شب تاسوعای سال 1359 به همراه حسین علم الهدی و چند نفر دیگر، در سپاه دزفول بودیم. آن شب، سر این بحث داشتیم که چرا امشب هیچ صدایی از جایی بلند نیست، در حالی که دزفول از نظر عزاداری ایام محرم و صفر و شور حسینی ، در بین شهر های خوزستان زبانزد است . حتی یکی از دوستان قضیه ی آیت الله شیخ جعفر شوشتری را نقل کرد که وقتی می خواست به دزفول بیاید، می گفت: « می خواهم به حسینیه بروم . »
حسین که تا آن موقع هیچ حرفی نزده بود و متفکرانه به صحبت های دیگران گوش می داد، گفت: « خب، این طور که شما می گین، نباید ما این جا باشیم و دزفول به خاطر صدام خاموش باشه و هیچ صدای یا حسینی از اون بلند نشه ! بلند شید، یا الله، بلند شید بریم توی خیابون ! » من گفتم: « بابا ! صدای گلوله یه لحظه هم قطع نمی شه، کجا بریم ؟ » گفت: « نه، امشب شب تاسوعاست ، با شب های دیگه فرق داره، بلند شید بریم بیرون. » خلاصه، به زور ما را بلند کرد و برد توی خیابان.
هفت نفر بودیم. من بدون بلندگو شروع کردم خواندن و بقیه سینه می زدند. همین طور که حرکت می کردیم، مردم آرام آرام از گوشه و کنار به ما می پیوستند. کم کم جمعیت به حدی زیاد شد که دیگر صدایم به آن ها نمی رسید. یکی از برادران بلندگوی دستی آورد و یکی دیگر هم مرا روی دوش خود گذاشت و به همین ترتیب، چندین خیابان را پشت سر گذاشتیم و بدون هیچ اتفاقی، عزاداری کردیم. البته من تمام مدت دلهره داشتم که مبادا خدای نا کرده اتفاقی بیفتد و دوست داشتم هر چه زودتر برنامه تمام شود و همه به سلامت خانه های شان بروند، اما به لطف ائمه صلوات الله علیهم هیچ اتفاقی نیفتاد و بعد از عزاداری، به مقر سپاه برگشتیم.
بعد از آمدن به مقر، جرقه ی تشکیل هیات ثارالله در ذهن مان زده شد. همین هیات، بعد ها به « هیات رزمندگان اسلام » تغییر نام داد و هم اکنون 460 شعبه در سراسر کشور دارد و در حقیقت پایه ی آن را حسین علم الهدی آن شب در دزفول گذاشت.
صبح اميد وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن اي هستي من
شور و سرمستي من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که همآواز تو منم
همه جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
بشنو سوز سخنم
که نوا گر اين چمنم
همه جان و تنم
وطنم، وطنم، وطن