اما وقتي روابط از فاز رابطه ولي فقيه و يکي از کارگزاران نظام اسلامي به فاز رابطه دو رفيق و دوست قديمي ِ پنجاه وچندساله تقليل يافت، ديگر مخالفت هاشمي با آيت الله خامنه اي نه به معناي مخالفت با ولايت فقيه و تقابل با ايشان، بلکه به معناي اختلاف نظر دو رفيق صميمي و قديمي معنا مي شود.
به گزارش شهدای ایران، «.. من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلافنظر دارم، که طبیعی هم هست؛ ولی مردم نباید دچار توهم بشوند، چیز دیگری فکر کنند. البته بین ایشان و بین آقای رئیسجمهور [احمدینژاد] از همان انتخاب سال ۸۴ تا امروز اختلافنظر بود، الان هم هست؛ هم درزمینه مسائل خارجی اختلافنظر دارند، هم درزمینه نحوه اجرای عدالت اجتماعی اختلافنظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلافنظر دارند؛ و نظر آقای رئیسجمهور به نظر بنده نزدیکتر است.»
به گزارش نشریه رمز عبور، این جملات رهبرمعظم انقلاب در نمازجمعه تاریخی ۲۹ خرداد ۸۸ را میتوان سرآغاز اعلام علنی اختلافنظر ایشان با هاشمیرفسنجانی دانست. اختلافنظری که سابقهای چند ۱۰ساله دارد و در سالهای حاکمیت دولتسازندگی نیز بروزهایی داشته و جنسش نه از جنس تفاوتدیدگاه دو شخصیت روحانی، بلکه از جنس اختلاف بین ولیفقیه جامعه و یکی از کارگزاران نظام است. اختلافنظر و تفاوت دیدگاه با ولیفقیه جرم نیست که حالا پس از سالها به خاطرش کسی مورد ملامت و سرزنش قرار بگیرد، بلکه این مسأله وقتی مهم میشود که ریشه، چگونگی و نتیجه آنها توسط راویانِ ناصادقِ تاریخ تحریفشده و منجر به ارائه روایتی غیرواقعی از تاریخ انقلاب شود.
با مروري بر سخنان رهبرمعظم انقلاب ميتوان تعابير بينظيري را در تعريف و تمجيد از شخصيت آقاي هاشمي رفسنجاني مشاهده کرد. چه هنگاميکه از او در قامت رئيسجمهور تعريف ميکنند و چه هنگاميکه از او بهعنوان يک فرد انقلابي دفاع ميکنند. اما حفظ و پاسداري از اصول انقلاب و راه امامخميني براي آيتالله خامنهاي مهمتر از هر چيزي است و بنابراين اگر مرزبندي و اعلام مخالفتي با جرياني يا شخصيتي ميکنند، آنجايي است که براي نقض اين اصول احساس خطر کنند.
نگاهي به مواضع و عملکرد هاشمي رفسنجاني و مواضع رهبري طي ۱۰ سال اخير نشان ميدهد همانطور که رهبرانقلاب گفتهاند هاشمي در سهزمينه « مسائل خارجي، نحوه اجراي عدالت و برخي مسائل فرهنگي» ديدگاههاي متفاوتي دارد. او در سياستخارجي معتقد به تنشزدايي –به معناي غربي و ليبرال کلمه و کوتاهآمدن در برابر دشمنان-، در مسائل اقتصادي معتقد به مدل توسعه غربي- که بهترين نمودش همان جمله معروف برخي بايد زير چرخهاي توسعه له شوند است- و درزمينه مسائل فرهنگي معتقد به تسامح و تساهل ليبراليستي است. در مقابل رهبرانقلاب در سياستخارجي معتقد به پيگيري سياستخارجي پوياي معتقد بر اصول اساسي انقلاب و امام يعني عزت، حکمت و مصلحت، در مسائل اقتصادي معتقد به پيشرفت همراه با عدالت، و درزمينه مسائل فرهنگي معتقد به عدم تسامح و تساهل و پايبندي و تأکيد بر اصول اسلامي هستند. اين اختلافنظرها در حالي است که در کارنامه عملکرد هاشمي در دوران حيات امام نيز اختلافنظرهايي با امام در موضوعات مهم ازجمله جنگ –که شايد مهمترين بروز آن در دو شعار« جنگ جنگ تا رفع کل فتنه از عالم »و » جنگ جنگ تا يک پيروزي » قابل مشاهده است. وجود اختلافنظر بين مسئولان نظام امري طبيعي است و فيذاته مضر نيست، اما اگر اين اختلافنظر به صفبندي و تشکيل جناحي در مقابل رهبري منجر شود آنوقت است که ميتوان آن را مضر دانست.
روايتي که هاشمي از اين اختلافات – چه در زمان امام و چه خصوصاً در زمان رهبرمعظم انقلاب- ارائه ميدهد، تصويري خلافواقع است. به تعبير روشنتر او براي اثبات ادعاي امروز خود، همه واقعيتي را که در گذشته اتفاق افتاده نميگويد. خطر اين مسأله وقتي بيشتر ميشود که اين روايتها به خاطر راويشان بر تاريخ غالب شوند.
نامه بيجواب من به امام يعني موافقت امام
الف) شايد بتوان مهمترين نمونه اين تحريف و مصادره غلط را خاطره هاشمي راجع به نظر امام درباره رابطه با امريکا دانست. او بهار ۹۱ در مصاحبهاي گفت:
« من در سالهاي آخر حيات امام (ره) نامهاي را خدمتشان نوشتم، تايپ هم نکردم. براي اينکه نميخواستم کسي بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه ۷ موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که ...
گردنههايي است که اگر شما ما را عبور ندهيد، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود.
يکي، جنگ عراق عليه ايران بود. نوشتم شما در زمان حيات خودتان جنگ را تا بيست سال و تا آخرين نفس مطرح کردهايد. آيا معني آن اين است که آنهايي که پيرو شما هستند بايد تا آخرين نفس بجنگند؟ …مسأله بعدي…. مسأله ديگر، شوراي نگهبان بود…مسائل ديگري هم بود که من از ايشان خواستم ازجمله مسأله رابطه با امريکا بود. نوشتم بالاخره سبکي که الان داريم که با امريکا نه حرف بزنيم و نه رابطه داشته باشيم، قابل تداوم نيست. امريکا قدرت برتر دنيا است. مگر اروپا با امريکا، چين با امريکا و روسيه با امريکا چه تفاوتي از ديد ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داريم، چرا با امريکا مذاکره نکنيم؟ »۱
نامهاي که از سوي امام بيجواب ميماند، اما سکوت و بيپاسخ گذاشتنش از سوي تيم همسو با هاشمي به موافقت امام تعبير ميشود. با افزايش انتقادات نسبت به اين سخنان هاشمي، محمد هاشمي در مصاحبهاي اينگونه به دفاع و توجيه خاطره مذکور برميآيد: « در شرايطي که آيتالله هاشميرفسنجاني آن نامه را به محضرامام (ره) نوشتند، به اصل مذاکره هم ايرادي نبوده است، چون شيوه امامخميني (ره) نفي مذاکره نبود. من در اين مورد خاطرههايي از حضرت امام دارم که نقل آن ميتواند مفيد باشد »۲ اينها در حالي است که امامراحل در ماههاي پاياني عمرشان همچنان بر ضديت با امريکا و استکبار تأکيد داشتهاند و نامهها و سخنرانيهاي ايشان مؤيد اين مطلب است. ضمن اينکه اگر امام نظرات نامه هاشمي را درست ميدانستند، ترتيب اثر ميدادند ولي نه در مواضعشان و نه در عملکردشان هيچ تغييري در مواضع ضدامريکاييشان و تلاشي براي بهبود روابط نميکنند.
َ
دادگاه واقعي، اعدام خيالي
ب) تابستان ۹۳ مصاحبهاي از سردار رحيمصفوي منتشر شد که شامل انتقاداتي صريح از مديريت هاشمي در جنگ بود. مدتي بعد هاشمي دريکي از سخنرانيهاي خود با اشاره به اين مصاحبه، با طرح موضوع دادگاههاي پايان جنگ ادعاهاي جديدي را مطرح ميکند. غلامعلي رجايي از قلمبهدستان اطراف هاشمي سخنان او را اينگونه روايت ميکند: « کي از فرماندهان - سردار-که من آخرين بار او را خوب نجات دادم اين روزها ميبينم گاهي حرفهايي ميزند! سپس گفت وي فاو را با آن همه امکانات و اموال گذاشت و برگشت از روي پلي که با زحمت ساخته بوديم.
ميگفت پس از اين عقبنشيني که براي سامان دادن نيروهاي جبهه به جنوب رفته بود، مرحوم خلخالي به او مراجعه کرده و گفته بود آمده است بخاطر از دست دادن فاو دادن تلفات زياد سه نفر از فرماندهان سپاه و جنگ را اعدام کند چون باعث اين همه خسارت و ضرر به کشور ضرر شده و کشور را در وضعيت بسيار بدي قرار داده بودند.
ميگفت به آقاي خلخالي گفتم شما که الآن قاضي دادگاه جنگ نيستي، قاضي دادگاه انقلابي. گفت بالاخره قاضي منصوب امام که هستم گفتم دلايلت را براي محاکمه بنويس و استدلال کن تا آخر جنگ که دادگاه تشکيل شود. ميگفت حتي در آخر جنگ که امام دادگاه رسيدگي به تخلفات فرماندهان را زير نظر من تشکيل دادند که متشکل از چند نفر از قضات برجسته بودند و زير نظر من کار ميکردند، تمايل بود بعضيها را اعدام کنند علت اين تصميم به عمليات خيبر برميگشت که در آن الحاق بين نيروها از جزيره و بيرون جزيره ممکن نشد و يک گردان نيروي ما بهکلي نابود شد.
ميگفتند خيلي از بزرگان -ازجمله رئيسجمهور وقت- ميخواستند فرماندهاني که باعث اين تلفات شده بودند اعدام شوند اما من اجازه ندادم که دادگاه نظامي با اين نيروها که با خلوص جنگيده بودند و البته گاهي هم ضعف نشان داده بودند برخورد کند. عملاً ميگفت وي باعث نجات جان آنها از اعدام شده است ولي حالا اينگونه با او رفتار ميکنند »
طرح ادعاي « برخورد دادگاههاي پايان جنگ با فرماندهان مقصر ناکاميهاي چند ماه آخر جنگ » دستمايه گزارشي مفصل براي سايت بيبيسي فارسي ميشود که با اتکاي به اين سخنان هاشمي، عملکرد فرماندهان دفاعمقدس را زير سؤال ميبرد. همچنين ادعاي هاشمي درباره موافقت رئيسجمهور وقت -آيتالله خامنهاي- با اين برخورد نيز موردتوجه قرار ميگيرد. مدتي بعد سايت رهبرمعظم انقلاب، اقدام به انتشار گزارشي تفصيلي با عنوان « قصورِ بدون مقصر»کرده و به بازخواني ماجراي دادگاههاي پايان جنگ و موضع آيتالله خامنهاي نسبت به آن ميپردازد. نهايتاً مشخص ميشود که اولاً هيچ برخوردي از جانب اين دادگاهها با فرماندهان عالي جنگ صورت نگرفته و آيتالله خامنهاي نيز در آن زمان از مخالفين برخورد با برخي فرماندهان بهعنوان « مقصرِ ناکاميها » بودهاند و حتي طرح بحث قصور بدون مقصر توسط ايشان در نمازجمعه نيز طراحي مشترک ايشان و هاشمي براي زيرفشار قرار نگرفتن فرماندهان عالي جنگ بوده است.
حجتالاسلاموالمسلمين رازيني رئيس دادگاه مذکور نيز در مصاحبهاي ادعاهاي هاشمي را رد ميکند. معلوم نيست طرح اين ادعاهاي نادرست و خلافواقع توسط هاشمي، ناشي از کهولتسن و فراموشي ناشي از آن بوده يا آگاهانه و عامدانه بوده است.
خاطرهاي که يکسال بعد تکذيب شد
ج) شهريورماه ۹۳ هاشمي در بازديد از منزل شهيدقدوسي، مدعي ميشود آيتالله مصباح مبارزه با رژيم شاه را حرام ميدانسته و آيتالله خامنهاي به همين خاطر از سال ۴۸ تا پيروزي انقلاب با او قهر بودند. سايت هاشمي سخنانش را اينگونه روايت ميکند: « نام شخصيتي را هم ميبرد در مصداقش -که البته من نمينويسم!- شخصيتي که اين روزها خيلي از اسلام و انقلاب ميگويد. از امام ميگويد ولي در سال ۴۸ در اوج غربت امام گفت: من ديگر مبارزه نميکنم. مبارزه حرام است! ميخواهم کار علمي و فرهنگي کنم. هاشمي ميگويد از کمفروشي اين آقا کار بجايي رسيد که رهبري ۱۰ سال -تا ابتداي انقلاب- با او قهر بودند. هاشمي ميگويد اينها خون به دل امام کردند... آقاي هاشمي خاطرهاي هم در همين ارتباط تعريف ميکند. خاطرهاي از همراهي با آقاي خامنهاي براي مجاب کردن همين آقا براي ادامه مبارزه. موضوع خاطره هم مربوط به سال ۴۸ است. هاشمي ميگويد دونفري -به اتفاق آقاي خامنهاي- صبحانه رفتيم منزل آقاي قدوسي. اين آقا هم آنجا بود. نشستيم تا ظهر با او بحث کرديم تا قانعش کنيم. براي ادامه مبارزه. آخرش هم گفت من اين مبارزه را حرام ميدانم، به جامعه مدرسين هم گفتهام مبارزه با شاه حرام است! آقاي خامنهاي از او پرسيدند: دليلت چيه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهاي که مجاهدين و چپيها در آن باشند، حرام است! آقاي خامنهاي هم به تلخي به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نيستي خب مبارزه نکن ولي لااقل مبارزه را با اين حرفها خراب نکن! آقاي هاشمي در ادامه ميگويد رهبري از سال ۴۸ تا سال ۵۷ با آن آقا يک کلمه هم حرف نزد. »
پس از انتشار اين خاطره، جريان رسانهاي همسو با هاشمي، حملات خود عليه آيتالله مصباح را حول « قهر ۱۰ ساله رهبري باآيتالله مصباح » سامان دادند. غافل از آنکه آيتالله مصباح در مصاحبه با اولين شماره نشريه « يادآور »در خرداد ۱۳۸۷ ماجراي اين ملاقات و واقعيتهاي آن را توضيح دادهاند. ماجرا از اين قرار است که با وجود مخالفت امام با تأييد سازمان مجاهدينخلق، هاشمي رفسنجاني و تعدادي ديگر از روحانيون مبارز انقلابي مشي تأييد اين سازمان و تأمين نيازهاي مالي آنها را در پيش ميگيرند. آيتالله مصباح که به خاطر مشي التقاطي آنها و مخالفت امام با اين جمع همکاري نميکند به مخالفت با مبارزه متهم ميشود. آيتالله مصباح در همين مصاحبه با ذکر خاطرهاي از ديدارشان با آيتالله خامنهاي در سال ۶۰ گفتهاند: « در اولين ملاقاتي که بنده در آن مقطع با رهبر معظم انقلاب داشتم، ايشان فرمودند: « آن آقايي که يکوقتي از اينها حمايت و حتي به آنها کمک مالي ميکرد، حالا بهاشتباه خودش پي برده و درصدد جبران برآمده». گويا اين ديدار، ملاقاتي را که قبل از انقلاب با ايشان و با آن شخص داشتيم، تداعي کرد. در آن دوران، آن شخص، مرا بسيار تشويق ميکرد که با مجاهدين همکاري کنم. و من ميگفتم: من اينها را نميشناسم و تا کسي را نشناسم زير علم او نميروم. آقا هم ناظر مذاکره ما بودند و فقط سکوت کردند»
چه کسي با عفو مهدي مخالفت کرد
د) تيرماه ۱۳۹۴ پس از آنکه بالاخره مهديهاشمي رفسنجاني محاکمه و راهي زندان شده بود، پدرش به نقل خاطرهاي درباره نامهنگاري مهدي با رهبري درباره عفو پرداخت. سايت هاشمي در ۲۳ تيرماه خاطره ديدارش با مهدي را اينگونه روايت ميکند: « مهدي به من گفت که اينان ميگويند دو راه داري، يا در چند خط از رهبري تقاضاي عفو کن و يا بايد اين پرونده طولاني و چند هزار صفحهاي را ادامه دهي.
ايشان افزود: خود مهدي به من گفت عليرغم اينکه خود چنين ميلي ندارم چون ميدانم جرمي مرتکب نشدهام، اما اگر شما و رهبر معظم انقلاب بخواهيد اين کار را ميکنم که من به ايشان گفتم بگذاريد با آقا مشورت کنم.
آيتالله هاشمي رفسنجاني با تشريح ملاقات خويش با آيتالله خامنهاي در اين خصوص، گفت: به ايشان عرض کردم که راضي به اين نيستم که ايشان تقاضاي عفو کند و شما بپذيريد، چون در نگاه جامعه انعکاس خوبي نخواهد داشت هم ميگويند رهبر چرا به تقاضاهاي عفو زندانيان ديگر توجه نميکنند و هم ميگويند هاشمي در پرونده پسرشان اعمالنفوذ کرد.
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با تأکيد بر اينکه آيتالله خامنهاي استدلال حرفهاي من را پذيرفتند، گفت: بعد از آن بود که به مهدي خبر داديم هر طور که خودت ميداني، عمل کن و ايشان هم بر اين نکته تأکيد ميکرد که چون ميدانم گناهي نکردهام بگذاريد همه بفهمند و اگر هم گناهي کردهام، بگذاريد در همين دنيا محاکمه شوم و به مجازات برسم که سخت از مجازات آخرت ميترسم. »
پس از انتشار اين سخنان هاشمي، يکي از مطلعين پرونده در مصاحبه با خبرگزاري فارس سخنان هاشمي را تکذيب کرده و ماجرا را اينگونه روايت ميکند: « بيش از يک ماه از بازداشت مهدي گذشته بود که به اسناد و مدارکي تازه که از سوي سازمان بازرسي وقت ارسال شده بود دست يافتيم.»
وي افزود: متعاقب دستيابي به اين اسناد بار ديگر به مهدي هاشمي تفهيم اتهام شد و مهدي هاشمي با توجه به اطلاع از کشف اين اسناد از ما خواست تا با پدر خود تماس بگيرد.
متهم در اين تماس به پدر خود گفت: اينها (منظور افراد مسئول در پرونده) به اسنادي دست يافتند که جرم مرا بسيار سنگين ميکند.
در اين تماس تلفني مهدي از پدرش خواست براي گفتن پارهاي از مطالب با وي ملاقات حضوري کند. اين در حالي بود که آقاي هاشمي در بيشتر روزهاي بازداشت مهدي حداقل يک بار به صورت تلفني با وي صحبت ميکرد.
با توجه به درخواست مهدي از پدرش آقاي هاشمي ابتدا از دستگاه قضايي خواستند که مهدي را در جاي ديگري غير از زندان و دادسرا براي ملاقات بياورند که اين موضوع مورد موافقت قرار نگرفت زيرا دستگاه قضايي معتقد بود بايد مانند ساير متهمين با وي برخورد شود.
پاسخ دستگاه قضايي به آيتالله هاشمي اين بود که اگر شما ملاقاتي با فرزند خود ميخواهيد مثل ساير مردم به دادسراي مربوطه مراجعه کنيد.
اين فرد مطلع گفت: آقاي هاشمي به دادسراي شهيد مقدس آمدند و با اصرار خود در حياط دادسرا با مهدي حدود يک ساعت ملاقات کردند.
مهدي خودش عنوان کرد که در اين ملاقات از پدرش خواسته بوده تا با توجه به سنگين شدن جرايمش نامهاي بنويسد که اين اتفاق افتاد و مهدي نامه را مستقيماً به تيم حفاظت پدرش تحويل داد.
متهم بعداً عنوان کرد: از پدرم خواستهام تا بهواسطه نامهاي که مينويسم از رهبر معظم انقلاب براي من در اين مرحله درخواست عفو نمايد.
وي افزود: روز چهارشنبه بعد از ملاقات يعني باگذشت چند روز از آن ديدار مهدي در تماس تلفني با پدرش نتيجه درخواستش را جويا شد که آقاي هاشمي گفت: آقا (مقام معظم رهبري) با عفو شما موافقت نکردند.
اين فرد گفت: در اين لحظه مهدي با شنيدن اين خبر طبيعتاً ناراحت شد و به گريه افتاد.> ملاحظه ميشود که اينبار نيز روايت هاشمي از رهبرانقلاب با آنچه در واقع اتفاق افتاده کاملاً مغايرت دارد.
چرخش در وقتِ اضافه
ه) ماجراي انتخاب آيتالله خامنهاي به رهبري نيز يکي از مسائلي است که هاشمي با تحريف آن، تعريف خاطرات از تأکيدات امام را عامل اصلي رأيآوري ايشان معرفي کرده است. در حالي که مروري بر خاطرات ساير اعضاي خبرگان، ثابت ميکند هاشمي و هيأترئيسه خبرگان و تعدادي ديگر به دنبال رأيآوري شوراي رهبري بودهاند و هاشمي نيز از ابتداي جلسه از بازگويي خاطرات و تأکيدات امام، خودداري ميکرده است. آيتالله مجتهد شبستري در اينباره ميگويد: « آقاي هاشمي در مقابل نقل نظر امام خميني درباره آيتالله خامنهاي مقاومت ميکرد و با اصرار برخي از نمايندگان در انتهاي جلسه آن خاطرات را نقل کرد. در واقع نقل خاطرات آقاي هاشمي اولاً در انتهاي جلسه صورت گرفته بود و در واقع از جو حاکم بر مجلس خبرگان، نتيجه نهايي مشخص شده بود. ثانياً نقل اين خاطرات نه به ميل شخصي آقاي هاشمي، بلکه با نامهنگاريهاي نمايندگان و اعتراض بلند آنها در صحن مجلس روي داد. آيتالله مجتهد شبستري درخصوص اين وقايع ميگويد: بعد از ظهر جلسه تشکيل شد. ابتدا راجع به شورايي شدن رهبري صحبت شد زيرا آن موقع در قانون اساسي، رهبر يا شوراي رهبري قيد شده بود. در آن جلسه چنين مطرح شد که اگر شوراي رهبري رأي بياورد، کشور بهواسطه شورا اداره شود. من بر اساس اين صحبتها فهميدم که کار به درازا ميانجامد. لذا يادداشتي نوشته و به هيأترئيسه فرستادم و نوشتم اين بحث را کوتاه کنيد و مطالبي را که امام در مورد آيتالله خامنهاي فرموده بودند، مطرح شود. من يادداشت را به آقاي طاهري خرمآبادي [منشي جلسه] فرستاده بودم و او هم نوشته مرا به آقاي رفسنجاني داده بود. آقاي رفسنجاني گفته بود فعلاً صبر کنيد بحث شورا به جايي برسد و اگر شورا رأي نياورد و افراد مطرح شدند، اين موضوع را مطرح ميکنيم.
من ساکت نشستم تا بحث شورا به اتمام برسد. شورا بالاخره رأي نياورد. البته عدهاي در اقليت مايل به رهبري شورا بودند اما من از همان ابتدا با رهبري شورا موافق نبودم و با مخالفان بحث کردم و عوارض رهبري شورا را برايشان توضيح دادم که با اختلافنظر بين شورا مملکت فلج ميشود؛ پس بهتر است رهبري واحد حاکم باشد.
پس از روشن شدن تکليف بحث شورا افراد را مطرح کردند. عدهاي آيتالله گلپايگاني را پيشنهاد کردند و من دوباره از جا برخاستم و با صداي بلند به آقاي هاشمي اعتراض کردم و گفتم من يادداشتي را به شما دادهام و الآنوقت قرائت آن رسيده، پس آن را بخوانيد. آقاي رفسنجاني نوشته مرا خواندند و گفتند آقاي شبستري ميخواهد من که حضور داشتم و جز شهود بودم توصيههاي امام را در مورد آيتالله خامنهاي نقل کنم.
من شنيده بودم که وقتي آيتالله خامنهاي به کره رفته و آنجا سخنراني کرده بودند، تلويزيون پخش ميکرد و حاج احمدآقا نيز در خدمت امام بود. حاج احمدآقا گفته بود ماشاءالله آيتالله خامنهاي خوب صحبت ميکند و جلسه را خوب قبضه کرده است. پس از اين حرف حاج احمدآقا، امام فرموده بود آقاي خامنهاي شايستگي رهبري را دارد. علاوه بر اين زماني که آقاي منتظري از قائممقامي رهبري عزل شد، به امام گفته بودند حال که او را عزل کرديد بعداً ما گرفتار خواهيم شد. امام در جواب اين حرف فرموده بود: با وجود آقاي خامنهاي شما غصهاي نداشته باشيد. من اين دو مورد را شنيده بودم و ميدانستم که آقاي رفسنجاني (به همراه آقاي موسوي اردبيلي) جزو شاهدان است. لذا در آن يادداشت از آقاي رفسنجاني خواستم که شهادت بدهيد امام چنين مطلبي را بيان کرده بودند.
آقاي رفسنجاني رو به اعضاي خبرگان کرد و گفت آقاي شبستري از من ميخواهند سخنان امام را به شما بگويم، آيا شما موافق هستيد؟ همه اعضا گفتند: بله بگوييد، اگر الان نگوييد، پس کي ميخواهيد بگوييد! آقاي رفسنجاني موضوع را مطرح کردند و شهادت دادند و گفتند که آن موقع آقاي موسوي اردبيلي نيز شاهد بود. البته اگر شهادت آنها هم نبود و اگر توصيه امام هم نبود، خواهناخواه ما نميتوانستيم فردي اصلحتر از آيتالله خامنهاي پيدا کنيم، يعني اگر توصيه امام هم مطرح نميشد بالاخره آقاي خامنهاي رأي ميآورد منتها با مطرح کردن اين امر، انتخاب ايشان به رهبري با سرعت و با رأي اکثريت قاطع اعضا انجام گرفت. » ۳
مصادره به مطلوب يا سوءاستفاده
و) اين يکي از عادات سياسي هميشگي هاشمي است که ابتدائاً ميکوشد با گرفتن تأييدي از امام يا رهبرانقلاب، هزينه آن اقدام را بردوش آنها بيندازد. اگر موفق به گرفتن تأييدي نشد سکوت يا عدمنظردادن امام يا رهبرانقلاب را « تفسير به موافقت» ميکند.
روايتي که هاشمي از ورود و ثبتنام خود در انتخابات رياستجمهوري ۹۲ ارائه ميکند نيز، گوياي تلاشي است که او براي گرفتن تأييدي از رهبرانقلاب داشته است. او در مصاحبه با مجله مثلث ميگويد: « وقتي قانع شدم، گفتم : بايد از رهبري بپرسم . چون معمولاً در کارهاي مهم با ايشان مشورت ميکنم. شب به ايشان تلفن کردم و موفق نشدم. صبح شنبه که به دفتر آمدم، اولين کارم اين بود که گفتم : تلفن آقا را بگيريد تا صحبت کنم. گرفتاري داشتند و گويا جلسهاي بود که افراد زيادي بودند؛ تا ظهر وصل نشد. عصر خواستم که بگيرند و گفتند: موفق نشديم. خودم به آقاي حجازي در دفتر ايشان زنگ زدم و گفتم : با اين ادله ميخواهم نام نويسي کنم تا حماسه سياسي خلق شود. شما به آقا اطلاع بدهيد. قبلاً به ايشان گفته بودم که نميآيم و نميخواستم از رسانهها بشنوند که من آمدم. آقاي حجازي گفت : من فعلاً به آقا دسترسي ندارم. گفتم: من ساعت ۵ ميروم و پيش از آن حتماً به ايشان بگوييد. ۲۰ دقيقه بعد بود که گفت: من حرف شما را به رهبري گفتم و ايشان فرمودند پشت تلفن که نميتوانيم حرف بزنيم. بعداً همديگر را ميبينيم؛ اين بود که رفتم ثبت نام کردم»
اين طبيعي است که رهبرمعظم انقلاب تابهحال در پاسخ به سؤال هيچ فردي نميگويند شما در انتخابات ثبتنام نکنيد و در خاطرات هيچيک از سياسيون نيز چنين چيزي بيان نشده است. اما تلاش هاشمي براي فرار از هزينه اقداماتش و انداختن اين بار به روي دوش امام و رهبري بارها در تاريخ ثبت شده است.
نمونه ديگر اين تلاشها و گرهزدن اقدامات خود با تأييدات رهبري در مسأله سفر به عربستان مطرح ميشود. سال ۹۲ و ۹۳ بارها بحث دعوت عربستان از هاشمي و سفر احتمالياش به عربستان سوژه رسانههاي همسو با او بود. اما هاشمي در پاسخ به سؤالات دراينباره، سفر را مشروط به موافقت رهبرانقلاب ميکرد. محمدهاشمي نيز در يادداشتي با تيتر چرا هاشمي به عربستان نميرود نوشت: « لازمه حل يک مشکل سياسي، بينالمللي و منطقهاي، دارابودن اختيارات است و بايد امکانات و ابزاري داشته باشد و تنها رابطه شخصي دو نفر نميتواند به حل موضوع کمک کند. با درنظر گرفتن اين مسائل آقاي هاشمي اظهارنظر کردند که وقت زيادي از آن نميگذرد. آقاي هاشمي گفت اگر رهبري بخواهند من ميروم و معنايش اين است که اگر رهبري بخواهند حتماً آقاي هاشمي بايد اختيارات و ابزاري داشته باشد که بنشينند و مذاکره کنند. چند کميته تشکيل دهند و اهدافي را تعيين و به راهحلهايي برسند چون الان ديگر مسائل ايران و عربستان مثل گذشته مسائل دوجانبه نيست که ميتوانست با صحبتهاي آقاي هاشمي که رئيسجمهور بودند و اختياراتي داشتند و دستور ملک عبدا... که پادشاه بود، انجام شود »
البته اين تاکتيک « جوسازي، فشار و امتيازگيري» جواب نميدهد و هيچ پالسي از جانب رهبرانقلاب براي اعطاي اختيارات ويژه به هاشمي داده نميشود.
نکته جالبي که در رفتارشناسي سياسي هاشمي به چشم ميخورد اين است که ميکوشد با گرهزدن تصميمات و اقدامات خود به نظر رهبري، هزينه آن را به دوش ايشان بيندازد؛ اما توصيفش از اقدامات سايرين –اعم از دولتها و شخصيتهاي سياسي- طوري است که گويي رهبري در ساير تصميمات و اقدامات نظام، ورودي ندارند. او درباره آخرين سفرش به عربستان ميگويد: « قرار گذاشتيم که ۷ کميسيون تشکيل بدهيم. اين راهحل هنوز هم معنا دارد. ولي زمان دولت قبل بود. اختلاف ما بر سر اين شد که وقتي ما اين طرح را به ايران آورديم، با رهبري مطرح کنيم. ملکعبدالله در همانجا به من گفت که طرف من احمدينژاد نباشد. رهبري طرف من باشد. رهبري طبق اصولي که دارند، گفتند: من دولت نيستم و بهتر است در مسائل اجرايي دخالت نکنم. ملک عبدالله هم خودش را رهبر عربستان ميدانست و کسي را بالاتر از خودش نميدانست. رهبري گفتند: اين کار دولت است و من دولت را دور نميزنم. آقاي سعود فيصل براي اينکه مسأله را اجرايي کنند، به ايران آمد که دولت احمدينژاد استقبال نکرد و طرح به هم ريخت. ملک عبدالله درست ميدانست که اجراي اين طرح در اداره دولت ايران نيست.»
اين سخن هاشمي شايد در لايه اولش تقصير را متوجه دولت احمدينژاد کند، اما در لايه زيرينش تقصير به راهحل نرسيدن بهبود روابط را متوجه رهبري ميداند که « من دولت نيستم و بهتر است در مسائل اجرايي دخالت نکنم». به عبارت روشنتر نتيجه اين حرف اين است که « ملکعبدالله درست ميدانست که اجراي اين طرح در اداره دولت ايران نيست » اما رهبري با نرفتن زير بار طرح هاشمي-ملکعبدالله و سپردنش به دولت اين فرصت را هدر داد.
مثال ديگر، روايت هاشمي از تأييدات رهبري براي ورود کارگزاران به صحنه سياسي کشور است. سايت او سخنان هاشمي در گردهمايي سراسري کارگزاران در مرداد ۹۴ را اينگونه نقل ميکند: « طبيعي بود که براي تهران از دو جناح و مستقلها نيروهايي را معرفي کنيم، اما روحانيت مبارز که از يک جناح بودند، مايل بودند که هر ۳۰ نامزد از جناح راست انتخاب شوند.
آيتالله هاشمي رفسنجاني با تأکيد بر اين نکته که نفوذ، قدرت و شخصيت روحانيت در وحدت و محبوبيت بين مردم است، به منطق خويش در آن مقطع اشاره کرد و گفت: من ميگفتم روحانيت بايد حالت پدرانه خود را حفظ کند.
ايشان در ادامه گفت: در جلسات روحانيت مبارز قبول کردند که ۵ نفر از نيروهاي خارج از جمع آنها باشند که تصويب شد، اما بعدها آقاي ناطق نوري خبر داد که اعضاي گروهاي همسوي جامعه ميگويند ما خودمان رأي داريم و چرا بايد رأي خود را به ديگران بدهيم.
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با بيان سخنان خود و ناطق نوري در اين باره گفت: وقتي به نتيجه نرسيديم، قرار شد با رهبري در ميان بگذاريم که ايشان گفتند چرا ميخواهيد دست ديگران را ببنديد و آنها هم نامزد معرفي کنند که در اين صورت با رقابت انتخابات واقعيتر و صندوقهاي رأي پر ميشود.
آيتالله هاشمي رفسنجاني با اشاره به بيانيه آغازين کارگزاران گفت: دو بيانيه، زلزلهاي در فضاي انتخاباتي جامعه انداخت و رقبا ترسيدند که متوسل به رهبري شدند.
ايشان با يادآوري شروط رهبري براي ورود و عدم ورود وزرا در ليست کارگزاران، گفت: وقتي کارگزاران شروط را شنيدند، پيش من آمدند و گفتند اگر رهبري راضي نيستند، ادامه ندهيم که من با رهبري تلفني صحبت کردم و ايشان از زاويه پر کردن صندوقها گفتند که معاونان و شهردار تهران ميتوانند براي نامزدها ليست بدهند.
آيتالله هاشمي رفسنجاني با تأکيد بر اينکه «منطق من حفظ جايگاه روحانيت و عدم القاي اختلاف بين من و رهبري بود>، گفت: وقتي ديدم آنها دارند براي بيانيه امضا ميگيرند، ماجرا را به رهبري گفتم و ايشان هم دوباره تأکيد کردند که مانع حضور اين گروه نشويم»
اين سخنان در حالي است که ناطق نوري روايتي ديگر از اين ماجرا دارد. او در خاطرات خود ميگويد: « در رابطه با مجلس پنجم، قبلأ کار کارشناسي انجام و ليست هم تهيه شده بود. همچنين قرار شد در شوراي مرکزي جامعه روحانيت، رأيگيري مخفي يا علني هم براي انتخاب عدهاي انجام شود. تا اينکه مطرح شد جريانهاي ديگري هم هستند و ميخواهند ليست بدهند. استنباط من اين است که – ظاهراً با آقاي هاشمي – صحبت کرده بودند و تصميم داشتند که يک تشکيلاتي راه بيندازند و فقط به دنبال بهانه بودند که توجيهي براي تشکيلاتشان بيابند. آقاي هاشمي گفتند: يک عدهاي هستند که خواستهايي دارند و اگر شما به خواستههايشان عمل کنيد، آنها ليست نخواهند داد. در غير اين صورت، آنها اقدام به تهيه ليست ميکنند. خواسته آنها اين بود که حداقل پنج نفر از افرادي را که معرفي ميکنند ما در ليست خودمان قرار دهيم. واقعيت اين است که قبل از برنامهها رديف بود و آنها هم کساني را پيشنهاد داده بودند که ما نميتوانستيم همه را بهراحتي قبول کنيم. آقاي هاشمي ادامه دادند: آقايان امامي جماراني، توسلي، محمدعلي انصاري، محجوب و يک نفر ديگر که بعداً گفتند عبدالله نوري. ابتدا اعضاي جامعه اين اسامي را نپذيرفتند و بيان کردند که بعضي از اينها از مجمع روحانيون هستند، مگر آنها کسي از ما را در ليستشان ميگذارند، ولي در عين حال ميگفتيم اگر هم قرار شد اينها بيايند، يک هماهنگي ميشود و جرياني به وجود نميآيد. به دنبال اين رفتيم که ببينيم جريان چيست؟ خودم به آقاي امامي جماراني تلفن کردم. ايشان گفت: من اصلاً کانديد نيستم و نميخواهم به مجلس بيايم>؛ آقاي توسلي و آقاي انصاري هم همينطور.
بنابراين معلوم شد که اصلاً موضوع چيز ديگري بوده و آن بحث کارگزاران بود که آقاي هاشمي آنها را مطرح کرده بود. آقاي محجوب ميپذيرفت و رد نميکرد، ايشان در ليست آن طرف بود و خوب چه بهتر که در ليست اين طرف هم باشد. آقاي عبدالله نوري را هم آقاي هاشمي – در مجلس ختم مادرشان – گفت که در ليست بگذاريد. در شوراي جامعه روحانيت، اين مسأله مطرح شد و تأييد گرديد که اين افراد را آقاي هاشمي معرفي کردهاند. پس از رأيگيري در شورا، آقاي محجوب رأي آورد، اما آقاي عبدالله نوري رأي نياورد که در ليست قرار بگيرد و آقايان ديگر هم در جامعه روحانيت اصلاً آن را نپذيرفته بودند.
آقاي هاشمي از اين قضيه متأثر شدند، اما من گفتم که در جامعه رأي نياورد. بالاخره ما يک جهت داريم، يک خط داريم، به آنها ميگفتم: اگر ميخواهيد کار سياسي کنيد، بايد جهت دار حرکت کنيد. ما نميپذيريم که آقاي عبدالله نوري ولايي فکر کند و همين بهانهاي شد که کارگزاران اعلام موجوديت کنند. يقيناً در مورد اين جريان، قبلأ برنامهريزي و مطالعه شده بود زيرا يک حزب به اين زودي تشکيل نميشود و نميتواند به اين سرعت آن چنان سريع وارد ميدان شود و تبليغات گستردهاي راه بيندازد. آقاي هاشمي در يک مقطعي، به من گفتند: فائزه – دختر ايشان- را هم در ليست بگذاريد. من گفتم اصلاً جامعه روحانيت با اين تفکر نميسازد، آقاي مهدوي و ديگران ايشان را قبول نميکنند؛ در واقع معرفي اين نامزدها بهانهاي براي اعلام موجوديت کارگزاران بود.
وقتي کارگزاران سازندگي اعلام موجوديت کرد، رهبر معظم انقلاب يک برخوردي با آنها کرد و فرمود: « آنهايي که وزير هستند و مسئوليت دارند نميتوانند در اين تشکيلات باشند»، لذا چند وزير که در ليست کارگزاران بودند، کنار رفتند و ديگرآنکه ماندند وزير نبودند، بلکه افرادي همانند مرحوم نوربخش رئيس بانک مرکزي، آقاي کرباسچي شهردار تهران و آقاي محمدعلي نجفي که آن موقع در آموزشوپرورش خدمت ميکرد، بودند. کارگزاران بدين نحو تشکيل و مدتي بعد هم وارد ميدان تخريب شدند. »
عليمحمد بشارتي وزير وقت کشور نيز در مصاحبهاي ميگويد: « اعضاي کارگزاران ازجمله آقايان کرباسچي، مهاجراني، حسين مرعشي و مرحوم نوربخش در سال ۷۴ نزد من آمدند و گفتند : مقام معظم رهبري فرمودهاند بايد نشاط انتخاباتي در کشور به وجود بياد و شما بياييد به ما مجوز بدهيد تا فعاليت کنيم . من هم گفتم : به سهم خودم از شما تشکر ميکنم چراکه هرقدر مردم بيشتري در انتخابات شرکت کنند افتخاري براي وزير کشور و وزارت کشور است. شما نيز اساسنامه و مرامنامه خود را بنويسيد و بياوريد تا ما بررسي کنيم. آنها گفتند : ما براي نوشتن اساسنامه و مرامنامه وقت نداريم و شما از اختياراتي که داريد استفاده کنيد و به ما مجوز دهيد. من هم گفتم : در قانون انتخابات و در هيچ ماده و تبصرهاي از آن و يا تبصرهاي از قانون احزاب نيامده است که وزير کشور اختيار دارد بدون اينکه يک تشکل، اساسنامه و مرامنامه تنظيم کند مجوز حزب بدهد» گفتند : شما ميتوانيد . من گفتم : حال که اينطوري است اگر ميتوانستم هم انجام نميدادم. بنده چنين کارهايي را بلد نيستم.
آيتالله خامنهاي؛ رفيقِ قديمي يا وليفقيه؟
مروري بر روابط ترسيمشده توسط هاشمي بين او و رهبرمعظم انقلاب، نشان ميدهد او هميشه کوشيده اين رابطه را بيشتر يک رابطه شخصي، فردي و دوستانه نشان دهد. اگر از تقابلهاي هاشمي با امام بر سر ادامه يا پايان جنگ و رابطه با امريکا بگذريم، بايد گفت هاشمي پس از رحلت امام در سه زمينه « سياستخارجي، مسائل فرهنگي و مسائل اقتصادي» نسخهاي متفاوت با نسخه رهبرمعظم انقلاب پيچيده است. پيگيري اين اهداف مستلزم اقدامات و جهتگيريهايي است که در ميدان عمل، با جهتگيريهايي که رهبر معظم انقلاب بهعنوان وليفقيه براي کشور توصيه ميکنند تعارض دارد. تعارضي که شايد مشهورترين بروزهاي آن، خود را در انتقادات رهبرانقلاب از سازندگي و اشتباه گرفتن آن با ماديگرايي توسط برخي مسئولين وقت نشان ميدهد.
اما وقتي روابط از فاز رابطه وليفقيه و يکي از کارگزاران نظام اسلامي به فاز رابطه دو رفيق و دوست قديمي ِ پنجاهوچندساله تقليل يافت، ديگر مخالفت هاشمي با آيتالله خامنهاي نه به معناي مخالفت با ولايتفقيه و تقابل با ايشان، بلکه به معناي اختلافنظر دو رفيق صميمي و قديمي معنا ميشود.
همچنين يکي از وجوه پنهان آنکه شايد عامدانه بطور علني بيان نميشود ولي القاء ميشود، ترسيم چهرهاي بهدروغمنفعل، ضعيف و دنبالهرو از رهبري نظام در مسائل حکومتي و چهرهاي دورانديش و زيرک از هاشمي است.
وليفقيهي که از قضا خيلي از مقاطع ازجمله رهبرياش را مديون هاشمي است و در خاطرات هاشمي نيز، نه يک کنشکر انقلابيِ فعال؛ بلکه يک فرد مسکوت يا دنبالهرو بوده و در ايام رهبري نيز تنها وقتي کنشگر و فعال و فصلالخطاب است که نظرش با نظر هاشمي همسان باشد. منطق برخورد دوگانه هاشمي با رهبري اين است که آيتالله خامنهاي در ۸ سال دولت احمدينژاد و هشتماه فتنه ۸۸ حرفش فصلالخطاب نيست، اما پس از روي کار آمدن دولت روحاني مخالفان و منتقدان بايد ساکت شوند چون مذاکرات زيرنظر رهبر معظم انقلاب است!
سخنان رهبرمعظم انقلاب در سالگرد رحلت امام در ۱۴ خرداد ۹۴ مبيني بر اينکه برخي ميخواهند امام فقط يک شخصيت محترم تاريخي باشد هشدار صريحي بود که پس از دوسال روندِ تحريفِ امام با خاطرات شاذ و نادر که خلافواقعبودن اغلب آنها ثابت شده است او را هدف گرفت. اما هاشمي مدتهاست تحريفِ شخصيت و عملکرد رهبرمعظم انقلاب را به نحوي خزنده در پيش گرفته است و ميخواهد « رهبري »را نيز « یک شخصيت محترم سياسي» نشان دهد که هميشه از روابط دوستانه و قديميشان تعريف و تمجيد کنند و بگويند عشقم آقاي خامنهاي است؛ ولي نه در سياستخارجي نه در مسائل فرهنگي و نه در مسائل اقتصادي راه مدنظر خود را روند. تحريفي که معلوم نيست چند وقت ديگر مثل تحريف امام با هشدارهاي رهبرانقلاب مواجه شود...!
*رجا
به گزارش نشریه رمز عبور، این جملات رهبرمعظم انقلاب در نمازجمعه تاریخی ۲۹ خرداد ۸۸ را میتوان سرآغاز اعلام علنی اختلافنظر ایشان با هاشمیرفسنجانی دانست. اختلافنظری که سابقهای چند ۱۰ساله دارد و در سالهای حاکمیت دولتسازندگی نیز بروزهایی داشته و جنسش نه از جنس تفاوتدیدگاه دو شخصیت روحانی، بلکه از جنس اختلاف بین ولیفقیه جامعه و یکی از کارگزاران نظام است. اختلافنظر و تفاوت دیدگاه با ولیفقیه جرم نیست که حالا پس از سالها به خاطرش کسی مورد ملامت و سرزنش قرار بگیرد، بلکه این مسأله وقتی مهم میشود که ریشه، چگونگی و نتیجه آنها توسط راویانِ ناصادقِ تاریخ تحریفشده و منجر به ارائه روایتی غیرواقعی از تاریخ انقلاب شود.
با مروري بر سخنان رهبرمعظم انقلاب ميتوان تعابير بينظيري را در تعريف و تمجيد از شخصيت آقاي هاشمي رفسنجاني مشاهده کرد. چه هنگاميکه از او در قامت رئيسجمهور تعريف ميکنند و چه هنگاميکه از او بهعنوان يک فرد انقلابي دفاع ميکنند. اما حفظ و پاسداري از اصول انقلاب و راه امامخميني براي آيتالله خامنهاي مهمتر از هر چيزي است و بنابراين اگر مرزبندي و اعلام مخالفتي با جرياني يا شخصيتي ميکنند، آنجايي است که براي نقض اين اصول احساس خطر کنند.
نگاهي به مواضع و عملکرد هاشمي رفسنجاني و مواضع رهبري طي ۱۰ سال اخير نشان ميدهد همانطور که رهبرانقلاب گفتهاند هاشمي در سهزمينه « مسائل خارجي، نحوه اجراي عدالت و برخي مسائل فرهنگي» ديدگاههاي متفاوتي دارد. او در سياستخارجي معتقد به تنشزدايي –به معناي غربي و ليبرال کلمه و کوتاهآمدن در برابر دشمنان-، در مسائل اقتصادي معتقد به مدل توسعه غربي- که بهترين نمودش همان جمله معروف برخي بايد زير چرخهاي توسعه له شوند است- و درزمينه مسائل فرهنگي معتقد به تسامح و تساهل ليبراليستي است. در مقابل رهبرانقلاب در سياستخارجي معتقد به پيگيري سياستخارجي پوياي معتقد بر اصول اساسي انقلاب و امام يعني عزت، حکمت و مصلحت، در مسائل اقتصادي معتقد به پيشرفت همراه با عدالت، و درزمينه مسائل فرهنگي معتقد به عدم تسامح و تساهل و پايبندي و تأکيد بر اصول اسلامي هستند. اين اختلافنظرها در حالي است که در کارنامه عملکرد هاشمي در دوران حيات امام نيز اختلافنظرهايي با امام در موضوعات مهم ازجمله جنگ –که شايد مهمترين بروز آن در دو شعار« جنگ جنگ تا رفع کل فتنه از عالم »و » جنگ جنگ تا يک پيروزي » قابل مشاهده است. وجود اختلافنظر بين مسئولان نظام امري طبيعي است و فيذاته مضر نيست، اما اگر اين اختلافنظر به صفبندي و تشکيل جناحي در مقابل رهبري منجر شود آنوقت است که ميتوان آن را مضر دانست.
روايتي که هاشمي از اين اختلافات – چه در زمان امام و چه خصوصاً در زمان رهبرمعظم انقلاب- ارائه ميدهد، تصويري خلافواقع است. به تعبير روشنتر او براي اثبات ادعاي امروز خود، همه واقعيتي را که در گذشته اتفاق افتاده نميگويد. خطر اين مسأله وقتي بيشتر ميشود که اين روايتها به خاطر راويشان بر تاريخ غالب شوند.
نامه بيجواب من به امام يعني موافقت امام
الف) شايد بتوان مهمترين نمونه اين تحريف و مصادره غلط را خاطره هاشمي راجع به نظر امام درباره رابطه با امريکا دانست. او بهار ۹۱ در مصاحبهاي گفت:
« من در سالهاي آخر حيات امام (ره) نامهاي را خدمتشان نوشتم، تايپ هم نکردم. براي اينکه نميخواستم کسي بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه ۷ موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که ...
گردنههايي است که اگر شما ما را عبور ندهيد، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود.
يکي، جنگ عراق عليه ايران بود. نوشتم شما در زمان حيات خودتان جنگ را تا بيست سال و تا آخرين نفس مطرح کردهايد. آيا معني آن اين است که آنهايي که پيرو شما هستند بايد تا آخرين نفس بجنگند؟ …مسأله بعدي…. مسأله ديگر، شوراي نگهبان بود…مسائل ديگري هم بود که من از ايشان خواستم ازجمله مسأله رابطه با امريکا بود. نوشتم بالاخره سبکي که الان داريم که با امريکا نه حرف بزنيم و نه رابطه داشته باشيم، قابل تداوم نيست. امريکا قدرت برتر دنيا است. مگر اروپا با امريکا، چين با امريکا و روسيه با امريکا چه تفاوتي از ديد ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داريم، چرا با امريکا مذاکره نکنيم؟ »۱
نامهاي که از سوي امام بيجواب ميماند، اما سکوت و بيپاسخ گذاشتنش از سوي تيم همسو با هاشمي به موافقت امام تعبير ميشود. با افزايش انتقادات نسبت به اين سخنان هاشمي، محمد هاشمي در مصاحبهاي اينگونه به دفاع و توجيه خاطره مذکور برميآيد: « در شرايطي که آيتالله هاشميرفسنجاني آن نامه را به محضرامام (ره) نوشتند، به اصل مذاکره هم ايرادي نبوده است، چون شيوه امامخميني (ره) نفي مذاکره نبود. من در اين مورد خاطرههايي از حضرت امام دارم که نقل آن ميتواند مفيد باشد »۲ اينها در حالي است که امامراحل در ماههاي پاياني عمرشان همچنان بر ضديت با امريکا و استکبار تأکيد داشتهاند و نامهها و سخنرانيهاي ايشان مؤيد اين مطلب است. ضمن اينکه اگر امام نظرات نامه هاشمي را درست ميدانستند، ترتيب اثر ميدادند ولي نه در مواضعشان و نه در عملکردشان هيچ تغييري در مواضع ضدامريکاييشان و تلاشي براي بهبود روابط نميکنند.
َ
دادگاه واقعي، اعدام خيالي
ب) تابستان ۹۳ مصاحبهاي از سردار رحيمصفوي منتشر شد که شامل انتقاداتي صريح از مديريت هاشمي در جنگ بود. مدتي بعد هاشمي دريکي از سخنرانيهاي خود با اشاره به اين مصاحبه، با طرح موضوع دادگاههاي پايان جنگ ادعاهاي جديدي را مطرح ميکند. غلامعلي رجايي از قلمبهدستان اطراف هاشمي سخنان او را اينگونه روايت ميکند: « کي از فرماندهان - سردار-که من آخرين بار او را خوب نجات دادم اين روزها ميبينم گاهي حرفهايي ميزند! سپس گفت وي فاو را با آن همه امکانات و اموال گذاشت و برگشت از روي پلي که با زحمت ساخته بوديم.
ميگفت پس از اين عقبنشيني که براي سامان دادن نيروهاي جبهه به جنوب رفته بود، مرحوم خلخالي به او مراجعه کرده و گفته بود آمده است بخاطر از دست دادن فاو دادن تلفات زياد سه نفر از فرماندهان سپاه و جنگ را اعدام کند چون باعث اين همه خسارت و ضرر به کشور ضرر شده و کشور را در وضعيت بسيار بدي قرار داده بودند.
ميگفت به آقاي خلخالي گفتم شما که الآن قاضي دادگاه جنگ نيستي، قاضي دادگاه انقلابي. گفت بالاخره قاضي منصوب امام که هستم گفتم دلايلت را براي محاکمه بنويس و استدلال کن تا آخر جنگ که دادگاه تشکيل شود. ميگفت حتي در آخر جنگ که امام دادگاه رسيدگي به تخلفات فرماندهان را زير نظر من تشکيل دادند که متشکل از چند نفر از قضات برجسته بودند و زير نظر من کار ميکردند، تمايل بود بعضيها را اعدام کنند علت اين تصميم به عمليات خيبر برميگشت که در آن الحاق بين نيروها از جزيره و بيرون جزيره ممکن نشد و يک گردان نيروي ما بهکلي نابود شد.
ميگفتند خيلي از بزرگان -ازجمله رئيسجمهور وقت- ميخواستند فرماندهاني که باعث اين تلفات شده بودند اعدام شوند اما من اجازه ندادم که دادگاه نظامي با اين نيروها که با خلوص جنگيده بودند و البته گاهي هم ضعف نشان داده بودند برخورد کند. عملاً ميگفت وي باعث نجات جان آنها از اعدام شده است ولي حالا اينگونه با او رفتار ميکنند »
طرح ادعاي « برخورد دادگاههاي پايان جنگ با فرماندهان مقصر ناکاميهاي چند ماه آخر جنگ » دستمايه گزارشي مفصل براي سايت بيبيسي فارسي ميشود که با اتکاي به اين سخنان هاشمي، عملکرد فرماندهان دفاعمقدس را زير سؤال ميبرد. همچنين ادعاي هاشمي درباره موافقت رئيسجمهور وقت -آيتالله خامنهاي- با اين برخورد نيز موردتوجه قرار ميگيرد. مدتي بعد سايت رهبرمعظم انقلاب، اقدام به انتشار گزارشي تفصيلي با عنوان « قصورِ بدون مقصر»کرده و به بازخواني ماجراي دادگاههاي پايان جنگ و موضع آيتالله خامنهاي نسبت به آن ميپردازد. نهايتاً مشخص ميشود که اولاً هيچ برخوردي از جانب اين دادگاهها با فرماندهان عالي جنگ صورت نگرفته و آيتالله خامنهاي نيز در آن زمان از مخالفين برخورد با برخي فرماندهان بهعنوان « مقصرِ ناکاميها » بودهاند و حتي طرح بحث قصور بدون مقصر توسط ايشان در نمازجمعه نيز طراحي مشترک ايشان و هاشمي براي زيرفشار قرار نگرفتن فرماندهان عالي جنگ بوده است.
حجتالاسلاموالمسلمين رازيني رئيس دادگاه مذکور نيز در مصاحبهاي ادعاهاي هاشمي را رد ميکند. معلوم نيست طرح اين ادعاهاي نادرست و خلافواقع توسط هاشمي، ناشي از کهولتسن و فراموشي ناشي از آن بوده يا آگاهانه و عامدانه بوده است.
خاطرهاي که يکسال بعد تکذيب شد
ج) شهريورماه ۹۳ هاشمي در بازديد از منزل شهيدقدوسي، مدعي ميشود آيتالله مصباح مبارزه با رژيم شاه را حرام ميدانسته و آيتالله خامنهاي به همين خاطر از سال ۴۸ تا پيروزي انقلاب با او قهر بودند. سايت هاشمي سخنانش را اينگونه روايت ميکند: « نام شخصيتي را هم ميبرد در مصداقش -که البته من نمينويسم!- شخصيتي که اين روزها خيلي از اسلام و انقلاب ميگويد. از امام ميگويد ولي در سال ۴۸ در اوج غربت امام گفت: من ديگر مبارزه نميکنم. مبارزه حرام است! ميخواهم کار علمي و فرهنگي کنم. هاشمي ميگويد از کمفروشي اين آقا کار بجايي رسيد که رهبري ۱۰ سال -تا ابتداي انقلاب- با او قهر بودند. هاشمي ميگويد اينها خون به دل امام کردند... آقاي هاشمي خاطرهاي هم در همين ارتباط تعريف ميکند. خاطرهاي از همراهي با آقاي خامنهاي براي مجاب کردن همين آقا براي ادامه مبارزه. موضوع خاطره هم مربوط به سال ۴۸ است. هاشمي ميگويد دونفري -به اتفاق آقاي خامنهاي- صبحانه رفتيم منزل آقاي قدوسي. اين آقا هم آنجا بود. نشستيم تا ظهر با او بحث کرديم تا قانعش کنيم. براي ادامه مبارزه. آخرش هم گفت من اين مبارزه را حرام ميدانم، به جامعه مدرسين هم گفتهام مبارزه با شاه حرام است! آقاي خامنهاي از او پرسيدند: دليلت چيه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهاي که مجاهدين و چپيها در آن باشند، حرام است! آقاي خامنهاي هم به تلخي به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نيستي خب مبارزه نکن ولي لااقل مبارزه را با اين حرفها خراب نکن! آقاي هاشمي در ادامه ميگويد رهبري از سال ۴۸ تا سال ۵۷ با آن آقا يک کلمه هم حرف نزد. »
پس از انتشار اين خاطره، جريان رسانهاي همسو با هاشمي، حملات خود عليه آيتالله مصباح را حول « قهر ۱۰ ساله رهبري باآيتالله مصباح » سامان دادند. غافل از آنکه آيتالله مصباح در مصاحبه با اولين شماره نشريه « يادآور »در خرداد ۱۳۸۷ ماجراي اين ملاقات و واقعيتهاي آن را توضيح دادهاند. ماجرا از اين قرار است که با وجود مخالفت امام با تأييد سازمان مجاهدينخلق، هاشمي رفسنجاني و تعدادي ديگر از روحانيون مبارز انقلابي مشي تأييد اين سازمان و تأمين نيازهاي مالي آنها را در پيش ميگيرند. آيتالله مصباح که به خاطر مشي التقاطي آنها و مخالفت امام با اين جمع همکاري نميکند به مخالفت با مبارزه متهم ميشود. آيتالله مصباح در همين مصاحبه با ذکر خاطرهاي از ديدارشان با آيتالله خامنهاي در سال ۶۰ گفتهاند: « در اولين ملاقاتي که بنده در آن مقطع با رهبر معظم انقلاب داشتم، ايشان فرمودند: « آن آقايي که يکوقتي از اينها حمايت و حتي به آنها کمک مالي ميکرد، حالا بهاشتباه خودش پي برده و درصدد جبران برآمده». گويا اين ديدار، ملاقاتي را که قبل از انقلاب با ايشان و با آن شخص داشتيم، تداعي کرد. در آن دوران، آن شخص، مرا بسيار تشويق ميکرد که با مجاهدين همکاري کنم. و من ميگفتم: من اينها را نميشناسم و تا کسي را نشناسم زير علم او نميروم. آقا هم ناظر مذاکره ما بودند و فقط سکوت کردند»
چه کسي با عفو مهدي مخالفت کرد
د) تيرماه ۱۳۹۴ پس از آنکه بالاخره مهديهاشمي رفسنجاني محاکمه و راهي زندان شده بود، پدرش به نقل خاطرهاي درباره نامهنگاري مهدي با رهبري درباره عفو پرداخت. سايت هاشمي در ۲۳ تيرماه خاطره ديدارش با مهدي را اينگونه روايت ميکند: « مهدي به من گفت که اينان ميگويند دو راه داري، يا در چند خط از رهبري تقاضاي عفو کن و يا بايد اين پرونده طولاني و چند هزار صفحهاي را ادامه دهي.
ايشان افزود: خود مهدي به من گفت عليرغم اينکه خود چنين ميلي ندارم چون ميدانم جرمي مرتکب نشدهام، اما اگر شما و رهبر معظم انقلاب بخواهيد اين کار را ميکنم که من به ايشان گفتم بگذاريد با آقا مشورت کنم.
آيتالله هاشمي رفسنجاني با تشريح ملاقات خويش با آيتالله خامنهاي در اين خصوص، گفت: به ايشان عرض کردم که راضي به اين نيستم که ايشان تقاضاي عفو کند و شما بپذيريد، چون در نگاه جامعه انعکاس خوبي نخواهد داشت هم ميگويند رهبر چرا به تقاضاهاي عفو زندانيان ديگر توجه نميکنند و هم ميگويند هاشمي در پرونده پسرشان اعمالنفوذ کرد.
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با تأکيد بر اينکه آيتالله خامنهاي استدلال حرفهاي من را پذيرفتند، گفت: بعد از آن بود که به مهدي خبر داديم هر طور که خودت ميداني، عمل کن و ايشان هم بر اين نکته تأکيد ميکرد که چون ميدانم گناهي نکردهام بگذاريد همه بفهمند و اگر هم گناهي کردهام، بگذاريد در همين دنيا محاکمه شوم و به مجازات برسم که سخت از مجازات آخرت ميترسم. »
پس از انتشار اين سخنان هاشمي، يکي از مطلعين پرونده در مصاحبه با خبرگزاري فارس سخنان هاشمي را تکذيب کرده و ماجرا را اينگونه روايت ميکند: « بيش از يک ماه از بازداشت مهدي گذشته بود که به اسناد و مدارکي تازه که از سوي سازمان بازرسي وقت ارسال شده بود دست يافتيم.»
وي افزود: متعاقب دستيابي به اين اسناد بار ديگر به مهدي هاشمي تفهيم اتهام شد و مهدي هاشمي با توجه به اطلاع از کشف اين اسناد از ما خواست تا با پدر خود تماس بگيرد.
متهم در اين تماس به پدر خود گفت: اينها (منظور افراد مسئول در پرونده) به اسنادي دست يافتند که جرم مرا بسيار سنگين ميکند.
در اين تماس تلفني مهدي از پدرش خواست براي گفتن پارهاي از مطالب با وي ملاقات حضوري کند. اين در حالي بود که آقاي هاشمي در بيشتر روزهاي بازداشت مهدي حداقل يک بار به صورت تلفني با وي صحبت ميکرد.
با توجه به درخواست مهدي از پدرش آقاي هاشمي ابتدا از دستگاه قضايي خواستند که مهدي را در جاي ديگري غير از زندان و دادسرا براي ملاقات بياورند که اين موضوع مورد موافقت قرار نگرفت زيرا دستگاه قضايي معتقد بود بايد مانند ساير متهمين با وي برخورد شود.
پاسخ دستگاه قضايي به آيتالله هاشمي اين بود که اگر شما ملاقاتي با فرزند خود ميخواهيد مثل ساير مردم به دادسراي مربوطه مراجعه کنيد.
اين فرد مطلع گفت: آقاي هاشمي به دادسراي شهيد مقدس آمدند و با اصرار خود در حياط دادسرا با مهدي حدود يک ساعت ملاقات کردند.
مهدي خودش عنوان کرد که در اين ملاقات از پدرش خواسته بوده تا با توجه به سنگين شدن جرايمش نامهاي بنويسد که اين اتفاق افتاد و مهدي نامه را مستقيماً به تيم حفاظت پدرش تحويل داد.
متهم بعداً عنوان کرد: از پدرم خواستهام تا بهواسطه نامهاي که مينويسم از رهبر معظم انقلاب براي من در اين مرحله درخواست عفو نمايد.
وي افزود: روز چهارشنبه بعد از ملاقات يعني باگذشت چند روز از آن ديدار مهدي در تماس تلفني با پدرش نتيجه درخواستش را جويا شد که آقاي هاشمي گفت: آقا (مقام معظم رهبري) با عفو شما موافقت نکردند.
اين فرد گفت: در اين لحظه مهدي با شنيدن اين خبر طبيعتاً ناراحت شد و به گريه افتاد.> ملاحظه ميشود که اينبار نيز روايت هاشمي از رهبرانقلاب با آنچه در واقع اتفاق افتاده کاملاً مغايرت دارد.
چرخش در وقتِ اضافه
ه) ماجراي انتخاب آيتالله خامنهاي به رهبري نيز يکي از مسائلي است که هاشمي با تحريف آن، تعريف خاطرات از تأکيدات امام را عامل اصلي رأيآوري ايشان معرفي کرده است. در حالي که مروري بر خاطرات ساير اعضاي خبرگان، ثابت ميکند هاشمي و هيأترئيسه خبرگان و تعدادي ديگر به دنبال رأيآوري شوراي رهبري بودهاند و هاشمي نيز از ابتداي جلسه از بازگويي خاطرات و تأکيدات امام، خودداري ميکرده است. آيتالله مجتهد شبستري در اينباره ميگويد: « آقاي هاشمي در مقابل نقل نظر امام خميني درباره آيتالله خامنهاي مقاومت ميکرد و با اصرار برخي از نمايندگان در انتهاي جلسه آن خاطرات را نقل کرد. در واقع نقل خاطرات آقاي هاشمي اولاً در انتهاي جلسه صورت گرفته بود و در واقع از جو حاکم بر مجلس خبرگان، نتيجه نهايي مشخص شده بود. ثانياً نقل اين خاطرات نه به ميل شخصي آقاي هاشمي، بلکه با نامهنگاريهاي نمايندگان و اعتراض بلند آنها در صحن مجلس روي داد. آيتالله مجتهد شبستري درخصوص اين وقايع ميگويد: بعد از ظهر جلسه تشکيل شد. ابتدا راجع به شورايي شدن رهبري صحبت شد زيرا آن موقع در قانون اساسي، رهبر يا شوراي رهبري قيد شده بود. در آن جلسه چنين مطرح شد که اگر شوراي رهبري رأي بياورد، کشور بهواسطه شورا اداره شود. من بر اساس اين صحبتها فهميدم که کار به درازا ميانجامد. لذا يادداشتي نوشته و به هيأترئيسه فرستادم و نوشتم اين بحث را کوتاه کنيد و مطالبي را که امام در مورد آيتالله خامنهاي فرموده بودند، مطرح شود. من يادداشت را به آقاي طاهري خرمآبادي [منشي جلسه] فرستاده بودم و او هم نوشته مرا به آقاي رفسنجاني داده بود. آقاي رفسنجاني گفته بود فعلاً صبر کنيد بحث شورا به جايي برسد و اگر شورا رأي نياورد و افراد مطرح شدند، اين موضوع را مطرح ميکنيم.
من ساکت نشستم تا بحث شورا به اتمام برسد. شورا بالاخره رأي نياورد. البته عدهاي در اقليت مايل به رهبري شورا بودند اما من از همان ابتدا با رهبري شورا موافق نبودم و با مخالفان بحث کردم و عوارض رهبري شورا را برايشان توضيح دادم که با اختلافنظر بين شورا مملکت فلج ميشود؛ پس بهتر است رهبري واحد حاکم باشد.
پس از روشن شدن تکليف بحث شورا افراد را مطرح کردند. عدهاي آيتالله گلپايگاني را پيشنهاد کردند و من دوباره از جا برخاستم و با صداي بلند به آقاي هاشمي اعتراض کردم و گفتم من يادداشتي را به شما دادهام و الآنوقت قرائت آن رسيده، پس آن را بخوانيد. آقاي رفسنجاني نوشته مرا خواندند و گفتند آقاي شبستري ميخواهد من که حضور داشتم و جز شهود بودم توصيههاي امام را در مورد آيتالله خامنهاي نقل کنم.
من شنيده بودم که وقتي آيتالله خامنهاي به کره رفته و آنجا سخنراني کرده بودند، تلويزيون پخش ميکرد و حاج احمدآقا نيز در خدمت امام بود. حاج احمدآقا گفته بود ماشاءالله آيتالله خامنهاي خوب صحبت ميکند و جلسه را خوب قبضه کرده است. پس از اين حرف حاج احمدآقا، امام فرموده بود آقاي خامنهاي شايستگي رهبري را دارد. علاوه بر اين زماني که آقاي منتظري از قائممقامي رهبري عزل شد، به امام گفته بودند حال که او را عزل کرديد بعداً ما گرفتار خواهيم شد. امام در جواب اين حرف فرموده بود: با وجود آقاي خامنهاي شما غصهاي نداشته باشيد. من اين دو مورد را شنيده بودم و ميدانستم که آقاي رفسنجاني (به همراه آقاي موسوي اردبيلي) جزو شاهدان است. لذا در آن يادداشت از آقاي رفسنجاني خواستم که شهادت بدهيد امام چنين مطلبي را بيان کرده بودند.
آقاي رفسنجاني رو به اعضاي خبرگان کرد و گفت آقاي شبستري از من ميخواهند سخنان امام را به شما بگويم، آيا شما موافق هستيد؟ همه اعضا گفتند: بله بگوييد، اگر الان نگوييد، پس کي ميخواهيد بگوييد! آقاي رفسنجاني موضوع را مطرح کردند و شهادت دادند و گفتند که آن موقع آقاي موسوي اردبيلي نيز شاهد بود. البته اگر شهادت آنها هم نبود و اگر توصيه امام هم نبود، خواهناخواه ما نميتوانستيم فردي اصلحتر از آيتالله خامنهاي پيدا کنيم، يعني اگر توصيه امام هم مطرح نميشد بالاخره آقاي خامنهاي رأي ميآورد منتها با مطرح کردن اين امر، انتخاب ايشان به رهبري با سرعت و با رأي اکثريت قاطع اعضا انجام گرفت. » ۳
مصادره به مطلوب يا سوءاستفاده
و) اين يکي از عادات سياسي هميشگي هاشمي است که ابتدائاً ميکوشد با گرفتن تأييدي از امام يا رهبرانقلاب، هزينه آن اقدام را بردوش آنها بيندازد. اگر موفق به گرفتن تأييدي نشد سکوت يا عدمنظردادن امام يا رهبرانقلاب را « تفسير به موافقت» ميکند.
روايتي که هاشمي از ورود و ثبتنام خود در انتخابات رياستجمهوري ۹۲ ارائه ميکند نيز، گوياي تلاشي است که او براي گرفتن تأييدي از رهبرانقلاب داشته است. او در مصاحبه با مجله مثلث ميگويد: « وقتي قانع شدم، گفتم : بايد از رهبري بپرسم . چون معمولاً در کارهاي مهم با ايشان مشورت ميکنم. شب به ايشان تلفن کردم و موفق نشدم. صبح شنبه که به دفتر آمدم، اولين کارم اين بود که گفتم : تلفن آقا را بگيريد تا صحبت کنم. گرفتاري داشتند و گويا جلسهاي بود که افراد زيادي بودند؛ تا ظهر وصل نشد. عصر خواستم که بگيرند و گفتند: موفق نشديم. خودم به آقاي حجازي در دفتر ايشان زنگ زدم و گفتم : با اين ادله ميخواهم نام نويسي کنم تا حماسه سياسي خلق شود. شما به آقا اطلاع بدهيد. قبلاً به ايشان گفته بودم که نميآيم و نميخواستم از رسانهها بشنوند که من آمدم. آقاي حجازي گفت : من فعلاً به آقا دسترسي ندارم. گفتم: من ساعت ۵ ميروم و پيش از آن حتماً به ايشان بگوييد. ۲۰ دقيقه بعد بود که گفت: من حرف شما را به رهبري گفتم و ايشان فرمودند پشت تلفن که نميتوانيم حرف بزنيم. بعداً همديگر را ميبينيم؛ اين بود که رفتم ثبت نام کردم»
اين طبيعي است که رهبرمعظم انقلاب تابهحال در پاسخ به سؤال هيچ فردي نميگويند شما در انتخابات ثبتنام نکنيد و در خاطرات هيچيک از سياسيون نيز چنين چيزي بيان نشده است. اما تلاش هاشمي براي فرار از هزينه اقداماتش و انداختن اين بار به روي دوش امام و رهبري بارها در تاريخ ثبت شده است.
نمونه ديگر اين تلاشها و گرهزدن اقدامات خود با تأييدات رهبري در مسأله سفر به عربستان مطرح ميشود. سال ۹۲ و ۹۳ بارها بحث دعوت عربستان از هاشمي و سفر احتمالياش به عربستان سوژه رسانههاي همسو با او بود. اما هاشمي در پاسخ به سؤالات دراينباره، سفر را مشروط به موافقت رهبرانقلاب ميکرد. محمدهاشمي نيز در يادداشتي با تيتر چرا هاشمي به عربستان نميرود نوشت: « لازمه حل يک مشکل سياسي، بينالمللي و منطقهاي، دارابودن اختيارات است و بايد امکانات و ابزاري داشته باشد و تنها رابطه شخصي دو نفر نميتواند به حل موضوع کمک کند. با درنظر گرفتن اين مسائل آقاي هاشمي اظهارنظر کردند که وقت زيادي از آن نميگذرد. آقاي هاشمي گفت اگر رهبري بخواهند من ميروم و معنايش اين است که اگر رهبري بخواهند حتماً آقاي هاشمي بايد اختيارات و ابزاري داشته باشد که بنشينند و مذاکره کنند. چند کميته تشکيل دهند و اهدافي را تعيين و به راهحلهايي برسند چون الان ديگر مسائل ايران و عربستان مثل گذشته مسائل دوجانبه نيست که ميتوانست با صحبتهاي آقاي هاشمي که رئيسجمهور بودند و اختياراتي داشتند و دستور ملک عبدا... که پادشاه بود، انجام شود »
البته اين تاکتيک « جوسازي، فشار و امتيازگيري» جواب نميدهد و هيچ پالسي از جانب رهبرانقلاب براي اعطاي اختيارات ويژه به هاشمي داده نميشود.
نکته جالبي که در رفتارشناسي سياسي هاشمي به چشم ميخورد اين است که ميکوشد با گرهزدن تصميمات و اقدامات خود به نظر رهبري، هزينه آن را به دوش ايشان بيندازد؛ اما توصيفش از اقدامات سايرين –اعم از دولتها و شخصيتهاي سياسي- طوري است که گويي رهبري در ساير تصميمات و اقدامات نظام، ورودي ندارند. او درباره آخرين سفرش به عربستان ميگويد: « قرار گذاشتيم که ۷ کميسيون تشکيل بدهيم. اين راهحل هنوز هم معنا دارد. ولي زمان دولت قبل بود. اختلاف ما بر سر اين شد که وقتي ما اين طرح را به ايران آورديم، با رهبري مطرح کنيم. ملکعبدالله در همانجا به من گفت که طرف من احمدينژاد نباشد. رهبري طرف من باشد. رهبري طبق اصولي که دارند، گفتند: من دولت نيستم و بهتر است در مسائل اجرايي دخالت نکنم. ملک عبدالله هم خودش را رهبر عربستان ميدانست و کسي را بالاتر از خودش نميدانست. رهبري گفتند: اين کار دولت است و من دولت را دور نميزنم. آقاي سعود فيصل براي اينکه مسأله را اجرايي کنند، به ايران آمد که دولت احمدينژاد استقبال نکرد و طرح به هم ريخت. ملک عبدالله درست ميدانست که اجراي اين طرح در اداره دولت ايران نيست.»
اين سخن هاشمي شايد در لايه اولش تقصير را متوجه دولت احمدينژاد کند، اما در لايه زيرينش تقصير به راهحل نرسيدن بهبود روابط را متوجه رهبري ميداند که « من دولت نيستم و بهتر است در مسائل اجرايي دخالت نکنم». به عبارت روشنتر نتيجه اين حرف اين است که « ملکعبدالله درست ميدانست که اجراي اين طرح در اداره دولت ايران نيست » اما رهبري با نرفتن زير بار طرح هاشمي-ملکعبدالله و سپردنش به دولت اين فرصت را هدر داد.
مثال ديگر، روايت هاشمي از تأييدات رهبري براي ورود کارگزاران به صحنه سياسي کشور است. سايت او سخنان هاشمي در گردهمايي سراسري کارگزاران در مرداد ۹۴ را اينگونه نقل ميکند: « طبيعي بود که براي تهران از دو جناح و مستقلها نيروهايي را معرفي کنيم، اما روحانيت مبارز که از يک جناح بودند، مايل بودند که هر ۳۰ نامزد از جناح راست انتخاب شوند.
آيتالله هاشمي رفسنجاني با تأکيد بر اين نکته که نفوذ، قدرت و شخصيت روحانيت در وحدت و محبوبيت بين مردم است، به منطق خويش در آن مقطع اشاره کرد و گفت: من ميگفتم روحانيت بايد حالت پدرانه خود را حفظ کند.
ايشان در ادامه گفت: در جلسات روحانيت مبارز قبول کردند که ۵ نفر از نيروهاي خارج از جمع آنها باشند که تصويب شد، اما بعدها آقاي ناطق نوري خبر داد که اعضاي گروهاي همسوي جامعه ميگويند ما خودمان رأي داريم و چرا بايد رأي خود را به ديگران بدهيم.
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با بيان سخنان خود و ناطق نوري در اين باره گفت: وقتي به نتيجه نرسيديم، قرار شد با رهبري در ميان بگذاريم که ايشان گفتند چرا ميخواهيد دست ديگران را ببنديد و آنها هم نامزد معرفي کنند که در اين صورت با رقابت انتخابات واقعيتر و صندوقهاي رأي پر ميشود.
آيتالله هاشمي رفسنجاني با اشاره به بيانيه آغازين کارگزاران گفت: دو بيانيه، زلزلهاي در فضاي انتخاباتي جامعه انداخت و رقبا ترسيدند که متوسل به رهبري شدند.
ايشان با يادآوري شروط رهبري براي ورود و عدم ورود وزرا در ليست کارگزاران، گفت: وقتي کارگزاران شروط را شنيدند، پيش من آمدند و گفتند اگر رهبري راضي نيستند، ادامه ندهيم که من با رهبري تلفني صحبت کردم و ايشان از زاويه پر کردن صندوقها گفتند که معاونان و شهردار تهران ميتوانند براي نامزدها ليست بدهند.
آيتالله هاشمي رفسنجاني با تأکيد بر اينکه «منطق من حفظ جايگاه روحانيت و عدم القاي اختلاف بين من و رهبري بود>، گفت: وقتي ديدم آنها دارند براي بيانيه امضا ميگيرند، ماجرا را به رهبري گفتم و ايشان هم دوباره تأکيد کردند که مانع حضور اين گروه نشويم»
اين سخنان در حالي است که ناطق نوري روايتي ديگر از اين ماجرا دارد. او در خاطرات خود ميگويد: « در رابطه با مجلس پنجم، قبلأ کار کارشناسي انجام و ليست هم تهيه شده بود. همچنين قرار شد در شوراي مرکزي جامعه روحانيت، رأيگيري مخفي يا علني هم براي انتخاب عدهاي انجام شود. تا اينکه مطرح شد جريانهاي ديگري هم هستند و ميخواهند ليست بدهند. استنباط من اين است که – ظاهراً با آقاي هاشمي – صحبت کرده بودند و تصميم داشتند که يک تشکيلاتي راه بيندازند و فقط به دنبال بهانه بودند که توجيهي براي تشکيلاتشان بيابند. آقاي هاشمي گفتند: يک عدهاي هستند که خواستهايي دارند و اگر شما به خواستههايشان عمل کنيد، آنها ليست نخواهند داد. در غير اين صورت، آنها اقدام به تهيه ليست ميکنند. خواسته آنها اين بود که حداقل پنج نفر از افرادي را که معرفي ميکنند ما در ليست خودمان قرار دهيم. واقعيت اين است که قبل از برنامهها رديف بود و آنها هم کساني را پيشنهاد داده بودند که ما نميتوانستيم همه را بهراحتي قبول کنيم. آقاي هاشمي ادامه دادند: آقايان امامي جماراني، توسلي، محمدعلي انصاري، محجوب و يک نفر ديگر که بعداً گفتند عبدالله نوري. ابتدا اعضاي جامعه اين اسامي را نپذيرفتند و بيان کردند که بعضي از اينها از مجمع روحانيون هستند، مگر آنها کسي از ما را در ليستشان ميگذارند، ولي در عين حال ميگفتيم اگر هم قرار شد اينها بيايند، يک هماهنگي ميشود و جرياني به وجود نميآيد. به دنبال اين رفتيم که ببينيم جريان چيست؟ خودم به آقاي امامي جماراني تلفن کردم. ايشان گفت: من اصلاً کانديد نيستم و نميخواهم به مجلس بيايم>؛ آقاي توسلي و آقاي انصاري هم همينطور.
بنابراين معلوم شد که اصلاً موضوع چيز ديگري بوده و آن بحث کارگزاران بود که آقاي هاشمي آنها را مطرح کرده بود. آقاي محجوب ميپذيرفت و رد نميکرد، ايشان در ليست آن طرف بود و خوب چه بهتر که در ليست اين طرف هم باشد. آقاي عبدالله نوري را هم آقاي هاشمي – در مجلس ختم مادرشان – گفت که در ليست بگذاريد. در شوراي جامعه روحانيت، اين مسأله مطرح شد و تأييد گرديد که اين افراد را آقاي هاشمي معرفي کردهاند. پس از رأيگيري در شورا، آقاي محجوب رأي آورد، اما آقاي عبدالله نوري رأي نياورد که در ليست قرار بگيرد و آقايان ديگر هم در جامعه روحانيت اصلاً آن را نپذيرفته بودند.
آقاي هاشمي از اين قضيه متأثر شدند، اما من گفتم که در جامعه رأي نياورد. بالاخره ما يک جهت داريم، يک خط داريم، به آنها ميگفتم: اگر ميخواهيد کار سياسي کنيد، بايد جهت دار حرکت کنيد. ما نميپذيريم که آقاي عبدالله نوري ولايي فکر کند و همين بهانهاي شد که کارگزاران اعلام موجوديت کنند. يقيناً در مورد اين جريان، قبلأ برنامهريزي و مطالعه شده بود زيرا يک حزب به اين زودي تشکيل نميشود و نميتواند به اين سرعت آن چنان سريع وارد ميدان شود و تبليغات گستردهاي راه بيندازد. آقاي هاشمي در يک مقطعي، به من گفتند: فائزه – دختر ايشان- را هم در ليست بگذاريد. من گفتم اصلاً جامعه روحانيت با اين تفکر نميسازد، آقاي مهدوي و ديگران ايشان را قبول نميکنند؛ در واقع معرفي اين نامزدها بهانهاي براي اعلام موجوديت کارگزاران بود.
وقتي کارگزاران سازندگي اعلام موجوديت کرد، رهبر معظم انقلاب يک برخوردي با آنها کرد و فرمود: « آنهايي که وزير هستند و مسئوليت دارند نميتوانند در اين تشکيلات باشند»، لذا چند وزير که در ليست کارگزاران بودند، کنار رفتند و ديگرآنکه ماندند وزير نبودند، بلکه افرادي همانند مرحوم نوربخش رئيس بانک مرکزي، آقاي کرباسچي شهردار تهران و آقاي محمدعلي نجفي که آن موقع در آموزشوپرورش خدمت ميکرد، بودند. کارگزاران بدين نحو تشکيل و مدتي بعد هم وارد ميدان تخريب شدند. »
عليمحمد بشارتي وزير وقت کشور نيز در مصاحبهاي ميگويد: « اعضاي کارگزاران ازجمله آقايان کرباسچي، مهاجراني، حسين مرعشي و مرحوم نوربخش در سال ۷۴ نزد من آمدند و گفتند : مقام معظم رهبري فرمودهاند بايد نشاط انتخاباتي در کشور به وجود بياد و شما بياييد به ما مجوز بدهيد تا فعاليت کنيم . من هم گفتم : به سهم خودم از شما تشکر ميکنم چراکه هرقدر مردم بيشتري در انتخابات شرکت کنند افتخاري براي وزير کشور و وزارت کشور است. شما نيز اساسنامه و مرامنامه خود را بنويسيد و بياوريد تا ما بررسي کنيم. آنها گفتند : ما براي نوشتن اساسنامه و مرامنامه وقت نداريم و شما از اختياراتي که داريد استفاده کنيد و به ما مجوز دهيد. من هم گفتم : در قانون انتخابات و در هيچ ماده و تبصرهاي از آن و يا تبصرهاي از قانون احزاب نيامده است که وزير کشور اختيار دارد بدون اينکه يک تشکل، اساسنامه و مرامنامه تنظيم کند مجوز حزب بدهد» گفتند : شما ميتوانيد . من گفتم : حال که اينطوري است اگر ميتوانستم هم انجام نميدادم. بنده چنين کارهايي را بلد نيستم.
آيتالله خامنهاي؛ رفيقِ قديمي يا وليفقيه؟
مروري بر روابط ترسيمشده توسط هاشمي بين او و رهبرمعظم انقلاب، نشان ميدهد او هميشه کوشيده اين رابطه را بيشتر يک رابطه شخصي، فردي و دوستانه نشان دهد. اگر از تقابلهاي هاشمي با امام بر سر ادامه يا پايان جنگ و رابطه با امريکا بگذريم، بايد گفت هاشمي پس از رحلت امام در سه زمينه « سياستخارجي، مسائل فرهنگي و مسائل اقتصادي» نسخهاي متفاوت با نسخه رهبرمعظم انقلاب پيچيده است. پيگيري اين اهداف مستلزم اقدامات و جهتگيريهايي است که در ميدان عمل، با جهتگيريهايي که رهبر معظم انقلاب بهعنوان وليفقيه براي کشور توصيه ميکنند تعارض دارد. تعارضي که شايد مشهورترين بروزهاي آن، خود را در انتقادات رهبرانقلاب از سازندگي و اشتباه گرفتن آن با ماديگرايي توسط برخي مسئولين وقت نشان ميدهد.
اما وقتي روابط از فاز رابطه وليفقيه و يکي از کارگزاران نظام اسلامي به فاز رابطه دو رفيق و دوست قديمي ِ پنجاهوچندساله تقليل يافت، ديگر مخالفت هاشمي با آيتالله خامنهاي نه به معناي مخالفت با ولايتفقيه و تقابل با ايشان، بلکه به معناي اختلافنظر دو رفيق صميمي و قديمي معنا ميشود.
همچنين يکي از وجوه پنهان آنکه شايد عامدانه بطور علني بيان نميشود ولي القاء ميشود، ترسيم چهرهاي بهدروغمنفعل، ضعيف و دنبالهرو از رهبري نظام در مسائل حکومتي و چهرهاي دورانديش و زيرک از هاشمي است.
وليفقيهي که از قضا خيلي از مقاطع ازجمله رهبرياش را مديون هاشمي است و در خاطرات هاشمي نيز، نه يک کنشکر انقلابيِ فعال؛ بلکه يک فرد مسکوت يا دنبالهرو بوده و در ايام رهبري نيز تنها وقتي کنشگر و فعال و فصلالخطاب است که نظرش با نظر هاشمي همسان باشد. منطق برخورد دوگانه هاشمي با رهبري اين است که آيتالله خامنهاي در ۸ سال دولت احمدينژاد و هشتماه فتنه ۸۸ حرفش فصلالخطاب نيست، اما پس از روي کار آمدن دولت روحاني مخالفان و منتقدان بايد ساکت شوند چون مذاکرات زيرنظر رهبر معظم انقلاب است!
سخنان رهبرمعظم انقلاب در سالگرد رحلت امام در ۱۴ خرداد ۹۴ مبيني بر اينکه برخي ميخواهند امام فقط يک شخصيت محترم تاريخي باشد هشدار صريحي بود که پس از دوسال روندِ تحريفِ امام با خاطرات شاذ و نادر که خلافواقعبودن اغلب آنها ثابت شده است او را هدف گرفت. اما هاشمي مدتهاست تحريفِ شخصيت و عملکرد رهبرمعظم انقلاب را به نحوي خزنده در پيش گرفته است و ميخواهد « رهبري »را نيز « یک شخصيت محترم سياسي» نشان دهد که هميشه از روابط دوستانه و قديميشان تعريف و تمجيد کنند و بگويند عشقم آقاي خامنهاي است؛ ولي نه در سياستخارجي نه در مسائل فرهنگي و نه در مسائل اقتصادي راه مدنظر خود را روند. تحريفي که معلوم نيست چند وقت ديگر مثل تحريف امام با هشدارهاي رهبرانقلاب مواجه شود...!
*رجا