بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله و اشهد ان مولانا صاحب الزمان
خداوند را شکر میکنم از این که نعمت آشنایی و دوستی محمد (ص) و آل او را به من داد و انشالله با دوستی آنان مرا ببرد.
خداوند از راه لطف و مرحمت، محمد (ص) را برای هدایت مردم فرستاد و اسلام را به وسیله ایشان به مردم عطا کرد و در راه حفظ این مکتب افراد زیادی کوشیدند و کشته شدند.
افرادی که از اولیاء محبوب خدا مانند امام حسین (ع) بودند و این اسلام اکنون به ما رسیده است و بر ماست که حالا این مکتب الهی را حفظ کنیم و من انشالله برای حفظ اسلام به جبهه آمدم و اگر در این راه شهادت نصیبم شد، زهی سعادت.
پیام من به پدر و مادر عزیزم
اکنون که این نوشته را میخوانید، انشالله خداوند شهادت را نصیب ما کرده است و من به شما میگویم اگر که فرزند خود را از دست دادهاید، چون در راه مقدسی بوده است، صبر را پیشه کنید.
گرچه میدانم که شما صابرید. به خانوادههای شهدا نگاه کنید که بعضی از آنان چندین فرزند خود را در راه اسلام دادهاند. همه انسانها میمیرند و از آن گریزی نیست. حتی بهترین انسانها نیز مانند رسول اکرم (ص) نیز از دنیا رحلت فرمودند. حالا که چنین است، دیر یا زود آن فرقی نمیکند، پس چه بهتر که در راه هدف و مکتب این جان را داد.
به برادرم مجتبی توصیه میکنم که همیشه در خط انقلاب و امام که خط اسلام است، قرار بگیرد و حرف پدر و مادر را گوش بدهد و به مرتضی نیز میگویم که درسش را تا آنجا که میتواند ادامه بدهد و اگر توانست به رشته ریاضی برود و برای حفظ اسلام راه من را ادامه بدهد. به خواهران عزیزم نیز میگویم که صابر باشند، میدانم که غم از دست دادن برادر برای آنها مشکل است و من نیز آنان را بسیار دوست میداشتم و رفتن از پیش آنها نیز برای من سخت بود، ولی حفظ اسلام از اینها بالاتر است.
من برای پاسخ دادن به ندای امام که فرمودند: «مسئله جنگ امروز برای ما اهمیتش از فروع دین نیز بالاتر است»، پیش خود گفتم که درس خواندن من که از فروع دین بالاتر نیست، پس جبهه آمدم و از خدا خواستم که هر چه را میخواهد نصیبم کند و خداوند اکنون شهادت را نصیبم کرده است (خدا را شکر).
به عزیزانم توصیه میکنم که در فکر مرگ باشند. چرا که هر لحظه میگذرد به آن نزدیکتر میشوند و هیچگاه از دوستی اهل بیت (ع) کوتاهی نکنند و تحمل مشکلات را داشته و دست از یاری امام برندارند.
خدا نگهدار همگی شما
مصطفی گلقندشتی
دوشنبه ۲۹/۱۰/۶۵
اردوگاه کارون