علیرضا و سپیده تصمیم گرفتهاند زندگی مشترک خود را که تازه شروع شده، برای همیشه به پایان برسانند. آنها پس از دو سال در عقد بودن راهی دادگاه خانواده شدند و بهخاطر پیشنهاد پدر سپیده دادخواست جدایی دادهاند. علیرضا دوست نداشت پیش پدر سپیده کار کند و سپیده هم نمیتوانست این مخالفت را تحمل کند. حالا آنها روبهروی قاضی عموزادی رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده نشسته و منتظرند قاضی، پرونده آنها بررسی کند. پس از چند لحظه قاضی از آنها میپرسد: چرا پس از دو سال عقد تصمیم به جدایی گرفتید؟
شهدای ایران:مرد جوان در پاسخ به قاضی می گوید: از روز اولی که با سپیده آشنا شدم، شروع می کنم. آن روز با دوستانم به یک رستوران رفته بودیم که برای اولین بار چشمم به سپیده افتاد و یک دل نه صد دل عاشقش شدم. بعد از آن بود که از سپیده خواستم بیشتر با هم آشنا شویم. بعد از ارتباط بیشتر با سپیده متوجه شدم از خانواده پولدار و ثروتمندی است. پدرش یک دامداری داشت و وضع مالی اش خیلی خوب بود. سپیده هم تنها دختر خانواده بود و یک برادر داشت که در خارج از کشور تحصیل می کرد. از روز اول ارتباطم با سپیده رسمی شد و او مرا به عنوان خواستگار به خانواده اش معرفی کرد. آنها کلی شرط و شروط برای من گذاشتند و سعی می کردند به هر طریقی، مانعی سر راه من قرار دهند. هر بار یک حرفی می زدند و پیشنهادی می دادند. من هم همیشه مجبور بودم تمام دستوراتشان را اجرا کنم. جرات نه گفتن نداشتم و همیشه هرچه می گفتند بی چون و چرا قبول می کردم.
او ادامه می دهد: تا این که بالاخره با خانواده ام به خواستگاری سپیده رفتیم و با هر سختی بود به عقد یکدیگر درآمدیم. بعد از عقد هم باز خانواده سپیده برای من شرط و شروط می گذاشتند و اگر قبول نمی کردم تهدید می کردند که طلاق سپیده را از من می گیرند. خود سپیده هم می گفت نمی تواند روی حرف خانواده اش حرف بزند. من هم به خاطر علاقه زیادی که به سپیده داشتم همه آنها را قبول می کردم. تا این که چند ماه پیش من و سپیده تصمیم گرفتیم جشن عروسی مان را برگزار کنیم و سر خانه و زندگی مان برویم. اما به خاطر شرط و شروط های مختلف پدر سپیده و خانواده اش جشن عروسی مان عقب می افتاد. تا جایی که زندگی مشترک برایمان به یک رویا و آرزو تبدیل شده بود. بالاخره همه چیز فراهم شد و خانواده سپیده هم قبول کردند که ما با هم عروسی کنیم. اما این پایان ماجرا نبود. درست زمانی که همه چیز داشت خوب پیش می رفت و ما هم داشتیم کارهای عروسی را انجام می دادیم، پدر سپیده حرفی زد که دیگر نتوانستم تحمل کنم. با او بشدت دعوا کردم و تصمیم گرفتم از سپیده جدا شوم. پدر سپیده از من خواست برای کار به دامداری اش بروم و پیش او کار کنم. در صورتی که من از کار در چنین محل هایی بیزارم و خودم در یک شرکت معتبر مشغول به کار هستم. اما پدر سپیده می گوید تا زمانی که در دامداری اش مشغول به کار نشوم به هیچ عنوان با عروسی مان موافقت نمی کند. من هم بشدت با این موضوع برخورد کردم تا جایی که رودر روی پدرزنم ایستادم و گفتم دخترتان را طلاق می دهم. حالا هم علی رغم میل باطنی ام می خواهم برای همیشه از سپیده جدا شوم. زندگی در کنار این زن آینده خوبی برای من ندارد.
وقتی صحبت های این مرد تمام می شود قاضی رو به زن می کند و از او می پرسد: شما هم با طلاق موافق هستید؟
زن جوان می گوید: من هم علیرضا را خیلی دوست دارم ولی دیگر نمی توانیم در کنار هم زندگی کنیم. او و خانواده من مرتب با هم درگیر هستند و من هم نمی توانم طرف هیچ کدام را بگیرم. علیرضا اگر همان قدر که می گوید مرا دوست داشت، قبول می کرد که پیش پدرم کار کند. خودش می داند که پدر من با وجود سختگیری هایش دل رئوفی دارد و اگر علیرضا پیش او کار کند او هم در زندگی و کار به او می رسد و از همه لحاظ تامینش می کند. پدرم اگر می گوید علیرضا به دامداری او برود و کار کند، برای این است که به همین بهانه، بخشی از پول و ثروتش را در اختیار ما بگذارد و هوای زندگی ما را داشته باشد. اما علیرضا این را نمی فهمد و مرتب بهانه گیری می کند. راستش من هم از این درگیری ها خسته شدم و می خواهم زندگی مشترکی که هنوز شروع نشده را تمام کنم.
با پایان صحبت های این زوج، قاضی به آنها مهلت می دهد تا بیشتر فکر کنند و رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول می کند.
خانواده ها نباید دخالت کنند
دکتر حسن عشایری، روان شناس درباره تاثیر دخالت خانواده ها در طلاق می گوید: به نظر من خانواده ها نباید چه از سر دلسوزی و چه دخالت، خود را در وارد مسائل خانوادگی فرزندانشان کنند و به خاطر احساساتشان یک زندگی را هم بپاشند. بلکه باید سعی کنند برای حل اختلافات فرزندانشان اصولی رفتار کنند و راه حل های امیدوارکننده پیش پای آنها قرار دهند. معمولا یکی از اصلی ترین علت های طلاق، دخالت خانواده های زن و مرد در زندگی خصوصی آنهاست. زمانی که زن و مرد با هم دچار اختلاف می شوند دخالت های بی جا می تواند به این اختلاف ها دامن بزند. حالا در این میان دخالت های خانواده زن نقش بیشتری را ایفا می کند. اگر قبل از ازدواج شناخت مقدماتی وجود نداشته باشد و ازدواج صورت گیرد، اساس خانواده دارای استحکام لازم نبوده و با هر عامل خارجی از جمله دخالت های اطرافیان امکان فروپاشی آن را فراهم می آورد.
بنابراین باید در عین اهمیت دادن به احساسات اولیه با چشم باز به ازدواج نگاه کرده و از همان ابتدای زندگی الگویی برای ادامه دار شدن آن پیدا کنند. نداشتن الگویی برای شروع زندگی سبب دخالت اطرافیان می شود. اصولا خانواده ها و تربیت خانوادگی در تشکیل زندگی، بسیار موثر است. در این میان اختلاف طبقاتی یکی از عللی است که سبب تفاوت در تربیت خانوادگی و دخالت های والدین و در نهایت از هم پاشیدگی خانواده ها می شود. برخی خانواده ها با عنوان راهنمایی و از سر دلسوزی در مسائل خانوادگی فرزندان خود دخالت می کنند و چه بهتر که به جای راهنمایی یک جانبه، فرزندان خود را برای راهنمایی اصولی به مشاوره معرفی کنند. بنابراین جوانان نباید با یک نگاه ظاهری با ازدواج مواجه شوند و با توجه بیشتر و فارغ از احساسات زودرس به ازدواج بیندیشند تا کمتر بتوانند به دخالت اطرافیان بها دهند.
او ادامه می دهد: تا این که بالاخره با خانواده ام به خواستگاری سپیده رفتیم و با هر سختی بود به عقد یکدیگر درآمدیم. بعد از عقد هم باز خانواده سپیده برای من شرط و شروط می گذاشتند و اگر قبول نمی کردم تهدید می کردند که طلاق سپیده را از من می گیرند. خود سپیده هم می گفت نمی تواند روی حرف خانواده اش حرف بزند. من هم به خاطر علاقه زیادی که به سپیده داشتم همه آنها را قبول می کردم. تا این که چند ماه پیش من و سپیده تصمیم گرفتیم جشن عروسی مان را برگزار کنیم و سر خانه و زندگی مان برویم. اما به خاطر شرط و شروط های مختلف پدر سپیده و خانواده اش جشن عروسی مان عقب می افتاد. تا جایی که زندگی مشترک برایمان به یک رویا و آرزو تبدیل شده بود. بالاخره همه چیز فراهم شد و خانواده سپیده هم قبول کردند که ما با هم عروسی کنیم. اما این پایان ماجرا نبود. درست زمانی که همه چیز داشت خوب پیش می رفت و ما هم داشتیم کارهای عروسی را انجام می دادیم، پدر سپیده حرفی زد که دیگر نتوانستم تحمل کنم. با او بشدت دعوا کردم و تصمیم گرفتم از سپیده جدا شوم. پدر سپیده از من خواست برای کار به دامداری اش بروم و پیش او کار کنم. در صورتی که من از کار در چنین محل هایی بیزارم و خودم در یک شرکت معتبر مشغول به کار هستم. اما پدر سپیده می گوید تا زمانی که در دامداری اش مشغول به کار نشوم به هیچ عنوان با عروسی مان موافقت نمی کند. من هم بشدت با این موضوع برخورد کردم تا جایی که رودر روی پدرزنم ایستادم و گفتم دخترتان را طلاق می دهم. حالا هم علی رغم میل باطنی ام می خواهم برای همیشه از سپیده جدا شوم. زندگی در کنار این زن آینده خوبی برای من ندارد.
وقتی صحبت های این مرد تمام می شود قاضی رو به زن می کند و از او می پرسد: شما هم با طلاق موافق هستید؟
زن جوان می گوید: من هم علیرضا را خیلی دوست دارم ولی دیگر نمی توانیم در کنار هم زندگی کنیم. او و خانواده من مرتب با هم درگیر هستند و من هم نمی توانم طرف هیچ کدام را بگیرم. علیرضا اگر همان قدر که می گوید مرا دوست داشت، قبول می کرد که پیش پدرم کار کند. خودش می داند که پدر من با وجود سختگیری هایش دل رئوفی دارد و اگر علیرضا پیش او کار کند او هم در زندگی و کار به او می رسد و از همه لحاظ تامینش می کند. پدرم اگر می گوید علیرضا به دامداری او برود و کار کند، برای این است که به همین بهانه، بخشی از پول و ثروتش را در اختیار ما بگذارد و هوای زندگی ما را داشته باشد. اما علیرضا این را نمی فهمد و مرتب بهانه گیری می کند. راستش من هم از این درگیری ها خسته شدم و می خواهم زندگی مشترکی که هنوز شروع نشده را تمام کنم.
با پایان صحبت های این زوج، قاضی به آنها مهلت می دهد تا بیشتر فکر کنند و رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول می کند.
خانواده ها نباید دخالت کنند
دکتر حسن عشایری، روان شناس درباره تاثیر دخالت خانواده ها در طلاق می گوید: به نظر من خانواده ها نباید چه از سر دلسوزی و چه دخالت، خود را در وارد مسائل خانوادگی فرزندانشان کنند و به خاطر احساساتشان یک زندگی را هم بپاشند. بلکه باید سعی کنند برای حل اختلافات فرزندانشان اصولی رفتار کنند و راه حل های امیدوارکننده پیش پای آنها قرار دهند. معمولا یکی از اصلی ترین علت های طلاق، دخالت خانواده های زن و مرد در زندگی خصوصی آنهاست. زمانی که زن و مرد با هم دچار اختلاف می شوند دخالت های بی جا می تواند به این اختلاف ها دامن بزند. حالا در این میان دخالت های خانواده زن نقش بیشتری را ایفا می کند. اگر قبل از ازدواج شناخت مقدماتی وجود نداشته باشد و ازدواج صورت گیرد، اساس خانواده دارای استحکام لازم نبوده و با هر عامل خارجی از جمله دخالت های اطرافیان امکان فروپاشی آن را فراهم می آورد.
بنابراین باید در عین اهمیت دادن به احساسات اولیه با چشم باز به ازدواج نگاه کرده و از همان ابتدای زندگی الگویی برای ادامه دار شدن آن پیدا کنند. نداشتن الگویی برای شروع زندگی سبب دخالت اطرافیان می شود. اصولا خانواده ها و تربیت خانوادگی در تشکیل زندگی، بسیار موثر است. در این میان اختلاف طبقاتی یکی از عللی است که سبب تفاوت در تربیت خانوادگی و دخالت های والدین و در نهایت از هم پاشیدگی خانواده ها می شود. برخی خانواده ها با عنوان راهنمایی و از سر دلسوزی در مسائل خانوادگی فرزندان خود دخالت می کنند و چه بهتر که به جای راهنمایی یک جانبه، فرزندان خود را برای راهنمایی اصولی به مشاوره معرفی کنند. بنابراین جوانان نباید با یک نگاه ظاهری با ازدواج مواجه شوند و با توجه بیشتر و فارغ از احساسات زودرس به ازدواج بیندیشند تا کمتر بتوانند به دخالت اطرافیان بها دهند.