شهدای ایران shohadayeiran.com

خرداد 90 در حال رسیدگی به پرونده‌های قضایی بودم که مرد جوانی در حالی که بشدت گریه می‌کرد و برگه‌ای به دست داشت وارد اتاقم شد. بریده بریده حرف می‌زد. فقط نام یک مرد را بر زبان می‌آورد و با یادآوری نام آن مرد گریه می‌کرد.
شهدای ایرن:کمی با او حرف زدم و آرامش کردم. بعد از او خواستم ماجرا را برایم تعریف کند. مرد جوان کمی که آرام گرفت ادامه داد می خواهد از برادر بزرگ ترش به اتهام قتل شکایت کند. با شنیدن این حرف بیشتر کنجکاو شدم بدانم ماجرا از چه قرار است. مرد جوان همین طور که نشسته بود و اظهاراتش را برایم می نوشت، آرام آرام برایم ماجرا را اینچنین تعریف کرد که از آبان81 پدرم به طرز مرموزی ناپدید شد و از آن زمان تا سال 90 هیچ خبری از او نداشتم. همیشه گمان می کردم پدرمان بدون خداحافظی ما را ترک کرده است.

همیشه از او به خاطر این کار دلخور بودم و به خودم گفته بودم اگر او را یک بار دیگر ملاقات کنم از او گلایه می کنم که چرا این همه مدت بی آن که نشانی از خود برایمان بگذارد ترکمان کرده است. همیشه امید داشتم یک روز پدرم به خانه بازگردد اما این کور سوی امید برای همیشه از دلم رفت. باورم نمی شود برادرم او را کشته باشد. او در این مدت به ما دروغ گفته و راز فوت پدرمان را مخفی کرده بود.

چند روز پیش که بابرادرم مشاجره مان شد او مرا تهدید کردو گفت نگذار آن بلایی که سر پدرمان آوردم بر سر تو هم بیاورم. همین جملات کافی بود تا من به برادرم شک کنم. کنجکاو شده و از او خواستم ماجرا را برایم بگوید که ابتدا طفره رفت و بعد گفت پدرمان را کشته است. اگر ماجرا را برای کسی بازگو کنم بلایی سرم می آورد. با شنیدن این حرف ها شوکه شده بودم.

از خانه بیرون زدم و چند ساعتی در کوچه پرسه می زدم تا این که دیگر طاقت نیاوردم و تصمیم گرفتم از برادرم شکایت کنم تا شاید حداقل جسد پدرم را پیدا کنم و برایش مراسم خاکسپاری بگیرم و هر پنجشنبه سر خاکش بروم و با او درددل کنم.

با شنیدن حرف های تکان دهنده این جوان، دستور تحقیقات را صادر کردم و از کارآگاهان جنایی خواستم در رابطه با این پرونده تحقیقات لازم را انجام دهند. پس از دو روز کار آگاهان جنایی پلیس آگاهی شهریار به من گزارش دادند که این ماجرا صحت دارد چون همان سال 81 خانواده این مرد در پلیس آگاهی گم شدن وی را گزارش داده اندو با توجه به تحقیقات پلیس در آن زمان ردی از مرد گمشده پیدا نکرده اند.

بنابراین ماموران به تحقیقات ادامه دادند و در پایان هفته برادر بزرگ تر شاکی را برای تحقیقات احضار کردند.

او در بازجویی ها مدام از بازگو کردن حقیقت طفره می رفت تا سرانجام اعتراف کرد که پشیمان شده و عذاب وجدان گرفته است. دیگر می خواهد به این راز 9 ساله که کابوس
زندگی اش شده پایان دهد.

کارآگاهان جنایی به تحقیق از وی ادامه دادند و در لابه لای حرف هایش متوجه شدند پدرش رفتار مناسبی با مادرشان نداشته است که همین موضوع باعث شده او در آن زمان که فقط
20 سال بیشتر نداشته و در آغازین سال های جوانی بوده نسبت به رفتارهای پدر کینه به دل بگیرد و در یک شب پاییزی و زمانی که اعضای خانواده به مهمانی در شهر دیگری رفته بودند نقشه قتل پدر را عملی کند.

در آن شب متهم زمانی که با پدرش درگیر می شود چاقویی برداشته و وی را با زدن
ضربه هایی به بدنش از پای درمی آورد. زمانی که به خود می آید تازه می فهمد دست به جنایت زده است. نمی داند با جسدی که کف اتاق افتاده چه کار کند.

بنابراین با گذشت یک ساعت از وقوع جنایت تصمیم عجیبی به ذهنش خطور می کند. او این بار بیل و کلنگ می آورد و کف اتاقی که پدر را در آنجا کشته بوده حفر می کند و جسد را با همان لباس و شلوار خانگی که به تن داشته به درون گودال حفر شده می اندازد و در آنجا دفن می کند. بعد بلافاصله با ریختن خاک گودال را پر می کند و دوباره موزائیک ها را در آنجا می گذارد و مثل روز اولش می کند. بعد لکه های خون روی زمین را پاک می کند.

روز بعد با آمدن اعضای خانواده وانمود می کند که پدر از خانه رفته و دیگر بازنگشته است. او همراه اعضای خانواده شروع به جست وجو برای یافتن پدر می کند و حتی همراه آنها به اداره پلیس رفته و گمشدن پدر را خبر می دهد.

چند ماه بعد که پدر خانواده پیدا نمی شود، مادر تصمیم می گیرد خانه را بفروشد و به مکان دیگری بروند. متهم به قتل از ترس این که مالک جدیدخانه متوجه دفن جسد شود، در غیاب خانواده دوباره اتاق را حفر می کند و جسد پدر را پس از چند ماه از آنجا خارج کرده و شبانه با انداختن درون گونی به یک چاه متروکه در اطراف شهر منتقل کرده و در آنجا دفن می کند و حتی در چاه را هم با سیمان می بندد و فقط نشانه ای روی آن می گذارد تا مشخص شود او را در آنجا دفن کرده و پس از بازگشت به خانه موزائیک های اتاق را دوباره سر جایش می گذارد. بعد از چند هفته آنها خانه را می فروشند و به مکان دیگری می روند. متهم هر پنجشنبه به مقابل چاه متروکه می رفته تا متوجه شود کسی جسد را از آنجا خارج کرده یا نه و در این 9 سال راز جنایت را پنهان نگه می دارد.

با گذشت 9 سال و زمانی که با برادر کوچک ترش مشاجره می کند راز این جنایت برملا می شود. با توجه به گفته های متهم که بشدت دچار عذاب وجدان شده بود، کارآگاهان جنایی برای یافتن جسد به چاه متروکه ای که اوگفته بود اعزام شدند و توانستند بقایای اسکلت و بخشی از لباس و شلوار مقتول را که درون چاه مانده بود را کشف کنند.

زمانی که باقیمانده لباس و شلوار مقتول را به همسر وی نشان دادند او تائید کرد که همین لباس و شلوار را آخرین باری که شوهرش را دیده به تن داشته است.

بقایای اسکلت کشف شده در اختیار کارشناسان پزشکی قانونی قرار گرفت که مشخص شد جنازه متعلق به همان مرد گمشده است. به این ترتیب راز این جنایت که 9 سال در قلب پسرخانواده پنهان مانده بود، فاش شد و او روانه زندان شد.

*جام جم
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار