شهدای ایران shohadayeiran.com

چون فضا باز بود و همین طور خمپاره می آمد ، آن ها گفتند این جا امنیت ندارد ، برویم در یک جای امن نماز بخوانیم ، اما آقا نپذیرفته و گفتند : « ان شاء الله مشکلی پیش نمی آد ، نماز رو همین جا می خونیم . » نماز برپا شد . همه می ترسیدند ، هر لحظه ممکن بود گلوله
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ حاج صادق آهنگران در بیان خاطرات خود به ذکر خاطره ای از نماز خواندن مقام معظم رهبری در زیر خمپاره پرداخته است که شرح آن به قرار زیر است؛ بعد از مراسم عزاداری شب تاسوعا در دزفول ، یکی دو شب همان جا ماندیم . تا این که خبر آوردند آقای خامنه ای قرار است بیا یند دزفول . حسین چون از قبل با آقای خامنه ای آشنایی داشت ، گفت : « می مانیم تا آقا رو ببینیم . » آقا تشریف آوردند و او را زیارت کردیم .

 

فردا شب قرار شد همراه ایشان به سمت اهواز حرکت کنیم . من بودم وحسین و عباس صمدی و یک راننده . همگی به همراه آقا با یک جیپ حرکت کردیم .

در بین راه ، آقا به حسین گفت : « سر راه ، سری هم به جبهه ی شوش بزنیم . » حسین اطاعت امر کرد . وقتی رسیدیم شوش ، حسین رفت برای تعدادی از برادران چند خطبه از نهج البلاغه را بخواند ، من هم همراه او رفتم . آقا رفتند پیش ارتشی ها . چند جلسه ای برگزار کردند تا این که ظهر شد و اذان گفتند .

چون فضا باز بود و همین طور خمپاره می آمد ، آن ها گفتند این جا امنیت ندارد ، برویم در یک جای امن نماز بخوانیم ، اما آقا نپذیرفته و گفتند : « ان شاء الله مشکلی پیش نمی آد ، نماز رو همین جا می خونیم . » نماز برپا شد . همه می ترسیدند ، هر لحظه ممکن بود گلوله ای از راه برسد و اتفاقی بیافتد ، اما ایشان با طمانینه ی خاصی نماز را خواندند .

الحمدالله مشکلی پیش نیامد . بعد از نماز ، آقا فرمودند : « چند نکته دیگر مونده که باید اون ها هم مطرح بشن . » ایشان خواستند زیر درختی در همان فضای باز بنشینند و صحبت کنند که بچه ها دیگر نگذاشتند و گفتند برویم داخل سنگر . آقا قبول کردند و به داخل سنگر رفتند  5 4 دقیقه از شروع جلسه می گذشت ، که درست به جایی که چند دقیقه قبل آقا آن جا نشسته بودند ، خمپاره ای اصابت کرد و منفجر شد . بعد ها شنیدم که ایشان فرمونده بودند : « نمی دانم توفیق شهادت رو نداشتم یا سعادت زنده موندن رو داشتم . »

بعد از برگزاری جلسات در شوش ، به سمت اهواز ادامه مسیر دادیم .

بعد از شهر شوش به چایخانه ای در منطقه « عبدل خان » رسیدیم . برای صرف نهار ، توقف اندکی هم در « عبدل خان » داشتیم . در آن جا حسین رفت نان و پنیر و خربزه تهیه کرد . چفیه را پهن کردیم و بسم الله . نهار را خوردیم و دوباره حرکت کردیم .

 

 

 

نرسیده به پلیس راه اهواز ، به کانال طویلی رسیدیم . این کانال را حسین به همراه دیگر رزمندگان حفر کرده بودند که اگر عراقی ها نزدیک اهواز شدند ، با وارد کردن آب در آن ، جلوی ورود دشمن را گرفته یا در مسیرشان اخلال ایجاد کنند ؛ لذا حسین به راننده گفت ماشین را نگه دارد تا این کانال را به آقا نشان دهد . آقا با دیدن کانال و شنیدن توضیحات حسین ، از این ابتکار او خیلی خوشش آمد و به وی مرحبا گفت .

 

آن روز سرانجام به لطف خدا توانستیم سالم به اهواز برسیم . Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار