شهدای ایران shohadayeiran.com

در اطلاق عنوان خلیفة الله بر پیامبر و جانشین او، فرقی نیست. اگرچه این عنوان، یک عنوان تشکیکی است نه یک عنوان متواطی. یعنی اینگونه نیست که تمام افرادی که تحت عنوان خلیفة الله قرار می گیرند، از یک رتبه یا درجه برخوردار باشند. بلکه بعضی بر بعضی دیگر برتری دارند.

به گزارش شهدای ایران، سایت بنیاد فرهنگی امامت پاسخی برای این پرسش ارائه کرده است:

 

سوال:

 فرق خلیفة الله با خلیفة الرسول در چیست؟

 

 

پاسخ:

برای پاسخ به این پرسش، بحث را در چهار مرحله سامان می دهیم:

 

أ ) معنای خلیفه و خلائف در لغت:

خَلِیف و خَلِیفَة به معنای کسی است که جانشین ما قبل خود می شود به سبب نیابت از او، یا به سبب مرگ او، یا به سبب غیبت او، یا به سبب عجز او.

 

همچنین خَلِیف و خَلِیفَة به معنای امیر و سلطانِ بزرگ هم استعمال می شود.

 

جمع این دو واژه به ترتیب، خُلَفاء و خَلَائِف بوده و خِلافَة و خِلِّيْفَى،  مصدر آنها است. (ر.ک: کتاب العین، المحیط فی اللغة، الصحاح، مفردات الفاظ القرآن و لسان العرب، ذیل ماده «خلف»)

 

 

ب ) خلیفة الله و خلیفة الرسول در قرآن:

در آیات قرآن کریم، هیچ یک از دو تعبیر اضافیِ خلیفة الله و خلیفة الرسول وجود ندارد.

 

اما در دو مورد، لفظ خلیفة آمده است که مراد از آن همان خلیفة الله است:

 

(وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً) (بقره – 30)

 

(يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ) (ص – 26)

 

و در موارد دیگر نیز، مشتقات این کلمه استعمال شده است؛

 

که در برخی به معنای خلیفة الله است؛ مانند آیات زیر:

 

(وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ) (اعراف – 69)

 

(وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ) (اعراف – 74)

 

در برخی به معنای خلیفة الرسول است؛ مانند آیه زیر:

 

(وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ) (اعراف – 142)

 

و در بعضی نیز به معنای لغوی، یعنی مطلق جانشین، استعمال شده است. مانند آیات زیر:

 

(فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتَابَ) (اعراف – 169)

 

(فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ) (مریم – 59)

 

(وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ مَا يَشَاءُ) (انعام – 133)

 

 

ج ) خلیفة الله و خلیفة الرسول در دیدگاه عامة:

در میان عامّه، واژه خلیفه سیری مشخص داشته است:

 

1 - خلیفة رسول الله: آنگاه که ابوبکر به حکومت رسید، مردم او را با عنوان خلیفة رسول الله خطاب می کردند.

 

2 - خلیفة خلیفة رسول الله: بعد که حکومت به دست عمر افتاد، مردم در ابتدا او را با عنوان خلیفة خلیفة رسول الله مخاطب قرار می دادند، اما پس از چندی به علت طولانی بودن این تعبیر، از او نیز با عنوان خلیفة رسول الله یاد می کردند.

 

ابن خلدون و سیوطی در این باره می گویند:

 

وذلك أنّه لمّا بويع أبو بكر رضي الله عنه وكان الصّحابة رضي الله عنهم وسائر المسلمين يسمّونه خليفة رسول الله صلّى الله عليه وسلّم ولم يزل الأمر على ذلك إلى أن هلك فلمّا بويع لعمر بعهده إليه كانوا يدعونه خليفة خليفة رسول الله صلّى الله عليه وسلّم (تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 282؛ تاریخ الخلفا، ج 1، ص 11)

 

بعد از عمر، عثمان و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) نیز با همین عنوان خوانده می شدند.

 

3 - خلیفة الله: اما در عصر خلفای اموی و عباسی، از حاکمان و سلاطین، با عنوان خلیفة الله یاد می شد.

 

مثلا حجاج بن یوسف در خطبه های خویش، عبدالملک مروان را خلیفة الله می نامید:

 

عَنْ سُلَيْمَانَ الْأَعْمَشِ، قَالَ: جَمَّعْتُ مَعَ الْحَجَّاجِ فَخَطَبَ فَذَكَرَ حَدِيثَ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَيَّاشٍ، قَالَ: فِيهَا «فَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا لِخَلِيفَةِ اللَّهِ، وَصَفِيِّهِ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ مَرْوَانَ»  (سنن ابی داوود، ج 4، ص 210، ح 4645)

 

او حتی با مقایسه بین عبدالملک مروان و رسول الله(صلی الله علیه و آله)، او را به دلیل واجد بودن عنوان خلیفة الله، برتر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) معرفی می کرد!!!

 

عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ خَالِدٍ الضَّبِّيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ الْحَجَّاجَ، يَخْطُبُ فَقَالَ فِي خُطْبَتِهِ: «رَسُولُ أَحَدِكُمْ فِي حَاجَتِهِ أَكْرَمُ عَلَيْهِ أَمْ خَلِيفَتُهُ فِي أَهْلِهِ؟!» (سنن ابی داوود، ج 4، ص 209، ح 4642)

 

 

راه تعیین خلیفه در دیدگاه عامّة:

در نظر اینان، تعیین جانشین و خلیفه بعد از پیامبر و نبی، از راههای متعددی انجام می پذیرد و کاملا امکان دارد که پیامبری از دنیا برود و برای جانشین بعد از خود، هیچ فردی را انتخاب نکند!

 

برای آنکه با دیدگاه عامّه در این باره آشنا شوید، به نقل کلام یکی از بزرگان علمای ایشان در این باره می پردازیم.

 

علی بن محمد ماوَردی، در الاحکام السلطانیه، دیدگاه عامّه در این باره را اینگونه بیان می کند:

 

وجوب امامت مانند وجوب جهاد و تحصیل علم، واجب کفایی است. پس اگر فردی به این امر قیام کرده و این منصب را اختیار کند، وجوب آن از دیگران ساقط خواهد شد. اما اگر فردی به این امر قیام نکرد، انتخاب امام، به دو شکل صورت می گیرد: به واسطه تعیین اهل عقد و حلّ و دیگری به واسطه تعیین امام قبل.

 

آنگاه می گوید:

 

در اینکه تعداد معتبر در اهل عقد و حلّ چند نفر باشد، علما اختلاف کرده اند:

 

برخی حضور تمامی ایشان را شرط می دانند، برخی حضور پنج نفر را، برخی حضور چهار نفر را، برخی حضور سه نفر، برخی حضور دو نفر و برخی حضور حتی یک نفر را برای آنکه فردی امام واقع شود، کافی می دانند.

 

آنگاه برای هر کدام از این اقوال، شاهدی تاریخی اقامه می کند. (الاحکام السلطانیه، ج 1، صص 17 – 24)

 

ملاحظه می کنید که این اقوال علاوه بر  آنکه بسیار با هم اختلاف دارند، برخی چقدر سست و بی پایه اند. زیرا چگونه می شود اختیار امام و تنفیذ مقام امامت به او، با اجتماع 5 یا 4 یا 3 یا 2 یا حتی 1 نفر صورت گیرد؟!

 

 

د ) خلیفة الله و خلیفة الرسول در دیدگاه شیعه:

از نظرگاه شیعه، خلیفة الله عنوان عامی است که مصادیق چندی دارد:

 

گاهی عنوان خلیفة الله، بر پیامبر و نبی اطلاق می شود؛ همانگونه که در قرآن کریم، از حضرت داوود(علیه السلام) با عنوان خلیفه یاد شده است:

 

 (يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ) (ص – 26)

 

 و گاهی نیز به جانیشین و وصی  پیامبر اطلاق می شود؛ که این جانشین، می تواند پیامبر باشد (مانند جانشینی حضرت سلیمان(علیه السلام) از پدرش حضرت داود(علیه السلام)). همانگونه که قرآن کریم می فرماید: (وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ) (نمل – 16)

 

و می تواند پیامبر نباشد (مانند جانشینی علی بن ابی طالب (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)).

 

در این صورت اخیر، هم اطلاق عنوان خلیفة الله بر جانشین پیامبر صحیح است و هم اطلاق عنوان خلیفة رسول الله.

 

در احادیث وارده از حضرات معصومین:، هر یک از این دو تعبیر در وصف امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) دیده می شود:

 

 

 

أ) خلیفة الله:

- عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام) قَالَ: أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَنَا خَلِيفَةُ اللَّهِ  وَ أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ وَ أَنَا بَابُ اللَّهِ وَ أَنَا خَازِنُ عِلْمِ اللَّهِ وَ أَنَا الْمُؤْتَمَنُ عَلَى سِرِّ اللَّهِ وَ أَنَا إِمَامُ الْبَرِّيَّةِ بَعْدَ خَيْرِ الْخَلِيقَةِ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ(صلی الله علیه و آله). (أمالي صدوق، ص35)

 

- أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ(علیه السلام) عَنْ أَبِيهِ(علیه السلام) عَنْ جَدِّهِ(علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله): إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام) خَلِيفَةُ اللَّهِ  وَ خَلِيفَتِي وَ حُجَّةُ اللَّهِ وَ حُجَّتِي وَ بَابُ اللَّهِ وَ بَابِي وَ صَفِيُّ اللَّهِ وَ صَفِيِّي وَ حَبِيبُ اللَّهِ وَ حَبِيبِي وَ خَلِيلُ اللَّهِ وَ خَلِيلِي وَ سَيْفُ اللَّهِ وَ سَيْفِي وَ هُوَ أَخِي وَ صَاحِبِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي مُحِبُّهُ مُحِبِّي وَ مُبْغِضُهُ مُبْغِضِي وَ وَلِيُّهُ وَلِيِّي وَ عَدُوُّهُ عَدُوِّي وَ حَرْبُهُ حَرْبِي وَ سِلْمُهُ سِلْمِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي وَ أَمْرُهُ أَمْرِي وَ زَوْجَتُهُ ابْنَتِي وَ وُلْدُهُ وُلْدِي وَ هُوَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ خَيْرُ أُمَّتِي أَجْمَعِينَ. (أمالی صدوق، ص203)

 

 

 

ب ) خلیفة الرسول یا خلیفة رسول الله:

- عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام)  أَنَا خَلِيفَةُ رَسُولِ  اللَّهِ  وَ وَزِيرُهُ وَ وَارِثُهُ أَنَا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ حَبِيبُهُ أَنَا صَفِيُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ صَاحِبُهُ أَنَا ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ زَوْجُ ابْنَتِهِ وَ أَبُو وُلْدِهِ وَ أَنَا سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ وَصِيُ  سَيِّدِ النَّبِيِّينَ أَنَا الْحُجَّةُ الْعُظْمَى وَ الْآيَةُ الْكُبْرَى وَ الْمَثَلُ الْأَعْلَى وَ بَابُ النَّبِيِّ الْمُصْطَفَى أَنَا الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَمِينُ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا. (أمالي صدوق، ص 39)

 

- امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کلامی می فرمایند: أَنَا خَلِيفَةُ رَسُولِ  اللَّهِ  فِيكُمْ وَ مُقِيمُكُمْ عَلَى حُدُودِ دِينِكُمْ وَ دَاعِيكُمْ إِلَى جَنَّةِ الْمَأْوَى (غرر الحكم و درر الكلم، ص262)

 

 

 

راه تعیین خلیفه از دیدگاه شیعه:

شیعه بر خلاف عامّه معتقد است همانگونه که تعیین و نصب پیامبر و نبی به دست خداوند متعال صورت می گیرد و مردم را در این مورد، هیچ گونه اختیاری نیست، در مورد جانشین پیامبر و نبی نیز امر به همین صورت است و مردم به هیچ وجه نمی توانند در این مورد دخالت و اعمال نظر کنند.

 

احادیث متعدد و فراوانی که پیرامون خلافت و وصایت بلافصل علی بن ابی طالب(علیه السلام) در مصادر شیعه و سنّی وجود دارد، مدعای ما را تصدیق می کند.

 

برای نمونه، حدیث غدیر، از بارزترین، متقن ترین و شناخته شده ترین احادیث در این زمینه است. به طوری که اَسناد این حدیث در منابع اهل سنت، تا اندازه ای است که حتی از حد تواتر نیز خارج است. (برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ما مراجعه به جلد اول کتاب الغدیر علامه امینی; – که به فارسی نیز ترجمه شده است –  را پیشنهاد می کنیم. حتی اگر فرصت مطالعه متن کتاب را ندارید، حداقل به فهرست آن، نگاهی بیاندازید!)

 

با این توضیح، معلوم می شود که خلیفة الله همان خلیفة الرسول است و خلیفة الرسول، نمی تواند غیر از خلیفة الله باشد. چرا که امر تعیین خلیفة الله و خلیفة الرسول، هر دو به دست خداوند متعال بوده و مردم را در این باره دخلی نیست.

 

 

********

چند نکته:

یکم: جانشین یک پیامبر، چه خود پیامبر باشد و چه نباشد، واجب است مانند او از عصمت برخوردار باشد؛ در غیر این صورت، چگونه می توان اطمینان حاصل کرد که جانشین پیامبر، در تبیین و توضیح آموزه های پیامبر پیش از خود، به خطا نرفته و مردم را نیز به همین سبب، به گمراهی و هلاکت نرساند؟!

 

دوم: در اطلاق عنوان خلیفة الله بر پیامبر و جانشین او، فرقی نیست. اگرچه این عنوان، یک عنوان تشکیکی است نه یک عنوان متواطی. یعنی اینگونه نیست که تمام افرادی که تحت عنوان خلیفة الله قرار می گیرند، از یک رتبه یا درجه برخوردار باشند. بلکه بعضی بر بعضی دیگر برتری دارند.

 

قرآن کریم، در آیات متعددی به برتری برخی از انبیاء بر برخی دیگر، اشاره کرده است. به عنوان نمونه به این آیه بنگرید:

 

(تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ) (بقره-253)

 

همچنین در برخی روایات، بر برتری امیر المؤمنین(علیه السلام) بر سایر ائمه: تصریح شده است. برای مثال، این حدیث را ملاحظه کنید:

 

سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَنْ قَوْلِهِ  (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ) (واقعه-10و11)  فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): أَنْزَلَهَا اللَّهُ فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ أَوْصِيَائِهِمْ، وَ أَنَا أَفْضَلُ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ  [وَ أَخِي ] وَ وَصِيِّي عَلِيُ  بْنُ  أَبِي  طَالِبٍ  أَفْضَلُ  الْأَوْصِيَاء (كتاب سليم بن قيس الهلالي ؛ ج 2 ؛ ص757)

 

از پيامبر(صلی الله علیه و آله) پرسيده شد در باره قول خداوند (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ) آن حضرت فرمود: خداوند اين آيه را در باره انبياء و اوصياى آنها نازل كرده است، و من برترین انبياء خدا و برادرم و وصيّم على بن ابى طالب برترین اوصياء است.

 

سوم: مطابق روایات شیعه، زمین هیچ گاه نمی تواند از خلیفة الله – که در برخی روایت از او با عنوان حجة الله یاد شده است – خالی باشد، چرا که هرگاه چنین شد، آسمانها و زمین از هم فروپاشیده و مردمان نیز آنی مهلت حیات نخواهند یافت.

 

برای نمونه فقط به دو حدیث در این باره اشاره می کنیم:

 

مرحوم شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع، پرسشی را به نقل از یکی از اصحاب امام رضا(علیه السلام) و سپس پاسخ حضرت را نقل می کند:

 

سَعِيدِ بْنِ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا(علیه السلام) فَقُلْتُ: تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّةٍ؟ فَقَالَ: لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا (علل الشرائع؛ ج‌1، ص: 199)

 

سعيد بن سليمان جعفر جعفرى مى گويد: از حضرت امام رضا(علیه السلام) پرسيدم: آيا زمين از حجّت خالى مى ماند؟ امام (علیه السلام) فرمودند: اگر زمين از حجت به قدر چشم بهم زدن خالى بماند، اهلش را فرو مى برد!

 

در کتاب شریف احتجاج، مرحوم طبرسی از امام سجاد(علیه السلام) این حدیث را نقل می کند:

 

وَ لَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَ لَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُعْبَدِ اللَّهُ (احتجاج، ج‌2، ص317)

 

از آفرينش زمين و خلق آدم تا حال، زمين از حجّت خدا خالى نمانده است، آنان يا ظاهر و مشهور هستند يا غايب و پنهان، و تا روز قيامت نیز زمین از حجّتى الهى خالى نخواهد ماند، چرا که اگر اینگونه نبود، خداوند هرگز عبادت نمى شد.

 

********

در انتها باید بگوییم جوابی که به این پرسش دادیم، در نهایت اختصار و به جهت رعایت عدم تطویل در کلام بود.

 
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار