ظریف به مناسبت جایزه صلح نوبل شیرین عبادی ضیافت شام ترتیب داده بود و ما هم دعوت بودیم. درحال پیپ کشیدن بودیم که تلفن زنگ زد و ظریف بعد از صحبت با تلفن گفت «آخجون حل شد!» گفتم چه شد؟ گفت ما عزا گرفته بودیم چطور به شیرین عبادی بفهمانیم که شب ضیافت طبق پروتکل تشریفاتی روسری داشته باشد. حالا الان خودش زنگ زد و گفت آقای ظریف اگر من روسری داشته باشم در مراسم بهتر نیست؟
به گزارش شهدای ایران، «داریوش سجادی»، روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی اصلاح طلب در گفتگو با مجله مهر به ماجرای ضیافت شام ظریف برای اعطای جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی و عزاگرفتن ظریف برای روسری سر کردن عبادی اشاره کرده است؛ بخش هایی از این گفتگو را می خوانیم:
شما با بسیاری از مسئولان ایرانی که به آمریکا سفر داشته اند؛ دیدار کرده اید. خاطرات خواندنی این دیدارها را هم بفرمائید.
یک بار کروبی به آمریکا آمد و گفت سجادی تو سالها اینجا بوده ای کدام غذا خوشمزه و حلال است؟ به شوخی گفتم حاج آقا اینجا خوک های ذبح اسلامی دارد. حلال است نوش جان کنید! بعد از آن به موزه متروپولیتن نیویورک رفتیم و آنجا خبرنگار مثلا خیلی سرزده با ایشان مصاحبه گرفت! انصافا هم اصولی و خوب جواب خبرنگار را داد. فردای آن روز در جلسه ای بودیم که آقای کروبی از آقای ظریف نماینده وقت جمهوری اسلامی در سازمان ملل خواست تا مصاحبه را برایش بخواند. ظریف هم شروع به خواندن کرد. بعد کروبی رو به من کرد و گفت با این حرف هایی که ما زدیم سجادی برای ما یک گرین کارت بگیر که دیگر برنگردیم!
مثل اینکه رابطه شما و آقای ظریف در نیویورک خیلی خوب بوده است.
تا اینکه خوب را چگونه معنی کنید. بله رابطه ما با هم خوب بوده است. ولی اصولا روابط عمومی آقای ظریف خیلی خوب است. من هم همینطور هستم. برای همین مشکلی با هم نداشتیم. ظریف چندین بار از مقالات من علیه جورج بوش و کالین پاول استقبال کرده بود. یک بار در دفتر آقای ظریف با هم پیپ می کشیدیم. چون از گفتن این خاطره من را منع نکرده برایتان می گویم. به قول آقای ظریف چپق دوستی می کشیدیم. حالا من به چه مناسبت آنجا بودم؟ ظریف به مناسبت جایزه صلح نوبل شیرین عبادی ضیافت شام ترتیب داده بود و ما هم دعوت بودیم. درحال پیپ کشیدن بودیم که تلفن زنگ زد و ظریف بعد از صحبت با تلفن گفت «آخجون حل شد!» گفتم چه شد؟ گفت ما عزا گرفته بودیم چطور به شیرین عبادی بفهمانیم که شب ضیافت طبق پروتکل تشریفاتی روسری داشته باشد. حالا الان خودش زنگ زد و گفت آقای ظریف اگر من روسری داشته باشم در مراسم بهتر نیست؟ که من هم گفتم بله بهتر هم هست. و خلاصه ماجرا حل شد.
شما فعال رسانه ای هستید و این روزها به بسیاری از رسانه های ایران سرکشی کردهاید. وضعیت رسانه های ما چطور بود؟
افتضاح! من چند روز پیش مصاحبه مطبوعاتی رئیس جمهور را دیدم. واقعا این سوالات آبکی چیست؟ واقعا رسانه های ما بلد نیستند سوال درست و حسابی مطرح کنند؟ ضمن اینکه تحلیل گر سیاسی در رسانه های ایران زیر ۱۰ نفر است!
حسین شریعتمداری جز این ۱۰ نفر محسوب می شود؟
نه! من شریعتمداری را یکی از فرزندان بداخلاق انقلاب می دانم. گاهی وقت ها الکی تند می شود. در مقاله ام به خودش هم گفتم مثلا چرا وقتی بهرام رادان اشتباهش را قبول کرده باز هم به او گیر می دهی؟
شما چه اصلاح طلبی هستید که اینقدر اصولگرایان به شما و مواضعتان علاقه مند هستند و از تسنیم تا روزنامه کیهان با شما مصاحبه می کند؟
گاهی وقت ها رقیب اصلاح طلبان برای اینکه اصلاح طلبان را اذیت کند از داریوش سجادی که به هر دلیلی با اصلاح طلبان زاویه دار شده، استفاده می کند. که الحق خوب هم استفاده می کند ولی اگر قرار باشد جواب این سوال را من بدهم؛ یادتان باشد من از منتهی الیه جریان چپ خط امامی به این جریان پیوسته ام. پس برای ما اصلاحات جور دیگری تعریف شده بود. این چیزی که سال ۷۶ بالا آمد و قدرت را در دست گرفت، مطلوب ما نبود. اصلاح طلبان در تله دموکراسی افتاده اند. وقتی شما روی مواضع کشدار نشسته ای که بتوانی رای جمع کنی؛ به مشکل میخوری! اما اصلاح طلبی که من برای خودم تعریف کردم هنوز سر جای خودش مانده است. من معتقد هستم وقتی شما آب گل آلود را در بهترین ظرف چینی بگذاری بازهم ماهیت آن آب تغییری نمی کند. ولی دوستان اصلاح طلب افتادند دنبال ظواهر ماجرا. از نظر من حکومت درختی است که اگر میوه بد می دهد مربوط به خاک و کود نامناسب آن است. این خاک یعنی بستر اجتماع. حکومت که از آسمان نیفتاده است. ولی اصلاح طلبان افتادند به جان درخت!
داریوش سجادی چه زمانی فهمید با اصلاح طلبان زاویه دارد؟ سال ۷۶، سال ۷۸ یا سال ۸۸؟
جدایی من از این جریان دو نقطه عطف دارد. اولین نقطه عطف آن زمانی بود که کریستین امانپور گزارشی با عنوان «ایران بعد از خاتمی» در سی ان ان پخش کرد. در آن گزارش خیلی شیطنت کرد و خروجی آن گزارش این بود که محصول خاتمی بزن و برقص و بی بند و باری است. خیلی به من برخورد که ما اصلاح طلبان چه میخواستیم و این چه می گوید!؟ یادداشتی علیه این گزارش نوشتم و در روزنامه های داخل ایران چاپ شد. توقع داشتم از من تشکر کنند ولی دوستان بعدا گفتند آن چرت و پرت هایی که نوشته بودی چه بود؟!
آخرین نقطه عطف جدایی من از این جریان روز قدس سال ۸۸ بود که شعار «نه غزه نه لبنان» را سر دادند. گفتم این شعار دهن کجی به امام است. صرف نظر از موسوی و احمدی نژاد ولی این دهن کجی به آرمان های امام است و برای من که ادعای خط امامی بودن داشتم خیلی گران تمام شد. از آن زمان بود که علیه این جریان موضع گرفتم و در جوابش از نقد تا فحش خواهر مادر نثار من شد! ولی من همان روز ۲۳ خرداد ۸۸ یک روز بعد از انتخابات یادداشتی نوشتم که در سایت خودم منتشر کردم و گفتم آقای موسوی مردم را به خیابان نکشید! اگر مردم را به خیابان ها کشیدید نمی توانید آن را مدیریت کنید. من آن زمان علم غیب و جام جهان نما هم نداشتم ولی مملکتم را خوب شناخته بودم.
شما بعد از سالها سکونت در آمریکا روایت دقیقی میتوانید از ایرانی های مقیم آمریکا و اپوزیسیون ساکن آمریکا داشته باشید. باید روایت شما شنیدنی باشد.
حکومت پهلوی با همه ایراداتی که داشت؛ یک ویژگی خوب داشت و آن هم اپوزیسیون قوی بود. یک سر این اپوزیسیون به نجف و امام خمینی ختم می شد و یک طرف آن به پاریس و شریعتی و سر دیگر این اپوزیسیون قوی انجمن های دانشجویی بودند. شانس جمهوری اسلامی این است که اپوزیسیون نظام «هخا» شده است! اپوزیسیون خارج از کشور یک جوک و شوخی است. شما اگر در جامعه امریکا بتوانی هضم شوی، پیشرفت خواهی کرد. ولی اگر هضم نشوی هیچ رشدی نخواهی داشت. یکی از دلایل این هضم نشدن ها عدم تسلط به زبان انگلیسی است. ضمن اینکه هیچ استعداد دیگری هم نداشتند نهایتا در لس آنجلس جمع شدند و تبدیل به یک کلونی شدند که به ساده ترین روش یعنی «فحش سیاسی» در حال مطرح کردن خودشان هستند. مثلا ضیا آتابای که در کاباره های تهران خواننده درجه ۳ بود الان تبدیل به برژینسکی جماعت اپوزیسیون شده است! اپوزیسیون کجا بوده؟ اینها یک مشت ورشکسته سیاسی هستند که راهی برای دیده شدن ندارند.
شما با بسیاری از مسئولان ایرانی که به آمریکا سفر داشته اند؛ دیدار کرده اید. خاطرات خواندنی این دیدارها را هم بفرمائید.
یک بار کروبی به آمریکا آمد و گفت سجادی تو سالها اینجا بوده ای کدام غذا خوشمزه و حلال است؟ به شوخی گفتم حاج آقا اینجا خوک های ذبح اسلامی دارد. حلال است نوش جان کنید! بعد از آن به موزه متروپولیتن نیویورک رفتیم و آنجا خبرنگار مثلا خیلی سرزده با ایشان مصاحبه گرفت! انصافا هم اصولی و خوب جواب خبرنگار را داد. فردای آن روز در جلسه ای بودیم که آقای کروبی از آقای ظریف نماینده وقت جمهوری اسلامی در سازمان ملل خواست تا مصاحبه را برایش بخواند. ظریف هم شروع به خواندن کرد. بعد کروبی رو به من کرد و گفت با این حرف هایی که ما زدیم سجادی برای ما یک گرین کارت بگیر که دیگر برنگردیم!
مثل اینکه رابطه شما و آقای ظریف در نیویورک خیلی خوب بوده است.
تا اینکه خوب را چگونه معنی کنید. بله رابطه ما با هم خوب بوده است. ولی اصولا روابط عمومی آقای ظریف خیلی خوب است. من هم همینطور هستم. برای همین مشکلی با هم نداشتیم. ظریف چندین بار از مقالات من علیه جورج بوش و کالین پاول استقبال کرده بود. یک بار در دفتر آقای ظریف با هم پیپ می کشیدیم. چون از گفتن این خاطره من را منع نکرده برایتان می گویم. به قول آقای ظریف چپق دوستی می کشیدیم. حالا من به چه مناسبت آنجا بودم؟ ظریف به مناسبت جایزه صلح نوبل شیرین عبادی ضیافت شام ترتیب داده بود و ما هم دعوت بودیم. درحال پیپ کشیدن بودیم که تلفن زنگ زد و ظریف بعد از صحبت با تلفن گفت «آخجون حل شد!» گفتم چه شد؟ گفت ما عزا گرفته بودیم چطور به شیرین عبادی بفهمانیم که شب ضیافت طبق پروتکل تشریفاتی روسری داشته باشد. حالا الان خودش زنگ زد و گفت آقای ظریف اگر من روسری داشته باشم در مراسم بهتر نیست؟ که من هم گفتم بله بهتر هم هست. و خلاصه ماجرا حل شد.
شما فعال رسانه ای هستید و این روزها به بسیاری از رسانه های ایران سرکشی کردهاید. وضعیت رسانه های ما چطور بود؟
افتضاح! من چند روز پیش مصاحبه مطبوعاتی رئیس جمهور را دیدم. واقعا این سوالات آبکی چیست؟ واقعا رسانه های ما بلد نیستند سوال درست و حسابی مطرح کنند؟ ضمن اینکه تحلیل گر سیاسی در رسانه های ایران زیر ۱۰ نفر است!
حسین شریعتمداری جز این ۱۰ نفر محسوب می شود؟
نه! من شریعتمداری را یکی از فرزندان بداخلاق انقلاب می دانم. گاهی وقت ها الکی تند می شود. در مقاله ام به خودش هم گفتم مثلا چرا وقتی بهرام رادان اشتباهش را قبول کرده باز هم به او گیر می دهی؟
شما چه اصلاح طلبی هستید که اینقدر اصولگرایان به شما و مواضعتان علاقه مند هستند و از تسنیم تا روزنامه کیهان با شما مصاحبه می کند؟
گاهی وقت ها رقیب اصلاح طلبان برای اینکه اصلاح طلبان را اذیت کند از داریوش سجادی که به هر دلیلی با اصلاح طلبان زاویه دار شده، استفاده می کند. که الحق خوب هم استفاده می کند ولی اگر قرار باشد جواب این سوال را من بدهم؛ یادتان باشد من از منتهی الیه جریان چپ خط امامی به این جریان پیوسته ام. پس برای ما اصلاحات جور دیگری تعریف شده بود. این چیزی که سال ۷۶ بالا آمد و قدرت را در دست گرفت، مطلوب ما نبود. اصلاح طلبان در تله دموکراسی افتاده اند. وقتی شما روی مواضع کشدار نشسته ای که بتوانی رای جمع کنی؛ به مشکل میخوری! اما اصلاح طلبی که من برای خودم تعریف کردم هنوز سر جای خودش مانده است. من معتقد هستم وقتی شما آب گل آلود را در بهترین ظرف چینی بگذاری بازهم ماهیت آن آب تغییری نمی کند. ولی دوستان اصلاح طلب افتادند دنبال ظواهر ماجرا. از نظر من حکومت درختی است که اگر میوه بد می دهد مربوط به خاک و کود نامناسب آن است. این خاک یعنی بستر اجتماع. حکومت که از آسمان نیفتاده است. ولی اصلاح طلبان افتادند به جان درخت!
داریوش سجادی چه زمانی فهمید با اصلاح طلبان زاویه دارد؟ سال ۷۶، سال ۷۸ یا سال ۸۸؟
جدایی من از این جریان دو نقطه عطف دارد. اولین نقطه عطف آن زمانی بود که کریستین امانپور گزارشی با عنوان «ایران بعد از خاتمی» در سی ان ان پخش کرد. در آن گزارش خیلی شیطنت کرد و خروجی آن گزارش این بود که محصول خاتمی بزن و برقص و بی بند و باری است. خیلی به من برخورد که ما اصلاح طلبان چه میخواستیم و این چه می گوید!؟ یادداشتی علیه این گزارش نوشتم و در روزنامه های داخل ایران چاپ شد. توقع داشتم از من تشکر کنند ولی دوستان بعدا گفتند آن چرت و پرت هایی که نوشته بودی چه بود؟!
آخرین نقطه عطف جدایی من از این جریان روز قدس سال ۸۸ بود که شعار «نه غزه نه لبنان» را سر دادند. گفتم این شعار دهن کجی به امام است. صرف نظر از موسوی و احمدی نژاد ولی این دهن کجی به آرمان های امام است و برای من که ادعای خط امامی بودن داشتم خیلی گران تمام شد. از آن زمان بود که علیه این جریان موضع گرفتم و در جوابش از نقد تا فحش خواهر مادر نثار من شد! ولی من همان روز ۲۳ خرداد ۸۸ یک روز بعد از انتخابات یادداشتی نوشتم که در سایت خودم منتشر کردم و گفتم آقای موسوی مردم را به خیابان نکشید! اگر مردم را به خیابان ها کشیدید نمی توانید آن را مدیریت کنید. من آن زمان علم غیب و جام جهان نما هم نداشتم ولی مملکتم را خوب شناخته بودم.
شما بعد از سالها سکونت در آمریکا روایت دقیقی میتوانید از ایرانی های مقیم آمریکا و اپوزیسیون ساکن آمریکا داشته باشید. باید روایت شما شنیدنی باشد.
حکومت پهلوی با همه ایراداتی که داشت؛ یک ویژگی خوب داشت و آن هم اپوزیسیون قوی بود. یک سر این اپوزیسیون به نجف و امام خمینی ختم می شد و یک طرف آن به پاریس و شریعتی و سر دیگر این اپوزیسیون قوی انجمن های دانشجویی بودند. شانس جمهوری اسلامی این است که اپوزیسیون نظام «هخا» شده است! اپوزیسیون خارج از کشور یک جوک و شوخی است. شما اگر در جامعه امریکا بتوانی هضم شوی، پیشرفت خواهی کرد. ولی اگر هضم نشوی هیچ رشدی نخواهی داشت. یکی از دلایل این هضم نشدن ها عدم تسلط به زبان انگلیسی است. ضمن اینکه هیچ استعداد دیگری هم نداشتند نهایتا در لس آنجلس جمع شدند و تبدیل به یک کلونی شدند که به ساده ترین روش یعنی «فحش سیاسی» در حال مطرح کردن خودشان هستند. مثلا ضیا آتابای که در کاباره های تهران خواننده درجه ۳ بود الان تبدیل به برژینسکی جماعت اپوزیسیون شده است! اپوزیسیون کجا بوده؟ اینها یک مشت ورشکسته سیاسی هستند که راهی برای دیده شدن ندارند.