به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ شهید«عبدالرضا سوری» درنخستین روز فروردین 1335 درروستای فهرومند،شهرستان نهاوند متولد شد. او دوران تحصیل خود را در زادگاهش طی کرد و در سال 1352در سن هفده سالگی وارد ارتش شد. شهید سوری مدت 675 روز درجبهه حضور داشت وخاطرات زیادی همراه خودداشت.
خاطره زیرمربوط به عملیات بیت المقدس و آزاد سازی خرمشهر است که درپی می آید.
روزهای دشوار و سرنوشتسازی را پشت سر گذاشتهایم و در طول این مدت، یعنی ده روز تمام، هر روز شاهد پاتک جدیدی از سوی متجاوزین شکست خورده عراقی در یک منطقه از عملیات بیتالمقدس بودهایم و خوشبختانه در همه این پاتکها دشمن با قبول ضایعات و تلفاتی تازهتر، دست از پا درازتر به مواضع خود بازگشته است.
محور شلمچه ـ خرمشهر بیش از مناطق دیگر موردحمله و پاتکهای شدید دشمن بوده است و واحدهای مختلف ارتش و سپاه و بسیج در این منطقه به مقاومتی سترگ و ستودنی برخاستهاند و پوزه بعثیون را به خاک مالیدهاند.
این ده روز همچنین میتواند دهه مقاومت و ایثار و حماسه آفرینی نام بگیرد. مقاومت و ایثار و حماسه آفرینی نیروهائی که نمیخواهندخاک وطن را زیر چکمههای مزدوران عراقی و تحت تجاوز و اشغال سرسپردگان امپریالیزم شرق و غرب ببینند.
بچهها به راستی که در این روزها حماسه آفریدند و نشان دادند که آمادهاند برای بیرون راندن دشمن متجاوز، جان فدا نمایند. چنان که ثابت هم کردند و ما طی این روزهای حماسه و خون عزیزانی را از دست دادیم که آنها به آرزویشان رسیدند و سعادت شهادت یافتند و ما را در نبود خویش وظیفهای سنگینتر از پیش سپردند که میبایست انشاءالله با آزادسازی خرمشهر عزیز ثابت کنیم که پاسدار خون این عزیزان وفادار بودهایم و هستیم و خواهیم بود.
از امروز که دوباره شروع به نوشتن یادداشتهایم میکنم و میکوشم حوادث مهم روزهای خون و آتش گذشته را در ذهن زنده کنم، زمزمه ادامه مرحله سوم عملیات بیتالمقدس را میشنویم، چرا که تا امروز در حقیقت به خاطر ضد حملههای توقف ناپذیر بعثیون، تنها به مقاومت و ایستادگی و حفظ مواضعی که تا امروز و تا این مرحله از پیروزیهای غرور آفرین عملیات، آزاد کردهایم، مشغول بودهایم و مسلماً این مقاومتها و تحکیم مواضع برای ادامه مرحله سوم، امری انکارناپذیر بوده است و همین مسائل سبب گردیده فرصت لازم و شایسته برای ادامه عملیات آنچنان که باید و شاید پیش نیاید.
البته این به آن دلیل نیست که حالا عراقیها دست از پاتکهای خود برداشتهاند و ما با آسودگی کار را ادامه خواهیم داد. خیر. هماکنون نیز که این یادداشتها را مینویسم، باران گلوله از هر دو جانب باریدن دارد. ولی فرماندهان به این نتیجه رسیدهاند که بالاخره باید کار را یکسره کرد، به خصوص که روحیه بالا و ایمان محکم بچهها، تنها حمله را میطلبد و همه خواستار ادامه نبرد و بیرون راندن بعثیون از خاک میهن اسلامیمان هستیم.
دراین چند روزه، در فرصتهائی که پیش آمده است، مسائل و تحلیلهائی درخصوص پاتکهای شدید عراقیها از فرماندهانمان شنیدهایم که تعمق در آنها میتواند دلیل خودکشیهای پیاپی بعثیون را بیان نماید. شکی نیست که عراقیها طی پاتکهائی که داشتهاند، هربار تلفات و ضایعات و صدمات فراوانی را متحمل شدهاند و مسلماً تمامی پاتکهای خود را در در نظر داشتن مواضع نفوذ ناپذیر و قدرت رزمندگی بسیار بالای نیروهای ما آغاز کردهاند، آنها در این اواخر ضرب شستهای زیادی از نیروهای دلاور اسلام چشیدهاند و بنابر این خوب میدانند و میدانستهاند که این پاتکها به نتیجه نخواهد سید و جز شکستهای مفتضحانه دیگر، برای آنها چیزی در بر نخواهد داشت و این سئوال پیش میآید که پس این همه تلفات و خسارات را برای چه منظور متحمل شدهاند؟
اولین منظورصدام از این دیوانگی محض، بدون شک تبلیغات بینالمللی است و بی مناسبت نیست که این روزها از همه جای دنیا فریاد صلح خواهی و آتش بس برخاسته است و صدام با استفاده از بلدنگوهای تبلیغاتی اربابان خود، دست به دامان جهان شده است و ضمن معرفی کردن خود به عنوان یک صلح طلب! اعلام داشته که آماده پذیرفتن آتشبس میباشد و به همین خاطر است که میبینیم تمامی آن مراکز به اصطلاح امنیت و صلح جهانی! که تاکنون در مقابل انواع و اقسام تجاوزات و جنایات صدام جلاد قفل سکوت بر لب زده بودند و به قول قدیمیها، «لالمانی»گرفته بودند، حالا عین کودکانی تازه سال، زبان باز کردهاند و اظهار فضل میفرمایند که این جنگ خطرناک است و باید آن را متوقف کنید! آری صدام این ده روز خون و آتش را که طی آن هزاران عراقی فریب خورده کشته و مجروح شدهاند، برای چنین منظوری برپاداشته بازیهای بینالمللی و مراکز امنیت! و غیره به اشاره ابرقدرتها برپا هستند و تصمیم میگیرند و همانگونه که در آغاز تجاوزها و آدمکشیهای سفاکانه صدام چشمهای خود را بسته بودند و همه چیز را نادیده گرفتند، بهتر است حالا هم چشمها را ببندند و بگذارند ما هم احقاق حق کنیم.
ازدیگر هدفهای صدام دراین چند روزه، متمرکرکردن عمده نیروهای خود در داخل خرمشهر و استحکام مواضع در این شهر تحت اشغال و همچنین ایجاد استحکامات و مواضع لازم در آن سوی مرز و کارون و حاشیه بصره است زیرا او خوب میداند ایرانیان برای رشه کن کردن نیروهای متجاوز او برخاستهاند و دیر یا زود آنها را از خرمشهر هم بیورن خواهند ریخت و این سیل خروشان و مصمم همه چیز را در سر راه خود خواهد کوبید و اگر قرار باشد، بصره را نیز آزاد خواهد کرد.
به هرحال چنانکه شنیده میشود ظرف یکی دو روز آینده به امید خدا نیروهای رشد و توفنده ما مرحله سوم عملیات بیتالمقدس را به قصد و هدف آزادسازی خرمشهر مظلوم ادامه خواهند داد و این در حالی است که عراق اکثریت قریب به اتفاق نیروهای خود را به داخل شهر کشیده، واحدهائی را نیز در منطقه شلمچه متمرکز کرده است.
در روزهائی که گذشت، ما دو سه روز نیز در منطقه «ایستگاه حسینیه» مستقر شدیم تا با تکمیل تجهیزات و تدارکات، خود را برای ادامه عملیات مرحله سوم آماده کنیم. روز 61.2.27 نیروهای ما با یورشی دلاورانه «پاسگاه کوشک» و مناطق اطراف آنرا نیز آزاد کردند و از لوث صدامیان مزدور پاکسازی نمودند و بدین ترتیب اینک همه چیز برای حرکتی تاریخساز آماده است.
اول و دوم خرداد 61 از فرمانده گردان میشنوم که ادامه مرحله سوم عملیات بیتالمقدس امشب آغاز خواهد شد. پیش او آمدهام که اگر موافقت کند، به همراه چندتن دیگر از بچهها که سخت مشتاق شرکت در عملیات هستند، داوطلبانه به خطوط مقدم برویم ولی فرمانده طبق معمول و با بیانی قانع کننده، ضمن بر شمردن وظیفه سنگینی که ما در حالت احتیاط و پشتیبانی بر عهده داریم و ذکر این مطلب که بحمدالله در خطوط مقدم به اندازه کافی نیرو داریم، مرا منصرف میکند و در نهایت راضی میشود که از لحظه شروع عملیات با بچههای مخابرات باشم و بتوانم ضمن یاری آنها از آنچه در خطوط مقدم میگذرد، آگاه شوم.
پیشبچهها بر میگردم، همه حرفها در مورد عملیاتی که بزودی آغاز خواهد شد دور میزند. بچهها دورهام میکنند. برایشان میگویم که عملیات امشب شروع خواهد شد. خوشحالی دوستان از شنیدن این خبر زایدالوصف است. دل توی دلم نیست.
ندای غریبی در من فریاد میزند که طی این عملیات خرمشهر آزاد خواهد شد. دلم میخواهد این ندا را من هم در میان بچهها فریاد بزنم، ولی احساس دیگری که برایم غریبه است مرا از گفتن و فریاد زدن باز میدارد. چقدر دلم میخواهد جزء اولین افرادی باشم که پا به خاک آزاد شده خرمشهر میگذارند. دلم میخواهد خاک داع و تفته خرمشهر را بوسهباران کنم و آزادیش را تبریک بگویم.
همه اینها را به فرمانده گفتهام. کاش میشد و کاش اجازه میداد که میرفتم. چقدر هوای رفتن دارم.
ساعت 21:30 روز اول خردادماه 61، ندای الهام بخش و حرکت دهنده «یا محمدبن عبدالله(ص)» آغاز عملیات را اعلام مینماید و به دنبال آن واحدهای مختلف طی برنامههای تنظیم شده حرکت وپیشروی را آغاز میکنند.
مقاومت شدید و در عین حال مذبوحانه صدامیان درآغاز عملیات خیلی زودتر از آنچه تصور میکنیم در هم شکسته میشود و در حالی که با چند نفر از بچههای مخابرات زیر لب دعا میکنیم و دلهایمان بیتابانه میتپد، میشنویم که ساعت 2 بعد از نیمه شب اولین خاکریز عظیم و مستحکم دشمن که ارتفاعی بیش از سه متر داشته است را همرزمانمان در نبردی دلاورانه تسخیر میکنند و فریب خوردگان صدامی شکست خورده و نالان فرار را بر قرار ترجیح میدهند.
ساعت سه بعد از ظهر روز دوم خرداد 61، بالاخره حلقه محاصره خرمشهر تکمیل میشود و مزدوران بعثی جان به دربرده از یورشهای بیامان کفر ستیزان، به داخل شهر میگریزند تا با دیگر همکیشان خود سرنوشتی محتوم و خودساخته را آماده شوند.
ساعت چهار بعد از ظهر، خبر محاصره خرمشهر از رادیو در سراسر میهن اسلامی طنین میاندازد و فریاد تکبیر مواضع نیروهای پشتیبانی و احتیاز را در بر میگیرد.
درگیری در اطراف خرمشهر به شدت ادامه مییابد و به نظر میرسد شکست خوردگان بعث با شدت بخشیدن به جنگ در اطراف شهر، میکوشند از آزادسازی سریع خرمشهر توسط نیروهای کوبنده اسلام جلوگیری نمایند تا در فرصتی که با ادامه این مقاومت بی ثمر برای آنها و نیروهای مستقر در شهر پیش میآید، بتوانند در صورت لزوم فرار نمایند.
دقایقی بعد مژده شیرین آزادسازی و تصرف گمرک خرمشهر را میگیریم و دقایقی بعد«پل نو» که میتوانست برای عقبنشینی و گریز نیروهای شکست خورده عراقی مفری باشد، توسط رزمندگان سلحشور ما آزاد میشود و راه فرار دشمن از این مسیر به کلی بسته میشود.
شب را هیجان و شور و حرارت بسیار به صبح میرسانیم و بچهها با شور و حالی وصف ناشدنی دست به دعا برمیدارند و پیروزی نهائی همرزمانمان را از خدا میطلبند. با این که بیش از بیستوچهار ساعت است که از اشتیاق و شور و حرارت پیروزیهای پیاپی سربازان سلحشور و دلاورمان بیدارم احساس خستگی نمیکنم و هنوز آرزو میکنم ایکاش میتوانستم پا به پای پیروزی آفرینان اسلام لحظه به لحظه پیشروی و نبرد را همراهی نمایم.
کف سنگر دراز میکشم و چشم به آسمان میدوزم. به مواضع آزاد شده فکر میکنم و میکوشم تصویر قبل از جنگ این مناطق را در ذهن زنده کنم. گمرک خرمشهر، این گمرک در روزهای قبل از جنگ تحمیلی با سالنهای عظیم و مالامال از انواع کالاها به نوبه خود یکی از بزرگترین انبارهای خاورمیانه به شما میرفت. درخلال جنگ تحمیلی شنیدهام که مزدوران و چپاولگران بعثی در همان اولین روزهای اشغال خرمشهر، کالاهای این گمرک را مغولوار غارت کردهاند و اموال آن را از اتومبیلهای آخرین مدل تازه تخلیه شده گرفته تا انواع و اقسام کالاهای لوکس و خواربار و ... به (بصره) منتقل نمودهاند و چهره کریه دیگری از زشتکاریهای خود را به نمایش گذاشتهاند. راستی گمرک خرمشهر حالا د چه شرایطی است؟ خرمشهر در چه شرایطی آزاد خواهد شد؟ به یاد پادگان حمید و هویزه میافتم و حقایقی تلخ و دردناک که از ویرانی این مناطق شنیدهایم. وای اگر قرار باشد خرمشهر هم با چنین سرنوشتی همراه باشد. خواب مرا میرباید.
سوم خردادماه 61
طلایهداران پیروز اسلام از پل نو میگذرند و در اطراف اروند رود با درهم کوبیدن آخرین مقاومتهای نیروهالی بازمانده عراقی، منطقه را متصرف میشوند.
صدامیان دراینجا نیز یکی از چهرههای زشت و مزورانه خود را به نمایش میگذارند و میشنویم که درحین عقب نشینی به داخل شهر،؛ مهمات ادواتی را که قادر به بردن آنها نیستند، با جنونی ناشی از ضربههای پیاپی و شکستهای مداوم، به آتش کشیدهاند.
در طول روز، درگیری با شدت و ضعفی متغیر در اطراف خرمشهر ادامه دارد و در این میان گروه گروه از فریب خوردگانی که طی آزمایشی دشوار، گویا برسرعقل آمدهاند، خود را به نیروهایی ما تسلیم میکنند.
مواضع اطراف خرمشهر را دشمن توسط توپخانه دور برد زیر آتش دارد ولی آنچه مستمر و با صدائی رساتر از فریاد توپخانه دشمن، حتی دردنیا میپیچد، خبرهای غرور آفرین و ستایش برانگیز پیروزیهای پیاپی رزمندگان دلاورمان در ادامه مرحله سوم عملیات بیتالمقدس است.
شب از راه رسیده است در حالی که دلهای همه ما در خرمشهر میتپد و در اندیشه رشادت و پایمردی نیروهای پیکارگری هستیم که آزادسازی خرمشهر را کمر همت بستهاند و اینک در اطراف این شهر حماسه آفرین، نبردی پیگیر و بیامان را برای درهم نوردیدن آخرین مواضع صدامیان ادامه میدهند و شکست خوردگان مستاصل عراقی نیز مذبوحانه و دورادور مواضع اطراف شهر و پل نو و جاده خرمشهر ـ شلمچه را زیر آتش دارند و همه چیز نشان میدهد که این آخرین تلاشهای بیهوده متجاوزانی است که عمرشان در این خطه بر سر رسیده است و باید بپذیرند که رفتنی و نابود شدنی هستند.