مسعود دهنمکی مطلبی را از کتاب دومین همایش سراسری مدیران بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس بر روی وبلاگش قرار داده که خاطره ناشنیده از سردار همدانی در دفاع از اخراجیها را نقل میکند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، در این مطلب آمده است: ما که خود بازمانده از دوران دفاع مقدسیم نباید دفاع مقدس را زیر سوال ببریم
در هفته گذشته یک بازخوانی داشتیم، ما قبلاً معتقد بودیم که 31 شهریور فرمانده سپاه، مسئول بسیج سپاه همدان در «تیله کوه» اسیر شدند. هفته گذشته آقای نوروزی در بازخوانی ثابت کردند که 31 شهریور اسیر نشدهاند. آنها در پاسگاه بودند. کسی سراغ آنها نیامده بود. ارتش عراق در یک مهر به سراغ آنها آمده بود. این بازخوانی باعث شد که مطلب را اصلاح کنیم. بعد مقطع عوض شد.
ما دهها جلسه در این مقطع گذاشتیم. در ابتدا، جلسه ما 10 ـ 20 نفر بودند. چون ابتدا به صورت تکتک بازخوانی کردیم. چون وقتی تکتک عمل میکردیم بسیار تضاد داشت ولی بعدها که گروهی جمع شدیم این اشکالات برطرف شده و بسیاری از مسائل روشن شد.
یعنی اگر تاریخچهای از جنگ میگرفتیم و اختلاف در نظرات بود، نظر مشترک 4 یا 5 نفر را میپذیرفتیم و ملاک قرار میدادیم.
مقطع اول سردار نورزی مسئولیت را به عهده گرفت و فراخوانی شد و حتی برخی از مسئولین در استانهای دیگر مشغول به کار شدند که همگی را دعوت میکردیم و اطلاعات آنها را میگرفتیم.
مقطع دوم از 1 مهر 59 تا پایان سال 63 مسئولیتش برعهده بنده بود و تقریباً جلسات فشرده برگزار کردیم و بازخوانیهایی داشتیم که بهویژه در مرحله اول یا سال اول تهاجم حزب بعث، حوادث بسیار زیادی داریم.
حتی آقای حسام در موزه به بنده گفتند که از ایشان پرسیدهاند راوی چه کسی است که میگویند رزمنده خانم وجود داشته است؟ ما که خود بازمانده از دوران دفاع مقدسیم نباید دفاع مقدس را زیر سؤال ببریم.
خانمی با نام دکتر کیهانی که پزشک عمومی بود و الان پزشک متخصص در تهران هستند و شوهرشان نیز جانباز 70 درصد است. من سال گذشته که سرپل ذهاب خاطره میگفتم دختری آمد و گفت من دختر همان خانم دکتر هستم. این خانم با تعدادی از دانشجویان به سرپل ذهاب آمدند و به مداوای مجروحین پرداختند چون در ابتدای جنگ پزشکان ما یا هندی بودند یا پاکستانی و... این خانم اورژانس تأسیس کردند و در عملیات بازی دراز ایشان با در دست گرفتن کلاشینکف به 1100 صخرهای میرفتند و مجروحین را انتقال میدادند.
خانم دکتر کیهانی در سرپل ذهاب با همین آقای تهرانی ازدواج کردند و آقای ابوشریف خطبه خواندند و مراسم عروسی در یک زیرزمین برگزار شد و ما به عنوان مسئولین جبهه در منطقه، در این عروسی دعوت شدیم. این اتفاقات افتاده است و نباید منکر شویم یا مثل اخراجیها که برخی دوستان منکر میشوند، باید عرض کنم که در زمان جنگ دادگاه انقلاب اسلامی همدان، به جبهه میآمد و سیگار توزیع میکرد چون برخی از رمندگان سیگاری بودند. آن روزها آقای سلیمی که حاکم شرع همدان بودند به بنده گفتند: مشکلتان چیست؟ بنده گفتم چون همدان دارای منطقههای روستانشین زیادی است. لذا مشکل کمبود نیرو داریم. ایشان گفتند ما تعدادیزیادی زندانی داریم که به 15، 20 سال یا حبس ابد محکوم شدهاند.
شما میتوانید از اینها استفاده کنید. من گفتم از جبهه فرار میکنند. ایشان گفتند اشکال ندارد اگر چه هم فرار کنند. ما بیش از صد نفر زندانی آوردیم و آنها در جبهه غوغا کردند. بعشی از آنها شهید شدند. یکی از آنها از بزنبهادرهای قبل ازا نقلاب بوده که وقتی رئیس شهربانی میخواست وارد مسئولیت جدید خود در این شهر بشود، ابتدا میآمد و پیش ایشان زانو میزد و از ایشان اجازه میگرفته و میگفته که «تو آرام باش» این فرد گروه داشته، نوچه داشته؛ جمعیت داشته. این شخص وارد جبهه شد، متحول شده و وارد تیپ 27 شد. این شخص در جبهه مشهور بود این کسی بود که وقتی جلسهای با صیاد شیرازی، حاج همت، حاج احمد و محسن رضایی و فرماندهان داشتیم در این لحظه آمده بودند و با بنده کاری داشتند. به ایشان اجازه نداده بودند تا وارد جلسه شود. بعد از جلسه ایشان از من پرسید که چرا به بنده اجازه ورود ندادید؟ بنده گفتم: جلسه با صیاد بود و با دیگر فرماندهان، این شخص گفت صیاد سرهنگ است، من سپهبد هستم و ایشان لباسش را درآورد و دیدیم درجه ارتشبدی را روی شانههایش خالکوبی کرده بود و گفت من سپهبد هستم و ببینید در جنگ اتفاقات بسیاری رخ داده است. پس بنابراین رخدادها را منکر نشویم باید بازخوانی کنیم. امروز بیش از 40 هزار سند به دست آمده است. ما در گذشته غفلت کرده بودیم. یک ستاد پشتیبانی جنگ داشتیم که قبلاً سراغشان نرفته بودیم و خواستیم اینها را جمع کنیم. حدود 30 الی 40 نفر را جمع کردیم. برخی به همراه عصا وارد جلسات می شدند. یکی از پیرمردها که نماینده امام جمعه در ستاد پشتیبانی جنگ بود، از اینکه ایشان را دعوت کردیم بسیار خوشحال شد و گفت که بسیار دعا کرده است که یک نفری بیاید و این اسناد را از من تحویل بگیرد. ما پرسیدیم چه اسنادی؟ ایشان گفتند: بیش از چندین کمد و فایل حاوی اسناد دارد که بالغ بر 10 هزار سند هستند و هیچکس هم بعد از جنگ این اسناد را جمع نکرد و به هر کس هم گفتم کسی توجه نکرد و من در زیرزمین خانهام، انبار کردم و هر یک از این 10 هزار سند، بسیار بسیار مهم میباشند و از سال قبل تا حالا دهها جلسه درخصوص همین اسناد گذاشتهاند که من معتقدم اگر تمام رخدادهای جبهه را در یک طرف بگذارند، این اسناد با همه آنها برابری میکند.
این یک گنج است که باید استخراج شود که آقا فرمودند که کار هنرمندان دفاعمقدس بود که دفاعمقدس را بسازند اما هنرمندان دیگر هم بیایند و از آن استفاده کنند.
در هفته گذشته یک بازخوانی داشتیم، ما قبلاً معتقد بودیم که 31 شهریور فرمانده سپاه، مسئول بسیج سپاه همدان در «تیله کوه» اسیر شدند. هفته گذشته آقای نوروزی در بازخوانی ثابت کردند که 31 شهریور اسیر نشدهاند. آنها در پاسگاه بودند. کسی سراغ آنها نیامده بود. ارتش عراق در یک مهر به سراغ آنها آمده بود. این بازخوانی باعث شد که مطلب را اصلاح کنیم. بعد مقطع عوض شد.
ما دهها جلسه در این مقطع گذاشتیم. در ابتدا، جلسه ما 10 ـ 20 نفر بودند. چون ابتدا به صورت تکتک بازخوانی کردیم. چون وقتی تکتک عمل میکردیم بسیار تضاد داشت ولی بعدها که گروهی جمع شدیم این اشکالات برطرف شده و بسیاری از مسائل روشن شد.
یعنی اگر تاریخچهای از جنگ میگرفتیم و اختلاف در نظرات بود، نظر مشترک 4 یا 5 نفر را میپذیرفتیم و ملاک قرار میدادیم.
مقطع اول سردار نورزی مسئولیت را به عهده گرفت و فراخوانی شد و حتی برخی از مسئولین در استانهای دیگر مشغول به کار شدند که همگی را دعوت میکردیم و اطلاعات آنها را میگرفتیم.
مقطع دوم از 1 مهر 59 تا پایان سال 63 مسئولیتش برعهده بنده بود و تقریباً جلسات فشرده برگزار کردیم و بازخوانیهایی داشتیم که بهویژه در مرحله اول یا سال اول تهاجم حزب بعث، حوادث بسیار زیادی داریم.
حتی آقای حسام در موزه به بنده گفتند که از ایشان پرسیدهاند راوی چه کسی است که میگویند رزمنده خانم وجود داشته است؟ ما که خود بازمانده از دوران دفاع مقدسیم نباید دفاع مقدس را زیر سؤال ببریم.
خانمی با نام دکتر کیهانی که پزشک عمومی بود و الان پزشک متخصص در تهران هستند و شوهرشان نیز جانباز 70 درصد است. من سال گذشته که سرپل ذهاب خاطره میگفتم دختری آمد و گفت من دختر همان خانم دکتر هستم. این خانم با تعدادی از دانشجویان به سرپل ذهاب آمدند و به مداوای مجروحین پرداختند چون در ابتدای جنگ پزشکان ما یا هندی بودند یا پاکستانی و... این خانم اورژانس تأسیس کردند و در عملیات بازی دراز ایشان با در دست گرفتن کلاشینکف به 1100 صخرهای میرفتند و مجروحین را انتقال میدادند.
خانم دکتر کیهانی در سرپل ذهاب با همین آقای تهرانی ازدواج کردند و آقای ابوشریف خطبه خواندند و مراسم عروسی در یک زیرزمین برگزار شد و ما به عنوان مسئولین جبهه در منطقه، در این عروسی دعوت شدیم. این اتفاقات افتاده است و نباید منکر شویم یا مثل اخراجیها که برخی دوستان منکر میشوند، باید عرض کنم که در زمان جنگ دادگاه انقلاب اسلامی همدان، به جبهه میآمد و سیگار توزیع میکرد چون برخی از رمندگان سیگاری بودند. آن روزها آقای سلیمی که حاکم شرع همدان بودند به بنده گفتند: مشکلتان چیست؟ بنده گفتم چون همدان دارای منطقههای روستانشین زیادی است. لذا مشکل کمبود نیرو داریم. ایشان گفتند ما تعدادیزیادی زندانی داریم که به 15، 20 سال یا حبس ابد محکوم شدهاند.
شما میتوانید از اینها استفاده کنید. من گفتم از جبهه فرار میکنند. ایشان گفتند اشکال ندارد اگر چه هم فرار کنند. ما بیش از صد نفر زندانی آوردیم و آنها در جبهه غوغا کردند. بعشی از آنها شهید شدند. یکی از آنها از بزنبهادرهای قبل ازا نقلاب بوده که وقتی رئیس شهربانی میخواست وارد مسئولیت جدید خود در این شهر بشود، ابتدا میآمد و پیش ایشان زانو میزد و از ایشان اجازه میگرفته و میگفته که «تو آرام باش» این فرد گروه داشته، نوچه داشته؛ جمعیت داشته. این شخص وارد جبهه شد، متحول شده و وارد تیپ 27 شد. این شخص در جبهه مشهور بود این کسی بود که وقتی جلسهای با صیاد شیرازی، حاج همت، حاج احمد و محسن رضایی و فرماندهان داشتیم در این لحظه آمده بودند و با بنده کاری داشتند. به ایشان اجازه نداده بودند تا وارد جلسه شود. بعد از جلسه ایشان از من پرسید که چرا به بنده اجازه ورود ندادید؟ بنده گفتم: جلسه با صیاد بود و با دیگر فرماندهان، این شخص گفت صیاد سرهنگ است، من سپهبد هستم و ایشان لباسش را درآورد و دیدیم درجه ارتشبدی را روی شانههایش خالکوبی کرده بود و گفت من سپهبد هستم و ببینید در جنگ اتفاقات بسیاری رخ داده است. پس بنابراین رخدادها را منکر نشویم باید بازخوانی کنیم. امروز بیش از 40 هزار سند به دست آمده است. ما در گذشته غفلت کرده بودیم. یک ستاد پشتیبانی جنگ داشتیم که قبلاً سراغشان نرفته بودیم و خواستیم اینها را جمع کنیم. حدود 30 الی 40 نفر را جمع کردیم. برخی به همراه عصا وارد جلسات می شدند. یکی از پیرمردها که نماینده امام جمعه در ستاد پشتیبانی جنگ بود، از اینکه ایشان را دعوت کردیم بسیار خوشحال شد و گفت که بسیار دعا کرده است که یک نفری بیاید و این اسناد را از من تحویل بگیرد. ما پرسیدیم چه اسنادی؟ ایشان گفتند: بیش از چندین کمد و فایل حاوی اسناد دارد که بالغ بر 10 هزار سند هستند و هیچکس هم بعد از جنگ این اسناد را جمع نکرد و به هر کس هم گفتم کسی توجه نکرد و من در زیرزمین خانهام، انبار کردم و هر یک از این 10 هزار سند، بسیار بسیار مهم میباشند و از سال قبل تا حالا دهها جلسه درخصوص همین اسناد گذاشتهاند که من معتقدم اگر تمام رخدادهای جبهه را در یک طرف بگذارند، این اسناد با همه آنها برابری میکند.
این یک گنج است که باید استخراج شود که آقا فرمودند که کار هنرمندان دفاعمقدس بود که دفاعمقدس را بسازند اما هنرمندان دیگر هم بیایند و از آن استفاده کنند.