برچسب: مواضع دشمن
ستون گردان حبیب، لحظه به لحظه به ارتفاعات علی گره زد نزدیک و نزدیکتر میشد. برادر محسن (وزوایی) هم چنان که پیشاپیش ستون حرکت میکرد، با رسیدن نیروها به بالای تپهای کوچک، ناگهان متوقف شد. نگاهی به آسمان انداخت و بعد رو به نیروها فریاد زد: «نماز، نماز!
کد خبر: ۱۰۲۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۴/۱۳