سرویس سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ در هیاهو و شور انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری شاید یادمان رفته باشد جانبازانی که با ماسک های شیشه ای نشسته اند و به شعار های کاندیدا نگاه می کنند. شاید کاندیدا نیز در میان شعارهای بعضا پوچ و تو خالی یادشان رفته عباس ها و حاج کاظم ها را. اصلا گویی دوره اینان گذشته است.کسی حتی نمی گوید فکری برای درصد کور شده جانبازیت می کنم. شاید برای درمان موج انفجارت کاری کنم.
اما نه انگار فقط خاک میدان رقابت کاندیداست که نفس های حاج کاظم و عباس را تنگ می کند و تنگ ...
دیدن چند باره آژانس شیشهای بعض دیالوگها را در ذهنم ثبت کرده
این روزها که فراموش شده بعضی چیزها
باید مرور کرد
حاج کاظم: من خیبریام...اهل نی و هور و آب...خیبری ساکته...دود نداره...سوز داره.
زجرآورترین دیالوگ: دورهات گذشته مربی.
حاج کاظم: فکر میکنید بیشتر از این برجهایی که میسازند خرج میتراشیم؛ بهتر نیست جلو چشمتون باشیم؛ یا بریم تو موزه یا باغ وحش.
میدونی یه گردان بره خط، گروهان برگرده یعنی چی؟
میدونی یه گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟
میدونی یه دسته بره خط، نفر برگرده یعنی چی؟
و...
وقتی طرف (سلحشور) با تمام پر رویی گفت: «یعنی دیگه کسی به اسم کاظم و عباس وجود خارجی ندارند» و دست رو رو دست زد و رفت.
اصغر گفت: اصلاً مسئله عباس، مسئله همه ماست، اصلاً این امنیت که شما از اون دم میزنید از برکت وجود عباس ماست.
و عباس با لهجه مشهدی: حاجی، مو شرمندهام؛ خدا مرگم میداده بود این روزها رو نمیدیده بودم.
دلم برای عباسها تنگ شده...
راستی عباسها برای ما مسئله اصلی هستند
راستی در فرهنگ لغت هارد مغزمان حاج کاظم و عباسها وجود خارجی دارند؟
راستی نکنه در ذهن ما هم دوره بعضیها تموم شده؟
راستی نکنه عباسها و آرزوی مرگ و شهادت ...
گفتم، آقای شهرکی هستند؟
گفتند: آمدند بیرون عازم مسجد هستند.
روی پوشه ای که دستم بود نوشته شده بود:
محمد حسن شهرکی، فرزند غلامحسین، تاریخ تولد 1322جانباز 30درصدی آدرس...
در باز شد. مردی هفتاد ساله ، با قد متوسط و کلاه مشهدی بر