شهدای ایران shohadayeiran.com

در موقع ازدواجش ... نمی خواست مجلس بگیرد ، زنش هم رضایت داشت ، اما خانواده خانمش مجلس گرفتند . احمد از در که وارد شد ، آیه ای از قرآن خواند و سلام بر شهیدان گفت . همه تعجب کردند. »
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

سرویس اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ « این بچه از پنج سالگی نمازش را اول وقت می خواند و در مدرسه شاگرد اول بود ... پیاده به مدرسه می رفت. به او گفتم که دوچرخه برایت بگیریم . گفت که نه ، بابا  پول ندارد ... . دنبال کارهای بیهوده و بازی با بچه ها نمی رفت. در خانه قالی بافی داشتیم و موقع بیکاری کمک می کرد . رابطه اش با ما خیلی خوب بود . برای برادرها و خواهر هایش انگار رهبر بود و خیلی راهنمایی می کرد ... در آن زمان برق در روستا نبود، می دیدم در کنج خانه ، نماز شب می خواند . وقتی جنگ شروع شد ، آرزویش شهادت بود ... در مشهد ... همان روحانی که بعد از شهادتش آمده بود ، می گفت : « شما نمی دانستید این چطور آدمی بود، شما بچه تان را نمی شناختید، ما او را می شناختیم ... »

در موقع ازدواجش ... نمی خواست مجلس بگیرد ، زنش هم رضایت داشت ، اما خانواده خانمش مجلس گرفتند . احمد از در که وارد شد ، آیه ای از قرآن خواند و سلام بر شهیدان گفت . همه تعجب کردند. »


 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار