پروسه جذب رأی زنان و به کل زنانه شدن انتخابات در کشورهای هدف در پروژه نفوذ، در سرتیتر «توانمندسازی زنان» است.
به گزارش شهدای ایران به نقل از وطن امروز، براساس اسناد محرمانه وزارت خارجه آمریکا که در پایگاه ویکیلیکس افشا شده، پیش از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۸۸، گروههای مختلفی از کارشناسان ترک، اوکراینی، دانمارکی و یونانی با ارتباطگیری با یکی از مراکز استراتژیک نظام با واسطهگری آمریکاییها به ایران سفر کردند و کارگاههایی با هدف «کمک انتخاباتی» به یکی از جناحهای مهم پشتپرده فتنه، برگزار کردند.
در همین کارگاهها بود که اولین بار کلیدواژههایی همچون «انتخابات آزاد» و «لزوم نظارت بینالمللی بر انتخابات» در خصوصیترین مرکز تحقیقاتی نظام توسط بدسابقهترین افسران اطلاعاتی دوجانبه مطرح شد.
براساس اطلاعات سند «۰۸ISTANBUL۲۴۵a» تبادلات بولنت ارس و مرکز مذکور از سال ۸۶ آغاز شد و در ذیل این تبادلات چند متخصص در امر انتخابات، از اروپا و ترکیه به منظور ارائه راهکارهایی برای آنچه «کمک به موفقیت پراگماتیستهای حامی ه.ر» در انتخابات مجلس شورای اسلامی و انتخابات ریاستجمهوری ۸۸ خوانده شد، به ایران سفر کردند.
واسطه آمریکایی تاکید دارد این کارگاهها به منظور کمک رساندن به ایرانیان پراگماتیست طیف ه.ر، برای جلب «نظارت بینالمللی بر نحوه برگزاری انتخابات ریاستجمهوری» در ایران برگزار شده است.
اما اهم پیشنهادات واسطههای دشمن به متحدان ایرانی خود چه بود:
الف- سرمایهگذاری بر رای اقلیتها و اقوام
ب- تمرکز بر سبد رأی زنان و غربگرایان دموکراسیخواه
ج- شوکدرمانی با هدف ایجاد موج هیجانی انتخاباتی
د- تمرکز بر سیاست چندحزبی با هدف جلب سلایق اقلیتها
تاریخ گواهی میدهد بخشی از این هدفگذاریها در بزنگاههای انتخاباتی سالهای اخیر با شبکهسازی همین طیف با هدایت و حمایت دشمنان نظام جمهوری اسلامی محقق شده است اما بخشهایی از اهداف «پروژه نفوذ» به روش «مهندسی اجتماعی» جامعه ایران ذیل سرفصل «گذار به دموکراسی آمریکایی» پس از موفقیت انتخاباتی در دستور کار قرار گرفته است.
به طور مثال تمرکز بر حوزه «زنان» و «تحریک مضاعف پتانسیل اقلیتهای مذهبی» یکی از این موارد مهم است که چرخه آن با حمایت ویژه تاکتیکی غرب هماکنون در ایران در حال تکمیل است.
پروسه جذب رأی زنان و به کل زنانه شدن انتخابات در کشورهای هدف در پروژه نفوذ، در سرتیتر «توانمندسازی زنان» است.
سال گذشته اشرفغنی، رئیسجمهور افغانستان در حاشیه آغاز برنامه مشترک دولت و «آژانس توسعه ملی آمریکا» – USAID- در این کشور با موضوع «توانمندسازی زنان» گفت: «تجربه نشان داده است سرمایهگذاری بر دختران میتواند ۵ نسل را تغییر دهد اما سرمایهگذاری بر پسران تنها میتواند یک نسل را تغییر دهد.
در ۱۳ سال گذشته شاهد تغییرات زیادی بودهایم اما باید بگوییم که مشارکت زنان کافی نبوده است».
پرواضح است که عبارت «توانمندسازی زنان» تحت عنوان حمایت از استقلال اقتصادی زنان سرپرست خانوار و تقویت روحیه خودباوری و خودشناسی جامعه زنان، در دل هیچ عاقلی نگرانی ایجاد نمیکند.
پس چرا آمریکا در کشوری همچون افغانستان که ملت آن حتی از آب آشامیدنی سالم نیز برخوردار نیستند تنها در یک دوره کوتاه ۲۰۰ میلیون دلار به صورت رسمی خرج میکند تا زنان افغان را «توانمند» کند؟!
این پروژهای است که براساس اسناد رسمی سازمان ملل پس از پایان پروژه توسعه هزاره، در قالب طرحی جدید تا سال ۲۰۲۴ در دستور کار قرار دارد و هدف ویژه آن متمرکز بر کشورهای اسلامی است.
شاید باور نکنید اما آژانس توسعه ملی آمریکا، آژانس توسعه انگلیس و وزارت خارجه آلمان و چند کشور دیگر در کنار نهادهای زیرمجموعه سازمان ملل همچون یونسکو و یونیسف هماکنون به صورت رسمی مدیریت اجرای طرح غربی «توانمندسازی زنان» در کشورمان را در دست دارند.
USAID با واسطه بنیاد اوراسیا، دستکم ۳ مدرسه زنانه و صدها سازمان مردمنهاد را از سال ۸۸ در ایران اداره میکند.
انگلیس و اتحادیه اروپا نیز با راهاندازی شبکه «توانا» با استفاده از عضوگیری اینترنتی و ماهوارهای، آموزشهای ویژه به زبان فارسی را با مدیریت همان اساتیدی که پیش از این برای کمک انتخاباتی به تیم «ه.ر» در یکی از مراکز استراتژیک نظام حاضر شده بودند، اجرایی کردهاند.
براساس آمارهای رسمی بیش از ۹۵۰ سازمان مردمنهاد و کاملا مستقل از نظام، برنامه «توانمندسازی زنان» سازمان ملل را در ایران پیش میبرند و به گفته مسؤولان ۴۵۰ سازمان دیگر نیز در صف دریافت مجوز با همین عنوان قرار دارند!
کارگاههای آموزشی که پیش از این با حضور عناصر وابسته به شبکه بهاییان همچون دخی فصیحیان، هادی قائمی، شیرین عبادی، هاله اسفندیاری و پری نمازی در کشور برگزار میشد، پس از وقوع فتنه ۸۸ به پایتخت کشورهایی همچون هلند به عنوان مرکز نهادهای به اصطلاح حقوق بشری ضد ایرانی، منتقل شده است و عناصر ضد انقلاب آزادانه، آگهی کارگاههای خارجی خود را در مدارس رسمی USAID در ایران منتشر میکنند!
به طور مثال مسابقه ایدههای برتر در حوزه «توانمندسازی زنان» در هلند تحت عنوان «BID NETWORK» با اسپانسرهای رسمی مهمی همچون دپارتمان بینالمللی توسعه انگلیس، وزارت خارجه آلمان و آژانس توسعه ملی آمریکا به راحتی در مدارس بنیاد اوراسیا وابسته به وزارت خارجه آمریکا در ایران تبلیغ شد و اعضای برگزیده ایرانی به هزینه همین مراکز به هلند اعزام شدند!
اکنون سوال اصلی این است که مدارس وابسته به آژانس توسعه ملی آمریکا و انگلیس چطور دورههای «شهروندی»، «سواد رسانهای» و «کوچینگ» و «کارآفرینی اقتصادی» را برای زنان معلم، بیسرپرست و حتی دختران تحصیلکرده ایرانی برگزار میکنند و در ذیل آن «آموزههای لیبرالیستی» را به عنوان «اهداف جامعه ایرانی» در افکار اعضای جامعه جا میاندازند؟
آیا ایرانیها اجازه دارند در کشورهایی همچون آمریکا، انگلیس یا هلند و آلمان به «شبکهسازی اجتماعی» بپردازند و کلاسهای «شستوشوی مغزی» با هدف ترویج «حکومت اسلامی» برگزار کنند و در پایان دوره، برگزیدگان را به خرج خود در ایران مهمان کنند؟ پاسخ این سوال با نهادهای امنیتی کشورمان است.
غربیها «توانمندسازی زنان» را هدف اولیه در برابر دستیابی به هدف استراتژیک «برابری جنسیتی» عنوان میکنند.
یعنی برخلاف آنچه در ایران رایج شده، انگیزه اصلی اجرای سیاستهای توانمندسازی زنان، صرفا «توسعه اقتصادی» یا توانگری مالی زنان نیست.
در اسناد سازمان ملل از عبارت «توانمندسازی اجتماعی زنان» برای توصیف این سیاست تحت عنوان تلاش برای تحول در منابع و روابط قدرت برای «تفوق بر جامعه» استفاده شده است.
در حقیقت در ادبیات نولیبرالیسم، به جای تمسک به عبارات منفی و ضدخانوادهای همچون «فمینیسم» با سابقه تاریخی رادیکال، از عبارات جدیدی با همان پیشزمینه برای «فتح جوامع جدید» استفاده میشود.
براساس تفسیر غربی «حقوق زنان»، آموزههای اسلامی که «کیان خانواده» را بر منیت و محوریت «زن» یا «مرد» برتر برمیشمارد، «ضدحقوق بشری» و «ناسازگار با دموکراسی» ارزیابی میشود.
به همین دلیل در اسناد سازمان ملل رسما عنوان شده در چنین جوامعی لازم است به زنان در ذیل پروسه توانمندسازی آموزش داده شود که «شما ناتوان نیستید بلکه قربانی حاکمیت خود هستید» و به همین جهت برای احقاق حقوق نیاز دارید «حضور اجتماعی حداکثری» داشته باشید.
پس ما چه دانسته و چه ندانسته مسیر این نفوذ را باز بگذاریم، ادامه روند فعلی به تقابل بیش از نیمی از جامعه با حاکمیت منجر خواهد شد، چرا که حقیقتا بسیاری از اصول اجتماعی، شخصی و خانوادگی اسلامی با اصول لیبرالیسم در تضاد است.
پر واضح است که رمزگشایی از پرونده مورد اشاره به این معنا نیست که «حقوق زنان» در جامعه ایرانی کاملا منطبق بر اصول اسلامی است و بر همان مبنای الهی نیز در حال اجراست. هیچ عالم و عاقلی نیست که مسیر «توانمندسازی حقیقی زنان» با هدف شکوفا شدن استعدادهای نیمی از اعضای جامعه اسلامی را منفی ارزیابی کند اما مشکل زمانی بروز میکند که این پروسه را در جامعه اسلامی، براساس «اصول لیبرالیسم» تعریف و اجرا کنیم!
در چنین برنامه هرمی، یا نظام اسلامی ناچار به شکست از درون خواهد شد یا حاکمیت به منظور حفظ خود در مسیر حذف آموزههای اسلامی حقیقی قدم خواهد گذاشت و فرضاً رأی به اجرای اسلام آمریکایی یا اسلام لندنی رحمانی خواهد داد!
پس مهم است که در مسیر حرکت بالنده جامعه به سمت افق «عدالت جنسیتی» در جامعه اسلامی، راه را از بیراهه تشخیص دهیم و گرفتار اغلاط چند دهه پیش غربی تحت عنوان فمینیسم نوسازی شده با اسمی جدید نشویم.
مستندات بسیاری وجود دارد که نشان میدهد جریان غربگرا برای موفقیت در بزنگاههای انتخاباتی و اشغال دائمی کرسیهای مدیریتی کشور، از هیچ تقلب ساختاری ضد نظام اسلامی نمیهراسد و به صورت رسمی عقبه فکری و تشکیلاتی خود را به ژنرالهای دشمن اجاره داده است تا در ذیل این اتحاد استراتژیک، دوام قدرت خود را ضمانتی خارجی بخشد.
برای چنین طیف وابستهای عقبنشینی از اصول سیاست خارجی کشور و به رسمیت شناختن رژیم غاصب صهیونیستی یا فروپاشی خانواده ایرانی با تحریک جامعه به سمت اهداف فمینیستی به شرط باقی ماندن در عرصه قابل قبول است!
آیا جریان سیاسی که رسما پیوند ایدئولوژیک ساختاری با دشمن دارد میتواند به عنوان «عضوی از جامعه سیاسی ایران» به حیات خود ادامه دهد؟
سدکردن چنین مسیر نفوذ خیانتورزانهای که رسما برای غربی کردن جامعه ایرانی، از پشت جبهه کانال حفر میکند، برعهده کیست؟
در همین کارگاهها بود که اولین بار کلیدواژههایی همچون «انتخابات آزاد» و «لزوم نظارت بینالمللی بر انتخابات» در خصوصیترین مرکز تحقیقاتی نظام توسط بدسابقهترین افسران اطلاعاتی دوجانبه مطرح شد.
براساس اطلاعات سند «۰۸ISTANBUL۲۴۵a» تبادلات بولنت ارس و مرکز مذکور از سال ۸۶ آغاز شد و در ذیل این تبادلات چند متخصص در امر انتخابات، از اروپا و ترکیه به منظور ارائه راهکارهایی برای آنچه «کمک به موفقیت پراگماتیستهای حامی ه.ر» در انتخابات مجلس شورای اسلامی و انتخابات ریاستجمهوری ۸۸ خوانده شد، به ایران سفر کردند.
واسطه آمریکایی تاکید دارد این کارگاهها به منظور کمک رساندن به ایرانیان پراگماتیست طیف ه.ر، برای جلب «نظارت بینالمللی بر نحوه برگزاری انتخابات ریاستجمهوری» در ایران برگزار شده است.
اما اهم پیشنهادات واسطههای دشمن به متحدان ایرانی خود چه بود:
الف- سرمایهگذاری بر رای اقلیتها و اقوام
ب- تمرکز بر سبد رأی زنان و غربگرایان دموکراسیخواه
ج- شوکدرمانی با هدف ایجاد موج هیجانی انتخاباتی
د- تمرکز بر سیاست چندحزبی با هدف جلب سلایق اقلیتها
تاریخ گواهی میدهد بخشی از این هدفگذاریها در بزنگاههای انتخاباتی سالهای اخیر با شبکهسازی همین طیف با هدایت و حمایت دشمنان نظام جمهوری اسلامی محقق شده است اما بخشهایی از اهداف «پروژه نفوذ» به روش «مهندسی اجتماعی» جامعه ایران ذیل سرفصل «گذار به دموکراسی آمریکایی» پس از موفقیت انتخاباتی در دستور کار قرار گرفته است.
به طور مثال تمرکز بر حوزه «زنان» و «تحریک مضاعف پتانسیل اقلیتهای مذهبی» یکی از این موارد مهم است که چرخه آن با حمایت ویژه تاکتیکی غرب هماکنون در ایران در حال تکمیل است.
پروسه جذب رأی زنان و به کل زنانه شدن انتخابات در کشورهای هدف در پروژه نفوذ، در سرتیتر «توانمندسازی زنان» است.
سال گذشته اشرفغنی، رئیسجمهور افغانستان در حاشیه آغاز برنامه مشترک دولت و «آژانس توسعه ملی آمریکا» – USAID- در این کشور با موضوع «توانمندسازی زنان» گفت: «تجربه نشان داده است سرمایهگذاری بر دختران میتواند ۵ نسل را تغییر دهد اما سرمایهگذاری بر پسران تنها میتواند یک نسل را تغییر دهد.
در ۱۳ سال گذشته شاهد تغییرات زیادی بودهایم اما باید بگوییم که مشارکت زنان کافی نبوده است».
پرواضح است که عبارت «توانمندسازی زنان» تحت عنوان حمایت از استقلال اقتصادی زنان سرپرست خانوار و تقویت روحیه خودباوری و خودشناسی جامعه زنان، در دل هیچ عاقلی نگرانی ایجاد نمیکند.
پس چرا آمریکا در کشوری همچون افغانستان که ملت آن حتی از آب آشامیدنی سالم نیز برخوردار نیستند تنها در یک دوره کوتاه ۲۰۰ میلیون دلار به صورت رسمی خرج میکند تا زنان افغان را «توانمند» کند؟!
این پروژهای است که براساس اسناد رسمی سازمان ملل پس از پایان پروژه توسعه هزاره، در قالب طرحی جدید تا سال ۲۰۲۴ در دستور کار قرار دارد و هدف ویژه آن متمرکز بر کشورهای اسلامی است.
شاید باور نکنید اما آژانس توسعه ملی آمریکا، آژانس توسعه انگلیس و وزارت خارجه آلمان و چند کشور دیگر در کنار نهادهای زیرمجموعه سازمان ملل همچون یونسکو و یونیسف هماکنون به صورت رسمی مدیریت اجرای طرح غربی «توانمندسازی زنان» در کشورمان را در دست دارند.
USAID با واسطه بنیاد اوراسیا، دستکم ۳ مدرسه زنانه و صدها سازمان مردمنهاد را از سال ۸۸ در ایران اداره میکند.
انگلیس و اتحادیه اروپا نیز با راهاندازی شبکه «توانا» با استفاده از عضوگیری اینترنتی و ماهوارهای، آموزشهای ویژه به زبان فارسی را با مدیریت همان اساتیدی که پیش از این برای کمک انتخاباتی به تیم «ه.ر» در یکی از مراکز استراتژیک نظام حاضر شده بودند، اجرایی کردهاند.
براساس آمارهای رسمی بیش از ۹۵۰ سازمان مردمنهاد و کاملا مستقل از نظام، برنامه «توانمندسازی زنان» سازمان ملل را در ایران پیش میبرند و به گفته مسؤولان ۴۵۰ سازمان دیگر نیز در صف دریافت مجوز با همین عنوان قرار دارند!
کارگاههای آموزشی که پیش از این با حضور عناصر وابسته به شبکه بهاییان همچون دخی فصیحیان، هادی قائمی، شیرین عبادی، هاله اسفندیاری و پری نمازی در کشور برگزار میشد، پس از وقوع فتنه ۸۸ به پایتخت کشورهایی همچون هلند به عنوان مرکز نهادهای به اصطلاح حقوق بشری ضد ایرانی، منتقل شده است و عناصر ضد انقلاب آزادانه، آگهی کارگاههای خارجی خود را در مدارس رسمی USAID در ایران منتشر میکنند!
به طور مثال مسابقه ایدههای برتر در حوزه «توانمندسازی زنان» در هلند تحت عنوان «BID NETWORK» با اسپانسرهای رسمی مهمی همچون دپارتمان بینالمللی توسعه انگلیس، وزارت خارجه آلمان و آژانس توسعه ملی آمریکا به راحتی در مدارس بنیاد اوراسیا وابسته به وزارت خارجه آمریکا در ایران تبلیغ شد و اعضای برگزیده ایرانی به هزینه همین مراکز به هلند اعزام شدند!
اکنون سوال اصلی این است که مدارس وابسته به آژانس توسعه ملی آمریکا و انگلیس چطور دورههای «شهروندی»، «سواد رسانهای» و «کوچینگ» و «کارآفرینی اقتصادی» را برای زنان معلم، بیسرپرست و حتی دختران تحصیلکرده ایرانی برگزار میکنند و در ذیل آن «آموزههای لیبرالیستی» را به عنوان «اهداف جامعه ایرانی» در افکار اعضای جامعه جا میاندازند؟
آیا ایرانیها اجازه دارند در کشورهایی همچون آمریکا، انگلیس یا هلند و آلمان به «شبکهسازی اجتماعی» بپردازند و کلاسهای «شستوشوی مغزی» با هدف ترویج «حکومت اسلامی» برگزار کنند و در پایان دوره، برگزیدگان را به خرج خود در ایران مهمان کنند؟ پاسخ این سوال با نهادهای امنیتی کشورمان است.
غربیها «توانمندسازی زنان» را هدف اولیه در برابر دستیابی به هدف استراتژیک «برابری جنسیتی» عنوان میکنند.
یعنی برخلاف آنچه در ایران رایج شده، انگیزه اصلی اجرای سیاستهای توانمندسازی زنان، صرفا «توسعه اقتصادی» یا توانگری مالی زنان نیست.
در اسناد سازمان ملل از عبارت «توانمندسازی اجتماعی زنان» برای توصیف این سیاست تحت عنوان تلاش برای تحول در منابع و روابط قدرت برای «تفوق بر جامعه» استفاده شده است.
در حقیقت در ادبیات نولیبرالیسم، به جای تمسک به عبارات منفی و ضدخانوادهای همچون «فمینیسم» با سابقه تاریخی رادیکال، از عبارات جدیدی با همان پیشزمینه برای «فتح جوامع جدید» استفاده میشود.
براساس تفسیر غربی «حقوق زنان»، آموزههای اسلامی که «کیان خانواده» را بر منیت و محوریت «زن» یا «مرد» برتر برمیشمارد، «ضدحقوق بشری» و «ناسازگار با دموکراسی» ارزیابی میشود.
به همین دلیل در اسناد سازمان ملل رسما عنوان شده در چنین جوامعی لازم است به زنان در ذیل پروسه توانمندسازی آموزش داده شود که «شما ناتوان نیستید بلکه قربانی حاکمیت خود هستید» و به همین جهت برای احقاق حقوق نیاز دارید «حضور اجتماعی حداکثری» داشته باشید.
پس ما چه دانسته و چه ندانسته مسیر این نفوذ را باز بگذاریم، ادامه روند فعلی به تقابل بیش از نیمی از جامعه با حاکمیت منجر خواهد شد، چرا که حقیقتا بسیاری از اصول اجتماعی، شخصی و خانوادگی اسلامی با اصول لیبرالیسم در تضاد است.
پر واضح است که رمزگشایی از پرونده مورد اشاره به این معنا نیست که «حقوق زنان» در جامعه ایرانی کاملا منطبق بر اصول اسلامی است و بر همان مبنای الهی نیز در حال اجراست. هیچ عالم و عاقلی نیست که مسیر «توانمندسازی حقیقی زنان» با هدف شکوفا شدن استعدادهای نیمی از اعضای جامعه اسلامی را منفی ارزیابی کند اما مشکل زمانی بروز میکند که این پروسه را در جامعه اسلامی، براساس «اصول لیبرالیسم» تعریف و اجرا کنیم!
در چنین برنامه هرمی، یا نظام اسلامی ناچار به شکست از درون خواهد شد یا حاکمیت به منظور حفظ خود در مسیر حذف آموزههای اسلامی حقیقی قدم خواهد گذاشت و فرضاً رأی به اجرای اسلام آمریکایی یا اسلام لندنی رحمانی خواهد داد!
پس مهم است که در مسیر حرکت بالنده جامعه به سمت افق «عدالت جنسیتی» در جامعه اسلامی، راه را از بیراهه تشخیص دهیم و گرفتار اغلاط چند دهه پیش غربی تحت عنوان فمینیسم نوسازی شده با اسمی جدید نشویم.
مستندات بسیاری وجود دارد که نشان میدهد جریان غربگرا برای موفقیت در بزنگاههای انتخاباتی و اشغال دائمی کرسیهای مدیریتی کشور، از هیچ تقلب ساختاری ضد نظام اسلامی نمیهراسد و به صورت رسمی عقبه فکری و تشکیلاتی خود را به ژنرالهای دشمن اجاره داده است تا در ذیل این اتحاد استراتژیک، دوام قدرت خود را ضمانتی خارجی بخشد.
برای چنین طیف وابستهای عقبنشینی از اصول سیاست خارجی کشور و به رسمیت شناختن رژیم غاصب صهیونیستی یا فروپاشی خانواده ایرانی با تحریک جامعه به سمت اهداف فمینیستی به شرط باقی ماندن در عرصه قابل قبول است!
آیا جریان سیاسی که رسما پیوند ایدئولوژیک ساختاری با دشمن دارد میتواند به عنوان «عضوی از جامعه سیاسی ایران» به حیات خود ادامه دهد؟
سدکردن چنین مسیر نفوذ خیانتورزانهای که رسما برای غربی کردن جامعه ایرانی، از پشت جبهه کانال حفر میکند، برعهده کیست؟