حمود در خرداد سال 66 پس از ماموریت آخر خود در سوریه به شهادت رسید، پیکر پاک وی که از اسطوره های 45 روزه مقاومت خرمشهر است، پس از تشییع با شکوه در شهر اهواز به خاک سپرده شد.
به گزارش شهدای ایران، شهید محمدرضا ربیعی زاده(حمود) متولد سال 1339 در خرمشهر و از جمله نخستین کسانی بود که به همراه سه نفر دیگر به فرماندهی شهید رضا دشتی برای شناسایی به خرمشهر اشغال شده وارد شد.
حمود از نیروهای اطلاعات عملیات بود که از مرز سوریه وارد عراق می شد و با شجاعت تمام و سربلندی، ماموریت های خود را به خوبی انجام می داد.
شهید محمد جهان آرا به پاس شجاعت حمود و پس از ماموریت شناسایی توسط وی، این شهید والا مقام را مفتخر به پوشیدن لباس سپاه کرد.
حمود در خرداد سال 66 پس از ماموریت آخر خود در سوریه به شهادت رسید، پیکر پاک وی که از اسطوره های 45 روزه مقاومت خرمشهر است، پس از تشییع با شکوه در شهر اهواز به خاک سپرده شد.
خودسازی، اخلاص و اخلاق حسنه حمود که از اسطوره های 45 روز مقاومت خرمشهر است، هرگز از خاطر دوستان و همرزمان او پاک نمی شود.
** شجاعت حمود در مقابله با دشمن
محمد سبز غلامی از رزمندگان دفاع مقدس و همرزم شهید حمود ربیعی به خبرنگار اجتماعی ایرنا می گوید: حمود روزی تعریف کرد که زمان جنگ، خط اول را تسخیر کرده و وارد جمع عراقی ها شدیم، جایی دیدم یک بسیجی مسلح بسیار جوان مقابل یک عراقی بلند قد و قوی هیکل بدون اسلحه ایستاده و نزدیک است که درگیر شوند.
من رسیدم، اسلحه خود را انداخته و به عراقی گفتم، بیا جلو با من درگیر شو.
پس از آن در حالیکه با یک دست عراقی را گرفته بودم، با دست دیگر خمپاره ای را که عراقی برای شلیک به سمت نیروهای ایرانی آماده کرده بود، به سمت عراقی ها برگرداندم.
گلوله ها را در قبضه می انداختم و زمان شلیک سر او را نزدیک آن می آوردم اما چون هیکلی قوی داشت، با مقاومت، خود را دور می کرد.
یکباره متوجه شدم، سر عراقی بر اثر برخورد زیاد با قبضه خمپاره متلاشی شده است.
ما خط را گرفتیم و آنجا مستقر شدیم، آن عراقی کسی بود که در شب عملیات با شلیک خمپاره به سمت بچه ها، تعدادی را به شهادت رسانده بود.
** حمود مردی بزرگ و معلم اخلاق
امیر خطیب زاده از دیگر همرزمان این شهید می گوید: از حمود هرچه بگویم، کم است، باید کسی متولی شود تا کتابی از ویژگی ها و برجستگی های اخلاقی او را به نگارش درآورد.
او معلم اخلاق، تدین، تقوی،خودسازی و شجاعت بود.
مردی که بزرگی روح در جسم کوچک وی جا نمی گرفت، انگار برای تدریس چگونه زندگی کردن و چگونه رفتن آفریده شده بود.
افتخار ما این بود که پس از فتح خرمشهر در انتظامات شهر که در جاده کمربندی مستقر بود، با حمود بودیم.
حدود یک سال با او زندگی کردم، همیشه گفته ام، من جوانی خام بودم اما در سپاه خرمشهر پخته شدم، هرچند امروز خیلی از این مسیر دور شدم ولی حمود نقش بزرگی در تربیت من داشت.
پس از فتح خرمشهر، وظیفه پاکسازی شهر از مهمات و گلوله های عمل نکرده و حفاظت آن بر عهده ما بود.
حمود و دیگر برادران از جمله شهید سیدمحمد علی موسوی، عبدالخالق امینیان فر، وهاب خاطری و بسیاری از دوستان دیگر مشهور به «یاران کمربندی» به توصیه حمود، برنامه خودسازی را به مرحله اجرا گذاشته بودند.
یکی از این امور، تحریم غذایی یعنی خوردن برنج و گوشت یک بار در هفته بود.
قرائت قرآن را از حمود آموختم، بچه ها مثل پروانه دور او می چرخیدند و از نصایح وی استفاده می کردند.
او هم مانند پدری دلسوز، آموخته های خود را به ما منتقل می کرد.
بسیار ساده و متواضع بود، اخلاق و روح بزرگ حمود او را تبدیل به جزیی از وجود ما کرده بود، وقتی برای ماموریت از جمع ما کنده شد، گویی جزیی از وجود ما را با خود برد.
یکی از تلخ ترین روزهای عمر من، روزی بود که تابوت او را که در سوریه به شهادت رسید، در اهواز بدوش کشیدیم.
** گم شدن نگین انگشتری
سید یزدان میر حبیبی می گوید: بار آخر که حمود می خواست به سوریه برود، آمد رودسر منزل ما، چند روزی ماند، سپس به تهران و بعد به سوریه رفت.
یک انگشتر فیروزه به من یادگاری داد، یکسال انگشتر در دستم بود. یکبار که به همراه دوستان رودسری به مشهد رفته بودیم، در آنجا متوجه شدم نگین انگشتر افتاده و گم شده است.
دقیقا این ماجرا مصادف با روز شهادت حمود در سوریه بود.
** اطاعت محض از ولایت فقیه
عبدالخالق امینیان فر از دیگر دوستان و همرزمان شهید ربیعی زاده می گوید: آنها که از حمود شناخت دارند، می دانند حمود یعنی اخلاص، ایثار، از خودگذشتگی، سراسر وجود حمود محبت وانرژی مثبت به اطرافیان بود.
حمود دوست داشتنی بود و همه را دوست می داشت، او خنده رو و بی غل و غش بود، لباس پاسداری را برای حفاظت واقعی از انقلاب بر تن کرد، وی اطاعت محض از ولی فقیه و فرماندهان بالادست داشت و ماموریت های محوله را به نحو احسن انجام می داد.
حمود از نیروهای اطلاعات عملیات بود که از مرز سوریه وارد عراق می شد و با شجاعت تمام و سربلندی، ماموریت های خود را به خوبی انجام می داد.
حمود در خرداد سال 66 پس از ماموریت آخر خود در سوریه به شهادت رسید، پیکر پاک وی که از اسطوره های 45 روزه مقاومت خرمشهر است، پس از تشییع با شکوه در شهر اهواز به خاک سپرده شد.
خودسازی، اخلاص و اخلاق حسنه حمود که از اسطوره های 45 روز مقاومت خرمشهر است، هرگز از خاطر دوستان و همرزمان او پاک نمی شود.
** شجاعت حمود در مقابله با دشمن
محمد سبز غلامی از رزمندگان دفاع مقدس و همرزم شهید حمود ربیعی به خبرنگار اجتماعی ایرنا می گوید: حمود روزی تعریف کرد که زمان جنگ، خط اول را تسخیر کرده و وارد جمع عراقی ها شدیم، جایی دیدم یک بسیجی مسلح بسیار جوان مقابل یک عراقی بلند قد و قوی هیکل بدون اسلحه ایستاده و نزدیک است که درگیر شوند.
من رسیدم، اسلحه خود را انداخته و به عراقی گفتم، بیا جلو با من درگیر شو.
پس از آن در حالیکه با یک دست عراقی را گرفته بودم، با دست دیگر خمپاره ای را که عراقی برای شلیک به سمت نیروهای ایرانی آماده کرده بود، به سمت عراقی ها برگرداندم.
گلوله ها را در قبضه می انداختم و زمان شلیک سر او را نزدیک آن می آوردم اما چون هیکلی قوی داشت، با مقاومت، خود را دور می کرد.
یکباره متوجه شدم، سر عراقی بر اثر برخورد زیاد با قبضه خمپاره متلاشی شده است.
ما خط را گرفتیم و آنجا مستقر شدیم، آن عراقی کسی بود که در شب عملیات با شلیک خمپاره به سمت بچه ها، تعدادی را به شهادت رسانده بود.
** حمود مردی بزرگ و معلم اخلاق
امیر خطیب زاده از دیگر همرزمان این شهید می گوید: از حمود هرچه بگویم، کم است، باید کسی متولی شود تا کتابی از ویژگی ها و برجستگی های اخلاقی او را به نگارش درآورد.
او معلم اخلاق، تدین، تقوی،خودسازی و شجاعت بود.
مردی که بزرگی روح در جسم کوچک وی جا نمی گرفت، انگار برای تدریس چگونه زندگی کردن و چگونه رفتن آفریده شده بود.
افتخار ما این بود که پس از فتح خرمشهر در انتظامات شهر که در جاده کمربندی مستقر بود، با حمود بودیم.
حدود یک سال با او زندگی کردم، همیشه گفته ام، من جوانی خام بودم اما در سپاه خرمشهر پخته شدم، هرچند امروز خیلی از این مسیر دور شدم ولی حمود نقش بزرگی در تربیت من داشت.
پس از فتح خرمشهر، وظیفه پاکسازی شهر از مهمات و گلوله های عمل نکرده و حفاظت آن بر عهده ما بود.
حمود و دیگر برادران از جمله شهید سیدمحمد علی موسوی، عبدالخالق امینیان فر، وهاب خاطری و بسیاری از دوستان دیگر مشهور به «یاران کمربندی» به توصیه حمود، برنامه خودسازی را به مرحله اجرا گذاشته بودند.
یکی از این امور، تحریم غذایی یعنی خوردن برنج و گوشت یک بار در هفته بود.
قرائت قرآن را از حمود آموختم، بچه ها مثل پروانه دور او می چرخیدند و از نصایح وی استفاده می کردند.
او هم مانند پدری دلسوز، آموخته های خود را به ما منتقل می کرد.
بسیار ساده و متواضع بود، اخلاق و روح بزرگ حمود او را تبدیل به جزیی از وجود ما کرده بود، وقتی برای ماموریت از جمع ما کنده شد، گویی جزیی از وجود ما را با خود برد.
یکی از تلخ ترین روزهای عمر من، روزی بود که تابوت او را که در سوریه به شهادت رسید، در اهواز بدوش کشیدیم.
** گم شدن نگین انگشتری
سید یزدان میر حبیبی می گوید: بار آخر که حمود می خواست به سوریه برود، آمد رودسر منزل ما، چند روزی ماند، سپس به تهران و بعد به سوریه رفت.
یک انگشتر فیروزه به من یادگاری داد، یکسال انگشتر در دستم بود. یکبار که به همراه دوستان رودسری به مشهد رفته بودیم، در آنجا متوجه شدم نگین انگشتر افتاده و گم شده است.
دقیقا این ماجرا مصادف با روز شهادت حمود در سوریه بود.
** اطاعت محض از ولایت فقیه
عبدالخالق امینیان فر از دیگر دوستان و همرزمان شهید ربیعی زاده می گوید: آنها که از حمود شناخت دارند، می دانند حمود یعنی اخلاص، ایثار، از خودگذشتگی، سراسر وجود حمود محبت وانرژی مثبت به اطرافیان بود.
حمود دوست داشتنی بود و همه را دوست می داشت، او خنده رو و بی غل و غش بود، لباس پاسداری را برای حفاظت واقعی از انقلاب بر تن کرد، وی اطاعت محض از ولی فقیه و فرماندهان بالادست داشت و ماموریت های محوله را به نحو احسن انجام می داد.