شهدای ایران shohadayeiran.com

سردسته این اوباش در وقایع ۱۵ خرداد همان شعبان بی‌مخ و دارو دسته‌اش بودند. البته اگر این گروه تنها بودند و حمایت نمی‌شدند صددرصد در برابر اعوان و انصار مرحوم طیب - که خدا رحمت کند او را - شکست می‌خوردند.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش گروه  اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ مرحوم آیت‌الله مرتضی بنی فضل به سال 1314 در تبریز متولد شد و از سال 1330 در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شد و از محضر استادانی چون آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله سید محمد داماد و حضرت امام خمینی به ویژه در فقه و اصول بهره برد.

شرح مبسوط مکاسب شیخ انصاری و حاشیه در کفایه‌‌الاصول آخوند خراسانی و نیز حاشیه بر بخش منطق منظومه سبزواری از جمله آثار مکتوب آیت‌الله بنی فضل است.

ایشان در زمان حیاط از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بوده و دوره‌ای نمایندگی مردم استان آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان رهبری را عهده دار بود. مطلب زیر گفت‌گویی است با ایشان به مناسبت واقعه 15 خرداد 1342 که در 13 اردیبهشت 1372 انجام شده است.

نقش شعبان بی‌مخ و دار و دسته‌اش در وقایع 15 خرداد

سردسته این اوباش همان شعبان بی‌مخ و دارو دسته‌اش بود. البته اگر این گروه تنها بودند و حمایت نمی شدند صد در صد در برابر اعوان و انصار مرحوم طیب که خدا رحمت کند او را- شکست می‌خوردند. ولی وقتی شعبان بی‌مخ و دارودسته‌اش می‌آمدند اطرافشان را مامورین مسلح گارد و امثالهم می‌گرفتند. گاهی با لباس مبدل و گاهی با همان لباس نظامی می‌آمدند تا حزب‌الله آن روز را پراکنده کند. این نقش چنین گروه‌هایی بود و تمام هدف رژیم از این کارها آن بود که وانمود کند شاه هم طرفدارهایی در میان مردم دارد یعنی اینها مردم بودند و وجهه مردمی داشتند و برای حمایت از شاه می‌آمدند.

تعداد شهدای 15 خرداد تهران

در همان روزها یک بار که به منزل مرحوم آقای مرعشی نجفی رفته بودم کسی آمده بود و از برخی قبرستان‌ها گزارش‌هایی به ایشان می‌داد. از چیزهایی که او نقل می‌کرد مرحوم آقای نجفی خیلی ناراحت شدند.

تعداد شهدای 15 خرداد را حدودا هزار نفر نقل کرده‌اند. البته تعداد شهدا را به طور مشخص نگفتند. اما روی هم رفته مجموع شهدای قم و تهران را هزار نفر ذکر می‌کردند. من شنیده‌ام که در روز 15خرداد بعد از آن که جمعیت را پراکنده کردند ماشین‌های مخصوصی می‌آوردند و از محوطه‌ای که غائله در آن اتفاق افتاده بود جنازه‌ها را جمع کردند و بردند. ولی همان طور که گفتم تعداد دقیق شهدا را اعلام نکردند.

نقش میدانی‌ها در واقعه 15 خرداد

آن روزها مرحوم آقای طیب و حاج اسماعیل رضایی خیلی زبانزد خواص بودند حتی نقل کرده‌اند که به مرحوم طیب در زندان اصرار می‌کردند که بگوید از طرف امام چیزی به آنها داده شده به این عنوان که آنها بلوا راه بیندازند. حتی قول قطعی داده بودند که اگر او این مسئله را اظهار کند نجات پیدا خواهد کرد ولی مرحوم طیب گفته بود نه من با جان و دل برای اعدام حاضر می‌شوم و آن را قبول می‌کنم اما حاضر نیستم به آقا نسبت دروغ بدهم.

خلاصه آن طور که نقل کرده‌اند طیب و بعضی از دوستانش که همکار او در مسئله 15 خرداد بودند خیلی مردانه عمل کردند و در مجموع مردتر از هم صنفانشان جلوه کرده‌اند.

نقش مراجع تقلید و مجتهدین قبل و بعد از حادثه 15 خرداد

بعد از حادثه فیضیه و 15 خرداد آن روزها که امام در زندان بودند از قم اقداماتی می شود و به یکی از مراجع که بین خود و خدا ایشان از نظر تقوا در حد اعلا بود اما در حرکاتش با رژیم مسالمت آمیز عمل می‌کرد حتما تشخیص او آنطور بوده است نامه می‌نویسند که درباره مسائل فیضیه اقدام کن. بعد از حادثه پانزده خرداد در مدرسه را بسته بودند. ایشان جواب برای آقایان نوشت که فتوکپی آن را من دارم او جواب داده بود: با مقامات مطالب مذاکره شد امید است که در آینده آن مطالب و جریانات تکرار نشود تا از طرف آنها هم تکرار نشود. و زیر نامه را امضا کرده بود ببینید این طرز تفکر و اندیشه بود.

یکی دیگر از مراجع فردی بود که در ظاهر قدم‌هایی هم برمی‌داشت ولی در کودتای قطب‌زاده معلوم شد که چه کسی از اول سازشکار بوده است. یکی از روشنفکران غیرروحانی به من گفت: ما از اعلامیه‌های این آقا سر در نمی‌آوریم این دولت را مسخره کرده یا ملت را و یا خوش را؟ از سر و ته اعلامیه‌اش هیچ چیز نمی‌فهمیم.

استقبال آقای شریعتمداری از شاه در تبریز

در جنگ جهانی دوم آذربایجان در دست شوروی‌ها بود. بعد از جنگ آنها از آذربایجان رفتند ولی پیش‌روی را در راس حکومت ملی قرار دادند و یک سال حکومت ملی برقرار بود. قوام‌السلطنه با شوروی‌ها وارد مذاکره شد و قراردادی راجع به نفت شمال است. در پی آن قرارداد حکومت ملی ساقط شد. البته در آن جریانات قوام السلطنه سر شوروی‌ها کلاه گذاشت. چون بعد از بسته شدن قرارداد استعفا کرد و دولت بعد از او زیر بار قرار داد نرفت. خلاصه بعد از غائله آذربایجان که برای ملت شریف آن دیار بسیار ناگوار بود چون نه تنها ناموس و دین بلکه ذره‌ای امنیت هم در کار نبود دولت بر آذربایجان مسلط شد و شاه به تبریز رفت.

آنروزها چهار نفر از علمای طراز اول در تبریز بودند یکی هم همین آقای شریعتمداری بود. وقتی شاه می‌خواست وارد تبریز شود سه نفر از این چهار عالم با استقبال از شاه مخالفت کردند. ولی شریعتمداری موافقت کرد و گفت: نه باید استقبال و دید و بازدید شود. و به تنهایی از شاه استقبال کرد.

نقل کرده‌اند ما که نبودیم و در حین ورود شاه آیه نور را خواند: «الله نور السموات و الارض» دیدار از شاه در ساختمان شهرداری فعلی انجام شد و شاه هم برای بازدید به مدرسه طالبیه رفت. در این ملاقات‌ها که من عکس آنها را دارم شاه از شریعتمداری دعوت می‌کند تا به قم بیاید.

زمستان همان سال، شریعتمداری به تهران می‌آید و از شاه، برای مستمندان تبریز، اعانه می‌گیرد. نان یا چنین چیز‌هایی. اما عده ملاقات آن سه عالم دیگر_ که متدین و باتقوا بودند_ طوری شریعتمداری را شکست می‌دهد که او نمی‌تواند در تبریز بماند. لذا به تهران می‌آید. سپس عده‌ای، از قم به دیدارش می‌روند و او را به قم دعوت می‌کنند.

آن روزها، مرحوم آقای حجت مرجع بود. یک مرجع جا افتاده، لذا شریعتمداری در حال حیات او، نمی‌تواند عرض اندام کند؛ ولی وقتی آقای حجت مرحوم می‌شود، عده ای دورش را می‌گیرند و کم کم بزرگ می‌شود.

البته، خود شریعتمداری هم زرنگ بود. به این شکل که، وقتی پولی جمع می‌کرد _ پیش از ماه مبارک رمضان_ آن را پیش آقای بروجردی می‌برد و می‌گفت: «این را از آذربایجان فرستاده‌اند، تا بنده بین طلاب آذربایجان تقسیم کم، ولی با وجود حضرتعالی، و با مرجعیت شما، حضور شما آورده‌ام»، آقای بروجردی هم به حاج محمد حسین_‌که مسئول امور مالی بود _‌دستور می‌داد مقداری هم روی آن پول بگذارد و به خود ایشان برگرداند. بعد، شریعتمداری این پولها را بین طلاب آذربایجانی پخش می‌کرد. ولی نکته اینجاست، چه زمانی؟ پیش از ماه مبارک رمضان، که طلاب در شرف اعزام و تبلیغ بودند.

آن ایام، در تبریز، امام جمعه‌ای از طرف شاه منصوب شده بود. شریعتمداری پیش از آن که کارش بگیرد، به او خیلی کرنش می‌کرد، ولی بعدها اعتنایی به او نداشت. یک شیخی داشت به نام شکوهی _ که بعد از انقلاب زندان رفت و خلع لباس شد، حالا نمی‌دانم مرده یا هنوز زنده است_ امام جمعه این شیخ را، با این پیام پیش شریعتمداری می‌فرستد_ این نکته قابل توجه است_ «آیا یادت رفته است که من و امام جمعه تهران، به وسیله سناتور بهادری تو را پیش شاه بردیم و قرار گذاشتیم تو به قم بروی؟ آیا آن روز را فراموش کرده‌ای؟ من همان شخص هستم».

خاطره مرحوم حاج آقا مهدی، فرزند آیة‌الله ‌العظمی گلپایگانی از شریعتمداری

مرحوم حاج آقا مهدی، فرزند آیة‌الله العظمی گلپایگانی نقل می‌کرد: «بعد از پانزده خرداد که امام را گرفتند، قرار شد آقایان به تهران بروند. آقای گلپایگانی_ پدرم _ با شریعتمداری قرار گذاشته بودند که صبح با هم حرکت کنند.

ولی صبح، موقع حرکت، متوجه شدیم او شبانه رفته است. فهمیدیم که کلکی در کار بوده است. آقا _ پدرم_ گفت: «حالا که چنین کلکی در کار است، من چرا در کار این آدم واقع بشوم؟» شریعتمداری، در آن روز، به باغ ملک_ در حضرت عبدالعظیم _ وارد شده بود. می‌گویند آن باغ، مال ساواک بوده که در اختیار شریعتمداری گذاشته بودند.

آن روزها، امام در زندان بودند و در همان جا مطلع می‌شوند که قرار است ایشان را به ترکیه تبعید کنند. البته یک سال بعد امام را آزاد کردند و پنج یا شش ماه بعد از آزادی، به ترکیه تبعید شدند.

وقایع مهاجرت مراجع و علما از قم به تهران

البته من، در متن جریانات نبودم. مهاجرین، مراجع و علمای بزرگ شهرستان‌ها حضور داشتند. می‌شود گفت، علت اصلی مهاجرت، زندانی شدن حضرت امام بود. چون شخصیتی با آن عظمت را دستگیر و زندانی کرده بودند؛ و این، فوق‌العاده اهمیت داشت. منشاء این حرکت _ یعنی مهاجرت، هم دوستان صمیمی و واقعی امام بودند. به نظر شخص بنده، مرحوم آیة‌الله ربانی شیرازی، در راس این طرح بود.

یک روز، به حاج حسن صانعی_ که سالهای متمادی در حضور امام بود_ گفتم: «برخی از آقایان، در راس این مسایل هستند و در ردیف اول کار می‌کنند.

یک روز اگر ما پولی، خرجی برای آقای ربانی شیرازی پیدا نکردیم، جا دارد که انسان همه چیز را بفروشد و خرج چنین مردانی بکند». ایشان خندیدند و گفتند: «همین‌طور است.»

اغلب برنامه‌ریزی‌ها، از حوزه بود و از رفقای خالص و صمیمی امام. آن زمانی که امام تازه به نجف تبعید شده بودند، یک روز آقای صانعی به من گفت: «شما به امام نامه‌ای بنویس و بگو: اگر از اهل و عیال علمایی که دستگیر می‌شوند، احوالپرسی شود بد نیست». من هم نامه‌ای نوشتم، و به خود آقای صانعی _ که وسیله فرستادن نامه را داشت _ دادم. چند روز بعد، با آقای ربانی شیرازی_ خدا رحمت کند_ این موضوع را مطرح کردم. گفت: «از قضا من هم نوشته‌ام و جواب هم آمده است. امام نوشته‌اند این اشخاصی را که صمیمانه و با نیت خالص، این نهضت را حمایت کرده‌اند، نباید با مادیات ملوث کرد».

انگیزه رژیم از تبعید امام

البته، این که رژیم می‌خواست اما را از روحانیت و حوزه و مراجع جدا کند و ایشان را یک شخص متهجر _ که آن روزها در روزنامه‌ها می‌نوشتند_‌در دنیا و ایران معرفی کند، شک نیست. این یک واقعیت و از مسلمات است. آنها روی این برنامه هم، زیاد کار کرده بودند و می‌خواستند امام را به صورت خاصی معرفی کنند. گاهی می‌گفتند: «از خارج پول آمده است». یا «تحریکات خارجی بوده است»، «انگیزه و تحریکات از خارج است». کسی را هم در روزنامه‌ها معرفی کردند که مثلا با یک چمدان پر از پول دستگیر شده بود.

علاوه بر آن، سوء تبلیغات رژیم درباره شخصیت علمی ایشان بود. مثلا می‌گفتند: «امام، مرجع نیست. مرجعیتش را دیگران امضا کرده‌اند تا او را از کشته شدن نجات دهند». آنها می‌خواستند، اصل اجتهاد را هم از امام بگیرند.

تدریس فلسفه، توسط امام را مطرح می‌کردند. خود امام در یکی از آخرین پیام‌های خود، به این موضوع اشاره کرده‌اند که «مصطفی در مدرسه فیضیه، از کوزه‌ای آب خورد و آنها، آن کوزه را آب کشیدند». آنها می‌خواستند امام را جدا کنند و تا حدودی هم موفق شدند. چهارده سال امام در تبعید به سر بردند. این یک نقشه بسیار حساب شده‌ای بود. من در این مورد هم یک سند دارم. آن روزها، متولی آستانه حضرت معصومه (س)، برادر دکتر اقبال، مدیرعامل وقت شرکت نفت _ بود؛ البته از طرف شاه. این شخص، معاونی داشت به نام سعودی، آدم بدی نبود. کارهایی را که افراد رژیم در قم انجام می‌دادند، مثلا حمله کماندوها به فیضیه، یا حمله به حرم و ...را تقبیح می‌کرد. یک تعبیر مناسبی هم از رژیم داشت. می‌گفت: «اینها مغز الاغ خورده‌اند، اینها نمی‌فهمند که هرچه آخوندها را بزنی، بزرگتر می‌شوند». بالاخره چیز‌هایی را درک می‌کرد. البته خدمه آستانه حضرت معصومه (س) _ حتی در زمان طاغوت_ برای مرحوم آقای مرعشی نجفی احترام خاصی قایل بودند. حتی رئیس آستانه _ با این که از طرف شاه منصوب می‌شد_ نسبت به ایشان احترام قایل بود.

یک روز، مرحوم آقای نجفی به نقل از رئیس آستانه_ برادر دکتر اقبال_ به من گفت: «دکتر اقبال می‌گفت شاه، جلسات انسی با رفقای خود داشت. جلسات مخصوصی که شاه دیگر حیا را کنار می‌گذاشت، حتی در آن جلسات خصوصی به همدیگر متلک می‌گفتند. شاه به یکی و یکی به شاه _ دکتر اقبال هم از اعضای این جلسات بوده _ در این جلسات اگر یک وقتی شاه، خودش را می‌گرفت و اعمال شاهانه می‌کرد، یکی از اعضای جلسه، به مانسبت _ به تعبیر او_ نام خمینی را می‌آورد. بلافاصله، شاه از جا می‌پرید و مثل گنجشک در آب افتاده می‌شد».

آن روزها، شاید این باور کردنی نبود، ولی امروز که خیلی از مسایل کشف شده است، معلوم می‌شود که رژیم، از امام خیلی واهمه داشته است. حتی در آن روزهای اوج قدرت نمایی شاه_ که امام در زندان با تبعید بود_ از امام می‌ترسیدند. روزی، در یکی از این جلسات، شاه می‌گوید: «چه باید بکنیم؟ این را این جور کردیم تا از بین برود، ولی روز به روز بزرگتر می‌شود؟»_ این موضوع مربوط به ایامی بوده که امام در ترکیه تبعید بودند _ یکی از کسانی که از اوضاع و جریانات آخوندی اطلاعات زیادی داشته، و در امور حوزه وارد بوده است جواب می‌دهد: «این که کاری ندارد؛ او را به نجف تبعید کن؛ به عراق تبعید کن. او قهرا به نجف می‌رود و در آن جا_ به تعبیر طراح این جریان_ در چنگال پهلوانهای نجف خرد می شود». شاه هم از همان جا، تصمیم می‌گیرد که این کار را انجام دهد. در نظر بگیرید که دلیل این پیشنهاد_ یعنی تبعید امام به نجف_ اوضاع و احوال آن روزها بود. به این صورت که : آیةالله العظمی خوانساری _ که مرجع رسمی بود_ در مراجعت از مکه، به زیارت عتبات می‌رود. جزو اطرافیان ایشان، مرحوم آیه‌الله داماد هم بوده، به نظرم آیة‌الله مرتضی حائری هم بوده باشد. در هر صورت وقتی ایشان وارد نجف می‌شوند_ سیطره مرجعیت آقای حکیم طوری بوده که، هر کس که وارد نجف می‌شده است، باید به دیدن آقای حکیم می‌رفته و اگر آقای حکیم از او بازدید می‌کرد، سر و صدا به پا می‌شده که، تازه وارد آدم خیلی مهمی است_ به همین مناسبت‌ها، دید و بازدیدی بین آقای خوانساری و آقای حکیم انجام نمی‌شود. در میان اطرافیان آقای خوانساری، عده‌ای بوده‌اند که معتقد بودند، آقای خوانساری باید به دیدن آقای حکیم برود و بعد آقای حکیم از ایشان بازدید کنند، ولی عده دیگری می‌گفتند آقای خوانساری یک مرجع است، و مورد احترام، پس باید آقای حکیم برای دیدن ایشان بیاید. لذا دید و بازدیدی انجام نشد.

با در نظر گرفتن این قضایا، به شاه پیشنهاد می‌کنند که ما را به عراق تبعید کند، تا خواهی نخواهی، در چنگال پهلوانهای نجف، خود به خود خرد شود.

انتشار یافته: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۶
0
0
اگرشریعتمداری نبود امام را اعدام می کردند
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار