شیخ بهایی درباره سفر شهید مدافع حرم، عبدالله باقری میگوید: یکسری اول رفت سوریه و برگشت. بعد از بازگشت، دیدیم مثل اسپند روی آتش است. دائم می گفت دوباره بروم. با دیدن اوضاع آنجا، طاقت ماندن در اینجا را نداشت.حاجی پا روی نفس و مال دنیا گذاشته بود.
به گزارش شهدای ایران ، «شهید عبدالله باقری نیارکی» مدافع حرم حضرت زینب(س)، از پاسداران سپاه انصار المهدی(ع) و از اعضای تیم حفاظت رئیس جمهور سابق، محمود احمدی نژاد بود که چندی پیش در شب تاسوعای حسینی(ع) توسط تروریستهای تکفیری در حومه شهر حلب سوریه به شهادت رسید. شهید باقری خواهرزاده «محمد حسن شیخ بهایی» است.
عبدالله پا روی نفس و مال دنیا گذاشته بود و از این دنیا کنده شده بود/ بعد از شهادتش همه محله عزادار شد
شیخ بهایی، دایی شهید باقری در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، او را توصیف کرده و میگوید: عبدالله پسر ارشد خانواده بود. همه بچههای خانواده خوب هستند ولی عبدالله چیز دیگری بود. ۳۳ساله بود که به شهادت رسید. دو دختر بهنامهای زینب و محدثه دارد. محدثه فرزند بزرگش ۱۲ساله است و زینب ۳ساله است. الآن اگر در محله گشتی بزنید، میبینید اطرافیان میگویند بعد از شهادت عبدالله این محله عزادار شده است. عبدالله زمینی نبود. حاجی پا روی نفس و مال دنیا گذاشته بود و از این دنیا کنده شده بود.
او ادامه میدهد: از هیچ کار کوچکی دریغ نمیکرد. هر کاری که از دستش برمیآمد انجام میداد و "نه" به کسی نمیگفت. همهاش فکر دیگران بود. شوخطبع بود و بچه خشکی نبود. همانطور که با دیگران زیاد شوخی میکرد، ظرفیت زیادی هم نسبت به شوخطبعی اطرافیان داشت. زندگی با عبدالله همهاش خاطره بود. همرزمان و همکارانش بعد از رفتنش خیلی بیتاب شدهاند، چون همه از او خاطرات زیادی دارند. دایی او بودهام و از کوچکی شاهد بزرگ شدنش بودهام. هرچی از خوبیاش بگویم کم گفتهام.
عبدالله میگفت:میرویم تا سوریه را از چنگال داعش نجات دهیم
شیخ بهایی از ماجرای سوریه رفتن عبدالله و روایاتش از حضور در صف مدافعان حرم چنین میگوید: یکسری اول رفت سوریه و برگشت. بعد از بازگشت، دیدیم این بچه مثل اسپند روی آتش است، دائم میگفت: "دوباره بروم". با دیدن اوضاع آنجا، طاقت ماندن در اینجا را نداشت. پدر و مادر را راضی کرد و باز هم رفت سوریه و طولی نکشید که گفتند پر زده است. وقتی بار اول از سوریه برگشت، میگفت: «جایتان خالی؛ در حرم خانم زینب(س) نماز خواندم.» مکهاش را رفت. کربلا هرسال میرفت. پیادهروی اربعین را میرفت و سوریهاش را هم رفت و زیارت کرد، چه ذوق و شوقی داشت و میگفت: «قربان مظلومیت خانم زینب(س)، چقدر حرمش خلوت بود، بهخاطر اوضاع جنگ حرمش زیاد زائر ندارد، خدا انشاءالله کمک کند که زودتر داعشیها و تکفیریها نابود شوند و سوریه آزاد شود و خانم حضرت زینب(س) هم تنها نباشد». وقتی میرفت، میگفت: «میرویم تا انشاءالله سوریه را از چنگال داعشیها، تکفیریها، آمریکاییها و اسرائیلیها نجات دهیم».
شاید یکی از حامیان عبدالله برای شرکت در جمع مدافعان حرم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) همان اعضای خانواده باشند که نهتنها مانع رفتنش نشدند بلکه روزی او را برای چنین سفر بزرگی بدرقه کردند تا در این مقاومت سهیم باشد. شیخ بهایی در این باره میگوید: عبدالله در خانوادهای بزرگ شد که همه ارادت زیادی به اهل بیت(ع) دارند. چنین خانوادهای هیچگاه مانع رفتن فرزندشان به سوریه نمیشوند و برای ورود به این راه به او نه نمیگویند. مگر بچههایی که زمان جبهه و جنگ در دوران هشت سال دفاع مقدس رفتند، جنگیدند، مرزها را نگه داشتند و بسیاری از آنها به شهادت رسیدند، چگونه بودند؟ پدر و مادرهایشان مانع رفتن و شهادتشان شدند؟ اگر قرار باشد این بچهها نروند، چهکسی می خواهد اسلام را نگه دارد و چهکسی میخواهد سوریه را آزاد کند؟ کشور سوریه هم مسلمان است و باید از این جنگ نجاتش داد.
سربلندی اسلام هدف شهدای مقاومت در همه کشورهای اسلامی است
او با اشاره به شباهتهای شهدای مدافع حرم و مقاومت اسلامی با شهدای هشت سال دفاع مقدس میگوید: شهدای دفاع مقدس یا شهدای مدافع حرم و یا دیگر شهدا هیچ فرقی با هم ندارند، راه همه یکی است. همه شهدا در راه امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) به شهادت رسیدند. سربلندی اسلام هدف شهدای مقاومت در همه کشورهای اسلامی است. اینها میروند تا اسلام ناب محمدی(ص) پابرجا باشد و به دست صاحب اصلیاش آقا امام زمان(عج) برسد.
شیخ بهایی در انتها با اشاره به آخرین خواستهاش از خواهرزاده شهیدش میگوید: عبدالله چون آسمانی بود راه آسمان را پیدا کرد و رفت و از طریق سوریه به معشوقش یعنی خدا رسید. در معراج شهدا بالای سر جنازهاش با او حرف زدم و به او گفتم: «آن طرف هوایم را داشته باش.» فقط امیدواریم خدا کمک کند تا آن طرف خط، دست روسیاهی چون ما را هم بگیرند. خوش به سعادت اینها و خوش به حال شهدایی که از اسلام دفاع کردند و به شهادت رسیدند، خدا کند که شفاعت ما را هم بکنند.
*تسنیم
عبدالله پا روی نفس و مال دنیا گذاشته بود و از این دنیا کنده شده بود/ بعد از شهادتش همه محله عزادار شد
شیخ بهایی، دایی شهید باقری در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، او را توصیف کرده و میگوید: عبدالله پسر ارشد خانواده بود. همه بچههای خانواده خوب هستند ولی عبدالله چیز دیگری بود. ۳۳ساله بود که به شهادت رسید. دو دختر بهنامهای زینب و محدثه دارد. محدثه فرزند بزرگش ۱۲ساله است و زینب ۳ساله است. الآن اگر در محله گشتی بزنید، میبینید اطرافیان میگویند بعد از شهادت عبدالله این محله عزادار شده است. عبدالله زمینی نبود. حاجی پا روی نفس و مال دنیا گذاشته بود و از این دنیا کنده شده بود.
او ادامه میدهد: از هیچ کار کوچکی دریغ نمیکرد. هر کاری که از دستش برمیآمد انجام میداد و "نه" به کسی نمیگفت. همهاش فکر دیگران بود. شوخطبع بود و بچه خشکی نبود. همانطور که با دیگران زیاد شوخی میکرد، ظرفیت زیادی هم نسبت به شوخطبعی اطرافیان داشت. زندگی با عبدالله همهاش خاطره بود. همرزمان و همکارانش بعد از رفتنش خیلی بیتاب شدهاند، چون همه از او خاطرات زیادی دارند. دایی او بودهام و از کوچکی شاهد بزرگ شدنش بودهام. هرچی از خوبیاش بگویم کم گفتهام.
عبدالله میگفت:میرویم تا سوریه را از چنگال داعش نجات دهیم
شیخ بهایی از ماجرای سوریه رفتن عبدالله و روایاتش از حضور در صف مدافعان حرم چنین میگوید: یکسری اول رفت سوریه و برگشت. بعد از بازگشت، دیدیم این بچه مثل اسپند روی آتش است، دائم میگفت: "دوباره بروم". با دیدن اوضاع آنجا، طاقت ماندن در اینجا را نداشت. پدر و مادر را راضی کرد و باز هم رفت سوریه و طولی نکشید که گفتند پر زده است. وقتی بار اول از سوریه برگشت، میگفت: «جایتان خالی؛ در حرم خانم زینب(س) نماز خواندم.» مکهاش را رفت. کربلا هرسال میرفت. پیادهروی اربعین را میرفت و سوریهاش را هم رفت و زیارت کرد، چه ذوق و شوقی داشت و میگفت: «قربان مظلومیت خانم زینب(س)، چقدر حرمش خلوت بود، بهخاطر اوضاع جنگ حرمش زیاد زائر ندارد، خدا انشاءالله کمک کند که زودتر داعشیها و تکفیریها نابود شوند و سوریه آزاد شود و خانم حضرت زینب(س) هم تنها نباشد». وقتی میرفت، میگفت: «میرویم تا انشاءالله سوریه را از چنگال داعشیها، تکفیریها، آمریکاییها و اسرائیلیها نجات دهیم».
شاید یکی از حامیان عبدالله برای شرکت در جمع مدافعان حرم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) همان اعضای خانواده باشند که نهتنها مانع رفتنش نشدند بلکه روزی او را برای چنین سفر بزرگی بدرقه کردند تا در این مقاومت سهیم باشد. شیخ بهایی در این باره میگوید: عبدالله در خانوادهای بزرگ شد که همه ارادت زیادی به اهل بیت(ع) دارند. چنین خانوادهای هیچگاه مانع رفتن فرزندشان به سوریه نمیشوند و برای ورود به این راه به او نه نمیگویند. مگر بچههایی که زمان جبهه و جنگ در دوران هشت سال دفاع مقدس رفتند، جنگیدند، مرزها را نگه داشتند و بسیاری از آنها به شهادت رسیدند، چگونه بودند؟ پدر و مادرهایشان مانع رفتن و شهادتشان شدند؟ اگر قرار باشد این بچهها نروند، چهکسی می خواهد اسلام را نگه دارد و چهکسی میخواهد سوریه را آزاد کند؟ کشور سوریه هم مسلمان است و باید از این جنگ نجاتش داد.
سربلندی اسلام هدف شهدای مقاومت در همه کشورهای اسلامی است
او با اشاره به شباهتهای شهدای مدافع حرم و مقاومت اسلامی با شهدای هشت سال دفاع مقدس میگوید: شهدای دفاع مقدس یا شهدای مدافع حرم و یا دیگر شهدا هیچ فرقی با هم ندارند، راه همه یکی است. همه شهدا در راه امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) به شهادت رسیدند. سربلندی اسلام هدف شهدای مقاومت در همه کشورهای اسلامی است. اینها میروند تا اسلام ناب محمدی(ص) پابرجا باشد و به دست صاحب اصلیاش آقا امام زمان(عج) برسد.
شیخ بهایی در انتها با اشاره به آخرین خواستهاش از خواهرزاده شهیدش میگوید: عبدالله چون آسمانی بود راه آسمان را پیدا کرد و رفت و از طریق سوریه به معشوقش یعنی خدا رسید. در معراج شهدا بالای سر جنازهاش با او حرف زدم و به او گفتم: «آن طرف هوایم را داشته باش.» فقط امیدواریم خدا کمک کند تا آن طرف خط، دست روسیاهی چون ما را هم بگیرند. خوش به سعادت اینها و خوش به حال شهدایی که از اسلام دفاع کردند و به شهادت رسیدند، خدا کند که شفاعت ما را هم بکنند.
*تسنیم