شهدای ایران shohadayeiran.com

فرمانده، که از سویی به سوی دیگر می رفت، صدا زد: « دو نفر رزمنده با حال برای آن تپه می خواهم و اشاره کرد به تپه ای که تیر بار دشمن در حال شلیک به طرف نیروها بود.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA

سرویس اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ پشت خاک ریز ها را، با بیل نظامی همراه، گود کرده و با چند عدد گونی پر از خاک، جان پناهی برای خودمان درست کردیم . « به چهره بچه ها نگاه کردم، صورت ها پر از غبار و خاک بود، لباس ها همه کثیف و خاکی، ناگهان در میان چهره ها، صورتی آشنا به چشمم آمد ، او موسی بود. خوشحال شدم. او هم که تازه متوجه من شده بود، گفت: « جواد تو هنوز زنده ای ؟ » و من سرم را تکان دادم و گفتم : « به لطف خدا. »

فرمانده، که از سویی به سوی دیگر می رفت، صدا زد: « دو نفر رزمنده با حال برای آن تپه می خواهم  و اشاره کرد به تپه ای که تیر بار دشمن در حال شلیک به طرف نیروها بود. من که تا آن لحظه ، حضور موثری در آن عملیات نداشتم، وسوسه شدم که یکی از آن دو نفر باشم. با صدای بلند گفتم: « اگر یک کم بی حال باشد ، اشکالی دارد ؟ »

موسی مات ومبهوت مرا نگاه کرد و من هم با شوق او را. بالاخره، « موسی از جایش بلند شد و من هم پشت سرش از شیاری ، به طرف تپه ای که عراقی ها بالای آن بودند شروع به دویدن کردیم . صدای ویژ ویژ رد شدن گلوله های دشمن از بالای سرمان ، بر سرعت گام هایمان می افزود، دل به خدا بسته بودیم و پیش می رفتیم . »

هنوز چند دقیقه ای از خاموش شدن سنگر تیر بار بالای تپه نگذشته بود که جواد نیز با این ذکر به خاموشی ابدی گرایید: « مولای من، اکنون که براین بنده سرا پا تقصیر منت نهادی و او را لیاقت دادی تا در صف « الذین قتلوا فی سبیل الله ... » قرار گیرد و او را در بوته آزمایش جنگ قرار دادی ، عرضه می داریم ، یا الهی ، بیرون آمدن از این بوته آزمایش میسر نیست مگر با لطف تو. سید من ، همه ما را نجات ده که سرمایه ای جز دعا نداریم ، همه آزمایش خواهند شد. برادران ، سلاح به زمین افتاده سرد مرا ، با حرکت خود و تداوم خط حضرت امام ( ره ) ، گرم کنید. » 

 


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار