شهدای ایران: «کیهان» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم «محمد صرفی» نوشت:
مرکز مهمترین تصمیمگیریها و اقدامات سیاسی- امنیتی آمریکا کجاست؟ دفتر مرکزی سازمان سیا در لانگلی ایالت ویرجینیا؟ پنتاگون در آرلینگتون؟ آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) در فورت مید ایالت فلوریدا؟ پاسخ منفی است. برای پاسخ به این سوال باید سری به وزارت خزانهداری آمریکا زد؛ «دفتر تروریسم و اطلاعات مالی» (TFI) با حدود 700 کارمند که از آن میتوان به «اتاق جنگ جدید آمریکا» یاد کرد. اسم این واحد که ریاست آن برعهده معاون وزیر خزانهداری است، در ظاهر گولزننده است. در این دفتر اطلاعات مالی تروریستها ردیابی و دنبال نمیشود. وظیفه آن طراحی و عملیاتی کردن سیاستها و استراتژیهای آمریکا علیه کشورهای متخاصم و به تعبیر آمریکاییها «سرکش»، با ابزارهای اقتصادی است.
خوان زاراته دستیار رئیس جمهور و مشاور امنیت ملی در دولت جورج بوش که سالها در این میدان کار کرده است، در کتاب خود تحت عنوان «جنگ خزانهداری» میگوید؛ زرادخانه آمریکا شامل هواپیماهای بدون سرنشین، موشکهای تام هاوک و چریکهایی با کت و شلوار خاکستری است. وظیفه این چریکها تبدیل ابزار مالی و اقتصادی به سلاحی قوی، علیه دشمنان آمریکاست. 15 سال پیش اگر عنوان میشد وزارت خزانهداری در قلب استراتژی امنیت ملی آمریکا قرار میگیرد، کسی این ادعا را جدی نمیگرفت اما اکنون این اتفاق روی داده است. کافی است نگاهی به سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال 2015 بیندازید. در این سند 30 صفحهای 9 بار از واژه تحریم استفاده و تاکید شده استفاده از جنگ اقتصادی برای رسیدن به اهداف سیاسی مورد نظر، اولویت دستور کار دیپلماسی آمریکا خواهد بود. این سند به روشنی گویای جایگاه تحریم در راهبرد کلان واشنگتن علیه رقبا و دشمنان است.
البته استفاده از ابزار تحریم سابقهای بس طولانی دارد. مطالعات تاریخی نشان میدهد اولین تحریم با هدف سیاسی، به چند سده پیش از میلاد مسیح -حدود 2500 سال پیش- بازمیگردد. یک تحقیق مفصل از سوی موسسه پیترسون درباره اقتصاد بینالمللی نشان میدهد طی یک قرن اخیر - از سال 1914 تا 2014- بیش از 220 بار از این ابزار در روابط بینالمللی استفاده شده است. از سال 1914 تا 1969 تحریم 63 بار اعمال شده که 19 مورد آن به صورت یکجانبه از سوی آمریکا بوده است. از سال 1970 تا 2014 نیز 161 مورد اعمال تحریم بوده که 54 مورد آن از سوی آمریکا و یکجانبه است. جزئیات این تحقیق نشان میدهد با گذشت زمان، استفاده از ابزار اقتصادی برای رسیدن به اهداف سیاسی افزایش چشمگیری داشته و کیفیت و ابعاد آن نیز پیچیده و گستردهتر شده است، تا جایی که از آن به عنوان «جنگهای مدرن» یاد میشود.
ینس وایدمن، رئیس بانک مرکزی آلمان از این تقابل به عنوان «جنگهای ارزی» یاد میکند و در اظهاراتی قابل تامل میگوید؛ راه برقراری «نظم نوین جهانی» جنگ ارزی- اقتصادی است. هدف از این جنگ تبدیل جهان به یک بازار واحد، با ریاست یک امپراتوری است. جهانی مشابه یک سوپرمارکت که کشورها، به عنوان شعب آن در نظر گرفته شده که هر یک دارای مدیران اجرایی تابع مدیر کل هستند. برخلاف دوره جنگ سرد، که بمبهای اتمی وظیفه ارعاب و اعمال نفوذ خود به رقیب را برعهده داشتند، «بمبهای اقتصادی» در خدمت نابودی پایههای مادی استقلال ملی کشورهای مزاحم جهانیسازی و در صورت لزوم، در خدمت کاهش جمعیت انسانی مناطق تصرفی قرار میگیرند!
اینها تنها گوشهای از واقعیتهای جنگ اقتصادی جهانی آمریکا علیه کشورهای مستقل است. کشورهایی که نمیخواهند شعبهای از سوپرمارکت جهانی آمریکا باشند. پس باید انگ حمایت از تروریسم، نقض حقوق بشر، تلاش برای دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی و... بخورند و هدف «بمباران اقتصادی» قرار گیرند. جمهوری اسلامی ایران، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی آماج این بمباران قرار داشته و این جنگ طی یک دهه اخیر وارد فاز تازه شده است. شدت این نبرد علیه ایران به حدی است که به اعتراف آمریکاییها تحریمهای اعمال شده در طول تاریخ بیسابقه است و هر نظام دیگری را از پای درمیآورد. آمریکاییها تقریباً از سال 2005 نوع جدیدی از تحریمها را پایهگذاری کردند که از آنها میتوان به عنوان «تحریمهای دلار محور» یاد کرد. طراحان این عملیات جنگی- اقتصادی، آن را «تحریم هوشمند» مینامند. واشنگتن امیدوار بود با سلاح جدید خود، جمهوری اسلامی را از پای درآورد. دولتمردان و محققان آمریکایی معترفند یکی از اصلیترین اهداف واشنگتن در به کارگیری ابزار تحریم، براندازی(regime change) است و به راستی کدام کشور در دنیا بیش از ایران مانع آمریکا در رسیدن به اهداف خود است؟ چنانچه کسی ادعا کند برنامه گسترده، طولانیمدت و هدفمند آمریکاییها صرفاً مهار فعالیت هستهای ایران بوده، اگر نگوییم مغرض، بدون شک فردی بیاطلاع است.
آمریکا در رسیدن به هدف خود از راهاندازی جنگ اقتصادی علیه ایران شکست خورده است. اینجاست که چند روز پیش واشنگتن پست پس از اذعان به اینکه؛ «36 سال تحریم به تغییر نظام (در ایران) منجر نشد؛ آنها نه تنها در رفتار ایران در منطقه تغییر جدی ایجاد نکردند، بلکه آن را بدتر کردند»، از طرح عملیات جدید آمریکا پرده برداشت؛ تحریم مثبت! واشنگتن پست این طرح جدید را اینگونه تعریف میکند؛ «تعامل با تهران و ترغیب آن با چماقهای کمتر و هویجهای بیشتر با استفاده از «تحریمهای مثبت» که زمامداری اقتصادی و قدرت بازار نرم در شکل کمکهای خارجی، سرمایهگذاری، بازرگانی و انتقالهای فناوری را شامل میشود... عمل نمادین رفع تحریمها، صرف نظر از میزان دستاوردهای مالی به ایران این سیگنال را خواهد رساند که آمریکا، یک شریک مذاکرهای جدی، قابل اعتماد و قابل اتکا است.» البته تصور اینکه در استراتژی «تحریم مثبت» سیلی از سرمایهگذاری و انتقال فناوری و همکاری اقتصادی و... به سوی ایران روانه شود، خیال باطلی است. این استراتژی به جای ارائه مشوق، عمدتا مبتنی بر وعده است.
«تحریم مثبت» دقیقاً همان چیزی است که اوباما به آن امید دارد؛ ایران از مسیر توافق هستهای تا 10 سال دیگر تغییر کند. بدون شک این رویای اوباما تعبیر نخواهد شد و بسیاری از تحلیلگران آمریکایی منتقد برجام نیز از همین منظر مخالف رویکرد اوباما هستند. پس چه خواهد شد؟ تحریم، یک واسطه میان دو رویکرد دیپلماسی و جنگ است. وقتی جمهوری اسلامی ایران همچنان رویکرد انقلابی و ضداستکباری خود را حفظ و حتی تقویت کند، دلیلی برای ارائه هویج نیست و دوباره چماق تحریم نمایان خواهد شد.
اینجاست که میتوان اهمیت کلیدی سطور پایانی نامه تاریخی حضرت آقا خطاب به رئیس جمهور را درباره تایید مشروط برجام درک کرد؛ «همانطور که در جلسات متعدّد به آنجناب و دیگر مسئولان دولتی یادآور شده و در جلسات عمومی به مردم عزیزمان گوشزد کردهام، رفع تحریمها هر چند از باب رفع ظلم و احقاق حقوق ملّت ایران کار لازمی است، لیکن گشایش اقتصادی و بهبود معیشت و رفع معضلات کنونی جز با جدّی گرفتن و پیگیری همهجانبه اقتصاد مقاومتی میسّر نخواهد شـد.»
آیا حرکت کلی، جهتگیریهای سیاسی و اقتصادی، برنامهها و اظهارنظرهای دولت به عنوان نیروی خط مقدم این نبرد، نشانگر درک و پذیرش درگیر بودن در یک جنگ تمام عیار اقتصادی است؟ پاسخ این سوال امیدوارکننده نیست. اگر اینگونه بود چند روز پیش، رهبر معظم انقلاب با گلایه نمیفرمودند؛ «مسئولان دولتی تازه، گزارشی درباره برنامههای در نظر گرفتهشده برای اجرای اقتصاد مقاومتی به من دادهاند.»
ایشان 8 سال پیش - همزمان با طراحیهای اتاق جنگ آمریکا در وزارت خزانهداری این کشور- هشدار داده بودند؛ «من برنامههای استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه میکنم: اول، جنگ روانی؛ دوم، جنگ اقتصادی؛ و سوم، مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی.» موضوع نبرد در میدان علم نیز خود داستان شنیدنی دیگری است که آن را به وقتی دیگر موکول میکنیم. چشم امید حضرت آقا در این میادین سرنوشتساز به نیروهای مومن و انقلابی -به خصوص جوانان- است. اینها میتوانند در این نبرد چریکهای کت و شلوارپوش آمریکایی را مغلوب کنند.
مرکز مهمترین تصمیمگیریها و اقدامات سیاسی- امنیتی آمریکا کجاست؟ دفتر مرکزی سازمان سیا در لانگلی ایالت ویرجینیا؟ پنتاگون در آرلینگتون؟ آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) در فورت مید ایالت فلوریدا؟ پاسخ منفی است. برای پاسخ به این سوال باید سری به وزارت خزانهداری آمریکا زد؛ «دفتر تروریسم و اطلاعات مالی» (TFI) با حدود 700 کارمند که از آن میتوان به «اتاق جنگ جدید آمریکا» یاد کرد. اسم این واحد که ریاست آن برعهده معاون وزیر خزانهداری است، در ظاهر گولزننده است. در این دفتر اطلاعات مالی تروریستها ردیابی و دنبال نمیشود. وظیفه آن طراحی و عملیاتی کردن سیاستها و استراتژیهای آمریکا علیه کشورهای متخاصم و به تعبیر آمریکاییها «سرکش»، با ابزارهای اقتصادی است.
خوان زاراته دستیار رئیس جمهور و مشاور امنیت ملی در دولت جورج بوش که سالها در این میدان کار کرده است، در کتاب خود تحت عنوان «جنگ خزانهداری» میگوید؛ زرادخانه آمریکا شامل هواپیماهای بدون سرنشین، موشکهای تام هاوک و چریکهایی با کت و شلوار خاکستری است. وظیفه این چریکها تبدیل ابزار مالی و اقتصادی به سلاحی قوی، علیه دشمنان آمریکاست. 15 سال پیش اگر عنوان میشد وزارت خزانهداری در قلب استراتژی امنیت ملی آمریکا قرار میگیرد، کسی این ادعا را جدی نمیگرفت اما اکنون این اتفاق روی داده است. کافی است نگاهی به سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال 2015 بیندازید. در این سند 30 صفحهای 9 بار از واژه تحریم استفاده و تاکید شده استفاده از جنگ اقتصادی برای رسیدن به اهداف سیاسی مورد نظر، اولویت دستور کار دیپلماسی آمریکا خواهد بود. این سند به روشنی گویای جایگاه تحریم در راهبرد کلان واشنگتن علیه رقبا و دشمنان است.
البته استفاده از ابزار تحریم سابقهای بس طولانی دارد. مطالعات تاریخی نشان میدهد اولین تحریم با هدف سیاسی، به چند سده پیش از میلاد مسیح -حدود 2500 سال پیش- بازمیگردد. یک تحقیق مفصل از سوی موسسه پیترسون درباره اقتصاد بینالمللی نشان میدهد طی یک قرن اخیر - از سال 1914 تا 2014- بیش از 220 بار از این ابزار در روابط بینالمللی استفاده شده است. از سال 1914 تا 1969 تحریم 63 بار اعمال شده که 19 مورد آن به صورت یکجانبه از سوی آمریکا بوده است. از سال 1970 تا 2014 نیز 161 مورد اعمال تحریم بوده که 54 مورد آن از سوی آمریکا و یکجانبه است. جزئیات این تحقیق نشان میدهد با گذشت زمان، استفاده از ابزار اقتصادی برای رسیدن به اهداف سیاسی افزایش چشمگیری داشته و کیفیت و ابعاد آن نیز پیچیده و گستردهتر شده است، تا جایی که از آن به عنوان «جنگهای مدرن» یاد میشود.
ینس وایدمن، رئیس بانک مرکزی آلمان از این تقابل به عنوان «جنگهای ارزی» یاد میکند و در اظهاراتی قابل تامل میگوید؛ راه برقراری «نظم نوین جهانی» جنگ ارزی- اقتصادی است. هدف از این جنگ تبدیل جهان به یک بازار واحد، با ریاست یک امپراتوری است. جهانی مشابه یک سوپرمارکت که کشورها، به عنوان شعب آن در نظر گرفته شده که هر یک دارای مدیران اجرایی تابع مدیر کل هستند. برخلاف دوره جنگ سرد، که بمبهای اتمی وظیفه ارعاب و اعمال نفوذ خود به رقیب را برعهده داشتند، «بمبهای اقتصادی» در خدمت نابودی پایههای مادی استقلال ملی کشورهای مزاحم جهانیسازی و در صورت لزوم، در خدمت کاهش جمعیت انسانی مناطق تصرفی قرار میگیرند!
اینها تنها گوشهای از واقعیتهای جنگ اقتصادی جهانی آمریکا علیه کشورهای مستقل است. کشورهایی که نمیخواهند شعبهای از سوپرمارکت جهانی آمریکا باشند. پس باید انگ حمایت از تروریسم، نقض حقوق بشر، تلاش برای دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی و... بخورند و هدف «بمباران اقتصادی» قرار گیرند. جمهوری اسلامی ایران، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی آماج این بمباران قرار داشته و این جنگ طی یک دهه اخیر وارد فاز تازه شده است. شدت این نبرد علیه ایران به حدی است که به اعتراف آمریکاییها تحریمهای اعمال شده در طول تاریخ بیسابقه است و هر نظام دیگری را از پای درمیآورد. آمریکاییها تقریباً از سال 2005 نوع جدیدی از تحریمها را پایهگذاری کردند که از آنها میتوان به عنوان «تحریمهای دلار محور» یاد کرد. طراحان این عملیات جنگی- اقتصادی، آن را «تحریم هوشمند» مینامند. واشنگتن امیدوار بود با سلاح جدید خود، جمهوری اسلامی را از پای درآورد. دولتمردان و محققان آمریکایی معترفند یکی از اصلیترین اهداف واشنگتن در به کارگیری ابزار تحریم، براندازی(regime change) است و به راستی کدام کشور در دنیا بیش از ایران مانع آمریکا در رسیدن به اهداف خود است؟ چنانچه کسی ادعا کند برنامه گسترده، طولانیمدت و هدفمند آمریکاییها صرفاً مهار فعالیت هستهای ایران بوده، اگر نگوییم مغرض، بدون شک فردی بیاطلاع است.
آمریکا در رسیدن به هدف خود از راهاندازی جنگ اقتصادی علیه ایران شکست خورده است. اینجاست که چند روز پیش واشنگتن پست پس از اذعان به اینکه؛ «36 سال تحریم به تغییر نظام (در ایران) منجر نشد؛ آنها نه تنها در رفتار ایران در منطقه تغییر جدی ایجاد نکردند، بلکه آن را بدتر کردند»، از طرح عملیات جدید آمریکا پرده برداشت؛ تحریم مثبت! واشنگتن پست این طرح جدید را اینگونه تعریف میکند؛ «تعامل با تهران و ترغیب آن با چماقهای کمتر و هویجهای بیشتر با استفاده از «تحریمهای مثبت» که زمامداری اقتصادی و قدرت بازار نرم در شکل کمکهای خارجی، سرمایهگذاری، بازرگانی و انتقالهای فناوری را شامل میشود... عمل نمادین رفع تحریمها، صرف نظر از میزان دستاوردهای مالی به ایران این سیگنال را خواهد رساند که آمریکا، یک شریک مذاکرهای جدی، قابل اعتماد و قابل اتکا است.» البته تصور اینکه در استراتژی «تحریم مثبت» سیلی از سرمایهگذاری و انتقال فناوری و همکاری اقتصادی و... به سوی ایران روانه شود، خیال باطلی است. این استراتژی به جای ارائه مشوق، عمدتا مبتنی بر وعده است.
«تحریم مثبت» دقیقاً همان چیزی است که اوباما به آن امید دارد؛ ایران از مسیر توافق هستهای تا 10 سال دیگر تغییر کند. بدون شک این رویای اوباما تعبیر نخواهد شد و بسیاری از تحلیلگران آمریکایی منتقد برجام نیز از همین منظر مخالف رویکرد اوباما هستند. پس چه خواهد شد؟ تحریم، یک واسطه میان دو رویکرد دیپلماسی و جنگ است. وقتی جمهوری اسلامی ایران همچنان رویکرد انقلابی و ضداستکباری خود را حفظ و حتی تقویت کند، دلیلی برای ارائه هویج نیست و دوباره چماق تحریم نمایان خواهد شد.
اینجاست که میتوان اهمیت کلیدی سطور پایانی نامه تاریخی حضرت آقا خطاب به رئیس جمهور را درباره تایید مشروط برجام درک کرد؛ «همانطور که در جلسات متعدّد به آنجناب و دیگر مسئولان دولتی یادآور شده و در جلسات عمومی به مردم عزیزمان گوشزد کردهام، رفع تحریمها هر چند از باب رفع ظلم و احقاق حقوق ملّت ایران کار لازمی است، لیکن گشایش اقتصادی و بهبود معیشت و رفع معضلات کنونی جز با جدّی گرفتن و پیگیری همهجانبه اقتصاد مقاومتی میسّر نخواهد شـد.»
آیا حرکت کلی، جهتگیریهای سیاسی و اقتصادی، برنامهها و اظهارنظرهای دولت به عنوان نیروی خط مقدم این نبرد، نشانگر درک و پذیرش درگیر بودن در یک جنگ تمام عیار اقتصادی است؟ پاسخ این سوال امیدوارکننده نیست. اگر اینگونه بود چند روز پیش، رهبر معظم انقلاب با گلایه نمیفرمودند؛ «مسئولان دولتی تازه، گزارشی درباره برنامههای در نظر گرفتهشده برای اجرای اقتصاد مقاومتی به من دادهاند.»
ایشان 8 سال پیش - همزمان با طراحیهای اتاق جنگ آمریکا در وزارت خزانهداری این کشور- هشدار داده بودند؛ «من برنامههای استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه میکنم: اول، جنگ روانی؛ دوم، جنگ اقتصادی؛ و سوم، مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی.» موضوع نبرد در میدان علم نیز خود داستان شنیدنی دیگری است که آن را به وقتی دیگر موکول میکنیم. چشم امید حضرت آقا در این میادین سرنوشتساز به نیروهای مومن و انقلابی -به خصوص جوانان- است. اینها میتوانند در این نبرد چریکهای کت و شلوارپوش آمریکایی را مغلوب کنند.