آقا فرمودند: بله! تو دفاع کردی، اما آنها که به حرف تو گوش ندادند. گفتم: بله! گوش نمیدادند. فرمود: خب میخواستی بلند شوی! آیا برای خوردن ناهار میتوان در جلسه غیبت نشست؟!
شهدای ایران:با آغاز ماه محرم الحرام هیأت در مساجد و حسینیههای سراسر کشور بر پا میشود و عزاداران حسینی پای صحبت کارشناسان دینی مینشینند و بعد از آن در مصیبت عزای سید و سالار شهیدان اشک ماتم میریزند.
یکی از این سخنوران نامی و درسآموز، مرحوم آیتالله عبدالکریم حقشناس بود که سخنانش هنوز بوی تازگی و معرفت ناب میدهند:
*مقابله با هواهای نفس و اصلاح آن
عموم ما گرفتار نفس هستیم و این نفس است که ما را پایبند پول، مقام و رنگ و لعاب دنیایی کرده است. بزرگان فرمودهاند که همه این چیزها، از مصادیق نفس است و باید در برابر آنها مقاومت کرد. برای همین است که حضرت امیر(ع) در خطبهای میفرماید: «وَ قَدْ قُلْتُمْ رَبُّنَا اَللَّهُ»، حالا که گفتید پروردگار ما خداست، «فَاسْتَقِیمُوا عَلَى کِتَابِهِ وَ عَلَى مِنْهَاجِ أَمْرِهِ وَ عَلَى اَلطَّرِیقَةِ اَلصَّالِحَةِ مِنْ عِبَادَتِهِ»؛ باید در راه اوامر او استقامت کنید و در راه درست بندگی او ثابت قدم باشید، «ثُمَّ لاَ تَمْرُقُوا مِنْهَا وَ لاَ تَبْتَدِعُوا فِیهَا وَ لاَ تُخَالِفُوا عَنْهَا فَإِنَّ أَهْلَ اَلْمُرُوقِ مُنْقَطَعٌ بِهِمْ عِنْدَ اَللَّهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ»
پیغمبر اکرم(ص) فرمود: آیه «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ» مرا پیر کرد. آخر، دینداری یک روز و دو روز نیست؛ امروز و فردا و همیشه باید در امتثال فرامین پروردگار استقامت کنی. هر روز باید با نفست بجنگی آقا جان!
بارها عرض کردهام که اگر شما با نفستان مبارزه نکنید، امیال نفسانی بر شما غلبه میکند. نفس، شما را به پستی دعوت میکند، به منافیات عفت و اخلاق بد دعوت میکند که باید در مقابل آنها ایستاد و مقابله کرد.
عقل و نفس در تنها چیزی که با هم موافق هستند، علم است؛ یعنی هم نفس میگوید: علم را تحصیل کن و هم عقل میگوید: علم را تحصیل کن! اماداعی آنها با یکدیگر فرق دارد؛ نفس میگوید: تحصیل علم کن تا آقا، رئیس و صدرنشین شوی؛ اما عقل میفرماید: علم را تحصیل کن تا راه پروردگار را پیدا کنی.
باید قلب مستقیم بایستد و سالم باشد. اگر قلب سالم باشد، بقیه اعضا و جوارح هم سالم خواهند بود. اگر عقل انسان گوش به فرمان خدا باشد، همه قوا هم گوش به فرمان خواهند بود. مگر قلب گوش دارد؟ ظاهراً نه! ولی ادراک میکند. پا هم ادراک میکند همه اینها ادراک میکنند. همه اینها در روز قیامت بر ضد شما شهادت میدهند!
اعضای من که غیر گنه نیست کارشان/ای وای اگر شوند به محشر گواه من
همینها گواه شما میشوند. دست میگوید: ای پروردگار! این آدم به واسطه من با زن اجنبیه دست داد یا او را لمس کرد. زبان میگوید: او با من غیبت کرد. گوش میگوید: او با من غیبت شنید. پا میگوید: او مرا به سوی مجالس نامشروع و گناه حرکت داد. همه اعضا و جوارح شهادت میدهند؛ حتی زمین و زمان هم شهادت میدهد.
رسول اکرم(ص) فرمودند: «لا یَسْتَقیمُ اِیْمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقیمَ قَلْبُهُ؛ وَلا یَسْتَقیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یَسْتَقیمَ لِسَانُهُ»؛ این زبان اگر درست حرف بزند و برای خدا نطق کند، دل ما درست میشود، برای همین است که در روایت آمده: وقتی صبح میشود، تمام اعضا و جوارح دست به دامن زبان میشوند و میگویند: اگر تو یک مقدار خودداری کنی، ما کارمان اصلاح می شود و حالمان خوب است؛ و گرنه وای به حال ما!
وقتی که این روزها مینشینی و پسته و فندق میخوری، پرتقال و نارنگی به این گرانی میخوری از این همه نعمت الهی استفاده میکنی، چرا وقتی میخواهی تفریح کنی، سراغ مذمت مردم، غیبت و ... میروی؟!
خدا شاهد است از ابتدای سن شاید هجده سالگی، استادم مرا ملزم کرد به اینکه تو باید لال شوی! چقدر خوب است که انسان از غیبت و تهمت و دروغ و ... لال شود؟!
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لَوْ لا تَکْثیرٌ فی کَلامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلوبِکُمْ لَرَاَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ»، اگر شما زیاد صحبت نکنید و اگر در قلبتان هرج و مرج نباشد، آنچه که من میبینم و میشنوم را میبینید و میشنوید.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِکْمَةِ»، سکوت دری از درهای حکمت است. آخر برادر من! وقتی که من چیزی را بلد نیستم، چه بگویم؟ در آن مجالس دید و بازدید چه می خواهی بگویی؟!
البته وقتی عمل بد شد، کار زبان هم خراب میشود؛ یعنی گناهان زبان، از اعمال نامشروع دیگر سرچشمه میگیرد. چون وقتی زبان به واسطه گناه دیگر اعضا و جوارح، عفت اولیهی خود را از دست میدهد، غیبت هم میکند، وقتی هم که به او تذکر میدهند، میگوید: «بابا این حرفها چیه؟!» «ما که هرچه حرف میزنیم، هی میگویند: غیبت شد! غیبت شد!...» اگر کسی از این حرفها بزند، چه چیزی بلد است که برای مردم بگوید؟!
*تذکرات عملی جهت مقابله با غیبت
اولین چیزی که من رفتم و یاد گرفتم باب غیبت بود؛ چون به خودم گفتم تا من باب غیبت را یاد نگیرم، نمیتوانم حرف بزنم، ممکن است هر چه حرف بزنم، هنگامی که به استاد عرضه میشود، او بگوید: غیبت است. بنابراین اول مسألهای که رفتم و یاد گرفتم، باب غیبت بود.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ»، هر که زیاد حرف بزند، زیاد هم اشتباه میکند. پس یا باید ملا، با سواد و مسألهدان باشد و یا اینکه ساکت باشد.
تو که سود و زیان خود ندانی/به وصلتش کی رسی؟ هیهات هیهات
*باید مراقبت زیادی از زبان داشت
پس إنشاءالله در مجالس دید و بازدید که میرویم، اگر بتوانیم، کنترل مجلس را به دست بگیریم، خیلی خوب است. بنده یک جایی رفتم، دیدم همه ساکت هستند و میخواهند دو به دو بشوند و با هم صحبت کنند. لذا گفتم: من اول یک حدیث میخوانم که برای همه شما به درد بخورد.
حالا در آن مجلس که ما دعوت داشتیم. مثلاً از نخست وزیر بود تا دیگران؛ یکی از سوئیس آمده بود و یکی از جای دیگر؛ بنده دیگر ملاحظه این چیزها را نمیکنم و مجلس را در اختیار میگیرم داداش جان!
اما شما نمیتوانید مجلس را در دست بگیرید؛ چون کلاهتان پشم ندارد! وقتی هم که کاری نکنید و دیگران بر شما مسلط شوند، آن وقت دیگر راه علاجی ندارید. البته اگر مترصد باشید و از پروردگار استمداد بجویید و از صاحب شرع که رسول اکرم(ص) است کمک بگیرید، شما هم میتوانید جلسه را در دست بگیرید و نگذارید که به سمت گناه برود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «رحم الله من اعاننی»، خدا رحمت کند آن کسی که مرا کمک کند؛ کمک به رسول اکرم، با رعایت تقوا است. لذا آن وقت است که به کمک ایشان میتوانید این کار را انجام دهید. خوب، وقتی که ایشان را با تقوی کمک کردید، آن وقت رحمت خدا میآید و شما را نجات میدهد.
اگر هم در جایی بودید که با غیبت مواجه شدید، باید دفاع کنید و نگذارید غیبت انجام شود. گمان نمیکنم واقعاً شما بتوانید آن جدیتی که من در دفاع از مؤمن کردهام، انجام دهید. در یک جلسه کسی میخواست پشت سر کسی حرف بزند، هر چه گفت: من گفتم: بابا آن آدم، آدم خوبی است؛ شما ذهن خودتان را تخطئه کنید. شما که به چشم خود تا ندیدهاید...! طرف گفت: «فلان کس گفته»، گفتم: احتمال بدهید که فلانی اشتباه کرده است، خلاصه هر چه گفت، من دفاع کردم. اما متأسفانه یک اهل علمی هم آنجا نشسته بود و از آنها دفاع میکرد! آخر بعضیها هم سلیقهشان کج است! اما باز هم من از دفاع دست برنداشتم و گفتم: خیر! گوش و چشم خودت را تکذیب کن! هر چه بدی شنیدی و دیدی، بگو: من اشتباه شنیدم! من عوضی دیدم! اینها را بگو بابا جان من! ولیکن تو نمیخواهی گوش و چشمت را تکذیب کنی و میگویی: من درست دیدم! لذا با همه دفاعی که بنده کردم، آنها سر حرف خودشان ایستاده بودند و جلسه تمام شد.
همان شب که خدمت استاد رسیدم، ایشان به من فرمودند: «چرا در آن مجلس نشستی؟» خدا شاهد است که هنوز در مقابل چشم من هست!، گفتم آقا من در آن مجلس از مؤمن دفاع کردم، چون دفاع از مومن، حق اوست؛ من هم نسبت به آن مؤمن تصدیق عملی کردم، آقا فرمودند: بله! تو دفاع کردی، اما آنها که به حرف تو گوش ندادند، گفتم: بله! گوش نمیدادند، فرمود: خوب! میخواستی بلند شوی!، آیا برای خوردن ناهار، میتوان در جلسه غیبت نشست؟ باید بگویید: اگر به این حرفها ادامه دهید، من ناهار نخورده، میروم! آقا به من فرمودند: همین قدر که دیدی حرفهای تو را تصدیق نکردند و به کار خودشان ادامه دادند، باید بلند میشدی و از مجلس بیرون میآمدی بابا جان من!
خدا شاهد است بعد از این جلسه، در یک مجلس دیگر مرا دعوت کردند، قضیهای مشابه همین جریان، اتفاق افتاد. یک کسی شروع کرد به صحبت کردن و گفت: «من میخواهم یک صحبتی کنم.» بنده ابتدا تمام بدنم گوش شد که ببینم این شخص چه میگوید: دیدم که میخواهد از فرصت استفاده کند و نسبت به مؤمنین اهانتی کند. اول با کمال نزاکت و آدمیت گفتم: آقا! بار ما سنگین است، آن را سنگینتر نکن!، او گفت: نه خیر! شما هم باید استفاده کنید!، گفتم: من خودم را حاضر کردهام برای استفاده، نه شنیدن این حرفها...، شروع کرد به صحبت و دیدم دارد عیبجویی میکند، گفتم: آقا برحذر باش! در کلام دیگران و رفتار دیگران واقع نشو! باز که مرتبه سوم شروع کرد، چون مراتب امر به معروف و نهی از منکر فرق دارد، گفتم: از حلم من سوءاستفاده کردی! یا اینکه تصور کردهای که من گرفتار این پلوخورشتها هستم؟! اگر از این صحبتها بکنید بنده همین طور ناهار نخورده میروم!، بعد صاحبخانه آمد و به آن آقا گفت: آقا اینجا جای صحبت و بحث کردن نیست، من گفتم: اگر شما میخواهید من اینجا ناهار بخورم، ایشان باید ساکت شود؛ ما نمیخواهیم از صحبتهای ایشان استفاده کنیم، پس اگر نمیتوانید مجلس را قبضه کنید، باید به امید پروردگار یک چنین صحنههایی را به وجود بیاورید.
یکی از این سخنوران نامی و درسآموز، مرحوم آیتالله عبدالکریم حقشناس بود که سخنانش هنوز بوی تازگی و معرفت ناب میدهند:
*مقابله با هواهای نفس و اصلاح آن
عموم ما گرفتار نفس هستیم و این نفس است که ما را پایبند پول، مقام و رنگ و لعاب دنیایی کرده است. بزرگان فرمودهاند که همه این چیزها، از مصادیق نفس است و باید در برابر آنها مقاومت کرد. برای همین است که حضرت امیر(ع) در خطبهای میفرماید: «وَ قَدْ قُلْتُمْ رَبُّنَا اَللَّهُ»، حالا که گفتید پروردگار ما خداست، «فَاسْتَقِیمُوا عَلَى کِتَابِهِ وَ عَلَى مِنْهَاجِ أَمْرِهِ وَ عَلَى اَلطَّرِیقَةِ اَلصَّالِحَةِ مِنْ عِبَادَتِهِ»؛ باید در راه اوامر او استقامت کنید و در راه درست بندگی او ثابت قدم باشید، «ثُمَّ لاَ تَمْرُقُوا مِنْهَا وَ لاَ تَبْتَدِعُوا فِیهَا وَ لاَ تُخَالِفُوا عَنْهَا فَإِنَّ أَهْلَ اَلْمُرُوقِ مُنْقَطَعٌ بِهِمْ عِنْدَ اَللَّهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ»
پیغمبر اکرم(ص) فرمود: آیه «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ» مرا پیر کرد. آخر، دینداری یک روز و دو روز نیست؛ امروز و فردا و همیشه باید در امتثال فرامین پروردگار استقامت کنی. هر روز باید با نفست بجنگی آقا جان!
بارها عرض کردهام که اگر شما با نفستان مبارزه نکنید، امیال نفسانی بر شما غلبه میکند. نفس، شما را به پستی دعوت میکند، به منافیات عفت و اخلاق بد دعوت میکند که باید در مقابل آنها ایستاد و مقابله کرد.
عقل و نفس در تنها چیزی که با هم موافق هستند، علم است؛ یعنی هم نفس میگوید: علم را تحصیل کن و هم عقل میگوید: علم را تحصیل کن! اماداعی آنها با یکدیگر فرق دارد؛ نفس میگوید: تحصیل علم کن تا آقا، رئیس و صدرنشین شوی؛ اما عقل میفرماید: علم را تحصیل کن تا راه پروردگار را پیدا کنی.
باید قلب مستقیم بایستد و سالم باشد. اگر قلب سالم باشد، بقیه اعضا و جوارح هم سالم خواهند بود. اگر عقل انسان گوش به فرمان خدا باشد، همه قوا هم گوش به فرمان خواهند بود. مگر قلب گوش دارد؟ ظاهراً نه! ولی ادراک میکند. پا هم ادراک میکند همه اینها ادراک میکنند. همه اینها در روز قیامت بر ضد شما شهادت میدهند!
اعضای من که غیر گنه نیست کارشان/ای وای اگر شوند به محشر گواه من
همینها گواه شما میشوند. دست میگوید: ای پروردگار! این آدم به واسطه من با زن اجنبیه دست داد یا او را لمس کرد. زبان میگوید: او با من غیبت کرد. گوش میگوید: او با من غیبت شنید. پا میگوید: او مرا به سوی مجالس نامشروع و گناه حرکت داد. همه اعضا و جوارح شهادت میدهند؛ حتی زمین و زمان هم شهادت میدهد.
رسول اکرم(ص) فرمودند: «لا یَسْتَقیمُ اِیْمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقیمَ قَلْبُهُ؛ وَلا یَسْتَقیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یَسْتَقیمَ لِسَانُهُ»؛ این زبان اگر درست حرف بزند و برای خدا نطق کند، دل ما درست میشود، برای همین است که در روایت آمده: وقتی صبح میشود، تمام اعضا و جوارح دست به دامن زبان میشوند و میگویند: اگر تو یک مقدار خودداری کنی، ما کارمان اصلاح می شود و حالمان خوب است؛ و گرنه وای به حال ما!
وقتی که این روزها مینشینی و پسته و فندق میخوری، پرتقال و نارنگی به این گرانی میخوری از این همه نعمت الهی استفاده میکنی، چرا وقتی میخواهی تفریح کنی، سراغ مذمت مردم، غیبت و ... میروی؟!
خدا شاهد است از ابتدای سن شاید هجده سالگی، استادم مرا ملزم کرد به اینکه تو باید لال شوی! چقدر خوب است که انسان از غیبت و تهمت و دروغ و ... لال شود؟!
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لَوْ لا تَکْثیرٌ فی کَلامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلوبِکُمْ لَرَاَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ»، اگر شما زیاد صحبت نکنید و اگر در قلبتان هرج و مرج نباشد، آنچه که من میبینم و میشنوم را میبینید و میشنوید.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِکْمَةِ»، سکوت دری از درهای حکمت است. آخر برادر من! وقتی که من چیزی را بلد نیستم، چه بگویم؟ در آن مجالس دید و بازدید چه می خواهی بگویی؟!
البته وقتی عمل بد شد، کار زبان هم خراب میشود؛ یعنی گناهان زبان، از اعمال نامشروع دیگر سرچشمه میگیرد. چون وقتی زبان به واسطه گناه دیگر اعضا و جوارح، عفت اولیهی خود را از دست میدهد، غیبت هم میکند، وقتی هم که به او تذکر میدهند، میگوید: «بابا این حرفها چیه؟!» «ما که هرچه حرف میزنیم، هی میگویند: غیبت شد! غیبت شد!...» اگر کسی از این حرفها بزند، چه چیزی بلد است که برای مردم بگوید؟!
*تذکرات عملی جهت مقابله با غیبت
اولین چیزی که من رفتم و یاد گرفتم باب غیبت بود؛ چون به خودم گفتم تا من باب غیبت را یاد نگیرم، نمیتوانم حرف بزنم، ممکن است هر چه حرف بزنم، هنگامی که به استاد عرضه میشود، او بگوید: غیبت است. بنابراین اول مسألهای که رفتم و یاد گرفتم، باب غیبت بود.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مَن کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ»، هر که زیاد حرف بزند، زیاد هم اشتباه میکند. پس یا باید ملا، با سواد و مسألهدان باشد و یا اینکه ساکت باشد.
تو که سود و زیان خود ندانی/به وصلتش کی رسی؟ هیهات هیهات
*باید مراقبت زیادی از زبان داشت
پس إنشاءالله در مجالس دید و بازدید که میرویم، اگر بتوانیم، کنترل مجلس را به دست بگیریم، خیلی خوب است. بنده یک جایی رفتم، دیدم همه ساکت هستند و میخواهند دو به دو بشوند و با هم صحبت کنند. لذا گفتم: من اول یک حدیث میخوانم که برای همه شما به درد بخورد.
حالا در آن مجلس که ما دعوت داشتیم. مثلاً از نخست وزیر بود تا دیگران؛ یکی از سوئیس آمده بود و یکی از جای دیگر؛ بنده دیگر ملاحظه این چیزها را نمیکنم و مجلس را در اختیار میگیرم داداش جان!
اما شما نمیتوانید مجلس را در دست بگیرید؛ چون کلاهتان پشم ندارد! وقتی هم که کاری نکنید و دیگران بر شما مسلط شوند، آن وقت دیگر راه علاجی ندارید. البته اگر مترصد باشید و از پروردگار استمداد بجویید و از صاحب شرع که رسول اکرم(ص) است کمک بگیرید، شما هم میتوانید جلسه را در دست بگیرید و نگذارید که به سمت گناه برود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «رحم الله من اعاننی»، خدا رحمت کند آن کسی که مرا کمک کند؛ کمک به رسول اکرم، با رعایت تقوا است. لذا آن وقت است که به کمک ایشان میتوانید این کار را انجام دهید. خوب، وقتی که ایشان را با تقوی کمک کردید، آن وقت رحمت خدا میآید و شما را نجات میدهد.
اگر هم در جایی بودید که با غیبت مواجه شدید، باید دفاع کنید و نگذارید غیبت انجام شود. گمان نمیکنم واقعاً شما بتوانید آن جدیتی که من در دفاع از مؤمن کردهام، انجام دهید. در یک جلسه کسی میخواست پشت سر کسی حرف بزند، هر چه گفت: من گفتم: بابا آن آدم، آدم خوبی است؛ شما ذهن خودتان را تخطئه کنید. شما که به چشم خود تا ندیدهاید...! طرف گفت: «فلان کس گفته»، گفتم: احتمال بدهید که فلانی اشتباه کرده است، خلاصه هر چه گفت، من دفاع کردم. اما متأسفانه یک اهل علمی هم آنجا نشسته بود و از آنها دفاع میکرد! آخر بعضیها هم سلیقهشان کج است! اما باز هم من از دفاع دست برنداشتم و گفتم: خیر! گوش و چشم خودت را تکذیب کن! هر چه بدی شنیدی و دیدی، بگو: من اشتباه شنیدم! من عوضی دیدم! اینها را بگو بابا جان من! ولیکن تو نمیخواهی گوش و چشمت را تکذیب کنی و میگویی: من درست دیدم! لذا با همه دفاعی که بنده کردم، آنها سر حرف خودشان ایستاده بودند و جلسه تمام شد.
همان شب که خدمت استاد رسیدم، ایشان به من فرمودند: «چرا در آن مجلس نشستی؟» خدا شاهد است که هنوز در مقابل چشم من هست!، گفتم آقا من در آن مجلس از مؤمن دفاع کردم، چون دفاع از مومن، حق اوست؛ من هم نسبت به آن مؤمن تصدیق عملی کردم، آقا فرمودند: بله! تو دفاع کردی، اما آنها که به حرف تو گوش ندادند، گفتم: بله! گوش نمیدادند، فرمود: خوب! میخواستی بلند شوی!، آیا برای خوردن ناهار، میتوان در جلسه غیبت نشست؟ باید بگویید: اگر به این حرفها ادامه دهید، من ناهار نخورده، میروم! آقا به من فرمودند: همین قدر که دیدی حرفهای تو را تصدیق نکردند و به کار خودشان ادامه دادند، باید بلند میشدی و از مجلس بیرون میآمدی بابا جان من!
خدا شاهد است بعد از این جلسه، در یک مجلس دیگر مرا دعوت کردند، قضیهای مشابه همین جریان، اتفاق افتاد. یک کسی شروع کرد به صحبت کردن و گفت: «من میخواهم یک صحبتی کنم.» بنده ابتدا تمام بدنم گوش شد که ببینم این شخص چه میگوید: دیدم که میخواهد از فرصت استفاده کند و نسبت به مؤمنین اهانتی کند. اول با کمال نزاکت و آدمیت گفتم: آقا! بار ما سنگین است، آن را سنگینتر نکن!، او گفت: نه خیر! شما هم باید استفاده کنید!، گفتم: من خودم را حاضر کردهام برای استفاده، نه شنیدن این حرفها...، شروع کرد به صحبت و دیدم دارد عیبجویی میکند، گفتم: آقا برحذر باش! در کلام دیگران و رفتار دیگران واقع نشو! باز که مرتبه سوم شروع کرد، چون مراتب امر به معروف و نهی از منکر فرق دارد، گفتم: از حلم من سوءاستفاده کردی! یا اینکه تصور کردهای که من گرفتار این پلوخورشتها هستم؟! اگر از این صحبتها بکنید بنده همین طور ناهار نخورده میروم!، بعد صاحبخانه آمد و به آن آقا گفت: آقا اینجا جای صحبت و بحث کردن نیست، من گفتم: اگر شما میخواهید من اینجا ناهار بخورم، ایشان باید ساکت شود؛ ما نمیخواهیم از صحبتهای ایشان استفاده کنیم، پس اگر نمیتوانید مجلس را قبضه کنید، باید به امید پروردگار یک چنین صحنههایی را به وجود بیاورید.