به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛به هر اندازه که در عراق مردم از همراهی ارتش خودداری می کردند در کشورمان رفتن به جبهه مسابقه ای بود میان سنین مختلف که از جمله آن نوجوانان بودند. مطلب زیر روایتی از این دست است که توسط سید نصرالدین شاهرخی بیان می شود:
به بنده اطلاع دادند که کودک 13-12 سالهای برای اعزام از طریق جهاد لرستان مراجعه کردهاست و با گریه اصرار بر اعزام دارد. سن ظاهریاش پایین بود و من نمیتوانستم به او اجازه اعزام بدهم. در نهایت او گفته بود به هر ترتیبی شده به جبهه میروم. چون احتمال داشت مخفیانه سوار ماشین شود، یک نفر را ماموریت مراقبت از او کردیم و بعد از اینکه ماشینها حرکت کردند، نامبرده با اطمینان اعلام کرد که از رفتن وی جلوگیری کرده است. دو روز بعد به بنده خبر دادند که ایشان در منطقه است و اعلام کرده که با همان کاروان اعزامی به منطقه رفته است و اصرار بر ماندن دارد. شرط ماندن را بیان نحوه عزیمت قرار دادیم. ایشان اعلام کرده بود که پس از مایوس شدن از موافقت ما، با مشاهده کامیون پیاز و سیبزمینی که برای ارسال به جبهه درمحوطه پارک شده بود وی یک گونی خالی برداشته و با رفتن روی کامیون، داخل گونی رفته و مانند یک گونی پیاز و سیب زمینی تا رسیدن به جبهه از گونی خارج نشده است. منبع:فارس