برچسب: شهید نیری
چند دقیقه مانده بود به امتحان که صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت سمت نمازخانه. من هم پشت سرش رفتم که منصرفش کنم.
کد خبر: ۲۵۰۷۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۸
یک بار بچهها به سراغ انباری مسجد رفتند. دیدند در آنجا یک تابوت هست. یکی از بچههای مسجد امین الدوله گفت: من میخوابم توی تابوت یک پارچه هم میاندازم روی بدنم. شما بروید خادم مسجد را بیاورید و بگویید در انباری مسجد (جن و روح ) دارد.
کد خبر: ۷۴۱۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۹
مرحوم آیت الله حق شناس نقل کرده است: “این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم، از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و…اما من را بی حساب و کتاب بردند.
کد خبر: ۷۳۵۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۳