«مهتاب خین»، نوشته حسین بهزاد دربردارنده خاطرات سردار حسین همدانیست که در آن راوی به خاطرات مختلفی از دوران کودکی تا هشت سال دفاع مقدس میپردازد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، سردار همدانی تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دارای تحصیلات دیپلم بود. بعد از انقلاب در سال 1358 وارد سپاه شد و عضو واحد عملیات سپاه بود. وی دارای تحصیلات نظامی دافوس(معادل کارشناسی ارشد نظامی) است. در شرارتهای ضد انقلاب کردستان، منطقه پاوه و بیجار حضوری فعال داشت. وی در عملیات آزادسازی سنندج در اردیبهشتماه 1359 در رکاب سردار شهید حسین شاهحسینی در محور گردنه صلوات آباد حضور داشت که در این راه شاهحسینی به شهادت رسید و محاصره سنندج از این راه شکسته شد. همدانی در حادثه خنثیسازی کودتای نقاب در پایگاه شهید نوژه از عناصر فعال و از مسئولان سپاه بود.
در مردادماه 1359 در پاسگاههای مرزی سرپل ذهاب و قصر شیرین حضور مییابد. همچنین در عملیاتهای 11 شهریورماه سال 1360 و در عملیات دوم مطلع الفجر حضوری فعال داشت. اواخر سال 1360 از بنیانگذاران تیپ 27 محمد رسولا…(ص) بود و در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس نقش تاثیرگذاری داشت.
همدانی در سال 1364 بنیانگذار لشکر 105 قدس سپاه بود و فرمانده عملیاتهای کربلای 4، 5 بود. در سال 1366 فرمانده عملیات سپاه سوم قدس بود و در سال 1368 بار دیگر فرماندهی لشکر 32 انصارالحسین(ع) همدان را بر عهده گرفت تا سال 1370 که به عنوان جانشین لشکر 4 بعثت کرمانشاه استقرار داشت نقشآفرینی کرد و در سالهای بعد به عنوان ریاست ستاد نیروی زمینی سپاه، جانشین مقاومت سپاه و فرماندهی لشکر 27 محمد رسولا…(ص)، معاون مرکز راهبردی سپاه، مشاور عالی فرمانده کل سپاه و نیز جانشینی فرمانده نیروی مقاومت بسیج را برعهده داشته است.
از این شهید بزرگوار دو کتاب به یادگار مانده است که یکی از این عناوین با نام «مهتاب خین» به کوشش حسین بهزاد نوشته و منتشر شده است. سردار رشید اسلام کودکی خود را در این کتاب چنین شرح میدهد:
«بعد از مرگ پدرم همراه با مادر و دو خواهر و برادرم به زادوبوم خانوادگی نقل مکان کردیم و مقیم همدان شدیم. در مورد خودم صادقانه باید بگویم که به محض اینکه از آب و گل درآمدم و دست چپ و راست خودم را شناختم، کار کردم. از همان کلاس اول ابتدایی در بازار همدان کار میکردم و درس میخواندم. به کشتی علاقه زیادی داشتم. حدود سال 1341 در حالی که دوازده سال بیشتر نداشتم برای تماشای مسابقات کشتی آزاد به سالنهای ورزشی همدان میرفتم. ابتدا فقط علاقه داشتم، اما سه سال بعد تصمیم گرفتم به صورت عملی و پیگیر وارد این ورزش پهلوانی شوم. تا اینکه در رشته آزاد وزن 57 کیلو کشتی میگرفتم اما به دلیل شرایط نامناسبی که داشتم نمیتوانستم شش دانگ به کشتی بپردازم چون هم متکفل معیشت خانواده بودم و کار میکردم و هم شبها درس میخواندم.»
در این کتاب، خاطراتی نیز از فرماندهان جنگ یاد شده است؛ از شهبازی تا متوسلیان. در بخشی از این کتاب خاطرهای یاد میشود که در آن فرماندهان هشت سال دفاع مقدس در موسم حج به تبلیغ درباره انقلاب در میان مسلمانان دیگر کشورها میپردازند: «محمود(شهبازی) تعریف میکرد در ایام حج او با احمد(متوسلیان) و همت یک گروه تبلیغی درست کرده بودند و مدام میرفتند توی بعثه ها و چادرهای حجاج کشورهای اسلامی و با حاجیان حشر و نشر داشتند. خصوصاً با تیپهای جوان و فرهنگی مسلمان. مثلاً محمود میگفت:یک روز من و همت و احمد رفتیم بین حاجیان مصری،چند جوان تحصیل کرده را در آنجا پیدا کردیم و نشستیم با آنها در مورد انقلاب اسلامی و رهبری حضرت امام خمینی صحبت کردیم. ما هی میگفتیم امام ما فرمود فلان،امام ما فلان پیام را داد و... ناگهان دیدیم یکی از جوان های مصری به شدت منقلب شد و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود،به ما گفت؛چرا مدام میگویید امام ما، امام ما؟امام خمینی فقط امام شما نیست، او امام همه مسلمین جهان است، او امام ما هم هست».
در بخشهای دیگری از این کتاب سردار همدانی به خاطرهای از کارشکنیهای بنیصدر در سالهای آغازین دفاع مقدس اشاره میکند و میگوید: «بنی صدر روز 30 شهریور 1359، درست به فاصله 24 ساعت قبل از شروع حمله سراسری ارتش بعث، برادرمان صیاد شیرازی را از فرماندهی قرارگاه عملیاتی غرب برکنار کرد و به جای او سرهنگ هوشنگ عطاریان را به فرماندهی قرارگاه منصوب کرد.
اگر چه خیلی زود خیانت و همراهی عطاریان بر همگان ثابت شد و با دست داشتن در توطئه براندازی نظام توسط حزب منحله توده، ارتباط و جاسوسی برای (کا، گ، ب) به اعدام محکوم و در اسفند 1362 حکم اجرا گردید، اما رفتار پر از نفاق او و حفظ ظاهر و زبانش دردآورتر بود، خود را بسیار طرفدار نظام واسلام می دانست، اما سروان ادیبان، در مورد سرهنگ عطاریان که خیلی داعیه ارادت به اسلام، انقلاب و حضرت امام (ره) داشت، صریحا به ما می گفت: من از این عطاریان هیچ خوشم نمی آید، احساس می کنم آدم درستی نیست! به خاطر دارم در یکی از جلسات، عطاریان با تظاهر و با صمیمیت خاصی با ادبیات خودمانی و اسم کوچک، ادیبان را مخاطب قرار داد و گفت: ببین حسین جان، من همه جوره با تو هستم، پشتیبانی نیروهایت با من اما سروان ادیبان خیلی محکم به او گفت: من پشتیبانی تو را نمی خواهم آقای عطاریان! به علاوه در حال حاضر من با بچه های سپاه همدان ارتباط دارم و همین که با سپاه مرتبط باشم برایم کافی است».
سردار همدانی پس از سالها مجاهدت و تلاش در راه اسلام به خیل دوستان شهیدش پیوست:
باید که از این باده به من هم بچشانی
در معرکه با خصم مرا هم بکشانی
نوشیدن این جام طهورای شهادت
هنیئاً لک سردار حسین همدانی
در مردادماه 1359 در پاسگاههای مرزی سرپل ذهاب و قصر شیرین حضور مییابد. همچنین در عملیاتهای 11 شهریورماه سال 1360 و در عملیات دوم مطلع الفجر حضوری فعال داشت. اواخر سال 1360 از بنیانگذاران تیپ 27 محمد رسولا…(ص) بود و در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس نقش تاثیرگذاری داشت.
همدانی در سال 1364 بنیانگذار لشکر 105 قدس سپاه بود و فرمانده عملیاتهای کربلای 4، 5 بود. در سال 1366 فرمانده عملیات سپاه سوم قدس بود و در سال 1368 بار دیگر فرماندهی لشکر 32 انصارالحسین(ع) همدان را بر عهده گرفت تا سال 1370 که به عنوان جانشین لشکر 4 بعثت کرمانشاه استقرار داشت نقشآفرینی کرد و در سالهای بعد به عنوان ریاست ستاد نیروی زمینی سپاه، جانشین مقاومت سپاه و فرماندهی لشکر 27 محمد رسولا…(ص)، معاون مرکز راهبردی سپاه، مشاور عالی فرمانده کل سپاه و نیز جانشینی فرمانده نیروی مقاومت بسیج را برعهده داشته است.
از این شهید بزرگوار دو کتاب به یادگار مانده است که یکی از این عناوین با نام «مهتاب خین» به کوشش حسین بهزاد نوشته و منتشر شده است. سردار رشید اسلام کودکی خود را در این کتاب چنین شرح میدهد:
«بعد از مرگ پدرم همراه با مادر و دو خواهر و برادرم به زادوبوم خانوادگی نقل مکان کردیم و مقیم همدان شدیم. در مورد خودم صادقانه باید بگویم که به محض اینکه از آب و گل درآمدم و دست چپ و راست خودم را شناختم، کار کردم. از همان کلاس اول ابتدایی در بازار همدان کار میکردم و درس میخواندم. به کشتی علاقه زیادی داشتم. حدود سال 1341 در حالی که دوازده سال بیشتر نداشتم برای تماشای مسابقات کشتی آزاد به سالنهای ورزشی همدان میرفتم. ابتدا فقط علاقه داشتم، اما سه سال بعد تصمیم گرفتم به صورت عملی و پیگیر وارد این ورزش پهلوانی شوم. تا اینکه در رشته آزاد وزن 57 کیلو کشتی میگرفتم اما به دلیل شرایط نامناسبی که داشتم نمیتوانستم شش دانگ به کشتی بپردازم چون هم متکفل معیشت خانواده بودم و کار میکردم و هم شبها درس میخواندم.»
در این کتاب، خاطراتی نیز از فرماندهان جنگ یاد شده است؛ از شهبازی تا متوسلیان. در بخشی از این کتاب خاطرهای یاد میشود که در آن فرماندهان هشت سال دفاع مقدس در موسم حج به تبلیغ درباره انقلاب در میان مسلمانان دیگر کشورها میپردازند: «محمود(شهبازی) تعریف میکرد در ایام حج او با احمد(متوسلیان) و همت یک گروه تبلیغی درست کرده بودند و مدام میرفتند توی بعثه ها و چادرهای حجاج کشورهای اسلامی و با حاجیان حشر و نشر داشتند. خصوصاً با تیپهای جوان و فرهنگی مسلمان. مثلاً محمود میگفت:یک روز من و همت و احمد رفتیم بین حاجیان مصری،چند جوان تحصیل کرده را در آنجا پیدا کردیم و نشستیم با آنها در مورد انقلاب اسلامی و رهبری حضرت امام خمینی صحبت کردیم. ما هی میگفتیم امام ما فرمود فلان،امام ما فلان پیام را داد و... ناگهان دیدیم یکی از جوان های مصری به شدت منقلب شد و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود،به ما گفت؛چرا مدام میگویید امام ما، امام ما؟امام خمینی فقط امام شما نیست، او امام همه مسلمین جهان است، او امام ما هم هست».
در بخشهای دیگری از این کتاب سردار همدانی به خاطرهای از کارشکنیهای بنیصدر در سالهای آغازین دفاع مقدس اشاره میکند و میگوید: «بنی صدر روز 30 شهریور 1359، درست به فاصله 24 ساعت قبل از شروع حمله سراسری ارتش بعث، برادرمان صیاد شیرازی را از فرماندهی قرارگاه عملیاتی غرب برکنار کرد و به جای او سرهنگ هوشنگ عطاریان را به فرماندهی قرارگاه منصوب کرد.
اگر چه خیلی زود خیانت و همراهی عطاریان بر همگان ثابت شد و با دست داشتن در توطئه براندازی نظام توسط حزب منحله توده، ارتباط و جاسوسی برای (کا، گ، ب) به اعدام محکوم و در اسفند 1362 حکم اجرا گردید، اما رفتار پر از نفاق او و حفظ ظاهر و زبانش دردآورتر بود، خود را بسیار طرفدار نظام واسلام می دانست، اما سروان ادیبان، در مورد سرهنگ عطاریان که خیلی داعیه ارادت به اسلام، انقلاب و حضرت امام (ره) داشت، صریحا به ما می گفت: من از این عطاریان هیچ خوشم نمی آید، احساس می کنم آدم درستی نیست! به خاطر دارم در یکی از جلسات، عطاریان با تظاهر و با صمیمیت خاصی با ادبیات خودمانی و اسم کوچک، ادیبان را مخاطب قرار داد و گفت: ببین حسین جان، من همه جوره با تو هستم، پشتیبانی نیروهایت با من اما سروان ادیبان خیلی محکم به او گفت: من پشتیبانی تو را نمی خواهم آقای عطاریان! به علاوه در حال حاضر من با بچه های سپاه همدان ارتباط دارم و همین که با سپاه مرتبط باشم برایم کافی است».
سردار همدانی پس از سالها مجاهدت و تلاش در راه اسلام به خیل دوستان شهیدش پیوست:
باید که از این باده به من هم بچشانی
در معرکه با خصم مرا هم بکشانی
نوشیدن این جام طهورای شهادت
هنیئاً لک سردار حسین همدانی