صفحات فرهنگی ارگان رسمی دولت راستگویان تبدیل به جایگاهی دولتی برای جولان عناصر فاسدو ضددینِ سلطنتطلب، بهائیت و فراماسونها شده است...
به گزارش شهدای ایران،روزنامه ایران به بهانه صد و هشتمین شماره دوماهنامه «بخارا» ، در صفحه 24 خود بخش"کیوسک" به تطهیر ، رپورتاژ گسترده و تقدیر تمام قد سربازان و شوالیههای جبههی ناتوی فرهنگی بصورت بسیار مفصلی پرداخته است. این در حالی است که مدتهاست صفحات فرهنگی ارگان رسمی دولت راستگویان تبدیل به جایگاهی دولتی برای جولان عناصر فاسدو ضددینِ سلطنتطلب، بهائیت و فراماسونها شده است.
بنگاه مکتوب دولت اعتدال نوشت: «پاتریشیا کرون، سرآغاز زندگی بابک خرمدین/ احسان یارشاطر، به یاد محمود صناعی/ ایرج افشار، ادای دینی به محمود صناعی/ داریوش آشوری، تربیت و آزادی، دو دغدغه دکتر محمود صناعی/ مینا فولادوند، خاطراتی از پدرم/ گزارشهای دیدار با محمود دولتآبادی در کتابخانه ملی ایران و مراسم اهدای سومین جایزه گنجینه پژوهشی ایرج افشار به همراه یادکردهایی از عبدالرحیم جعفری دیگر مطالب این شماره است.»
ملحد و جنایتکاری به اسم بابک...
گفتنی است علامه شهید استاد مرتضی مطهری در مورد بابک خرمدین میفرمایند :
» اگر ما اسم فردی را که در طول تاریخ از او جز دشمنی و کینه نسبت به اسلام چیز دیگری سراغ نداریم و هیچ فضیلتی در او نمیبینیم، جز اینکه با مسلمین می جنگیده، روی بچهمان بگذاریم، مثلاً اسم او را بابک بگذاریم، بچهمان فردا بزرگ می شود، با خود می گوید اسم دوستانم را حسن، حسین، عباس، علی و مرتضی گذاشتهاند، اسم من هم بابک است؛ من هم بروم سراغ هم اسم خودم ببینم او کیست وقتی می رود سراغ او، می بیند در زندگی آن آدم از نظر انسانی چیزی نیست و جز جنایت و مبارزه با اسلام چیز دیگری وجود ندارد. به دروغ از او تعریف می کنند، می گویند بابک با اعراب می جنگید. کجا بابک با اعراب می جنگید ؟! بابک با ایرانیها می جنگید نه اعراب. بابک را ایرانیها کشتند و دویست و پنجاه هزار کشته دادند.عرب اصلاً یک نژاد کوچکی بود و افراد زیادی نداشت. سردارشان یک ایرانی به نام افشین بود که با بابک می جنگید، نفراتش هم همه ایرانی بودند. تاریخ را شما بخوانید می بینید شعارها ایرانی است، اسمها همه ایرانی است. ایرانیهایی که با بابک می جنگیدند گرزی داشتند اسمش را گذاشته بودند کافرکوب. بابک با اسلام و مسلمین می جنگید، با عرب نمیجنگید، عربی در کار نبود. معتصم خلیفه بود ولی او که با معتصم نمیجنگید. اگر ایرانیهای مسلمان بابک را یک عنصر ضد اسلامی تشخیص نمیدادند که با او به نفع معتصم نمیجنگیدند. ایرانیها از معتصم نهایت تنفر را داشتند ولی حاضر نبودند به قیمت جنگیدن با معتصم بیایند بابک ها را تائید کنند. می دیدند اگر امر دائر بشود میان بابک و معتصم، باز معتصم از بابک بهتر است.»
روزنامه جمهوری اسلامی" در رابطه با بزرگداشت بابک خرم دین اینگونه نوشته است : «بابک خرم دین مزدکی و آدمکش بود».
آیت الله موسوی اردبیلی درباره بابک خرم دین گفت: «بابک خرم دین، کسی بود که اردبیل را تاراج کرد و در منطقه عرشه اردبیل به قدر موی سر به کشتار مردم اقدام کرد و تأثرانگیز است که بابک خرم دین به عنوان یکی از مفاخر اردبیل مطرح می شود در حالی که او مزدکی و آدم کش بوده است».
آیت الله صافی گلپایگانی نیز در جواب یک سوال درباره بابک خرم دین نوشته است : «شبهه ای در کفر و الحاد بابک خرم دین نیست. ترویج افکار و دفاع از مواضع او ترویج باطل و معارضه با اسلام و برای تضعیف هویت اسلامی جامعه است و صرف بیت المال و مال شخصی در جهت اشاعه نام و یاد او همه حرام است. باید مسئولین امور جداً از این گرایش ها جلوگیری نمایند».
روزنامه کیهان در مورد بابک خرمدین نوشت : "پان ترکیست ها نمایشگاه عکسی هم برگزار کردند که چندین عکس از قلعه بابک به نمایش گذاشتند و در نشریات خود از بابک خرمدین که به قول شهید مطهری یک خائن ملی است، یک قهرمان ملی می سازند".
استاد بهائی دانشگاه رژیم ستمشاهی و دولت اعتدال..
احسان يارشاطر از استادان بهايي دانشگاه تهران بود. او پس از اخذ ليسانس از دانشسراي عالي با بورس اعطايي دولت انگلستان به لندن رفت و دكتراي خود را در رشته زبانهاي اوستايي دريافت كرد. وي پس از بازنشستگي ابراهيم پورداود، (37) به عنوان استاد كرسي زبانهاي اوستايي و جانشين وي برگزيده شد و پس از مدت كوتاهي به عنوان پرفسور كرسي زبان و ادبيات فارسي در يكي از دانشگاههاي آمريكا انتخاب گرديد. يارشاطر از دوستان نزديك اسدا لله علم بود و تا پايان حيات رژيم پهلوي، رياست «بنگاه ترجمه و نشر كتاب» را برعهده داشت. او پس از پيروزي انقلاب، مأمور تدوين يك دايره المعارف به نام «ايرانيكا» شد و در آن به تحريف مسايل تاريخي و فرهنگي ايران پرداخت. وي در اين دايره المعارف به طور مفصل از «ميرزاحسينعلي نوري» (بهاءا لله) سركرده فرقه ضاله بهائيت تجليل كرده است.
شايان ذكر است انتشارات اميركبير ، در سال 1383، سه مجلد از دانشنامه ايرانيكا (مربوط به مشروطيت و. . . ) را ترجمه و منتشر كرد. يارشاطر، سردبير و سرويراستار ايرانيكا بوده و نويسنده اولين مقاله در مجله مربوط به مشروطيت نيز عباس امانت، يكي از عناصر مشهور بهايي در غرب است كه در مقاله خويش، به عنوان زمينه سازان فكري مشروطه، ميرزا ملكم خان، از سران بهائيت نام برده است!
ایرانشناس عضو بنیاد اشرف و فرح پهلوی در مجموعه دولت!
«ایرج افشار» ، یک به اصطلاح «ایرانشناس» نزدیک به محافل بهایی است که پس از انقلاب نیز با « بنیاد مطالعات ایران » (به ریاست اشرف پهلوی) همکاری نزدیک داشته است.
گفتنی است مرحوم «جلال آل احمد» طی یادداشت مهمی در آبان 1345 خطاب به «ایرج افشار» وی را از حامیان بهائیان معرفی می کند که «زیر بار اباطیل آنان را» گرفته است. «ایرج افشار» در 15 آذر 1356 با حکم «فرح پهلوی» به عضویت هیات امنای «بنیاد فرهنگ ایران» جایگزین «منوچهر اقبال» شد و با دربار پهلوی و «احسان یارشاطر»، «تقی زاده» و ... رابطه بسیار نزدیکی داشت.
مبلغ صهیونیسم سیاسی دوران کثیف پهلوی، در لوای وزارت ارشاد جمهوری اسلامی؟!!
«داریوش آشوری» از جمله مبلغان صهیونیسم سیاسی است که در «اندیشه پویا» مقاله «یاد کردی دیگر از فردید» را علیه تفکرات «سیداحمد فردید» (فیلسوف متمایل به انقلاب اسلامی) نوشته است. مقالات آشوری که در عصر پهلوی در مجله فردوسی و در حمایت از صهیونیستها خصوصاً در ماجرای جنگ 6 روزه اعراب و اسرائيل منتشر میشد، با اعتراض و مخالفت جلال آلاحمد و دکتر شریعتی روبرو بوده است. آشوری در ادامه زنجیره مقالاتی که علیه «سید احمد فردید» در این نشریه منتشر شده، فردید را فیلسوفی میداند که «تنها گروهی از جوانان انقلابی با رگ و ریشه اسلامی» شیفته او شدند.
شوالیهی عنوان دار ناتوی فرهنگی ، اسطوره روزنامه دولت معتدلان!
عزت الله فولادوند چهره کلیدی حلقه مترجمان سکولار در ایران و یکی از پدران معنوی جنبش سبز میباشد. برای همین از سال 1358 به پیشنهاد علیرضا حیدری خواجه پور، مدیرعامل انتشارات خوارزمی پروژه ترجمه آثار فیلسوفان یهودی و جاسوسان لیبرال را در حوزه علوم انسانی آغاز کرد تا «راه مبارزه با نظام های دینی » را ابتدا به نخبگان دانشگاهی بیاموزد. در طول 3 دهه (1388- 1358) فولادوند 48 اثر منتشر کرد. بیش از نیمی از آن ها کتاب هایی بودند که در اسناد رسمی سازمان های امنیتی آمریکا و اروپا به عنوان «کتاب های سفید» یا همان «منابع مورد تأیید» برای اشاعه فلسفه سرمایه داری شناخته می شدند.25 او گام به گام دستورالعمل های مشترک وزارت امور خارجه آمریکا و سازمان جاسوسی سیا را برای «فروپاشی ایدئولوژیک» نظام جمهوری اسلامی اجرا کرد و کوشید تا هیچ فرصتی را برای تبلیغ هانا آرنت، س رکارل پوپر، س رآیزایا برلین، ریمون آرون و واسلاو هاول از دست ندهد. فولادوند به سبب فعالیت هایش 3 بار در دوران وزارت ارشاد و ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی برنده جایزه کتاب سال شد و دایره نفوذش را تا روزنامه هایی مانند ایران (ارگان رسمی دولت)، همشهری (ارگان رسمی شهرداری تهران) و جام جم (ارگان رسمی صدا و سیما) گسترش داد. حتی مهرماه 1387 جایزه کتاب فصل برای ترجمه کتابی از س رآیزایا برلین در حوزه «علوم انسانی» به فولادوند اهداء شد !
فولادوند که یگانه الگوی زندگی اش را محمدعلی فروغی (از پیشروان فراماسونری ایران و نخست وزیر پهلوی ها) می داند،31 زاده سال 1314 در اصفهان و درون خاندانی اشرافی است. مادرش نسب از شازده ای قجری می برد و پدرش غلامرضا فولادوند از تبار ایل بختیاری و ابتدا قاضی دادگستری رضاخان بود، اما خدماتش به رژیم ستم شاهی او را در زمره سیاستمداران مطلوب محمدرضا پهلوی قرار داد و به مناصب عالی کشوری رساند.32 پدر عزت الله، او را در نوجوانی برای ادامه تحصیلات متوسطه ابتدا به انگلستان و سپس 2 سال به دانشکده پزشکی پاریس فرستاد، ولی سرانجام در 22 سالگی راهی نیویورک کرد تا در دانشگاه کلمبیا فلسفه بیاموزد.33 این دانشگاه را «مخزن تربیت جاسوسان لیبرال» می دانند34 و آن زمان با مشارکت سازمان جاسوسی سیا سرمایه گذاری گسترده ای را بر روی دانشجویان خارجی آغاز کرد تا همراه بنیاد فورد، پروژه های «تربیت نخبگان سیاسی» و «تربیت معلم» را برای گسترش ایدئولوژی لیبرال سرمایه داری در کشورهای جهان سوم پیش ببرد.35 فولادوند در دانشگاه کلمبیا زیر دست اساتیدی چون آرتور دانتو، رابرت کامینگ و سیدنی مورگن بسر پرورش یافت و رساله فوق لیسانس خود را در «نقد قوه حکم کانت» نوشت. پس از بازگشت به ایران در پایان سال 1341، با استفاده از نفوذ خانواده اش در دربار، سمت های مختلفی را در شرکت ملی نفت و وزارت اقتصاد و دارایی عهده دار شد. در دهه 1340 دو مرکز بزرگ ترجمه در ایران فعال بودند: یکی بنگاه ترجمه و نشر کتاب که تحت نظارت دربار شاهنشاهی و زیر سیطره بهایی هایی مانند احسان یارشاطر قرار داشت و دیگری یک شرکت انتشاراتی آمریکایی به نام موسسه فرانکلین.
رئیس بزرگترین انتشارات دوران رژیم ستم شاهی و نماینده بنیاد ماسونی-آمریکائی فرانکلین.....
یادآور میشود در اوج دوران اختناق ستمشاهی و بگیر و ببند نویسندگان و ناشران آزادیخواه و مستقل، با مساعدت دربار شاه و ساواک، بزرگترین تراست انتشاراتی به عبدالرحیم جعفری سپرده شد تا علاوه بر حذف و بلعیدن ناشران مستقل و کوچک، یکی از محوریترین نمایندگیهای موسسه ماسونی- آمریکایی فرانکلین در ایران باشد و بهطور گستردهای دست به چاپ و نشر کتابهای فرمایشی محافل استعماری بزند.
در مورد ماموریتهای موسسه فرانکلین همین بس که حتی گزارشهای محرمانه ساواک به روشنی آن را شاخهای از فراماسونری میداند.
در گزارش ساواک به تاریخ 28 خرداد 1347 اینگونه آمده است: «چون در منطقه، آقای تقیزاده معروف به فراماسونری است و ایشان نیز باعث ایجاد شعبه موسسه مزبور (فرانکلین) در تبریز بودهاند، لذا استنباط منبع چنین است که موسسه فرانکلین از طرف سازمان فراماسونری تقویت میگردد... .» در سال 1346 هم ساواک آذربایجان، فعالیتهای موسسه فرانکلین در تبریز را اینگونه به مرکز گزارش میدهد: «... از چندی پیش موسسه فرانکلین در تبریز ظاهرا به عنوان نگارش و نشر کتاب و باطنا برای پیشبرد مقاصد خاصی که مورد علاقه فراماسونها میباشد، دست به جمعآوری و همکاری اشخاصی زده و درصدد تهیه کتابهای جدیدی است که از طرف این موسسه انتشار خواهد یافت.»
عبدالرحیم جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر در سالهای حاکمیت طاغوت، در کلوپهای روتاری (بخش اقتصادی تشکیلات فراماسونری) فعال بود و در کتاب خاطراتش تحت عنوان «در جستجوی صبح» تصریح دارد که به این کلوپها، رفت و آمد داشته است!
در حالی است که جعفری کتابهایی مانند «رضا شاه کبیر»، «شیر و خورشید (مصاحبه با شاهنشاه)»، «فلسفه نظام حکومت شاهنشاهی»، «اصول دوازدهگانه انقلاب سفید»، «ایران جدید در قرن بیستم» (که به زبان انگلیسی چاپ شد و مملو از تمجید و تملق از محمدرضا پهلوی و رژیم سلطنتی بود)، «پنجاه و پنج»، «نه کتاب پهلوی» (مجموعه شعری در مدح خاندان پهلوی) و «آریامهر شاهنشاه ایران» که در آن علاوه بر ستایش شاه و جعل و وارونهنمایی تاریخ، از فدائیان اسلام به عنوان آدمکش و از دکتر مصدق و فاطمی به عنوان خائنان به ملت یاد شده بود، «مبشر تجدید تاریخ» که مورد تشویق محمدرضا پهلوی قرار گرفت و به مناسبت جشنهای 2500 ساله منتشر شد، «ماموریت برای وطنم» (که بنا به خواست همین عنصر به اصطلاح فرهیخته! چند بار تجدید چاپ شد و به زور و اجبار به مراکز مختلف دولتی و آموزشی و کتابخانهها تحمیل گردید) و... را به چاپ رسانده است.
انتشارات امیر کبیر همچنین با راهنمایی موسسه فرانکلین انواع کتابهای ضداخلاقی، ضددینی، ماتریالیستی و صهیونیستی را به چاپ رساند که از جمله کتابهای شراب خام، آتشپاره، افسونگر، شعلههای هوس، قصه رسوایی، هوس بهاری، گناهکار نیویورک، هوسهای امپراطور، انسان در گذرگاه تکامل بود. همچنین کتاب «خیاط جادو شده» نوشته شالوم علیخم و ترجمه سیاوش کسرایی که خود جعفری در خاطراتش در کتاب «در جستوجوی صبح» آن را چنین توصیف میکند: «... در بازگشتم بود که آقای سیاوش کسرایی ترجمه کتابی را برایم آورد به نام خیاط جادو شده، یک اثر ادبی نوشته شالوم علیخم نویسنده یهودی معاصر. من کتاب خیاط جادو شده را چاپ کردم و به پاس محبتهایی که ایرانیان یهودی در اسرائیل به من کرده بودند طی یادداشتی کوتاه در صفحه اول کتاب را به آنها اهدا کردم.»
انتشار ترجمه کتاب «دومین شانس» نوشته کنستان ویرژيل گئورگیو که در آن به صراحت به تبلیغ پایگاه صهیونیستها در خاورمیانه یعنی اسرائیل پرداخته شده، نشان از ارادتی داشت که مدیر وقت انتشارات امیرکبیر نیز مانند بسیاری از کارگزاران به اصطلاح فرهنگی رژیم شاه به رژیم اشغالگر قدس داشت.
ارگان رسمی دولت در حالی به نشریهی نشان داران فراماسونری ، سلطنتطلبی و بهائیت پرداخته که سردبیری این مجله با علی دهباشی میباشد.
یادآور میشود که مدیر این دو ماهنامه علی دهباشی ، حلقه وصل نویسندگان اسرائیلی و لابی صهیونیسم در ایالت متحده به نشریات ایران است و در حوزه تصمیم گیری در خانه هنرمندان ایران برای برگزاری نشست های گوناگون باقی مانده است.دهباشی از عناصری است که از شائول بخاش (جاسوس چند جانبه ایرانی تبار صهیونیست شوهر هاله اسفندیاری)در ماهنامه خود مقالاتی به چاپ رساند.
دهباشی با بازکردن چتر ارتباطی وسیع خود در داخل و خارج از کشور فرهنگ سازی را سرلوحه کار خود قرار داده است.وی علاوه بر اینکه شاخه های مختلف فرهنگ ایرانی ردپایی از خود به جا گذاشته است تمام سعی خود را مصروف این کرده که با معرفی برخی از چهره های سکولار و حتی معاند نظام خط فرهنگی مسموم و منحرفی متشکل از روشنفکران غرب زده و سرسپردگان داخلی آنها به وجود آورد.
در مجموع می توان اذعان کرد که نشریه بخارا برای طیف ها و عناصر فکری متفاوت مانند ملی مذهبی ها،چپ های سنتی ،سکولارها و فراماسون ها و در مجموع هر تفکری که در مقابل اندیشه ناب محمد ی (ص) مبنایی پرمحتوا تلقی می گردد و مشخص می گردد که دهباشی با تفکری خاص برنامه ای را در ایران انجام میدهد که امثال «احسان نراقی»،«سیامک پور زند»،«رامین جهانبگلو» به انحاء مختلف آن را تقویت کرده اند.
*بسیج
بنگاه مکتوب دولت اعتدال نوشت: «پاتریشیا کرون، سرآغاز زندگی بابک خرمدین/ احسان یارشاطر، به یاد محمود صناعی/ ایرج افشار، ادای دینی به محمود صناعی/ داریوش آشوری، تربیت و آزادی، دو دغدغه دکتر محمود صناعی/ مینا فولادوند، خاطراتی از پدرم/ گزارشهای دیدار با محمود دولتآبادی در کتابخانه ملی ایران و مراسم اهدای سومین جایزه گنجینه پژوهشی ایرج افشار به همراه یادکردهایی از عبدالرحیم جعفری دیگر مطالب این شماره است.»
ملحد و جنایتکاری به اسم بابک...
گفتنی است علامه شهید استاد مرتضی مطهری در مورد بابک خرمدین میفرمایند :
» اگر ما اسم فردی را که در طول تاریخ از او جز دشمنی و کینه نسبت به اسلام چیز دیگری سراغ نداریم و هیچ فضیلتی در او نمیبینیم، جز اینکه با مسلمین می جنگیده، روی بچهمان بگذاریم، مثلاً اسم او را بابک بگذاریم، بچهمان فردا بزرگ می شود، با خود می گوید اسم دوستانم را حسن، حسین، عباس، علی و مرتضی گذاشتهاند، اسم من هم بابک است؛ من هم بروم سراغ هم اسم خودم ببینم او کیست وقتی می رود سراغ او، می بیند در زندگی آن آدم از نظر انسانی چیزی نیست و جز جنایت و مبارزه با اسلام چیز دیگری وجود ندارد. به دروغ از او تعریف می کنند، می گویند بابک با اعراب می جنگید. کجا بابک با اعراب می جنگید ؟! بابک با ایرانیها می جنگید نه اعراب. بابک را ایرانیها کشتند و دویست و پنجاه هزار کشته دادند.عرب اصلاً یک نژاد کوچکی بود و افراد زیادی نداشت. سردارشان یک ایرانی به نام افشین بود که با بابک می جنگید، نفراتش هم همه ایرانی بودند. تاریخ را شما بخوانید می بینید شعارها ایرانی است، اسمها همه ایرانی است. ایرانیهایی که با بابک می جنگیدند گرزی داشتند اسمش را گذاشته بودند کافرکوب. بابک با اسلام و مسلمین می جنگید، با عرب نمیجنگید، عربی در کار نبود. معتصم خلیفه بود ولی او که با معتصم نمیجنگید. اگر ایرانیهای مسلمان بابک را یک عنصر ضد اسلامی تشخیص نمیدادند که با او به نفع معتصم نمیجنگیدند. ایرانیها از معتصم نهایت تنفر را داشتند ولی حاضر نبودند به قیمت جنگیدن با معتصم بیایند بابک ها را تائید کنند. می دیدند اگر امر دائر بشود میان بابک و معتصم، باز معتصم از بابک بهتر است.»
روزنامه جمهوری اسلامی" در رابطه با بزرگداشت بابک خرم دین اینگونه نوشته است : «بابک خرم دین مزدکی و آدمکش بود».
آیت الله موسوی اردبیلی درباره بابک خرم دین گفت: «بابک خرم دین، کسی بود که اردبیل را تاراج کرد و در منطقه عرشه اردبیل به قدر موی سر به کشتار مردم اقدام کرد و تأثرانگیز است که بابک خرم دین به عنوان یکی از مفاخر اردبیل مطرح می شود در حالی که او مزدکی و آدم کش بوده است».
آیت الله صافی گلپایگانی نیز در جواب یک سوال درباره بابک خرم دین نوشته است : «شبهه ای در کفر و الحاد بابک خرم دین نیست. ترویج افکار و دفاع از مواضع او ترویج باطل و معارضه با اسلام و برای تضعیف هویت اسلامی جامعه است و صرف بیت المال و مال شخصی در جهت اشاعه نام و یاد او همه حرام است. باید مسئولین امور جداً از این گرایش ها جلوگیری نمایند».
روزنامه کیهان در مورد بابک خرمدین نوشت : "پان ترکیست ها نمایشگاه عکسی هم برگزار کردند که چندین عکس از قلعه بابک به نمایش گذاشتند و در نشریات خود از بابک خرمدین که به قول شهید مطهری یک خائن ملی است، یک قهرمان ملی می سازند".
استاد بهائی دانشگاه رژیم ستمشاهی و دولت اعتدال..
احسان يارشاطر از استادان بهايي دانشگاه تهران بود. او پس از اخذ ليسانس از دانشسراي عالي با بورس اعطايي دولت انگلستان به لندن رفت و دكتراي خود را در رشته زبانهاي اوستايي دريافت كرد. وي پس از بازنشستگي ابراهيم پورداود، (37) به عنوان استاد كرسي زبانهاي اوستايي و جانشين وي برگزيده شد و پس از مدت كوتاهي به عنوان پرفسور كرسي زبان و ادبيات فارسي در يكي از دانشگاههاي آمريكا انتخاب گرديد. يارشاطر از دوستان نزديك اسدا لله علم بود و تا پايان حيات رژيم پهلوي، رياست «بنگاه ترجمه و نشر كتاب» را برعهده داشت. او پس از پيروزي انقلاب، مأمور تدوين يك دايره المعارف به نام «ايرانيكا» شد و در آن به تحريف مسايل تاريخي و فرهنگي ايران پرداخت. وي در اين دايره المعارف به طور مفصل از «ميرزاحسينعلي نوري» (بهاءا لله) سركرده فرقه ضاله بهائيت تجليل كرده است.
شايان ذكر است انتشارات اميركبير ، در سال 1383، سه مجلد از دانشنامه ايرانيكا (مربوط به مشروطيت و. . . ) را ترجمه و منتشر كرد. يارشاطر، سردبير و سرويراستار ايرانيكا بوده و نويسنده اولين مقاله در مجله مربوط به مشروطيت نيز عباس امانت، يكي از عناصر مشهور بهايي در غرب است كه در مقاله خويش، به عنوان زمينه سازان فكري مشروطه، ميرزا ملكم خان، از سران بهائيت نام برده است!
ایرانشناس عضو بنیاد اشرف و فرح پهلوی در مجموعه دولت!
«ایرج افشار» ، یک به اصطلاح «ایرانشناس» نزدیک به محافل بهایی است که پس از انقلاب نیز با « بنیاد مطالعات ایران » (به ریاست اشرف پهلوی) همکاری نزدیک داشته است.
گفتنی است مرحوم «جلال آل احمد» طی یادداشت مهمی در آبان 1345 خطاب به «ایرج افشار» وی را از حامیان بهائیان معرفی می کند که «زیر بار اباطیل آنان را» گرفته است. «ایرج افشار» در 15 آذر 1356 با حکم «فرح پهلوی» به عضویت هیات امنای «بنیاد فرهنگ ایران» جایگزین «منوچهر اقبال» شد و با دربار پهلوی و «احسان یارشاطر»، «تقی زاده» و ... رابطه بسیار نزدیکی داشت.
مبلغ صهیونیسم سیاسی دوران کثیف پهلوی، در لوای وزارت ارشاد جمهوری اسلامی؟!!
«داریوش آشوری» از جمله مبلغان صهیونیسم سیاسی است که در «اندیشه پویا» مقاله «یاد کردی دیگر از فردید» را علیه تفکرات «سیداحمد فردید» (فیلسوف متمایل به انقلاب اسلامی) نوشته است. مقالات آشوری که در عصر پهلوی در مجله فردوسی و در حمایت از صهیونیستها خصوصاً در ماجرای جنگ 6 روزه اعراب و اسرائيل منتشر میشد، با اعتراض و مخالفت جلال آلاحمد و دکتر شریعتی روبرو بوده است. آشوری در ادامه زنجیره مقالاتی که علیه «سید احمد فردید» در این نشریه منتشر شده، فردید را فیلسوفی میداند که «تنها گروهی از جوانان انقلابی با رگ و ریشه اسلامی» شیفته او شدند.
شوالیهی عنوان دار ناتوی فرهنگی ، اسطوره روزنامه دولت معتدلان!
عزت الله فولادوند چهره کلیدی حلقه مترجمان سکولار در ایران و یکی از پدران معنوی جنبش سبز میباشد. برای همین از سال 1358 به پیشنهاد علیرضا حیدری خواجه پور، مدیرعامل انتشارات خوارزمی پروژه ترجمه آثار فیلسوفان یهودی و جاسوسان لیبرال را در حوزه علوم انسانی آغاز کرد تا «راه مبارزه با نظام های دینی » را ابتدا به نخبگان دانشگاهی بیاموزد. در طول 3 دهه (1388- 1358) فولادوند 48 اثر منتشر کرد. بیش از نیمی از آن ها کتاب هایی بودند که در اسناد رسمی سازمان های امنیتی آمریکا و اروپا به عنوان «کتاب های سفید» یا همان «منابع مورد تأیید» برای اشاعه فلسفه سرمایه داری شناخته می شدند.25 او گام به گام دستورالعمل های مشترک وزارت امور خارجه آمریکا و سازمان جاسوسی سیا را برای «فروپاشی ایدئولوژیک» نظام جمهوری اسلامی اجرا کرد و کوشید تا هیچ فرصتی را برای تبلیغ هانا آرنت، س رکارل پوپر، س رآیزایا برلین، ریمون آرون و واسلاو هاول از دست ندهد. فولادوند به سبب فعالیت هایش 3 بار در دوران وزارت ارشاد و ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی برنده جایزه کتاب سال شد و دایره نفوذش را تا روزنامه هایی مانند ایران (ارگان رسمی دولت)، همشهری (ارگان رسمی شهرداری تهران) و جام جم (ارگان رسمی صدا و سیما) گسترش داد. حتی مهرماه 1387 جایزه کتاب فصل برای ترجمه کتابی از س رآیزایا برلین در حوزه «علوم انسانی» به فولادوند اهداء شد !
فولادوند که یگانه الگوی زندگی اش را محمدعلی فروغی (از پیشروان فراماسونری ایران و نخست وزیر پهلوی ها) می داند،31 زاده سال 1314 در اصفهان و درون خاندانی اشرافی است. مادرش نسب از شازده ای قجری می برد و پدرش غلامرضا فولادوند از تبار ایل بختیاری و ابتدا قاضی دادگستری رضاخان بود، اما خدماتش به رژیم ستم شاهی او را در زمره سیاستمداران مطلوب محمدرضا پهلوی قرار داد و به مناصب عالی کشوری رساند.32 پدر عزت الله، او را در نوجوانی برای ادامه تحصیلات متوسطه ابتدا به انگلستان و سپس 2 سال به دانشکده پزشکی پاریس فرستاد، ولی سرانجام در 22 سالگی راهی نیویورک کرد تا در دانشگاه کلمبیا فلسفه بیاموزد.33 این دانشگاه را «مخزن تربیت جاسوسان لیبرال» می دانند34 و آن زمان با مشارکت سازمان جاسوسی سیا سرمایه گذاری گسترده ای را بر روی دانشجویان خارجی آغاز کرد تا همراه بنیاد فورد، پروژه های «تربیت نخبگان سیاسی» و «تربیت معلم» را برای گسترش ایدئولوژی لیبرال سرمایه داری در کشورهای جهان سوم پیش ببرد.35 فولادوند در دانشگاه کلمبیا زیر دست اساتیدی چون آرتور دانتو، رابرت کامینگ و سیدنی مورگن بسر پرورش یافت و رساله فوق لیسانس خود را در «نقد قوه حکم کانت» نوشت. پس از بازگشت به ایران در پایان سال 1341، با استفاده از نفوذ خانواده اش در دربار، سمت های مختلفی را در شرکت ملی نفت و وزارت اقتصاد و دارایی عهده دار شد. در دهه 1340 دو مرکز بزرگ ترجمه در ایران فعال بودند: یکی بنگاه ترجمه و نشر کتاب که تحت نظارت دربار شاهنشاهی و زیر سیطره بهایی هایی مانند احسان یارشاطر قرار داشت و دیگری یک شرکت انتشاراتی آمریکایی به نام موسسه فرانکلین.
رئیس بزرگترین انتشارات دوران رژیم ستم شاهی و نماینده بنیاد ماسونی-آمریکائی فرانکلین.....
یادآور میشود در اوج دوران اختناق ستمشاهی و بگیر و ببند نویسندگان و ناشران آزادیخواه و مستقل، با مساعدت دربار شاه و ساواک، بزرگترین تراست انتشاراتی به عبدالرحیم جعفری سپرده شد تا علاوه بر حذف و بلعیدن ناشران مستقل و کوچک، یکی از محوریترین نمایندگیهای موسسه ماسونی- آمریکایی فرانکلین در ایران باشد و بهطور گستردهای دست به چاپ و نشر کتابهای فرمایشی محافل استعماری بزند.
در مورد ماموریتهای موسسه فرانکلین همین بس که حتی گزارشهای محرمانه ساواک به روشنی آن را شاخهای از فراماسونری میداند.
در گزارش ساواک به تاریخ 28 خرداد 1347 اینگونه آمده است: «چون در منطقه، آقای تقیزاده معروف به فراماسونری است و ایشان نیز باعث ایجاد شعبه موسسه مزبور (فرانکلین) در تبریز بودهاند، لذا استنباط منبع چنین است که موسسه فرانکلین از طرف سازمان فراماسونری تقویت میگردد... .» در سال 1346 هم ساواک آذربایجان، فعالیتهای موسسه فرانکلین در تبریز را اینگونه به مرکز گزارش میدهد: «... از چندی پیش موسسه فرانکلین در تبریز ظاهرا به عنوان نگارش و نشر کتاب و باطنا برای پیشبرد مقاصد خاصی که مورد علاقه فراماسونها میباشد، دست به جمعآوری و همکاری اشخاصی زده و درصدد تهیه کتابهای جدیدی است که از طرف این موسسه انتشار خواهد یافت.»
عبدالرحیم جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر در سالهای حاکمیت طاغوت، در کلوپهای روتاری (بخش اقتصادی تشکیلات فراماسونری) فعال بود و در کتاب خاطراتش تحت عنوان «در جستجوی صبح» تصریح دارد که به این کلوپها، رفت و آمد داشته است!
در حالی است که جعفری کتابهایی مانند «رضا شاه کبیر»، «شیر و خورشید (مصاحبه با شاهنشاه)»، «فلسفه نظام حکومت شاهنشاهی»، «اصول دوازدهگانه انقلاب سفید»، «ایران جدید در قرن بیستم» (که به زبان انگلیسی چاپ شد و مملو از تمجید و تملق از محمدرضا پهلوی و رژیم سلطنتی بود)، «پنجاه و پنج»، «نه کتاب پهلوی» (مجموعه شعری در مدح خاندان پهلوی) و «آریامهر شاهنشاه ایران» که در آن علاوه بر ستایش شاه و جعل و وارونهنمایی تاریخ، از فدائیان اسلام به عنوان آدمکش و از دکتر مصدق و فاطمی به عنوان خائنان به ملت یاد شده بود، «مبشر تجدید تاریخ» که مورد تشویق محمدرضا پهلوی قرار گرفت و به مناسبت جشنهای 2500 ساله منتشر شد، «ماموریت برای وطنم» (که بنا به خواست همین عنصر به اصطلاح فرهیخته! چند بار تجدید چاپ شد و به زور و اجبار به مراکز مختلف دولتی و آموزشی و کتابخانهها تحمیل گردید) و... را به چاپ رسانده است.
انتشارات امیر کبیر همچنین با راهنمایی موسسه فرانکلین انواع کتابهای ضداخلاقی، ضددینی، ماتریالیستی و صهیونیستی را به چاپ رساند که از جمله کتابهای شراب خام، آتشپاره، افسونگر، شعلههای هوس، قصه رسوایی، هوس بهاری، گناهکار نیویورک، هوسهای امپراطور، انسان در گذرگاه تکامل بود. همچنین کتاب «خیاط جادو شده» نوشته شالوم علیخم و ترجمه سیاوش کسرایی که خود جعفری در خاطراتش در کتاب «در جستوجوی صبح» آن را چنین توصیف میکند: «... در بازگشتم بود که آقای سیاوش کسرایی ترجمه کتابی را برایم آورد به نام خیاط جادو شده، یک اثر ادبی نوشته شالوم علیخم نویسنده یهودی معاصر. من کتاب خیاط جادو شده را چاپ کردم و به پاس محبتهایی که ایرانیان یهودی در اسرائیل به من کرده بودند طی یادداشتی کوتاه در صفحه اول کتاب را به آنها اهدا کردم.»
انتشار ترجمه کتاب «دومین شانس» نوشته کنستان ویرژيل گئورگیو که در آن به صراحت به تبلیغ پایگاه صهیونیستها در خاورمیانه یعنی اسرائیل پرداخته شده، نشان از ارادتی داشت که مدیر وقت انتشارات امیرکبیر نیز مانند بسیاری از کارگزاران به اصطلاح فرهنگی رژیم شاه به رژیم اشغالگر قدس داشت.
ارگان رسمی دولت در حالی به نشریهی نشان داران فراماسونری ، سلطنتطلبی و بهائیت پرداخته که سردبیری این مجله با علی دهباشی میباشد.
یادآور میشود که مدیر این دو ماهنامه علی دهباشی ، حلقه وصل نویسندگان اسرائیلی و لابی صهیونیسم در ایالت متحده به نشریات ایران است و در حوزه تصمیم گیری در خانه هنرمندان ایران برای برگزاری نشست های گوناگون باقی مانده است.دهباشی از عناصری است که از شائول بخاش (جاسوس چند جانبه ایرانی تبار صهیونیست شوهر هاله اسفندیاری)در ماهنامه خود مقالاتی به چاپ رساند.
دهباشی با بازکردن چتر ارتباطی وسیع خود در داخل و خارج از کشور فرهنگ سازی را سرلوحه کار خود قرار داده است.وی علاوه بر اینکه شاخه های مختلف فرهنگ ایرانی ردپایی از خود به جا گذاشته است تمام سعی خود را مصروف این کرده که با معرفی برخی از چهره های سکولار و حتی معاند نظام خط فرهنگی مسموم و منحرفی متشکل از روشنفکران غرب زده و سرسپردگان داخلی آنها به وجود آورد.
در مجموع می توان اذعان کرد که نشریه بخارا برای طیف ها و عناصر فکری متفاوت مانند ملی مذهبی ها،چپ های سنتی ،سکولارها و فراماسون ها و در مجموع هر تفکری که در مقابل اندیشه ناب محمد ی (ص) مبنایی پرمحتوا تلقی می گردد و مشخص می گردد که دهباشی با تفکری خاص برنامه ای را در ایران انجام میدهد که امثال «احسان نراقی»،«سیامک پور زند»،«رامین جهانبگلو» به انحاء مختلف آن را تقویت کرده اند.
*بسیج
بهایی ها برای مصادره اش شتابان از همه جلوترند
این فرقه کثیف و خائن , دین خدا و ایین پیامبر را با وقاحت و پشتوانه کفار انکلیسی دستمایه تحریف کرد
سرمایه های ملی و تاریخ که جای خود دارد
امروز بیشترین نفوذ را در جامعه موسیقی دارند چون اثر گذار ترین و زود بازده است
عوامل آنها در آخرین حرکات خزنده سعی دارند ایام عزای آل الله را با کنسرت و اپرا لوث کنند و در عمل آستانه غیرت مذهبی جامعه را تخریب کنند
چند سال است مجید درخشانی را مامور کرده اند تا زنان بدکاره را به ساز و آواز تشویق کند و حوالی شب های قدر کلیپ آواز تک این زنان بزک کرده و بد حجاب را منتشر کند
سال گذشته در لندن گروه خودفروخته ماه بانو را اجیر کردند تا هم زمان با شب شهادت زهرای اطهر جلوی دوربین های به خون الوده بی بی سی در کلیسایی ساز و آواز و تک خوانی بر پا کنند و دست به کشف حجاب بزنند
امسال حماسه حسینی را به تبرج جاهلی و آواز تکخوانی زن آلودند
و این داستان تخریب و تهاجم فرهنگی ادامه دارد و نه اطلاعات مانع آن است و نه پلیس اماکن و پیشگیری و امنیت و نه دستگاه قضا
با این همه غفلت و خیانت به خود شهدا و مبانی اسلام ادعای مسلمانی هم داریم و خود را شیعه علی میدانیم