شهدای ایران shohadayeiran.com

"...سفر آقای عطریانفر به‌‌دعوت بنیاد سوروس به نیویورک و ملاقات مستقیم آقای عطریانفر با خود آقای سوروس [را] می‌شود یکی از نقاط عطف شروع همکاری و ارتباط بین جریان داخل و خارج تلقی کرد".
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم،   "نفوذ" یکی از راهبردی‌ترین اقدامات ممکن برای متوقف کردن نظام‌های سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک است که همواره در تاریخ نام و نشانی از آن بوده و امروز مقام معظم رهبری این هشدار را به‌صورت جدی مطرح کرده‌اند.
 
اینکه دشمن چگونه به مراکز تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری نفوذ می‌کند، مهمترین بحث پیش روی جامعه سیاسی ایران است.
 
فتنه ۸۸ را می‌توان یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های نفوذی‌های دشمن علیه جمهوری اسلامی ایران دانست. با این حال هیچ‌گاه نمی‌توان پایان فتنه ۸۸ را به‌معنی پایان پروژه نفوذ تلقی کرد.
 
به‌منظور بررسی چگونگی نفوذ دشمن در برخی مراکز تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در کشور، اعترافات کیان تاج‌بخش مشاور بنیاد سوروس و از دستگیرشدگان فتنه ۸۸ بسیار خواندنی به نظر می‌رسد.
 
این جاسوس سازمان سیا در بخش اول دفاعیات خود تأکید می‌کند: اتفاقات اخیر، اغتشاشات اخیر یک اتفاق نبوده، بلکه نتیجۀ یک برنامه‏‌ریزی درازمدتی است از سال‌های گذشته که از زمان پایان جنگ تحمیلی و تأسیس دولت سازندگی با هدف خدشه‌دار ساختن نظام ولایت فقیه و مردم‏‌سالاری دینی شروع شد.
 
آنچه در ذیل می‌آید متن کامل اظهارات تاج‌بخش در دادگاه ۸۸ است:
 
بنده لازم می‌دانم که بگویم که من مشاور سابق بنیاد سوروس در ایران بودم که البته دو سال است که از بدنه ‌این مجموعه جدا شدم و وظیفه خودم را می‌دانم که بعد از مطالعه بیشتر و برای روشن شدن حقایق و وقایع اخیر من برای روشن کردن مردم ایران، برای پیشبرد منفعت مملکت به بعضی از وقایع اخیر و حقایق بپردازم تا از بروز چنین وقایعی در آینده جلوگیری شود.
 
عرض کردم اغتشاشات اخیر یک اتفاق ناگهانی نبوده، بلکه نتیجه یک برنامه‌ریزی درازمدت بوده که از پایان جنگ تحمیلی شروع شده و هدف این برنامه‌ریزی در واقع حمله و تضعیف نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده، ‌اما با استفاده ‌از انتخابات دوره دهم این پروژه براندازی نرم کلید خورد، اما با هوشیاری مردم، مسئولان و به‌ ویژه مقام معظم رهبری این پروژه براندازی نرم با استفاده از بهانه ‌انتخابات ناکام ماند و شکست خورد.
 
در این فاصله کوتاه ‌از محضر دادگاه درخواست می‌کنم تا به برخی از حقایق پرداخته شود تا از بروز چنین وقایعی در آینده جلوگیری شود و به بعضی از این مصادیق و به بعضی از این پیشنهادها پایین‌تر[بعداً] اشاره خواهم کرد.
 
مستحضرید که در کشورهایی که آمریکا در آن هنوز حضور رسمی ‌دارد عامل اصلی پیشبرد منافع آمریکا در حوزۀ تغییر رژیم، وارد کردن دموکراسی غربی یا به‌ لفظ دیگر پروژه براندازی نرم به‌ عهده یک نهاد به‌عنوان NED مخفف «صندوق حمایت از دموکراسی» است، اما در کشورهایی مثل ایران که آمریکا در آن حضور رسمی ‌ندارد این برنامه پیشبرد منافع آمریکا از حوزه‌های دیگر پیگیری می‌شود که این حوزه‌ها عبارتند از:
 
۱- حوزه‌های پنهان شامل سرویس‌های اطلاعاتی مثل سیا CIA
 
۲- حوزه‌های نیمه‌پنهان مانند مرکز ویلسون در واشنگتن که از یک‌سو به سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا وابسته هستند و از سوی دیگر کاملاً با دولت آمریکا در ارتباط هستند و هماهنگ هستند و تحت پوشش فعالیت‌های تحقیقاتی، علمی ‌و سمینارهای دانشگاهی این برنامه‌های براندازی را جلو می‌برند و حوزه سوم در این مجموعه، بنیادها و نهادهای کاملاً آشکار مثل بنیادهای کارنگی، راکفلر و به‌ ویژه بنیاد سوروس که البته باید به این نکته توجه داشت که تمامی ‌این سه حوزه در شرایط مثل ایران و کشورهای دیگر که در آن انقلاب‌های رنگی رخ داده، ‌ایفای نقش می‌کنند و به‌ علاوه ‌این، با هم دیگر هماهنگ هستند.
 
می‌خواهم بحث کلی این فرآیند براندازی نرم را در۷ لایه یا ۷ بعد تشریح کنم. که به‌ ترتیب اینها را می‌شمارم.
 
۱) شناسایی و جذب نخبگان که این شامل شناسایی افراد و نخبگان که علاقمند به همکاری با نهادهای حوزه‌های مختلف آمریکایی و اروپایی همراه هستند.
 
۲) شبکه‌سازی و نهادسازی از طریق معرفی پروژه‌های عملیاتی که یکی از این اهداف معرفی پروژه‌ها و وصل کردن نخبگان با توده‌هاست.
 
۳) از طریق کارگاه‌های آموزشی، جزوه‌های مختلف، مطالب، پژوهش، نتایج سمینارها ونشست‌های مختلف، آن شبکه و آن نهادسازی که در واقع شکل این شبکه را می‌سازد، با یک محتوا پر می‌کند که این محتوا هم‏سو و هم‌جهت اهداف درازمدت براندازی است یا حداقل تغییر رژیم به‌سوی منافع دموکراسی آمریکایی است.
 
پله چهارم در این فرآیند کلی براندازی، حمله به پایه و ستون‌های نظام است که از طریق سه نوع عملیات اجرا می‌شود:
 
الف- از طریق مشروعیت‌زدایی به این معنی که به باورها و اعتقادهای مردم حمله می‌شود و از طریق تضعیف این باورها و اعتقادهای مقدس، پایه‌های نظام تضعیف می‌شود.
 
ب- اعتبار‌زدایی از طریق ناکارآمد جلوه دادن مسئولان و دولت، آن اعتبار به‌اصطلاح هم دست‏گاه‌‏های دولتی و هم نظام در چهره‌های مردم کاسته می‌شود، کم می‌شود ضعیف می‌شود.
 
ج- از طریق عملیات اعتماد‌زدایی که از طریق شایعه‌پراکنی، تهمت زدن و اینکه مسئولان دروغ می‌گویند یا صلاحیت ندارند یا مراجع رسمی ‌کشور صلاحیت برای حتی شمارش آرا و برگزاری انتخابات ندارند با هدف ایجاد تنفر در مردم نسبت به مسئولان و دولت اقدام می‌شود.
 
بنابراین از این سه نوع عملیات، هدف سست کردن، تضعیف کردن پایه و ستون‌ها و ارکان نظام است.
 
این ۴ پله ‌اوّل‏ فرآیند کلی براندازی نرم در واقع زمینه‌سازی است برای رسیدن به یک هدف خاص و این پله پنجم دو قطبی ساختن جامعه، ایجاد شکاف بین مردم و جامعه منجر می‌شود که این با هدف جابجایی افکار که در واقع سرمایه ‌اجتماعی سنتی، دینی و مقدس سلب می‌شود و از طریق استفاده از سرمایه ‌اجتماعی مدرن و لیبرال و غربی، تقویت می‌شود و نیروهای در واقع مخالف نظام جذب می‌شوند و با نظام سنتی و مقدس جمهوری اسلامی مقابله می‌کنند.
 
می‌رسیم به پله شش، به پله نهایی که این مربوط به فرآیند انتخابات است که البته ‌این مسئلةه ‌انتخابات دو شکل دارد.
 
در شکل اوّل‏ در صورتی که نیروهای ضد‌نظام و مخالف نظام موفق به پیروزی در انتخابات هستند وارد دولت می‌شوند و از درون حکومت از استفاده کردن از ابزار قانون به‌ سمت تغییر جامعه و ارزش‌های سنتی حرکت می‌کنند.
 
نمونه چنین حرکتی را ما با آقای گورباچف در روسیه مشاهده کرده‌ایم، اما در صورتی که نیروهای مخالف نظام موفق به پیروزی در انتخابات نمی‌توانند بشوند مجبور به حرکت به پله نهایی یا هفتم این فرآیند براندازی می‌شوند که این در واقع همان نافرمانی مدنی است که با دعوت کردن مردم برای تجمع در خیابان‌ها، در میادین و در شرکت کردن در راهپیمایی‌های غیرقانونی و بدون مجوز که خود این اقدام منجر به ‌اغتشاشات، خشونت و به‌ اصطلاح به‌ هم ریختگی امنیت جامعه می‌شود.
 
هدف فشار آوردن روی نظام است که از طریق غیرقانونی عقب‌نشینی کند و از این طریق به‌اصطلاح این جاب‏جایی قدرت شکل بگیرد. حال که این فرآیند کلی هفت‌گانه شیوه براندازی را برای دادگاه محترم عرض کردم به تحلیل سه جریان، نوع و شکل براندازی در ایران در دو دهه گذشته می‌پردازم.
 
بعد از اتمام جنگ تحمیلی ما شاهد سه نوع جریان و سه نوع شیوه ‌از براندازی بودیم که این سه شیوه عبارتند از:
 
۱- شیوه ‌استحاله فرهنگی ۲- شیوه ‌استحاهة سیاسی ۳- همان نافرمانی مدنی یا آنچه که معروف به انقلاب‌های مخملی یا رنگی شده که من به‌ ترتیب مصادیق نسبت به هر سه جریان را به‌ طور مختصر به حضرتعالی عرض می‌کنم.
 
در دوره دولت سازندگی ما شاهد شروع برنامه ‌استحاله فرهنگی بودیم. در همان زمان از طریق شهرداری تهران، از طریق تأسیس روزنامه همشهری، جذب نخبگان به‌ سمت معرفی ارزش‌های جدید مدرن شهری حرکت می‌کند که نهایتاً از طریق همین ارگان دولت اصلاحات حمایت می‌شود.
 
مصداق دوم از طریق شهرداری زمان آقای کرباسچی یک شیوه جدید فرهنگی برای مدیریت شهری عرضه می‌شود و معرفی می‌شود برای کل شهر تهران که در شهرهای دیگر ایران هم اشاعه می‌شود و تأسیس نهادهایی مثل فرهنگ‌سراها و نهادهایی مثل دفتر پژوهش‌های فرهنگی و خانه هنرمندان که مستقیماً از طرف شهرداری تهران که وابسته به دولت سازندگی بوده حمایت مالی و سازمانی می‌شود که این نهادها قرارگاه روشنفکران مانند دکتر رامین جهانبگلو می‌شود که این نهادها مکان برای اشاعه تفکر کاملاً دموکراسی غربی، سکولاریسم و لیبرالیسم می‌شود.
 
اما آنچه مهم است و شواهد نشان می‌دهد این است که آن برنامه‌ها که در زمان دولت سازندگی اتفاق می‌افتد با حمایت بنیادهای آمریکایی مثل بنیاد جستجو، بنیاد کارنگی و بنیاد سوروس و حتی بنیاد NED همان صندوق حمایت از دموکراسی مستقیماً پشتیبانی می‌شد.
 
کل اساتید خارجی که از نمایندگان مهم متفکر دموکراسی از منتقدان مهم نظام دینی، مبلغان جدایی دین از حکومت دعوت می‌شدند از اروپا و آمریکا و در سالن‌های عمومی ‌با دعوت گسترده ‌از دانشجویان، از نخبگان و از افراد، عموم این دیدگاه‌ها در قالب سخنرانی، کتاب، مقاله و غیره تبلیغ می‌شد که این در واقع یک فرآیند نهادینه شده درازمدت بوده که چندین سال ادامه داشت.
 
مصادیق دیگر از همان سال‌ها سفر آقای عطریانفر به‌ دعوت بنیاد سوروس به نیویورک و ملاقات مستقیم آقای عطریانفر با خود آقای سوروس که می‌شود یکی از نقاط عطف شروع همکاری و ارتباط بین جریان داخل و خارج تلقی کرد.
 
در آن زمان راه‌اندازی مجله گفت‌وگو که به‌ عنوان نماینده چپ سکولار در ایران شناخته شده که مفاهیمی مثل جامعه مدنی و دموکراسی غربی و لیبرالیسم را معرفی می‌کردند و خودشان را به‌ عنوان نماینده هم‏چنین تفکری به جامعه عرضه می‌کردند.
 
نقد اقتصاد ناکارآمد دولت جمهوری اسلامی و پیشبرد مسئله خصوصی‌سازی با این جهت‌گیری که دولت را ناکارآمد جلوه بدهد و برای بخش خصوصی به‌ خصوص بخش خصوصی بین‌المللی جایگاه باز کند که نفوذ در داخل کشور پیدا کند، حال نهایتاً از طریق این نوع فرهنگ‌سازی این استحاله فرهنگی به همان مصداق دو قطبی ساختن جامعه تهران و شهرهای بزرگ دیگر انجامید، به این معنی که با ارزش‌های جهانی‌سازی، مصرف‌گرایی، ما شاهد شکاف بین یک جامعه شهری یا می‌شود گفت بالاشهری و تحقیر یک جامعه به‏ اصطلاح پایین شهری و سنتی یا روستایی، می‌دیدیم که این ارزش‌های مصرف‌گرایی که از طریق واردات کالاهای بین‌المللی و جهانی‌سازی منجر به تغییر رفتار در نسل جوان شد و نهایتاً به تغییر گزینش‌های سیاسی و اجتماعی آنها هم شد.
 
بعد از تأسیس دولت اصلاحات در دوم خرداد ۷۶ ما یک تغییر در شیوه این شکل یا شیوه براندازی را مشاهده می‌کنیم که از شیوه ‌استحاله فرهنگی به نوع توسعه سیاسی یا استحاله سیاسی ما می‌بینیم.
 
به‌دلیل فعالیت و ادامه فعالیت افراد سرشناس جریان‌های سیاسی سازندگی و دوره ‌احزاب اصلاحات و همکاری و حمایت برخی از مسئولان جمهوری اسلامی مثل نماینده جمهوری اسلامی در سازمان ملل نیویورک و فعالیت چهره‌های سرشناس دانشگاهی و سیاسی، یک حاشیه ‌امن برای این فعالیت‌ها و همکاری‌ها بین عناصر داخل کشور و بیرون کشور ایجاد شد که این منجر به عدم حساسیت نظام نسبت به ‌اهداف درازمدت این برنامه‌ها شد که می‌شود گفت که این عدم حساسیت و این حاشیه امن باعث شد که نیروهای بیگانه و به‌ویژه‌ آمریکایی از دو در وارد ایران شدند.
 
در اول احزاب سیاسی اصلاحات بودند و در دوم NGOها یا سازمان‌های غیردولتی که از آن زمان بنیادهایی مثل بنیاد سوروس به‌ طور آشکار با همکاری برخی از مسئولان و با دعوت‌های رسمی ‌آشکارا شروع به فعالیت را در ایران کردند که من برخی از مصداق‌های این نوع فعالیت را در آن زمان، دوره دولت اصلاحات خدمت شما عرض می‌کنم.
 
۱- مذاکرات پنهان تحت عنوان Track Two یا "ردیف دو" که چهره‌های سیاسی آمریکایی و ایرانی در کشورهای اروپا برای تبادل نظر و برای هماهنگی برنامه‌های خود جلسات متعددی برگزار می‌کردند که البته به این نکته ما باید توجه کنیم که حمایت مالی و سازمانی از این برنامه Track Two از طریق بنیاد راکفلر و بنیاد سوروس نشانه آن جهت‌گیری و اهداف درازمدت برای این برنامه Track Two است که نهایتاً اگر ما یکی از اولین نمونه‌های این برگزاری ارتباط، سفر آقای عطریانفر به بنیاد سوروس قبل از سال ۷۶ ببینیم، می‌توانیم نهایتاً به ملاقات مستقیم جناب آقای خاتمی ‌همراه با جناب آقای ظریف با آقای سوروس در نیویورک در حدود ۱۳۸۵ ببینیم، بنابراین این یک ارتباط مستمری بوده که ادامه داشته است.
 
۲- ترویج و تعمیق الگوی دموکراسی غربی در زمان دولت اصلاحات از طریق معرفی شوراهای انتخاباتی اسلامی شهر و روستا با هدف سیاسی کردن فضای شهر و فضای شوراها که البته تحت عنوان تقویت جامعه مدنی می‌توانیم بگوییم که این هدف سیاسی کردن این نهاد مردمی ‌دوری کردن این نهاد مردمی ‌است از مبانی قرآنی خود که در قانون اساسی هم ذکر شده است.
 
نکته جالب این‏جاست که بنده بعد از بیش از دو دهه دوری از مملکت در سال ۷۷ که وارد ایران شدم از طریق همکاران جناب آقای تاج‌زاده لطف فرمودند و بنده را به وزارت کشور دعوت کردند، البته به من گفته بودند که یکی از دوستان گفته بودند که شما علاقه دارید بیایید در مورد توسعه شهری که تخصص دانشگاهی بنده ‌اس، که یک سخنرانی در مورد توسعه شهری در ایران در واقع گوش بدهید.
 
من گفتم بله علاقه دارم و با هماهنگی رسمی ‌وارد ساختمان اصلی وزارت کشور شدیم و من وارد اتاق شدم و چون خودم برای در واقع گوش دادن سخنرانی آمده بودم نه لباس رسمی ‌داشتم نه یادداشتی داشتم و در واقع با این دوستم رفتم صندلی پشت اتاق نشستم. دیدم که بعد از چند دقیقه جناب آقای تاج‌زاده که آن زمان معاون سیاسی وزارت کشور بودند با تعداد ۱۲ تا ۱۰ نفر از کارمندان و کارشناسان خود وارد شدند و دور میز رسمی ‌نشستند که البته صندلی کنار آقای تاج‌زاده خالی بود.
 
من چند دقیقه منتظر بودم که سخنرانی شروع شود، یک دفعه جناب آقای تاج‌زاده فرمودند که خوب آقای تاج‌بخش ما حاضر هستیم که سخنرانی شما را بشنویم که من به دوستم نگاه کردم و گفتم من که نیامدم سخنرانی کنم. من ۲۰ سال است که ایران نبودم، من تسلط کامل روی فارسی که آن موقع نداشتم هیچ، امروز هم با عرض معذرت امروز هم ندارم. من چه بگویم؟
 
بعد آقای تاج‌زاده گفتند اشکالی ندارد شما بیایید و صحبت کنید و در مورد حوزه‌های جدید تخصصی در مورد توسعه شهری و منطقه‌ای شما اگر مطلبی دارید بفرمائید که من فی‌البداهه موضوعی که در دانشگاه، چون آن زمان بنده[عضو] هیئت علمی ‌دانشگاه نیویورک بودم و مسئولیت تدریس مدیریت شهری داشتم، مطلبی را که حضور ذهن داشتم آن‏جا من ارائه کردم که البته برای من جالب بود چون برای من فضای جدید بود.
 
دیدم که همه دوستان دور میز البته بعداً متوجه شدم که این یک عادت در واقع می‌شود گفت حالت به‌ هر‌ حال آموزشی در ایران است، همه دارند تقریباً ‌حالت دیکته دارند تند تند تند دارند تقریباً ‌تمام حرف‌های من را دارند یادداشت می‌کنند در کتابچه‌ها که البته ‌این برای من یک تجربه جدیدی بود، چون نه من فکر کردم حرف با ارزشی برای یادداشت کردن داشتم و اینکه می‌خواهند چه کار کنند با این یادداشت‌ها به‌هر‌حال؟! که آقای تاج‌زاده فرمودند که اشکالی ندارد، بنده خیلی قشنگ‌تر پس فردا، ایشان مزاح فرمودند و گفتند شما می‌بینید که پس فردا در یک سخنرانی من همان صحبت‌های شما را ولی به‌ لفظ خیلی قشنگ‌تر استفاده خواهم کرد.
 
استنباط بنده ‌این بود که در واقع این مطلب در مورد برگزاری دموکراسی غربی در ایتالیا بوده‌ از طریق سیاست‌های تمرکز‌زدایی که البته در حوزه علمی ‌در واقع آن تنفیذ اختیارات از دولت مرکزی به شهرداری‌ها یا به شوراها به‌عنوان تمرکز‌زدایی شناخته می‌شود و من زود متوجه شدم که دولت اصلاحات این برنامه ‌اجرای اولین انتخابات شوراها را در پیش دارد.
 
۳- ترویج و تعمیق تفکر غربی سرمایه ‌اجتماعی. چندی پس از ارائه ‌این سخنرانی وزارت کشور از طریق همان همکاران احزاب سیاسی از من دعوت شد از طرف آقای دکتر حجّاریان که آن زمان در مرکز استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت بوده که من مطلبی مستقیم‌تر و واضح‌تر در مورد سرمایه ‌اجتماعی ارائه بدهم که البته آن سرمایه ‌اجتماعی همان بخشی از آن سخنرانی قبلی من بوده که گویا دوستان علاقمند بودند که این مبحث به‌ طور مفصل‌تر باز شود و من آن‏جا به کتاب «پاتنام» که از سرشناس‌ترین اساتید علوم سیاسی آمریکا و کتاب آن به‌ عنوان «پایدار ساختن دموکراسی از طریق جامعه مدنی» [استناد کردم]، آن‏جا من محتوای آن کتاب را تشریح کردم و علاقه خودم را برای پیگیری پژوهش یا تحقیقات دانشگاهی در همین حوزه توضیح دادم که پس از پایان سخنرانی که تعداد زیادی از اساتید و افراد دیگر که همه را به یاد ندارم امروز، حضور داشتند، آقای حجّاریان فرمودند که این مطلب چارچوب جدید سرمایه ‌اجتماعی مفید است به این علّت که دوره سرمایه ‌انقلابی به پایان رسیده و الآن ما باید سرمایه ‌اجتماعی نوین را برای سازندگی جایگزین کنیم برای آن سرمایه ‌انقلابی که البته یکی از مصداق‌های، یعنی در واقع اهداف سرمایه ‌اجتماعی از دید لیبرالی و از دید غربی تقویت آن جامعه مدنی به‌ عنوان قرارگاه سازمان‌های غیردولتی مستقل و جدا از حکومت که نهایتاً با ظرفیت‌سازی آن نهادهای غیردولتی برای مقابله با حکومت و نظام از طریق شیوه‌های مختلف مثل نافرمانی مدنی است.
 
لازم به ذکر است که با همکاری چهره‌های سرشناس همچون دکتر حجّاریان نه‌ تنها کتاب آقای پاتنام مستقیماً از طریق وزارت کشور ترجمه و چاپ شد به فارسی، یعنی در ایران چاپ شد، بلکه از دفتر پژوهش‌های فرهنگی که عرض کردم از طریق جریان سازندگی حمایت می‌شد، به بنده سفارش دادند که کتاب مرجع دیگری در مورد سرمایه ‌اجتماعی در ایران تدوین کنم که این کتاب مرجعی برای ورود این بحث در ایران باشد. مضافاً باید عرض کنم که با همکاری چهره‌های مختلف سیاسی و دانشگاهی این موضوع سرمایه ‌اجتماعی به تصویب قانون مملکت در مجلس ششم رسید.
 
مصداق چهارم با همکاری مستقیم دولت. در دوره ‌اصلاحات بنیاد سوروس موفق شد با وزارت بهداشت در ایران یک پروژه همکاری و قرارداد منعقد کند و با ارسال بیش از ۱۰۰ میلیون تومان از بنیاد سوروس در نیویورک به حساب وزارت بهداشت در تهران این اعتبار ارسال شد.
 
اگرچه پروژه‌های در سطح کارشناسی بعضاً ارزشمند هستند که به‌ هر‌ حال از این طریق است که نخبگان را می‌توانند جذب کنند، اما نکته مهم این است که برای مدیران بنیادهایی همچون بنیاد سوروس و راکفلر اهداف درازمدت جایگاه پیدا کردن این نهادها داخل ایران است.
 
مصداق پنجم در دوره ‌اصلاحات فعالیت گسترده سازمان‌های غیردولتی است که در حوزه‌های مختلف مثل فرهنگ، حقوق بشر، حقوق زنان، جوانان، رسانه و غیره و با معرفی پروژه‌های مختلف مستقیماً به تقویت نهادهایی که ارزش‌های حقوق بشر غربی را دنبال می‌کنند.
 
علاقه دارم یک سندی را این‏جا به دادگاه عرضه کنم که همکاری بنیادهای آمریکایی با بنیادهای برخی از کشورهای اروپایی را نشان می‌دهد.
 
این سند مربوط به مؤسسه هیووس هلندی است که نشان می‌دهد که بین ۳ تا ۴ سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ با بیش از ۹ پروژه مستقیماً و رسماً با NGO‌های ایرانی همکاری داشتند و حمایت مالی کردند که در مقدمه ‌این سند انتقاد مستقیم از غیرانسانی بودن، از غیرآزاد بودن، از مجرمانه بودن جمهوری اسلامی ایران به‌ عنوان توجیه ‌اجرای این برنامه آمده و این قسمت سند قسمتی است که در واقع هیووس در ایران که این‏جا به‌طور مستقیم به چند نمونه ‌از این حمایت‌های سازمان‌‏های غیردولتی در راستای تحقق دموکراسی غربی و لیبرالیسم و تحقق حقوق بشر غربی در ایران اشاره می‏‌کنم. چون تعداد زیاد است من به ۲ تا ۳ نمونه اشاره می‌کنم.
 
۱- تبادل دانشگاهی بین دانشکده روابط بین الملل در تهران و دانشگاه آمستردام برای بحث در مورد سیاست‌های خارجه
 
۲- حمایت برای شرکت زنان در کنفرانس زنان با حمایت افراد ایرانی‌تبار مقیم هلند در راستای تحقق حقوق زنان در قالب حقوق بشر اروپا و آمریکایی
 
نمونه مهم، حمایت مستقیم از سازمانی به‌ نام کنشگران که به‌ صراحت در این سند آمده که البته ریاست محترم، من زمانی که این سند را البته ‌این سند متعلق به آن سازمان بنیاد سوروس نیست، این متعلق به آن سازمانی است که بعداً به آن اشاره خواهم کرد ابزار پوششی برای بنیاد سوروس درآمد، اما من این جمله را که خواندم واقعاً تنم لرزید، چون نوشته که صراحتاً هدف نهایی این پروژه‌های ما تغییر نظام در ایران به دموکراسی است که منظور این‏جا دموکراسی، دموکراسی غربی است که البته در پایان صحبت بنده می‌خواهم چند نکته در مورد این تفاوت، به‌ نظر بنده ‌این نکته را این‌طوری عرض کنم، جناب رئیس دادگاه محترم، که به‌ نظر بنده بعد از چند سال مطالعه و از کمک و تأمل روی اشتباهات بنده با همکاری [با نهادهای مذکور] سابقاً و در سال‌های گذشته با همچون نهادها من به این نتیجه رسیدم که بین دموکراسی غربی و نظام ولایت فقیه و مردم‌سالاری دینی تفاوت عمده و جوهری وجود دارد و یک تعارض عمیقی وجود دارد که اینها در واقع قابل جمع نیست.
 
من به چند نکته دیگر این‏جا اشاره می‌کنم که از طریق بنیاد هیووس با گروه رسانه گویا با اعتبار بیش از ۳۰۰ هزار یورو یعنی شاید بالای ۴۰۰ میلیون تومان برای راه‌اندازی یک شبکه ماهواره تلویزیونی و وب سایت منتقد نظام اقدام کردند و نهایتاً کمک به یک مؤسسه‌ای به‌ نام مرکز کارورزی که در راستای تحقق حقوق زنان در قالب پروژه پکن که البته ‌اگر فرصت بود در این مورد می‌توانم توضیح بیشتری بدهم.
 
نکته مهم این‏جاست که نهایتاً با حساس شدن نظام نسبت به فعالیت بنیاد سوروس در ایران بنیاد سوروس از طریق بنیاد هیووس به‌ عنوان یک ابزار یا یک وسیله پوششی استفاده کرد که اعتبارات در واقع از بنیاد سوروس و دیگر آمریکایی‌ها به هیووس داده شود و هیووس در واقع به این نهادها داخل ایران کمک کند و این کمک‌ها کمک کرد که سفرهای متعددی از مدیران این نوع تشکل‌ها به آمریکا یا به جاهای دیگر برای شرکت کردن در کارگاه‌های آموزشی برای نافرمانی مدنی که بخشی از شیوه همان فرآیند براندازی نرم است که قبلاً عرض کرده بودم، بوده که نهایت مصداق نهایی هم از این روند، ورود مدیر ارشد بنیاد سوروس به ‌ایران در ۱۳۸۲-۱۳۸۱ به‌ دعوت رسمی ‌وزارت امور خارجه که ورود آقای ریکتر به ‌ایران باعث شد که ایشان فرصت پیدا کند که با چهره‌های دولتی و غیر‌‌دولتی ملاقات کرده و با پیشنهادهای پروژه‌های مختلف کار عملی در ایران شروع شود.
 
حال می‌بینیم که بعد از اتمام شیوه دوم در واقع آن شیوه ‌استحاله سیاسی ما می‌توانیم به دوره ‌انتخابات دهم الآن به‌ طور خیلی مختصر بپردازیم.
 
پله هفتم فرآیند براندازی، این بوده که نیروهای مخالف نظام از طریق پیروزی در انتخابات، دسترسی به داخل حکومت و داخل قدرت نمی‌توانند پیدا کنند، بنابراین از شیوه نافرمانی مدنی استفاده می‌کنند و ما می‌بینیم که با تاکتیک‌های کاملاً شناخته شده مثل اعلام زودهنگام پیروزی رقیب آقای احمدی‌نژاد، شبهه ‌انداختن در اذهان عمومی ‌در مورد صیانت از آرا، دعوت کردن مردم برای تجمع، پافشاری روی مسئله تقلب و دروغگویی، زیر سؤال بردن مراجع رسمی‌، همان تاکتیک‌ها و شیوه‌هاست که در چندین سال گذشته در کشورهایی مثل صربستان، گرجستان و اوکراین مشاهده شد و می‌بینیم که در تمامی ‌آن کشورها نهادهایی مثل NED، کارنگی و بنیاد سوروس همه در آن نقش داشتند.
 
ایران در دوره دهم ریاست‌جمهوری نمونه دیگری است از همین پروژه، به‌ علاوه ‌البته تاکتیک‌های جدید مثل استفاده از رسانه‌های گسترده به‌ ویژه شبکه تلویزیون فارسی BBC که عملاً به مسئله ضد‌انقلابی، ضد‌نظام دامن زد و مردم را تشویق کرد و به‌اصطلاح اختلال در اذهان ایجاد کرد.
 
اما آنچه حائز اهمیت است این است که در این دوره دهم ما می‌بینیم که تمام این سه شیوه به‌ نوعی ادغام شدند، یعنی هم جریان سازندگی، هم جریان اصلاحات و هم جریان نافرمانی مدنی یعنی در واقع مسئلةه فرهنگی، سیاسی و نافرمانی مدنی با هم همکاری داشتند و دست به این نوع اغتشاشات زدند که اما به‌ هر حال همین‌ طور که عرض کردم با هوشمندی مسئولان و مقامات و به‌ ویژه مقام معظم رهبری پیروز نشدند.
 
در پایان می‌خواهم بگویم که این‏جانب نه‌ تنها خود را قربانی و فریب خورده برنامه‌های آمریکا می‌دانم، بلکه سایر متهمان دستگیر شده را هم قربانی نقشه‌های دشمنان قسم خورده ‌انقلاب به‌ ویژه آمریکا می‌دانم.
 
من سعی کردم تلاش کنم از تجربه کمی ‌که داشتم، از شناختی که پیدا کردم و از مطالعه‌ای که داشتم وظیفه خودم را می‌دانستم که برای آگاهی مردم، برای منافع ملی و برای استحکام نظام در واقع این ابعاد مختلف را من باز کنم و برای همین بود یک کمی ‌طولانی شد و من معذرت می‌خواهم.
 
اما از محضر دادگاه تقاضا می‌کنم ‌اقداماتی انجام بگیرد تا از بروز این نوع وقایع در آینده و این نوع اغتشاشات جلوگیری شود.
 
مستحضرید از توضیحاتی که بنده عرض کردم که ریشه‌های اصلی این اغتشاشات در بیرون مرز پیدا می‌شود و این برنامه فقط کوتاه‌مدت هم نیست، البته تصور این نباشد که این دادگاه یا نهادهای دیگر نظام علیه آن نهادها بتوانند اقداماتی ‌انجام دهند، بلکه بنده می‌توانم جسارتاً چند پیشنهاد عرض کنم به دادگاه:
 
۱- برای پیشگیری از فریب‌خوردگی و قربانی شدن افراد در برنامه‌ای که از جاهای دیگر طراحی شده باید برای مردم روشن کرد که اهداف ضد‌انقلابی این نهادهای خارجی چیست و به‌ ویژه بنیادها و نهادها چه پوششی، چه غیر‌‌پوششی، چه دولتی، چه غیردولتی آمریکایی و برخی از همراهان اروپایی که تحت پوشش فعالیت‌های علمی‌، پژوهشی یا دعوت به سمینارها یا به میزگردهای مختلف، این اهداف درازمدت‌شان برای مردم باید روشن بشود.
 
۲- مقامات بفرمایند که ممنوع کنند قابلیت برقراری ارتباط بین مراکز داخل کشور اعم از دولتی و غیردولتی با این بنیادهای خارجی و ممنوع کردن و جلوگیری از دریافت حمایت‌های مالی از همچون نهادها و مراکزی که منفعت‌شان فقط به پیشبرد بیگانگان و نه به نظام مقدس جمهوری اسلامی است.
 
اگر پیشگیری نشود در آینده متأسفانه ‌افراد دیگری همچون بنده و دیگران در این دادگاه حاضر خواهند شد که از اهداف پنهان فعالیت‌های نهادهای خارجی باز هم فریب می‌خورند.
 
بنده برنامه‌های براندازی نرم و اقدامات آمریکا را برای تغییر رژیم، رژیم چنج(Regime Change) به ‏هر نحوی در ایران محکوم می‌کنم و اعلام می‌کنم که انگیزه بنده برای تحلیل و شکافتن این مسئله‌ و استفاده ‌از تجربه خود در جهت کمک به کشور، مردم و منافع ملی است.
 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار