را به خاطر رفیق بازی هایم خرج می کردم، اما هیچ کس از من در این باره سوالی نمی کرد. اولین بار به جرم نگهداری موادمخدر روانه زندان شدم، اما مدتی بعد پدرم جریمه ام را به حساب دادگستری ریخت و من آزاد شدم. پدرم قصد داشت خدمت سربازی مرا بخرد ولی به او گفتم آن پول را به خودم بدهد تا من به سربازی بروم. ولی اواخر خدمت سربازی در حالی که مواد مصرف کرده بودم و با کامیونت رانندگی می کردم، دژبان در ورودی پادگان را زیر گرفتم که به نقص عضو او منجر شد. بعد از پایان خدمت، ازدواج کردم و صاحب یک دختر شدم، اما از مصرف مواد دست بر نداشتم. این در حالی بود که پدر و مادرم نیز بر سر تربیت من با یکدیگر مشکل داشتند و به همین بهانه مدام با هم درگیر بودند تا این که 2سال قبل از یکدیگر جدا شدند. دخترم یک ساله بود که من باز هم به اتهام حمل مواد به مدت 4سال زندانی شدم و در همین زمان همسرم طلاق گرفت و با دخترم به دنبال سرنوشت خودش رفت. این بار وقتی از زندان آزاد شدم، پدرم مرا به سفر تایلند فرستاد تا زندگی جدیدی را شروع کنم، ولی من دست از خلافکاری هایم برنداشتم و همواره بین آزادی و زندان سرگردان بودم. دوباره به پاتوق های خلافکاران بازگشتم تا این که سال گذشته در حالی که به شدت خمار بودم، با یک خودرو تصادف کردم و 11میلیون تومان دیه گرفتم. پس از آن که پول دیه را در پاتوق مجردی دوستم خرج کردم، او با کمربند مرا کتک زد و از خانه اش بیرون انداخت. از آن روز به بعد دوباره سرقت از گاوصندوق منازل را شروع کردم که در آخرین سرقت صاحبخانه سر رسید و ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی

*خراسان

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار