نگذاشت تالار بگیریم. ما هم تمام مراسمات را توی خانه گرفتیم. خانم ها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم، داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایای خانواده ها تقدیمشان شود...
شهدای ایران:
نگذاشت تالار بگیریم. ما هم تمام مراسمات را توی خانه گرفتیم.
خانم ها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم، داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایای خانواده ها تقدیمشان شود.
گفتم: «مادر جان! پاتختی است، همه منتظرند؛ چرا نمی آیی؟ اگر نیایی فکر می کنند عیب و ایرادی داری!
گفت: «نه، هر فکری می خواهند، بکنند؛ از نظر اسلام درست نیست جایی بروم که این همه خانم آنجاست. کنترل نگاه ها در این شرایط سخت است مادر!»
شهید حسن آقاسی زاده شعرباف
نگذاشت تالار بگیریم. ما هم تمام مراسمات را توی خانه گرفتیم.
خانم ها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم، داماد باید می آمد کنار عروس می نشست تا هدایای خانواده ها تقدیمشان شود.
گفتم: «مادر جان! پاتختی است، همه منتظرند؛ چرا نمی آیی؟ اگر نیایی فکر می کنند عیب و ایرادی داری!
گفت: «نه، هر فکری می خواهند، بکنند؛ از نظر اسلام درست نیست جایی بروم که این همه خانم آنجاست. کنترل نگاه ها در این شرایط سخت است مادر!»
شهید حسن آقاسی زاده شعرباف