شهدای ایران shohadayeiran.com

حاج مهدی سلحشور برای روضه خوانی به سوریه آمده بود، شهید صدرزاده که این را شنید گفت: من حتما باید در مراسم حاج مهدی شرکت کنم و با ماشین رفتیم آن‌ قدر تند و سریع و با استرس حرکت کرد، اما به آخر مراسم رسیدیم.
شهدای ایران:حاج مهدی سلحشور برای روضه خوانی به سوریه آمده بود، شهید صدرزاده که این را شنید گفت: من حتما باید در مراسم حاج مهدی شرکت کنم و با ماشین رفتیم آن‌ قدر تند و سریع و با استرس حرکت کرد، اما به آخر مراسم رسیدیم.
 شهید سید مصطفی صدرزاده که نام جهادی‏‌اش سید ابراهیم بود در روز تاسوعا با جهاد و خلق حماسه با جان نثاری در راه اسلام و هدیه کردن خون پاکش در این مسیر به دیدار مولایش شتافت.

این شهید عملیات محرم چند روز پس از شهادت به دست تروریست‌های تکفیری در شهریار به خاک سپرده شد. همرزم این شهید عزیز دقایقی به بیان خاطره از شهید صدرزاده پرداخت و گفت:


مداح معروف در کنار شهید مدافع حرم +عکس

*من بعد خودت با صدای خوش تحریرت اذان بگو

یکی از خصوصیت‌های بارز شهید صدرزاده تاکید بر نماز اول وقت بود، همیشه نماز صبح مقر را سید ابراهیم می‏‌گفت. ما به دلیل اینکه بحث تبلیغ را انجام می‏‌دادیم و مستمر به نقاط مختلف سفر می‏‌کردیم نمی‏‌توانستیم روزه بگیریم اما او روزه می‏‌گرفت و برای سحری بیدار می‏ شد.

یک روز نماز صبح را با صدای سید بیدار شدم، توی مقر قدم می‏زد و لابه لای هر  بند از اذانش فریاد می‏زد و می‌‏گفت: برادرها وقت نماز شده برپا، دلاورا بلند شوید وقت نماز است. ما هم از آن به بعد سر به سرش می‏‌گذاشتیم و با اینکه صدای خوبی هم نداشت (با خنده) می‏‌گفتیم بعد از این با صدای خوش خودت اذان بگو!

همیشه به بحث معنویات عنایت داشت خصوصا روضه، کاری به مستمعین متنوع نداشت خودش تنهایی برای خودش می‏‏‌خواند اغلب اوقات که در ماشین هم مسیر می‏‌شدیم می‏‌گفت شیخ یک روضه و یا مدح مولا را برایم بخوان.

*خوابی که برای سید ابراهیم دیدم

شب تاسوعای امسال برای تبلیغ رفته بودم جایی. چند ساعت قبل از شهادت سید خوابش را دیدم گفت: شیخ برایم روضه بخوان و در خواب از یکی از رفقای مداح درخواست کردم روضه علمدار را برای سید بخواند. صبح سر سفره صبحانه این خواب را برای بچه ها تعریف کردم و بعد هم زنگ زدم به همان رفیقی که در خواب مداحی کرده بود، گفتم برادر این روضه را برای این بنده خدا بخوان و او هم قبول کرد و قرار شد حتما بخواند.

*اولین بار که دیدم فهمیدم بچه تهران است

همیشه تلاش می‏‌کرد تا نشاط و شادابی در بین  نیروهای مقر پخش شود و نیروهایش روحیه بگیرند، بالاخره فضای جنگ و شرایط خاص آن گاهی روحیه رزمندگان را دچار تحلیل می‌‏کند.

با ماشین فرمانده تیپ آمده بود توی مقر و برای اولین بار او را دیدم از تیپ و قیافه اش معلوم بود که بچه تهران است و به بچه های تیپ فاطمیون نمی‏‌خورد از همان لحظه عاشق سید شدم و رویش را بوسیدم. تکه کلام های خاصی داشت، یک تسبیح هم در دستش بود که همیشه همراهش بود، آن تسبیح را هدیه گرفتم و گفتم حاجی من مطمئنم که شما شهید می‏‌شوید این را می‏‌خواهم به یادگار داشته باشم، در جواب گفت: من رو سیاه کجا و شهادت کجا و حرف را عوض کرد.

*شهید صدر زاده همه جوره با خدا معامله کرده بود

هر کاری می‏‌کرد خدا را در نظر می‏‌گرفت اصلا همه جوره با خدا معامله کرده بود و در اکثر کارهایی که قصد انجام داشت استخاره می‏زد حتی کاری که در ظاهر به نفعش هم بود اگر استخاره بد می‏ آمد انجام نمی‏‌داد.

*عکس سه نفره شهید صدرزاده با مداح معروف

حاج مهدی سلحشور برای روضه خوانی به سوریه آمده بود، شهید صدرزاده که این را شنید گفت: من حتما باید در مراسم حاج مهدی شرکت کنم و با ماشین رفتیم آن‌ قدر تند و سریع و با استرس حرکت کرد، اما به آخر مراسم رسیدیم و دم در با آقا مهدی یک عکس 3 نفره هم انداختیم.

*سید ابراهیم در قله ایمان ایستاده است

استاد اخلاقی داشتیم که شهید صدرایی و شهید مهدی صابری خیلی با این بزرگوار صمیمی بودند، این استاد اخلاق در یکی از جلساتش گفته بود حدیثی داریم که می‏‌گویند ایمان دارای مراتبی است و من یک جوان بسیجی به نام سید ابراهیم می‏‌شناسم که در قله ایمان ایستاده است.

برادر شهید حسن قاسمی که با سید ابراهیم صدرزاده رفیق بود تعریف می‏‌کرد: بعد از شهادت داداش حسن، آقا سید آمد خانه مان چادر مادرم را بوسید، ظرف می‏‌شست و خلاصه در آن چند روزی که مهمان ما بود حسابی کمک می‏‌کرد.


* فارس
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار