پازلی را در نظر بگیرید. چنانکه در صفحه اگر تکه ای از تکه های هزارجور پازل را برداریم صفحه ناقص بوده و شمایی درست و صحیح از شکل نفهته در پازل به ما نمی دهد!
شهدای ایران:پازلی را در نظر بگیرید. چنانکه در صفحه اگر تکه ای از تکه های هزارجور پازل را برداریم صفحه ناقص بوده و شمایی درست و صحیح از شکل نفهته در پازل به ما نمی دهد!
فضای سیاست نیز چنین است! اگر تکه ای از هزاران تکه پازل را در نظر نگیریم دچار خطای محاسباتی در تحلیل می شویم و دید کلی صحیحی از وقایع به دست نخواهیم اورد!
آقای هاشمی رفسنجانی هر از چندگاهی با اظهار نظرهای خود تیتر یک سایتهای داخلی و خارجی می گردند و علت نیز بر همگان مشخص است .مواضع بعضا عجیب و گاها ساختارشکن!
پازل اول: وی در آخرین اظهارات خود دوباره خبرساز شده اند، ابتدا به ذکر سخن وی پرداخته و سپس به بررسی محتوایش خواهیم پرداخت.
وی در مواضعی تکراری که امروز تیتر رسانه های زنجیره ای را به خود اختصاص داده بود با حمله ی دوباره به علامه مصباح یزدی گفت: مشکل اینجاست که متأسفانه کسانی خودشان را به دروغ به رهبری وصل میکنند تا افکار قبل از انقلاب خودشان را در جامعه پیاده نمایند که ضدّیّت با امام، مبارزه و برپایی حکومت در زمان غیبت بود.
این نقد و حمله رسانه ای بسیار از سوی ایشان مسبوق به سابقه است و پاسخ های مقتضی توسط مریدان آیت الله مصباح یزدی داده شده، حال بنده نیز که شخصا به بیعت با مطهری زمان، علامه مصباح یزدی افتخار میکنم، از وجهی که مربوط به خاطرات خود آقای هاشمی است به موضوع ورود کرده و پاسخ های کوتاه مقتضی را خواهم داد:
اولا: آقای هاشمی شما به طور مکرر گفته اید که علامه مصباح، از ابتدای انقلاب هیچگونه اعتقادی به مبارزه نداشته و ضمن حرام شمردن آن خون به دل مرحوم امام کرده اند، حال اگر بر اساس حکم اسلام اصل را بر صحت مطلب فرض نمائیم، با رجوع به خاطرات جنابعالی (ر.ک: کارنامه و خاطرات، دوران مبارزه، صص ١٩٦-١٩٥) خواهیم یافت که مطلبی دقیقا بر خلاف ادعای امروزتان نقل کرده و آورده اید که: « از اساسیترین کارهای ما در آن چند ماه، ایجاد تشکیلاتی بود که مرکزیت آن از یازده نفر تشکیل میشد: آقایان خامنهای، منتظری، ربانی شیرازی، قدوسی، مصباح یزدی، امینی، محمد خامنهای، آذری، مشکینی، حائری تهرانی و من. نشریه مخفی بعثت و انتقام در حقیقت ارگان همین جمعیت بود که در کارهای اجرایی آن آقایان سیدمحمود دعایی، مصباح، علی حجتی کرمانی و سیدهادی خسروشاهی و من همکاری داشتیم. نشریه بعثت بیشتر جنبه سیاسی و پرخاش و افشاگری داشت و نشریه «انتقام» جنبه ایدئولوژیکی آن قوی بود، که شاید براساس احساس چنین نیازی پس از «بعثت» منتشر شد. «بعثت» را من اداره می کردم و «انتقام» را آقای مصباح یزدی.»
حال چگونه بین خاطرات دهه های قبل و فعلی شما باهم تناقض وجود دارد؟ آیا این مطالب نیز از جنس خاطرات « من بودمو امام» نمی باشد؟
علاوه بر اینکه: در خاطرات رهبر معظم انقلاب که در کتاب شرح اسم آمده در مورد تشکیلات مخفی برخی طلاب و فضلای قم ونقش آیت الله مصباح آمده است: «آقای مصباح تا آخرش هم الحمدلله گیر نیفتاد، از بس که ایشان آرام و با ملاحظه کار می کرد.»
در این باره مهدی رحمانیان مدیرمسئول روزنامه شرق که نزدیک ترین روزنامه به حزب کارگزاران و هاشمی رفسنجانی است، در اردیبهشت سال 93 در برنامه «گفت وگوی روز» رادیو گفت وگو به این مساله اشاره کرد و گفت: «آقای هاشمی برخی از مسائل را گفته است، اما بخش های مهم تری از مسائل را نگفته است. گفتن نصف حقیقت با دروغ فرقی ندارد»
لذا اساسا وقتی صحت خاطرات آقای هاشمی بنا بر مستندات آشکار تاریخی محل تردید واقع می شود و حتی برخی از اصلاح طلبان و چهره های نزدیک رسانه ای حامی وی نیز بر این موضوع تاکید دارند که وی خیلی از مسایل مهم تاریخی را کامل بیان نمی کند، آیا می شود عقلا و منطقا خاطرات دیگر ایشان را که بازهم در تعارض با قرائن تاریخی قرار دارد پذیرفت و باور کرد؟
ثانیا: ادعای جنابعالی مبنی بر اینکه برخی افراد خود را به دروغ وصل می کنند چیست؟ حاشا و کلا! تاییدات مکرر و پرشماری که رهبر معظم انقلاب بارها و بارها در دوران زعامت خود بر عملکرد آیت الله مصباح زده اند و القابی که به ایشان اعطا فرموده که هیچ شخص دیگری را سراغ نداریم که دردوران زنده بودنشان با چنین تعابیری از سوی معظم له خطاب شوند خود به خوبی باطل و هدفدار بودن ادعای شما را اثبات میکند! آیا درست پس از فتنه ای که فرزندان شما در آن اتاق جنگ بر علیه نظام اسلامی راه انداخته بودند، نبود که در سفر قم علامه را دارای سه صفت علم، صفا و بصیرت به معنای حقیقی کلمه ذکر کردند؟ خوب است به معنای بصیرت آنهم در اوج فتنه دوباره رجوعی کنید!
لازم به ذکر است که فیلم دیدارهای معظم له چه در بازدید از موسسه امام خمینی(ره) و تشریف فرمایی ایشان به خانه ی جناب علامه موجود است و شاید بد نباشد به دفتر شما ارسال شده و جهت روشن نمودن مطلب از نظر شما عبور کند!
ثالثا: بررسی دقیقتر تاریخ مساله را خلاف آنچه آقای هاشمی بیان می کنند نشان داده، علاوه بر انکه اسناد و کتب مختلفی در تایید مبارزات ایشان منتظر شده، به نظر می رسد واقعیت آنست که برای آقای هاشمی در دوران پیش از انقلاب «اصل مبارزه به هر قیمتی بوده است». انجا که شخص آیت الله مصباح نیز در گفتگویی با مرحوم عسگراولادی که متن آن را سایت ایشان منتشر کرده است، با روایت این ماجرا از اصرار اقای هاشمی در آن جلسه برای دفاع از «مجاهدین خلق» سخن می گوید؛ تا جایی که ایشان در پاسخ به اصرارهای آقای هاشمی می گوید:« من تا کسی را نشناسم که برای اسلام کار میکند، با او همکاری نمیکنم. از اول تا آخر این گفتوگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمیگفتند و فقط صحبتهای آقای هاشمی بود و جوابهای بنده. پس از این گفتوگو آقای هاشمی با نارحتی منزل ما را ترک کردند و رفتند. البته کمکهای آقای هاشمی به منافقین را نیز نباید فراموش کرد. چه پولهایی که به آنها داد. در حال حاضر هم نمیگویم که آنها کار بدی کردند. شاید وظیفهشان در آن شرایط همان بود، اما من چون حجتی نداشتم، مشارکت نکردم. »
اما حمایت های آقای هاشمی از التقاطی های چپ گرا در سالهای قبل از انقلاب، بعد از انقلاب نیز چند جای دیگر خودش را نشان داد و اگر از ماجرای حمایت مسعود رجوی، رییس گروهک تروریستی منافقین در اردیبهشت سال ۹۲ از حضور آقای هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری بگذریم، باید اوج این مساله را در روزهای حساس فتنه ۸۸ جستجو کرد، از جمله ۱۶ آذر ۸۸ که مسعود رجوی باصدور بیانیه ای با استناد به برخی مواضع آقای هاشمی به ضرورت مبارزه با اصل جمهوری اسلامی پرداخت؛ اگر چه تردیدی وجود ندارد که حمایت خبیثی مانند رجوی از مواضع آقای هاشمی به معنای تطبیق نیت و مواضع این دو نفر نیست اما در عمل ثابت شد اگر از ابتدا در برابر «التقاطی ها» موضع محکمی وجود نداشته باشد، تعجبی ندارد که چند دهه بعد نیز در برخی مواضع، برخی «همپوشانی» ها خود را نشان دهد.
پازل دوم:
وی در ادامه با اشاره به برنامهی افراد تندرو برای بهم زدن نشستهای سیاسی و فرهنگی، گفت: یک عده محدود افراطی با سفرهای استان به استان خویش سعی میکنند با بهم زدن مجالس و برنامهها، تابلویی از بهم ریختگی کشور برای دشمنان ترسیم کنند، در صورتی که امنیت داخلی ایران در این منطقه ناامن نشان از اقتدار نظام است. یکی از مهمترین مسائل برای رعایت این حقالناس، این است که کاری نکنیم تا زمینههای حضور میلیونی مردم در انتخابات محدود و مسدود شود.
باز هم این اظهارات تعجب برانگیز است! تعجب از آنجا نشات میگیرد که ایشان تجمع عده ای از معترضین در شهرستانی کوچک مانند قرچک را تابلویی از بهم ریختگی کشور عنوان کرده که بازی در زمین دشمن است اما چگونه است که ایشان هنوز پس از مدتها که مشخص شده تقلب در انتخابات دروغی بیش نبوده و حتی یک دلیل صحیح از سوی مدعیان تقلب ذکر نشده که هیچ بلکه بارها توسط خود مدعیان تقلب بعد از ان اعلام شد در خفا و علنی که تقلبی صورت نگرفته است؛ حتی یکبار از دروغ بودن تقلب سخنی به میان نیاورده اند؟! این قلب کردن حقیقت و وارونه نمایی از روی چیست؟ جای مظلوم و ظالم را وارونه نشان دادن و پایمال کردن حق نظام در دروغ بزرگی که چهره ایران را در جهان مخدوش نمود که یکی از میوه های فتنه تحریم های سخت فعلی ست؛ برای نیل به چه هدفی ست؟ خونهای بسیاری که بخاطر دروغ تقلب ریخته شد و میلیاردها دلار هزینه های جانی و مالی و خشنود کردن صهیونیستهای کودکسوز و کودک خوار را چه کنیم؟حال مظلوم کیست و طالم چه کسی؟
سوالات بی شماری در مورد نحوه ی عملکرد هاشمی دهه شصت و هفتاد و هاشمی دهه هشتاد و نود ذهن را مشغول خود کرده است. علت این همه تغیرات چیست؟ چرا هرجا کوچکترین انتقادی می شود با برچسبهای حسود، به جهنم رفته و ...مورد حمله واقع می شوند ولی جایی که اغتشاشگران شعار می دانند « انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» کوچکترین واکنشی در طول این سالها به آنهمه ظلمی که به نظام رفت از سوی ایشان نشان داده نشده است؟
پازل آخر: حالا با همه این حرف ها با توجه به نزدیک شدن انتخابات مجلس خبرگان گویا باید منتظر این باشیم که جدال نظری دو آیت الله باز اوج بگیرد . شاید این بار پای خاطرات و اسناد تازه ای به میان آید . از قرار این بار بحث بر سر نگاه به آمریکا هم هست. هاشمی با اصرار از دنیای تازه می گوید و آیت الله مصباح اما روایت دیگری دارد. این دو وقتی با خاطرات گذشته تلاقی پیدا می کند داستانی تازه پدید می آید.
و مطمئنا چنان سالهای گذشته که علامه مصباح یزدی تمام توان خود را در دفاع از مبانی ولایت و مقام معظم رهبری(مدظله العالی) صرف نموده تا جایی که سلامت جسمی شان به شدت به خطر افتاد(که افتخاری برای مدافعین ولایت در طول تاریخ است)، امروز نیز با افتخار دست بیعت با علامه ای می دهیم که بیعت با سرباز ولایت بیعت با ولایت است.
*خبرنامه دانشجویان
فضای سیاست نیز چنین است! اگر تکه ای از هزاران تکه پازل را در نظر نگیریم دچار خطای محاسباتی در تحلیل می شویم و دید کلی صحیحی از وقایع به دست نخواهیم اورد!
آقای هاشمی رفسنجانی هر از چندگاهی با اظهار نظرهای خود تیتر یک سایتهای داخلی و خارجی می گردند و علت نیز بر همگان مشخص است .مواضع بعضا عجیب و گاها ساختارشکن!
پازل اول: وی در آخرین اظهارات خود دوباره خبرساز شده اند، ابتدا به ذکر سخن وی پرداخته و سپس به بررسی محتوایش خواهیم پرداخت.
وی در مواضعی تکراری که امروز تیتر رسانه های زنجیره ای را به خود اختصاص داده بود با حمله ی دوباره به علامه مصباح یزدی گفت: مشکل اینجاست که متأسفانه کسانی خودشان را به دروغ به رهبری وصل میکنند تا افکار قبل از انقلاب خودشان را در جامعه پیاده نمایند که ضدّیّت با امام، مبارزه و برپایی حکومت در زمان غیبت بود.
این نقد و حمله رسانه ای بسیار از سوی ایشان مسبوق به سابقه است و پاسخ های مقتضی توسط مریدان آیت الله مصباح یزدی داده شده، حال بنده نیز که شخصا به بیعت با مطهری زمان، علامه مصباح یزدی افتخار میکنم، از وجهی که مربوط به خاطرات خود آقای هاشمی است به موضوع ورود کرده و پاسخ های کوتاه مقتضی را خواهم داد:
اولا: آقای هاشمی شما به طور مکرر گفته اید که علامه مصباح، از ابتدای انقلاب هیچگونه اعتقادی به مبارزه نداشته و ضمن حرام شمردن آن خون به دل مرحوم امام کرده اند، حال اگر بر اساس حکم اسلام اصل را بر صحت مطلب فرض نمائیم، با رجوع به خاطرات جنابعالی (ر.ک: کارنامه و خاطرات، دوران مبارزه، صص ١٩٦-١٩٥) خواهیم یافت که مطلبی دقیقا بر خلاف ادعای امروزتان نقل کرده و آورده اید که: « از اساسیترین کارهای ما در آن چند ماه، ایجاد تشکیلاتی بود که مرکزیت آن از یازده نفر تشکیل میشد: آقایان خامنهای، منتظری، ربانی شیرازی، قدوسی، مصباح یزدی، امینی، محمد خامنهای، آذری، مشکینی، حائری تهرانی و من. نشریه مخفی بعثت و انتقام در حقیقت ارگان همین جمعیت بود که در کارهای اجرایی آن آقایان سیدمحمود دعایی، مصباح، علی حجتی کرمانی و سیدهادی خسروشاهی و من همکاری داشتیم. نشریه بعثت بیشتر جنبه سیاسی و پرخاش و افشاگری داشت و نشریه «انتقام» جنبه ایدئولوژیکی آن قوی بود، که شاید براساس احساس چنین نیازی پس از «بعثت» منتشر شد. «بعثت» را من اداره می کردم و «انتقام» را آقای مصباح یزدی.»
حال چگونه بین خاطرات دهه های قبل و فعلی شما باهم تناقض وجود دارد؟ آیا این مطالب نیز از جنس خاطرات « من بودمو امام» نمی باشد؟
علاوه بر اینکه: در خاطرات رهبر معظم انقلاب که در کتاب شرح اسم آمده در مورد تشکیلات مخفی برخی طلاب و فضلای قم ونقش آیت الله مصباح آمده است: «آقای مصباح تا آخرش هم الحمدلله گیر نیفتاد، از بس که ایشان آرام و با ملاحظه کار می کرد.»
در این باره مهدی رحمانیان مدیرمسئول روزنامه شرق که نزدیک ترین روزنامه به حزب کارگزاران و هاشمی رفسنجانی است، در اردیبهشت سال 93 در برنامه «گفت وگوی روز» رادیو گفت وگو به این مساله اشاره کرد و گفت: «آقای هاشمی برخی از مسائل را گفته است، اما بخش های مهم تری از مسائل را نگفته است. گفتن نصف حقیقت با دروغ فرقی ندارد»
لذا اساسا وقتی صحت خاطرات آقای هاشمی بنا بر مستندات آشکار تاریخی محل تردید واقع می شود و حتی برخی از اصلاح طلبان و چهره های نزدیک رسانه ای حامی وی نیز بر این موضوع تاکید دارند که وی خیلی از مسایل مهم تاریخی را کامل بیان نمی کند، آیا می شود عقلا و منطقا خاطرات دیگر ایشان را که بازهم در تعارض با قرائن تاریخی قرار دارد پذیرفت و باور کرد؟
ثانیا: ادعای جنابعالی مبنی بر اینکه برخی افراد خود را به دروغ وصل می کنند چیست؟ حاشا و کلا! تاییدات مکرر و پرشماری که رهبر معظم انقلاب بارها و بارها در دوران زعامت خود بر عملکرد آیت الله مصباح زده اند و القابی که به ایشان اعطا فرموده که هیچ شخص دیگری را سراغ نداریم که دردوران زنده بودنشان با چنین تعابیری از سوی معظم له خطاب شوند خود به خوبی باطل و هدفدار بودن ادعای شما را اثبات میکند! آیا درست پس از فتنه ای که فرزندان شما در آن اتاق جنگ بر علیه نظام اسلامی راه انداخته بودند، نبود که در سفر قم علامه را دارای سه صفت علم، صفا و بصیرت به معنای حقیقی کلمه ذکر کردند؟ خوب است به معنای بصیرت آنهم در اوج فتنه دوباره رجوعی کنید!
لازم به ذکر است که فیلم دیدارهای معظم له چه در بازدید از موسسه امام خمینی(ره) و تشریف فرمایی ایشان به خانه ی جناب علامه موجود است و شاید بد نباشد به دفتر شما ارسال شده و جهت روشن نمودن مطلب از نظر شما عبور کند!
ثالثا: بررسی دقیقتر تاریخ مساله را خلاف آنچه آقای هاشمی بیان می کنند نشان داده، علاوه بر انکه اسناد و کتب مختلفی در تایید مبارزات ایشان منتظر شده، به نظر می رسد واقعیت آنست که برای آقای هاشمی در دوران پیش از انقلاب «اصل مبارزه به هر قیمتی بوده است». انجا که شخص آیت الله مصباح نیز در گفتگویی با مرحوم عسگراولادی که متن آن را سایت ایشان منتشر کرده است، با روایت این ماجرا از اصرار اقای هاشمی در آن جلسه برای دفاع از «مجاهدین خلق» سخن می گوید؛ تا جایی که ایشان در پاسخ به اصرارهای آقای هاشمی می گوید:« من تا کسی را نشناسم که برای اسلام کار میکند، با او همکاری نمیکنم. از اول تا آخر این گفتوگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمیگفتند و فقط صحبتهای آقای هاشمی بود و جوابهای بنده. پس از این گفتوگو آقای هاشمی با نارحتی منزل ما را ترک کردند و رفتند. البته کمکهای آقای هاشمی به منافقین را نیز نباید فراموش کرد. چه پولهایی که به آنها داد. در حال حاضر هم نمیگویم که آنها کار بدی کردند. شاید وظیفهشان در آن شرایط همان بود، اما من چون حجتی نداشتم، مشارکت نکردم. »
اما حمایت های آقای هاشمی از التقاطی های چپ گرا در سالهای قبل از انقلاب، بعد از انقلاب نیز چند جای دیگر خودش را نشان داد و اگر از ماجرای حمایت مسعود رجوی، رییس گروهک تروریستی منافقین در اردیبهشت سال ۹۲ از حضور آقای هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری بگذریم، باید اوج این مساله را در روزهای حساس فتنه ۸۸ جستجو کرد، از جمله ۱۶ آذر ۸۸ که مسعود رجوی باصدور بیانیه ای با استناد به برخی مواضع آقای هاشمی به ضرورت مبارزه با اصل جمهوری اسلامی پرداخت؛ اگر چه تردیدی وجود ندارد که حمایت خبیثی مانند رجوی از مواضع آقای هاشمی به معنای تطبیق نیت و مواضع این دو نفر نیست اما در عمل ثابت شد اگر از ابتدا در برابر «التقاطی ها» موضع محکمی وجود نداشته باشد، تعجبی ندارد که چند دهه بعد نیز در برخی مواضع، برخی «همپوشانی» ها خود را نشان دهد.
پازل دوم:
وی در ادامه با اشاره به برنامهی افراد تندرو برای بهم زدن نشستهای سیاسی و فرهنگی، گفت: یک عده محدود افراطی با سفرهای استان به استان خویش سعی میکنند با بهم زدن مجالس و برنامهها، تابلویی از بهم ریختگی کشور برای دشمنان ترسیم کنند، در صورتی که امنیت داخلی ایران در این منطقه ناامن نشان از اقتدار نظام است. یکی از مهمترین مسائل برای رعایت این حقالناس، این است که کاری نکنیم تا زمینههای حضور میلیونی مردم در انتخابات محدود و مسدود شود.
باز هم این اظهارات تعجب برانگیز است! تعجب از آنجا نشات میگیرد که ایشان تجمع عده ای از معترضین در شهرستانی کوچک مانند قرچک را تابلویی از بهم ریختگی کشور عنوان کرده که بازی در زمین دشمن است اما چگونه است که ایشان هنوز پس از مدتها که مشخص شده تقلب در انتخابات دروغی بیش نبوده و حتی یک دلیل صحیح از سوی مدعیان تقلب ذکر نشده که هیچ بلکه بارها توسط خود مدعیان تقلب بعد از ان اعلام شد در خفا و علنی که تقلبی صورت نگرفته است؛ حتی یکبار از دروغ بودن تقلب سخنی به میان نیاورده اند؟! این قلب کردن حقیقت و وارونه نمایی از روی چیست؟ جای مظلوم و ظالم را وارونه نشان دادن و پایمال کردن حق نظام در دروغ بزرگی که چهره ایران را در جهان مخدوش نمود که یکی از میوه های فتنه تحریم های سخت فعلی ست؛ برای نیل به چه هدفی ست؟ خونهای بسیاری که بخاطر دروغ تقلب ریخته شد و میلیاردها دلار هزینه های جانی و مالی و خشنود کردن صهیونیستهای کودکسوز و کودک خوار را چه کنیم؟حال مظلوم کیست و طالم چه کسی؟
سوالات بی شماری در مورد نحوه ی عملکرد هاشمی دهه شصت و هفتاد و هاشمی دهه هشتاد و نود ذهن را مشغول خود کرده است. علت این همه تغیرات چیست؟ چرا هرجا کوچکترین انتقادی می شود با برچسبهای حسود، به جهنم رفته و ...مورد حمله واقع می شوند ولی جایی که اغتشاشگران شعار می دانند « انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» کوچکترین واکنشی در طول این سالها به آنهمه ظلمی که به نظام رفت از سوی ایشان نشان داده نشده است؟
پازل آخر: حالا با همه این حرف ها با توجه به نزدیک شدن انتخابات مجلس خبرگان گویا باید منتظر این باشیم که جدال نظری دو آیت الله باز اوج بگیرد . شاید این بار پای خاطرات و اسناد تازه ای به میان آید . از قرار این بار بحث بر سر نگاه به آمریکا هم هست. هاشمی با اصرار از دنیای تازه می گوید و آیت الله مصباح اما روایت دیگری دارد. این دو وقتی با خاطرات گذشته تلاقی پیدا می کند داستانی تازه پدید می آید.
و مطمئنا چنان سالهای گذشته که علامه مصباح یزدی تمام توان خود را در دفاع از مبانی ولایت و مقام معظم رهبری(مدظله العالی) صرف نموده تا جایی که سلامت جسمی شان به شدت به خطر افتاد(که افتخاری برای مدافعین ولایت در طول تاریخ است)، امروز نیز با افتخار دست بیعت با علامه ای می دهیم که بیعت با سرباز ولایت بیعت با ولایت است.
*خبرنامه دانشجویان