هفته گذشته خوانندهای قدیمی، به دلیل درگیری با عوارض سرماخوردگی در بیمارستانی در تهران بستری شد!
شهدای ایران:اصرار اطرافیان محمدرضا شجریان به انتشار خبر، درست پس از گذشت فاصلهای کوتاه از بیاعتنایی مردم به نامبرده و لغو کنسرت وی در ترکیه، قابل تامل و درنگ مینمود!
خبر، بستری مناسب فراهم کرد تا برخی رسانههای داخلی و خارجی و چهرههای سیاسی با انگیزههای مشخص به مدیحهسرایی و بزرگنمایی شجریان مشغول شوند.
در این میان پیش کشیدن سوابق خواننده یادشده از سوی روزنامه کیهان و اعتراض به بزرگنمایی شخصیت هنری وی، با فحاشی و تهمتزنی رسانهها و چهرههای سیاسی و یا سیاستزده همراه شد!
گویی، در منطق مدافعان سینهچاک شجریان امروز، جرم یک هنرمند؛ جرم تلقی نمیشود و هر آنچه برای دیگران گناه و جرم است، برای استاد (!) کرامت و فضیلت تلقی میگردد!
اما شجریان کیست و چرا عدهای تلاش میکنند در سایه و به بهانه نام «هنر» و «هنرمند» گناهان و جرایم روشن این خواننده را انکار و بدتر از آن عین ثواب جلوه دهند و برای وی ارزشتراشی کنند؟
چرا برخی گمان میکنند «استاد» بودن مجوز «دروغگویی»، «فحاشی»، «اجنبیپرستی» و «وطن فروشی» و «دخالت غیرمتخصصانه و عوامانه در اموری تخصصی مانند سیاست» است؟
در این مجال تنها به بخشهایی از کارنامه غیرهنری محمدرضا شجریان نظری میافکنیم:
در مهر سال 90 شجریان در سفر به انگلیس، به همراه دخترش - مژگان- به دیدار اهالی بیبیسی فارسی و اهالی شبکه همجنسبازان «من و تو» رفت!
وی با صادق صبا ، مدیر بخش فارسی بیبیسی و فرناز قاضی زاده مجری فراری این شبکه و همکار فایزه هاشمی در روزنامه زن، این دو عنصر تازه بهایی شده جلسهای برگزار کرد و سپس عکس یادگاری گرفت!
حال باید پرسید:
کدام ایرانی باغیرت و مسلمان آگاه و هنرمند متعهد به فرهنگ دینی و ملی، به دیدار عناصری میرود که خود با دستانشان تابلوی فرقه ضاله بهائیت و همجنسبازی و الحاد را به دست گرفتهاند؟
عناصری که حکم پادوی تبلیغاتی خبیثترین دشمنان مردم ایران را دارند!
هرساله در آستانه ماه مبارک رمضان، برخی عناصر و رسانههای داخلی و نیز رسانههای معاند و الحادی (طنز تلخ روزگار)، خواستار پخش قطعه «ربنا...» با صدای شجریان میشوند.
آیا باید روزه مسلمانان با صدای کسی افطار شود که با «اسماعیل خویی» شاعرکی هتاک و ملحد، عقد اخوت بسته است و در سفر به لندن به دیدار او میشتابد؟
نماینده رئیسجمهور و وزیر بهداشت جمهوری اسلامی باید سرافکنده و خاضع به عیادت کسی بروند که در فتنه آمریکایی - اسرائیلی 88 از عمله فتنه حمایت کرد و کشتار بسیجیان را به زبان بیزبانی تحسین نمود؟!
این خواننده همان کسی است که در سال 88 با رسانههای بیگانه علیه انقلاب و حکومت دینی درددل کرد!
پیشتر از آن، شجریان در سال 74 در نامهای به رئیس رسانه ملی چنین تعیین تکلیف میکند:
«...به صراحت اعلام میکنم که مایل نیستم صدای من از صدا و سیما پخش شود..»
وی در 27 خرداد سال 88 نیز در نامهای به رئیس وقت صدا و سیما تاکید با لحنی آمرانه مینویسد:
«...مجددا تقاضای خود را تکرار کرده و تاکید میکنم؛ شایسته است به حکم شرع و قانون سریعا کلیه واحدهای آن سازمان از پخش صدا و آثار من خودداری کنند... هر بار که صدای خود را از این رسانه میشنوم، احساس شرم میکنم و بدنم میلرزد...»
وی 15 شهریور 88 در درددل با «صدای آمریکا» ارگان رسمی «سیا» و وزارت امورخارجه این کشور، چنین بیبضاعتی خود در عرصه علم سیاست و عرصه تحلیل سیاسی را عیان میکند:
«من فکر نمیکنم اینها بعد از این بتوانند مملکت را اداره کنند فقط میتوانند کنترل کنند و کار دیگری نمیتوانند بکنند...»
بیگانهخواهی آقای خواننده به همین جا ختم نمیشود. وی، 26 اردیبهشت 89 پای گفتوگو با بیبیسی مینشیند و به پادوهای «ام.آی.سیکس» میگوید:
«حقیقتاش من از اولش هم انقلابی نبودم.بعد از چهار سال از به ثمر رسیدن انقلاب دیدم که قولهایی که داده شد کو؟چرا دروغ گفتند؟ ...من هم خواندم: «یاری اندر کس نمیبینم /یاران را چه شد»...در جامعه ایران یک خشم فروخورده علیه جمهوری اسلامی وجود دارد و مردم و حکومت در برابر یکدیگر ایستادهاند...»
و وقتی «سیانان» در 29 خرداد 89 به سراغ آوازخوانی میرود که ناگهان حس سیاسی شده یافته است، میشنود که:
«در طول 31 سال گذشته حتی یک هفته یا یک روزاحساس شادی نکردم (او در مقابل دوربین گریه میکند) هنر در ذات خود یک نوع اعتراض است. برای همین حکومتها وقتی هنر پا به عرصه تقابل میگذارد، از آن وحشت دارند و میترسند».
شجریان تلویزیون استرالیا را هم بینصیب نمیگذارد و چنین به خیال خود پنبه مذهب و نظام دینی را میزند:
«سی سالی هست که مذهب به سیاست وارد شده و حکومت را به دست گرفته و نتیجه بسیار بدی داشته است و همه به این باور رسیدهاند که باید دین و مذهب از یکدیگر جدا شوند...»
این تنها شمهای از رفتار و کلام ضد دینی و ضد انقلابی و عوامانه به اصطلاح هنرمندی است که برخی او را در حد ستاره بیهمتای آسمان موسیقی ایران بالا میبرند.
به واقع یک نخبه و یک ستاره و یک فرد بصیر، با اظهارات سخیف، به یاری دشمنان مردم ایران میرود؟
یک وطندوست واقعی، به دوستی آشکارا با رسانه توجیهگر 200 سال جنایت علیه مردم ایران میشتابد؟
تردید نکنیم کسانی که در مقام حامی شجریان در سطح سیاست و رسانه به پا خاستهاند، میدانند چه میکنند. میدانند که برای تقابل با نظام دینی و استقلال این مملکت باید اسطورهتراشی در همه زمینهها و بهویژه هنر کرد!
وقتی کیهان، کارنامه سیاه شجریان را برملا میکند، سینهچاکان استاد (!) کیهان را به دروغگویی و تهمت و بهکاربرنده ادبیات سخیف محکوم میکنند! باید از اینان پرسید: مگر حمایت آشکار شجریان شما از بیبیسی و بهائیانی چون صبا پنهان است؟ مگر رفیق شما با خواننده فاسد فراری و حامی همجنسبازان، عکس یادگاری نگرفت؟ مگر از فتنهگران حمایت نکرد؟ گفتن واقعیت یعنی ادبیات زننده؟ اویی که دست در دست دشمنان و وطنفروشان لانه کرده در «منو تو» و...دارد، سخیف و دروغگو و...نیست اما کیهان و امثال کیهان چون برملاکننده جنس او هستند، دروغگو و دارنده ادبیات سخیفاند؟
در پایان به این نکته بسنده میشود که؛ پروژه نخبهسازی و ستارهپروری در برابر نظام دینی حتما به شجریان محدود نیست و در این میان بیچاره سیاستمداران بیبصیرتی که در زمین بازیسازان فرهنگی اجنبی، به بازی گرفته میشوند!
در این میان پیش کشیدن سوابق خواننده یادشده از سوی روزنامه کیهان و اعتراض به بزرگنمایی شخصیت هنری وی، با فحاشی و تهمتزنی رسانهها و چهرههای سیاسی و یا سیاستزده همراه شد!
گویی، در منطق مدافعان سینهچاک شجریان امروز، جرم یک هنرمند؛ جرم تلقی نمیشود و هر آنچه برای دیگران گناه و جرم است، برای استاد (!) کرامت و فضیلت تلقی میگردد!
اما شجریان کیست و چرا عدهای تلاش میکنند در سایه و به بهانه نام «هنر» و «هنرمند» گناهان و جرایم روشن این خواننده را انکار و بدتر از آن عین ثواب جلوه دهند و برای وی ارزشتراشی کنند؟
چرا برخی گمان میکنند «استاد» بودن مجوز «دروغگویی»، «فحاشی»، «اجنبیپرستی» و «وطن فروشی» و «دخالت غیرمتخصصانه و عوامانه در اموری تخصصی مانند سیاست» است؟
در این مجال تنها به بخشهایی از کارنامه غیرهنری محمدرضا شجریان نظری میافکنیم:
در مهر سال 90 شجریان در سفر به انگلیس، به همراه دخترش - مژگان- به دیدار اهالی بیبیسی فارسی و اهالی شبکه همجنسبازان «من و تو» رفت!
وی با صادق صبا ، مدیر بخش فارسی بیبیسی و فرناز قاضی زاده مجری فراری این شبکه و همکار فایزه هاشمی در روزنامه زن، این دو عنصر تازه بهایی شده جلسهای برگزار کرد و سپس عکس یادگاری گرفت!
حال باید پرسید:
کدام ایرانی باغیرت و مسلمان آگاه و هنرمند متعهد به فرهنگ دینی و ملی، به دیدار عناصری میرود که خود با دستانشان تابلوی فرقه ضاله بهائیت و همجنسبازی و الحاد را به دست گرفتهاند؟
عناصری که حکم پادوی تبلیغاتی خبیثترین دشمنان مردم ایران را دارند!
هرساله در آستانه ماه مبارک رمضان، برخی عناصر و رسانههای داخلی و نیز رسانههای معاند و الحادی (طنز تلخ روزگار)، خواستار پخش قطعه «ربنا...» با صدای شجریان میشوند.
آیا باید روزه مسلمانان با صدای کسی افطار شود که با «اسماعیل خویی» شاعرکی هتاک و ملحد، عقد اخوت بسته است و در سفر به لندن به دیدار او میشتابد؟
نماینده رئیسجمهور و وزیر بهداشت جمهوری اسلامی باید سرافکنده و خاضع به عیادت کسی بروند که در فتنه آمریکایی - اسرائیلی 88 از عمله فتنه حمایت کرد و کشتار بسیجیان را به زبان بیزبانی تحسین نمود؟!
این خواننده همان کسی است که در سال 88 با رسانههای بیگانه علیه انقلاب و حکومت دینی درددل کرد!
پیشتر از آن، شجریان در سال 74 در نامهای به رئیس رسانه ملی چنین تعیین تکلیف میکند:
«...به صراحت اعلام میکنم که مایل نیستم صدای من از صدا و سیما پخش شود..»
وی در 27 خرداد سال 88 نیز در نامهای به رئیس وقت صدا و سیما تاکید با لحنی آمرانه مینویسد:
«...مجددا تقاضای خود را تکرار کرده و تاکید میکنم؛ شایسته است به حکم شرع و قانون سریعا کلیه واحدهای آن سازمان از پخش صدا و آثار من خودداری کنند... هر بار که صدای خود را از این رسانه میشنوم، احساس شرم میکنم و بدنم میلرزد...»
وی 15 شهریور 88 در درددل با «صدای آمریکا» ارگان رسمی «سیا» و وزارت امورخارجه این کشور، چنین بیبضاعتی خود در عرصه علم سیاست و عرصه تحلیل سیاسی را عیان میکند:
«من فکر نمیکنم اینها بعد از این بتوانند مملکت را اداره کنند فقط میتوانند کنترل کنند و کار دیگری نمیتوانند بکنند...»
بیگانهخواهی آقای خواننده به همین جا ختم نمیشود. وی، 26 اردیبهشت 89 پای گفتوگو با بیبیسی مینشیند و به پادوهای «ام.آی.سیکس» میگوید:
«حقیقتاش من از اولش هم انقلابی نبودم.بعد از چهار سال از به ثمر رسیدن انقلاب دیدم که قولهایی که داده شد کو؟چرا دروغ گفتند؟ ...من هم خواندم: «یاری اندر کس نمیبینم /یاران را چه شد»...در جامعه ایران یک خشم فروخورده علیه جمهوری اسلامی وجود دارد و مردم و حکومت در برابر یکدیگر ایستادهاند...»
«در طول 31 سال گذشته حتی یک هفته یا یک روزاحساس شادی نکردم (او در مقابل دوربین گریه میکند) هنر در ذات خود یک نوع اعتراض است. برای همین حکومتها وقتی هنر پا به عرصه تقابل میگذارد، از آن وحشت دارند و میترسند».
شجریان تلویزیون استرالیا را هم بینصیب نمیگذارد و چنین به خیال خود پنبه مذهب و نظام دینی را میزند:
«سی سالی هست که مذهب به سیاست وارد شده و حکومت را به دست گرفته و نتیجه بسیار بدی داشته است و همه به این باور رسیدهاند که باید دین و مذهب از یکدیگر جدا شوند...»
این تنها شمهای از رفتار و کلام ضد دینی و ضد انقلابی و عوامانه به اصطلاح هنرمندی است که برخی او را در حد ستاره بیهمتای آسمان موسیقی ایران بالا میبرند.
به واقع یک نخبه و یک ستاره و یک فرد بصیر، با اظهارات سخیف، به یاری دشمنان مردم ایران میرود؟
یک وطندوست واقعی، به دوستی آشکارا با رسانه توجیهگر 200 سال جنایت علیه مردم ایران میشتابد؟
تردید نکنیم کسانی که در مقام حامی شجریان در سطح سیاست و رسانه به پا خاستهاند، میدانند چه میکنند. میدانند که برای تقابل با نظام دینی و استقلال این مملکت باید اسطورهتراشی در همه زمینهها و بهویژه هنر کرد!
وقتی کیهان، کارنامه سیاه شجریان را برملا میکند، سینهچاکان استاد (!) کیهان را به دروغگویی و تهمت و بهکاربرنده ادبیات سخیف محکوم میکنند! باید از اینان پرسید: مگر حمایت آشکار شجریان شما از بیبیسی و بهائیانی چون صبا پنهان است؟ مگر رفیق شما با خواننده فاسد فراری و حامی همجنسبازان، عکس یادگاری نگرفت؟ مگر از فتنهگران حمایت نکرد؟ گفتن واقعیت یعنی ادبیات زننده؟ اویی که دست در دست دشمنان و وطنفروشان لانه کرده در «منو تو» و...دارد، سخیف و دروغگو و...نیست اما کیهان و امثال کیهان چون برملاکننده جنس او هستند، دروغگو و دارنده ادبیات سخیفاند؟
در پایان به این نکته بسنده میشود که؛ پروژه نخبهسازی و ستارهپروری در برابر نظام دینی حتما به شجریان محدود نیست و در این میان بیچاره سیاستمداران بیبصیرتی که در زمین بازیسازان فرهنگی اجنبی، به بازی گرفته میشوند!