آقا روحالله از بابت حضور امریکاییها در خلیجفارس نترسیده بود که جا بزند. روحاللهی که حداقل ما میشناسیم، به خاطر شیمیایی زدن در سردشت، به خاطر شهدای فلان جا نرفت امضا کند. چه دلیلی داشت؟ ما هم نمیدانیم، اما خودش در پیام قطعنامه میگوید خدایا! از هر آنچه گفتم گذشتم.
شهدای ایران: مراسم يادوراه شهداي پايگاه شهيد يوسفي(مهديه) همدان و تشييع و تدفين سه شهيد گمنام دفاع مقدس با سخنرانی حاج سعید قاسمی برگزار شد.
به گزارش رجانیوز مراسم یادواره شهدای مسجد مهدیه همدان و همچنین تشییع و تدفین سه شهید گمنام با حضور حاج سعید قاسمی در تاریخ ۱۹ مرداد و مقارن با شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام برگزار شد.
حاج سعید قاسمی در ابتدای سخنرانی خود ضمن اشاره به عملکرد امام صادق علیهالسلام در کادرسازی ادامه داد: از این مقطع بود که بنیه شیعه به جایی رسید که با تبیین مواضع فقه شیعی و علوم اسلامی، کادرسازیای اتفاق افتاد که منجر به این شد که این پرچم هم اکنون بالاست.
وی در ادامه این مطلب با اشاره به داستان معروف هارون مکی در زمان امام صادق علیهالسلام گفت: حسن باقری در یکی از سخنرانیهایش گفته بود: «به صراحت اعلام میکنم اگر در زمان امام جعفر صادق(ع)، آقا یک شیعه تنوری داشت، امروز در زمان حضرت روحالله دهها هزار بسیجی به مثابه هارون مکی شیعه تنوری داریم. هیهات که عراقیها بخواهند پشت ما را به خاک بمالند.»
این کارشناس مسائل فرهنگی در بخش دیگری از صحبتهای خود گفت: آنهایی که امروز را با زمان صلح امام حسن(ع) مقایسه میکنند، یعنی نسبت به شما نوعی شک دارند که در شرایطی مثل همان داستانی که در تحریم هستیم، جبهه را ترک و به رهبر پشت میکنی؟ حداقل در استان همدان این را باور ندارم. به همان دلیل که رهبر این جمله را فقط در همدان، در ورزشگاه ابنسینا گفت.
وی افزود: ر این باورم که حضرت آقا در مورد شما خطا نکرده است، منتهی با خواص بیبصیرت چه کنیم که هر از گاهی میآیند. حتی در قویترین دوره که دوره اصولگراها بود، آدمهای آن مقطع رفتند، نشستند و گفتند آقا! در شعب ابیطالب هستیم. کار تمام است.
حاج سعید قاسمی در ادامه با انتقاد از عدم پرداخت آموزش و پرورش و آموزش عالی به سخنان امام خمینی و مقام معظم رهبری خاطرنشان کرد: در دبستان که تا دوازده سال از این مباحث خبری نیست. کلاً در کتابها با دو سه تا شهید و دفاع مقدس آشنا شوی که چه بشود! دانشگاه که التماس دعا! کلاً دو تا کتاب بیرون آمده است، یکی «انقلاب اسلامی و ریشههای آن» و یکی هم وصیتنامه حضرت روحالله. ۱۰۰ تا تست و سئوال لو رفته است. هر گبر و یهودی که از این درسها ۲۰ نگیرد، گاگول است.
وی با طرح این سئوال که «چه کسانی در گرماگرم همین کربلای ۴ و ۵ کمیته عقلا برای بررسی این موضوع داشتند که چگونه امریکا را پای میز مذاکره بیاوریم؟ و مکفارلین را آوردند» ادامه داد: اگر با هماهنگی آقا روحالله آورده بودید، چرا آقا روحالله گفت نه مسئولین رده ۱، نه رده ۲ و نه رده ۱۰ حق ندارند بروند با مکفارلین حرف بزنند. دو روز ماند، دید کسی تحویل نمیگیرد، رفت. اینها وسط گرماگرم کربلای ۴ او را برداشتند و به هتل هم بردند.
این فرمانده دفاع مقدس در پایان ضمن تأکید بر این مطلب که ۲۲ جلد سخنان حضرت روح الله مانیفست است تصریح کرد: نه یکی از این چند راه را! نگفت بازی بازی است! بازی مال آنهایی است که اهل بازی هستند. نگفت برد ـ برد! این کلمات و عبارات جدید و لجنمالشده اینها از فرهنگهایی است که از خودشان در آوردهاند. در ۲۲ جلد مانیفست حضرت روحالله، ابداً به چنین کلماتی برنمیخورید. بازی؟ بچه سر بازی بازی شهید شد؟ ۲ـ۳ شدیم. چه جور برد ـ بردی است؟ «یا شهادت یا پیروزی که در مکتب ما هر دوی آنها پیروزی است.»
متن کامل سخنرانی حاج سعید قاسمی در مسجد مهدیه همدان را از نظر می گذرانید:
***
اعوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم. صلی الله علیک یا اباعبدالله و السلام علیک یا روح الله ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و السلام علیک لجمیع شهدائک الذین بذلوا مهجهم دون الحسین(ع)، طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم، فیالیتنی كنا معكم (کاش با شما بودیم) فافوز فوزا عظیما.
باز هم برای شادی روح امام عزیز، همه شهدای انقلاب، روح همه شهدای ده سال دفاع مقدس، همه شهدای استشهادی از عباس دوران و حسین فهمیده گرفته تا همه آنهایی که این روزها پنجه در پنجه استکبار افکندهاند؛ خاصه شادی روح همه قریب هشت هزار شهید از این استان شهیدپرور، خاصه همه شهدای منسوب به ۷۲ غواص به تعداد اصحاب آقا اباعبدالله(ع) از شما مردم خوب همدان در این نبرد صلوات و فاتحه دیگری عنایت بفرمایید. [صلوات حضار]
قبل از اینکه صحبتم را شروع کنم، مجدداً خدمت شما مردم خوب تسلیت عرض میکنم. مردم ایران همه خوبند، ولی شما همدانیها خیلی خوبترید. به سابقهتان کار ندارم، اما به هر آنچه که بعد از انقلاب اتفاق افتاد، از ابتدا در آن دو سال فتنه تا مرصاد پای کار بودید؛ بعد از قطعنامه پای کار بودید؛ در دو سه تا فتنه، نظیر سال ۷۸، ده سال بعد فتنه ۸۸ پای کار بودید و تا همین الان هم در نبرد برون مرزی پای کار هستید و برایتان شهید میآورند و حسب ظاهر بنا ندارید رنگ عوض کنید. دست تک تک شما را به خاطر هیبت خاصتان میبوسم. این اولین دین من به شما و بسیاری از مردم است. بسیاری از شهدای مفقودالاثرتان که تاکنون هم به تعبیر آقا روحالله زمین و بیابانهای گرم و آسمان زیبای این خاک مقدس ملحفه آنهاست، هنوز که هنوز است در بیابانها به دلیل اینکه خودشان دوست داشتند مثل مادرشان باشند، چنین شرایطی را دارند، اما باز این شب روحانی را که رحلت ششمین امام همام ما شیعیان است تسلیت عرض میکنیم و باز خدمتشان عرضه میداریم که السلام علیک یا جعفر بن محمد ایها الصادق یابن رسول الله، یا حجه الله علی خلقه، یا سیدنا و مولانا، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدیه حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله. وجود ذیجود آقا امام جعفر صادق(ع) و در مناقب ایشان صحبت کردن از آدم یک لاقبایی مثل من خیلی گندهتر از حدم است، اما «آب دریا را اگر نتوانید کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید». وجود ذیجود آقا امام جعفر صادق(ع)، همان که به عنوان رئیس مذهب جعفری و بنیانگذار فقه شیعی از او یاد میکنیم، در مقطع اواخر امویان و اوایل حکومت ملعون عباسیان، آقا از خلاء تاریخی استفاده میکنند و بیش از چهار هزار شاگرد را پرورش میدهند و معروف است که حتی دو نفر از رهبران چهارگانه مذاهب تسنن در زمان خود آقا مباشرتاً شاگردی کردند و دو تن دیگر بعد از رحلت ایشان. آقا در همه علوم سرآمد بودند و در بین همه ائمه گرامی هم بیش از همه ایشان عمر کردند که اگر اشتباه نکرده باشم قریب به ۶۵ سال عمر شریف ایشان بود.
از حوادث معروف آن مقطع قیام ابومسلم خراسانی است که امام صادق(ع) تأیید نکردند و آن قیام منجر به شکست شد. بعد از آن قیام دیگری اتفاق افتاد. اینها را به این دلیل دارم میگویم که قصدی دارم. قیام محمد نفس زکیه اتفاق افتاد که به مهدی موعود معروف شد که حضرت صادق(ع) گفتند دروغی بیش نیست و اگر قیام کنید همهتان شکست میخورید و کشته خواهید شد و همینطور هم شد.
اما مطلبی که میخواستم در اینجا عرض کنم، عمل آقا امام صادق(ع) در کادرسازی است. این شد که بنیه شیعه به جایی رسید که با تبیین مواضع فقه شیعی و علوم اسلامی، کادرسازیای اتفاق افتاد که منجر به این شد که این پرچم هم اکنون بالاست. وقتی میگوییم کادرسازی، امروز خیلی خوب با این مفهوم آشنا هستید. یعنی وقتی در سیستم قضایی علمداری مثل شهید بهشتی را از دست دادیم، حضرت امام در مورد ایشان فرمود او برای این ملت به تنهایی یک امت بود. این جمله معروف امام برای شهید بهشتی است. اگر چه زیر تابوت شهید بهشتی را هم گرفتیم و گفتیم: «امریکا در چه فکریه؟ ایران پر از بهشتیه»، اما همه میدانیم که یکی بود. همانطور که رجایی، باهنر، صیاد، محمود شهبازی شما، چیتساز شما و... نمونه و تک هستند و بایستی قرنهایی سر بیاید تا مثل یک آوینی دیگر بیاید. یک چرخه تاریخی میخواهد. کادرسازی خیلی مهم است. جاهایی که خوب کار نمیکنیم برای این است که آدم نداریم بگذاریم. از مدیر مدرسه تا استاندار اگر آدم پرورش ندهیم همان مصیبتی میشود که الان دچارش هستیم. در مقطعی منتسب به آقا امام جعفر صادق(ع) است که از اصحاب کسی خدمت ایشان آمد و پرسید: «آقا! چرا قیام نمیکنید؟» تعبیر «یا مذّل المؤمنین» در مورد ایشان نیست و راجع به امام حسن(ع) است، ولی این طعنهها را به آقا امام صادق(ع) هم میزدند. با این بنده خدایی که داشت میرفت، چوپانی داشت هفده تا گوسفند را میچراند. آقا گفتند اینها را بشمار. شمردند و گفت هفده تا. آقا گفتند این یادت باشد. به منزل آقا امام جعفر صادق(ع) رفتند و طرف بحث را شروع کرد که الان وضعیت اینجوری و چنین شرایطی حاکم است. شما باید مانند جدتان امام حسین(ع) قیام کنید. اینطور که نمیشود و اگر به این شکل پیش بروید کار ما تمام شده است. خلاصه داشت صحبت میکرد و مولا گوش میکردند. هارون مکی از اصحاب خاص آقا وارد شد. مولا فرمودند: «هارون! برو ببین تنور داغ است؟» هارون رفت و در تنور را باز کرد و دید آتش روشن است. مولا فرمودند: «برو داخل تنور.» هارون داخل تنور رفت و در تنور را هم گذاشت. آن مرد وامانده بود که این چه اتفاقی است که دارد میافتد؟ آمد جلز و ولز کند، آقا فرمودند این از نشانههای دینداری است. بعد افزودند چگونه هدایت پذیرد آنکه بصیرت ندارد و چگونه بصیرت یابد آنکه تدبیر ندارد؟ این باز هم خواست جلز و ولز کند که آقاجان! او در تنور کارش تمام است. دو باره مولا مطالب دیگری از فقه و اصول را برایش باز کردند تا وقتی که دیگر تحمل نکرد. مولا فرمودند برو و در تنور را بردار. رفت و در تنور را برداشت و دید هارون آسوده خاطر آنجا نشسته است و دارد نخ نعلینهایش را زیر و رو میکند و هیچ آثار سوختگی هم روی بدنش نیست. مولا فرمودند: «هارون بیا بیرون.» هارون بیرون آمد. مولا فرمودند یابن فلان! اگر به تعداد آن هفده تا هارون مکی داشتم به خط میزدم. حسن باقری را همه میشناسید. حداقل به خاطر این سريالی که ساخته شد، حسن باقری باز گل کرد. یک حسن باقری را شما میشناسید و یک حسن باقری را من که جوجه نوچهاش بودم و درک درستی هم از او نداشتم. خدایش رحمت کند. جمله معروف حسن باقری در یکی از سخنرانیهایش این است: «آهای همه آنهایی که داستان هارون مکی را به عنوان شیعه تنوری میشناسید»، بعد میگوید: «به صراحت اعلام میکنم اگر در زمان امام جعفر صادق(ع)، آقا یک شیعه تنوری داشت، امروز در زمان حضرت روحالله دهها هزار بسیجی به مثابه هارون مکی شیعه تنوری داریم. هیهات که عراقیها بخواهند پشت ما را به خاک بمالند.»
بنده بر این باور نیستم که در سن تویی که روحالله را درک نکردی کمتر از ده هزار تا شیعه تنوری هارون مکی برای آقا سیدعلی داشته باشیم. بر این باور نیستم. داریم و قطعاً بیشتر هم داریم، منتهی به تعبیر چمران، پسرم! شیپور جنگ باید نواخته شود تا مرد از نامرد تشخیص داده شود، والا در این حمام زنانهای که هست، همه عربده مردانه میکشند. حضرت آقا در سخنرانی آخر قشنگ گفت که ما ایرانیها ضربالمثلی داریم که میگوید لاف در غریبی... همه خندیدند، بند دومی دارد که آقا نگفتند، ولی منِ بیادب میگویم. لاف در غریبی بادی در بازار مسگرهاست که سر و صدا زیاد است و شنیده نمیشود. فعلاً لاف در غریبی زیاد زده میشود.
اما چند تا نکته که زیاد شما را خسته نکنم و نتیجه بگیرم. صلواتی عنایت بفرمایید. [صلوات بلند حضار] به به! صلوات شما همدانیها همیشه توپر است و سخنران را که من نیستم چنان به وجد میآورد که دوست دارد یک ساعت و بلکه بیشتر، آنچه را که اتفاق افتاده است برایتان بگوید. قربان صلواتهای شما بروم. [صلوات خیلی بلندتر حضار]
البته دوستان خوبم و مردم مجاهد استان همدان! این روزها، روزهایی است که... البته مختص این روزها هم نیست. یک انحراف فکری اتفاق افتاد که هر کسی که میخواهد لاف در غریبی بزند و پای شمشیر زدن نیست، صلح چه کسی را بهانه میکند؟ امام حسن(ع) را. امام حسنی را که نمیشناسد و امام حسنی را که همه بزرگان ما و همه ائمه اطهار(ع) گفتهاند اگر جای امام حسین(ع) بودند همان کار را میکردند و اگر جای امام صادق(ع) بودند، همان تقیه و کادرسازی را میکردند. در این سخن هیچ شکی نداریم. انحراف فکری و خزعبلاتی که در فکر این آقایان هست و هر بار که میخواهی به سمت مبارزه بروی، یکدفعه در بغل امام حسن(ع) پاستوریزه و انحرافی که خودشان درست کردهاند، غش میکنند! این انحراف فکری آنهاست و جای بحثش اینجا نیست، اما پسرم! اگر خواستی با این مطلب آشنا شوی که چه اتفاقی افتاد که آقا امام حسن(ع) مجبور به صلح شد، بهترین کتاب و منبعی که بتوانی به آن مراجعه کنی کتاب خود حضرت آقا با عنوان «صلح امام حسن(ع)» است. کتاب ترجمه است و فکر میکنم ۳۰ سالی از آن گذشته است. بسیار کتاب شیرین و جذابی است که چرا آقا تن به صلح دادند. مختصر و مفید در یک پرانتز کوچک، کار به آنجا میرسد که سرلشکرها و سردارهای امام، یعنی سرتیپ دو و سرتیپ تمامهایش خریده شدند. معاویه به امام حسن(ع) نامه مینویسد که با چه کسانی میخواهی بجنگی؟ نامههای سرتیپها و سردارها را هم برای امام فرستاد و گفت این نامهای است که فرمانده لشکرت برایم فرستاده است. فرمانده لشکر در نامه چه نوشته است؟ نوشته بود اگر امام را کت بسته بیاورم چقدر میدهی؟ سر بیاورم چقدر میدهی؟ قصه تمام شده بود.
کسانی که شرایط امروز را با زمان امام حسن مقایسه میکنند یعنی نسبت به شما شک دارند
آنهایی که امروز را با زمان صلح امام حسن(ع) مقایسه میکنند، پسرم! یعنی نسبت به شما نوعی شک دارند که در شرایطی مثل همان داستانی که در تحریم هستیم، جبهه را ترک و به رهبر پشت میکنی؟ حداقل در استان همدان این را باور ندارم. به همان دلیل که رهبر این جمله را فقط در همدان، در ورزشگاه ابنسینا گفت. درست گفتم؟ قصه مال چند سال پیش است؟ آقا این جمله معروف را در اینجا فرمودند: «اگر دشمن آنگونه بر ما فشار بیاورد که مجبور شویم یکی از این دو راه را انتخاب کنیم، یعنی یا صلح حسنی یا قیام عاشورایی، کربلایی بودن را برمیگزینیم.» [تکبیر حضار]
اسم مقام معظم رهبری را میآورند ولی کار خودشان را میکنند
بر این باورم که حضرت آقا در مورد شما خطا نکرده است، منتهی با خواص بیبصیرت چه کنیم که هر از گاهی میآیند. حتی در قویترین دوره که دوره اصولگراها بود، آدمهای آن مقطع رفتند، نشستند و گفتند آقا! در شعب ابیطالب هستیم. کار تمام است. این جماعت که کمپلت مرخصند، از نظر روحیه انقلابی تعطیل! این نظر شخص خودم هست. از فردا هر کسی که میخواهد هر تعبیری کند. پسرم! اینها کلاً با مسیر آقا روحالله ۱۸۰ درجه فاصله دارند. اسم مقام معظم رهبری را میآورند، ولی خر خودشان را میرانند. اینها که اصلاً از اساس معتقدند باید با کدخدای ده ببندیم. کل دنیا یک دهکده است و یک کدخدا دارد. چرا برویم با نیجریه، افریقاییها و هندیها ببندیم؟ میرویم با خود کدخدای ده میبندیم تا زودتر به نتیجه برسیم. این اصل و قاعده فکری اینهاست. تو این را بگیر و بقیه را ول کن که اینجا و آنجا چه گفتند. آنجا گفتند اقتصاد مقاومتی را قبول نداریم یا اگر داریم فلان و بهمان. تکیه بدهی و بگویی دستور دادهایم زایندهرود خشک نشود! به این میگویند اقتصاد مقاومتی! با مدل اشرافی زندگی کردنشان کوچکترین نسبتی با زندگی کردن امام و حضرت آقا ندارند. کلیت قصه این است. خیالت از این بابت راحت.
اما حالا در این جمع هم نگاه میکنی و میبینی کلی مو سفید پیشکسوت نشستهاند، یکی باقر سیلواری! یا اباالفضل! خودش که پیشکسوت است، بچههای کربلای ۴ و کربلای ۵ هم همینطور. باید همین جور جلوی اینها عرق شرم بریزیم. همین الان باقر سیلواری را که دیدم، ۳۰ سال پیش، فتح خرمشهر که اتفاق افتاد، محاذی با چنین روزهایی با باقر سیلواری و احمد متوسلیان در لبنان بودیم. کجا باقر سیلواری؟ پادگان زبدانی، همین زبدانی که یک ماه است میخواهند از دست داعش آزادش کنند. با باقر یک ماه آنجا بودیم. دست بر قضا اتفاقاً تمام بچه رزمندهها یکی یک عکس با حافظ اسد دارند. اگر باقر رویش بشود، بعداً برو و از او بخواه عکسش را با حافظ اسد برایت بیاورد، منتهی نه خود حافظ اسد، بلکه در پادگان زبدانی یک مجسمه نیمتنه داشت. ما هم در آن مقطع بیکار بودیم و همه دوست داشتند بپرند قلمدوش حافظ اسد و پاهایشان را هم گردن حافظ اسد گَل میکردند و عکس میگرفتند. آن موقع دوربینهای دیجیتالی نبود و عکسها را میبردند و داخل شهر چاپ میکردند. حکومت حافظ اسد حکومت پلیسی بود و یک پاسبان سوتی با یک باتوم حکومت میکرد. یکدفعه دیدند بچه تهرانیها، بچه شهرستانیها و بچه همدانیها که دست بر قضا در این گروه همراه ما اعزام شده بودند، همه قلمدوش رئیس مملکتشان شدهاند! خیلی زشت است! شرّی به پا شد و به گوش رفعت اسد رساندند و آمدند آنجا و تیر و تیرکشی. بچهها آمدند قضیه را جمع کنند، خدا حاج همت را رحمت کند. رفت و گفت آقا! ما در عرفمان هر کسی را که دوست داشته باشیم این کار را میکنیم. ممکن است در عرف شما بد باشد. بیا نگاه کن در تظاهراتها بچههایمان را قلمدوش کردهایم. به هر کسی که علاقه داشته باشیم این کار را میکنیم. از فردای آن روز برای مجسمه حافظ اسد نگهبان گذاشتند و دیگر هر کسی هم که عکس نگرفته بود، این کار را که کردند کرماش میگرفت عکس بگیرد. میرفتند و به محافظها دو تا شکلات میدادند و میپریدند و دو تا عکس میگرفتند و لذا همه ما با پدر آقای بشار اسد عکس داریم. به دلیل ویژگی و موقعیت خاص سوریه، بصیرت حکم میکند بهجای اینکه فتنه در شهرهای ما بیاید، خط را هزاران کیلومتر آن طرفتر از مرزهای خودمان نگه داریم و جلوی داعشیها را در آنجا بگیریم. در اینجا شلنگ تخته بیندازیم، جشن بگیریم و خوش باشیم. همیشه دو رکعت نماز برای آن دیوانههایی که در سال ۹۴ زن و بچه را در همدان رها میکنند و در دفاع از حرم میروند و شهید میشوند، بخوانیم. شما را به خدا اینها دیوانه نیستند؟ دیوانهاند! ولی دیوانه حسین بن علی(ع) و عاشقند. به حسب منِ مادیگرا که دائماً در این فکر هستم که قیمت زمین پایین آمد، بالا رفت، قیمت طلا پایین آمد، قیمت دلار بالا رفت، دیوانه! کجا میروی؟ بروی حرم حضرت زینب(س) که چطور شود؟ بشار اسد خیلی بلد است تنبان خودش را نگه دارد. تو چرا؟ باید برود، باید برود. اگر نرود میشود همان اتفاقی که وقتی آقا روحالله بود افتاد.
چرا امامی که تا ۱۵ روز قبل می فرمود خود را برای نبرد عاشورایی آماده کنید قطعنامه را امضا کرد؟
پسرم! مصادف با همین روزها اتفاقی افتاد و قطعنامهای امضا شد که آن را خود آقا روحالله امضا کرد، قطعنامهای به نام ۵۹۸. تا پانزده روز قبل از آن آقا روحالله میگفت فرزندان من! بجنگید. کمربندهای خود را محکم ببندید. هیچ چیز عوض نشده است. همه برای نبرد عاشورایی... دولت ممکن است امکانات را فراهم کند. پانزده روز قبل. هواپیمای ما را زده بودند و ۳۰۰ تا شهید داده بودیم. در مکه سگ سعودیهای یهودی جنایت کرده بودند و کنار بیتاللهالحرام ۴۰۰ تا شهید داده بودیم. همه اینها بود، اما آقا روحالله از بابت حضور امریکاییها در خلیجفارس نترسیده بود که جا بزند. روحاللهی که حداقل ما میشناسیم، به خاطر شیمیایی زدن در سردشت، به خاطر شهدای فلان جا نرفت امضا کند. چه دلیلی داشت؟ ما هم نمیدانیم، اما خودش در پیام قطعنامه میگوید خدایا! از هر آنچه گفتم گذشتم. تاریخ این پیام اولین سالگرد خونین شهدای حج و سال پذیرش قطعنامه و معروف به مانیفست تفکرات آقا روحالله است، یعنی اگر میخواهی امام و خطوط راهبردی امام را بشناسی، باید این را بخوانی و باید خوانده باشی.
چرا آخرین پیامهای امام را سانسور میکنند؟
در دبستان که تا دوازده سال از این مباحث خبری نیست. کلاً در کتابها با دو سه تا شهید و دفاع مقدس آشنا شوی که چه بشود! دانشگاه که التماس دعا! کلاً دو تا کتاب بیرون آمده است، یکی «انقلاب اسلامی و ریشههای آن» و یکی هم وصیتنامه حضرت روحالله. ۱۰۰ تا تست و سئوال لو رفته است. هر گبر و یهودی که از این درسها ۲۰ نگیرد، گاگول است. اگر نمیدانی برو بپرس. در دانشگاه دکتر جاسبی از این در میروی تو، از آن در دکتر شده بیرون میآیی! اینقدر فوت آب خوردن است! راحتِ راحت. ریلکس باش! اصلاً برای این قصه استرس و اضطراب نداشته باش. در این پیام که هر سال سالگرد آن میشود، رادیو و تلویزیون منتسب به جمهوری اسلامی جگر نمیکند این پیام را بخواند. جالب است، نه؟ سالگرد هر اتفاقی را میگیرند. چارلی چاپلین ۱۰۰ بار، لورل هاردی ۲۰۰ بار، آن یکی ۱۰۰۰ بار. پسرم! نگفتم ۲۲ جلد صحیفه نور، ولی چرا نباید با جلد آخر صحیفه نور که در آن چهار پنج تا پیام استراتژیک تفکر آقا روحالله هست آشنا شوی و چرا نباید آن را بخوانی؟ چرا سانسور میکنند؟ من هم نمیدانم، اما میدانم. به دلیل اینکه تو باید ۱۰۰ بار از این سوراخ نیش بخوری. تو که نمیدانی حلالمسائل قضیه کجاست. ما که حوصله نداریم همه را بخوانیم، اما خامه تفکرات آقا روحالله کجاست؟ یکیاش این است: پیام قطعنامه که در آن علیرغم اینکه دارد میگوید خدایا از هر آنچه گفتم گذشتم و همه چیز را پس گرفتم، دارد در آنجا خط و نشان میکشد که اگر تو این خط و نشانها را بدانی، دیگر اگر فتنه ۸۸ اتفاق بیفتد هشت ماه طول نمیکشد. بچه گیج و کلافه است.
«خدایا! اگر دستبند تجمل نمیبست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمیکرد پیدا از آن گوشه کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل/ به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و میبرد طوفان/ تمام شکوه اساطیر ما را
طلا را که مس کرد؟ دیگر ندانم/ چه خاصیتی بود اکسیر ما را؟»
فتنه ۸۸ را کسانی راه انداختند که دنبال مک فارلین بودند
سئوال؟ در مقطع حضرت روحالله با همه ذکاوت، تیزهوشی و تمام تجربههایی که از هزار و چند سال شکست و پیروزیهای شیعه داشت، تاکتیکها و تکنیکها را خوب بلد بود و استراتژی داشت، جام زهر را نوشید. سه مرتبه اشاره میکند جام زهر را نوشیدم. علتش چه بود؟ من هم نمیدانم پسرم. امام گفت در آینده مشخص میشود. اگر چه بخشی از آن از همان اول برایم مشخص بود. در فتنه ۸۸ دمهای خروس بیرون آمد. یااباالفضل! چه کسانی پای این کار بودند! چه کسانی از همان اول دنبال مکفارلین بودند! چه کسانی در گرماگرم همین کربلای ۴ و ۵ کمیته عقلا برای بررسی این موضوع داشتند که چگونه امریکا را پای میز مذاکره بیاوریم؟ مکفارلین را آوردند. حاجآقا خاطره! اگر با هماهنگی آقا روحالله آورده بودید، چرا آقا روحالله گفت نه مسئولین رده ۱، نه رده ۲ و نه رده ۱۰ حق ندارند بروند با مکفارلین حرف بزنند. دو روز ماند، دید کسی تحویل نمیگیرد، رفت. اینها وسط گرماگرم کربلای ۴ او را برداشتند و به هتل هم بردند. در نهایت موقع رفتن از طرف گمانم ریگان، چیزی آورده بود.
پسرم! برایمان یک انجیل آورده بود و یک کیک کلیدنشان! امام جمعه وقت، حاجآقا خاطره بعداً گفت فکر میکنم این کیک را محافظهایم خوردند. پس کیک کلیدنشان سابقه دارد!
و اما سئوال! که امروز تو باید جواب بدهی. دست پدر و مادرت را هم میبوسیم که امشب تن تو لباس سیاه کرد و تو را تشییع شهدا و شهادت امام جعفر صادق(ع) به اینجا آورد. دست این پدر و مادر را هم میبوسیم.
به امام گفتند کفگیر ته دیگ خورده است و برای جنگیدن تجهیزات نداریم پس قطعنامه باید امضا شود
اما سئوال؟ امام با همه ذکاوت و تیزهوشی ـ این جمله را به کار میبرم و خودم هم مسئولیتش را به عهده میگیرم ـ لفظ رکب خورد خوب نیست. رکب نخورد. رکب خوردن یعنی گول خوردن، در حالی که امام با آگاهی تمام قطعنامه را امضا کرد و در نامه محرمانهای که اصلاً منتشر نمیشود و در صحیفهاش هست، ولی اصلاً خوانده نمیشود، اشاره کرد. یک روز قبل از اینکه رادیو پیام امام را بخواند، خطاب به خبرگان میگوید به دلیل اینکه رئیس قوه مجریه آمد و اعلام ناتوانی کرد و گفت کفگیر ته دیگ خورده است ـ مثل همین دوره که میگویند خزانه خالی است ـ و به دلیل اینکه فرمانده نظامی آمده و گفته است اینقدر تجهیزات، امکانات و سلاح اتمی میخواهم و تازه اگر اینها را بدهید میتوانیم از سال ۷۰ به بعد پیروزی کسب کنیم و مسئولین اجرایی هم دستهایشان را بالا بردهاند، خدایا! از هر آنچه گفتم گذشتم.
پسرم! منطقی هم هست. او که نمیتواند همه اینها را عقب بزند و بگوید کادر جدیدی درست کنم و بگوید آقای فلان و فلان بروید کنار. برای همین گفت حالا که به اینها اعتماد دارم، خدایا! از هر آنچه که گفتم گذشتم، اما ۱، ۲، ۳، ۴ و... امریکا چه جوری است و باید با مشت به دهانش کوبید و از منطقه بیرونشان کرد. دو باره کفنمان را آغشته به خون خواهیم کرد و... اگر پیامهایی را که الان وقتش نیست برایتان بخوانم اذیت میشوید. پسرم! توصیه میکنم یک بار بخوان، چون مسیر زندگی ما با این مشخص میشود و دروغگوییهای من از داخل این درمیآید که با این تفکر چقدر فاصله دارم. یک بار بخوان. زحمتی ندارد. اینها بنا ندارند برایت بخوانند. نه دفترش نه بیتاش خیال ندارند بخوانند، چون اصل بمب هستهای و اتمی این است و اگر تو این تفکر را بپذیری، دیگر ول کن معامله نیستی.
سئوال و عرضم تمام. معالاسف با تمام مقاومت آقا روحالله که باز دو باره فرمود آن صلحی که بر امام حسن(ع) تحمیل شد، آن حکمیتی که بر امام علی(ع) تحمیل شد ما را بر آن میدارد که راه این دو بزرگوار را نرویم. در تاریخ کسی تا به حال جرئت نکرده است این حرف را بزند. میگوید آن دو واقعه در اثر بیبصیرتی مردم اتفاق افتاد. مولا هارون مکی همدانی، چیتساز و محمود شهبازی نداشت. اینها رفتند و تمام شدند و تخمشان را ملخ خورد و دیگر رهبر کسی را ندارد؟ و لذا بایستی این وضعیت را بپذیریم. حتی حاجآقا خاطره فرمود مردم کمکم باید به این فکر کنند که حکومت شورایی هم میشود. جوابش را میدهیم: شتر در خواب بیند پنبهدانه/ گهی... [جمعیت: لفلف خورد گه دانهدانه] این هم جواب شما به حاجآقا خاطره! میشود که رهبری شورایی شود. چه خوابهایی دارند میبینند! همین جا عرض کنیم که دست قوه قضائیه را میبوسیم که امروز ما را دلشاد کردند. اگرچه که جسارتاً خیلی دیر اتفاق افتاد. اگرچه که جسارتاً پانزده سال به نظر من ـ آقا! نظر است دیگر، نظر شخصی است. آزاد هستیم حرف بزنیم یا نیستیم؟ یک صلوات بفرستید. [صلوات حضار] ـ از نظر من پانزده سال را باید برای کسی ببرند که در خیابان آمد و فقط لاستیک آتش زد. [از داخل جمعیت: ده سال] ده سال؟ اولش که پانزده سال بود آقا. یا خدا! کمکم دو باره هر دو سال یک تشویقی نخورد! قرآن حفظ کند. میگویند به زندانی که قرآن را حفظ کند بخشودگی میخورد. لابد نهجالبلاغه را حفظ کند دو سال، صحیفه سجادیه را حفظ کند دو سال، تمام شد! میآید بیرون. ضمن اینکه تازه آن سوئیت زندان را ندیدی! شهرام جزایری از آن سوئیت بیرون آمد. ده سال جوانتر شده بود. نمیدانم آنجا چه بساطی بود. امروز هم مقام معظم قوه قضائیه گفتند فیلمهایی درست کردهاند که در «بازتاب» و این جور جاها دیدهاید که در گوش طرف یاسین میخوانند. فیلم هم که پخش شد گفتند فیلم بسازند. ما کاری به این چیزها نداریم. کار خودمان را میکنیم.
در هر صورت مقام محترم قوه قضائیه! تشکر میکنیم. انشاءالله تداوم داشته باشد، ولی عزیزم! اعدام حداقل چیزی بود که باید برای این میبریدید. [صلوات حضار] برای چه صلوات فرستاد؟ برای اینکه خونش دارد به جوش میآید. حرف رهبرش چیست؟ رهبرش گفت این بیانصافها در فتنه ۸۸ ما را تا لب پرتگاه بردند. پولهای دانشگاه آزاد و پولهایی که به کانادا و این طرف و آن طرف بردند. فقط یک قلم فتنه ۸۸ را کار دارم. با کارگرهای اجیر شده... اینکه سفارتهای فرانسه و انگلیس خودشان کف کار هستند، کاری ندارم. کارگردان روزمزدی که بروید و ترتیب نظام را بدهید. آبجی روی چهارپایه جلوی صدا و سیما صحبت کند که آقا کیلویی چند است؟ ادامه بدهید تا کار تمام شود. اینها از گوش ذکر ذاکره ما به این راحتیها خارج نمیشود.
پسرم! عمود خیمه و این حرفها را هم قبول نداریم. امام به ما یاد داد. شش ماه آخر عمر که میخواهد از دنیا برود، معاونت اول خودش را زد و دو شقّه کرد و گفت با قلبی خونبار این نامه را مینویسم به تو که حاصل [جمعیت: عمر منی] باریکلا! سلامتی اینها که باز حواسشان جمع است. یک صلوات بفرستید. [صلوات حضار] به تو که حاصل عمر من بودی میگویم به دلیل بیبصیرتی، سادهلوحی، چه و چه برو کنار و استراحت کن. باز خدا پدرش را بیامرزد، الا این آخریها که دو باره فتنهای کردند و یکی دو تا مصاحبه با بی.بی.سی و اینها کرد و بی.بی.سی خیلی هم رویش تبلیغ کرد، در همین حد کفایت و تمام کرد.
و اما آقایانی که همان مسیر را میروند. تو یکی نگران نباش که آقا! اینها عمود خیمه هستند چطور میشود؟ هیچ طوری نمیشود. چه جوری بعد از ۱۴۰۰ سال به دست تو و من رسید؟ دست به دست پرچم رسید. نگران چه هستی؟ «تو نیکی میکن و در دجله انداز.» عرضم تمام است. حواست اینجا جمع باشد! عرضم تمام است، چون بعدش فرمانده سپاه بدبخت باید جواب بدهد، امام جمعه فردا باید جواب بدهد که آقا! دیوانهای آمد و شرّی به پا کرد. مگر آزادی نیست. چطور صادق زیباکلام در هر دانشگاهی که رفتم یا قبلش رفته تریبون را اشغال کرده است؟ برای اینکه حرف بزند؟ اصلاً چه میگوید؟ تطهیر رضاشاه! تطهیر رضاشاه که اگر او نبود... که اگر پسرش مثل پدرش بود، با قاطعیت میگویم که خمینی نمیتوانست به این سادگیها حکومت را در دست بگیرد. یک مشت چرت و پرت و خزعبل!
عزیزم! این مسیری که این جماعت میروند به ناکجاآباد است. فقط مسیر روحالله و فرزند خلف و صالحش، حضرت آیتالله سید علی خامنهای «حفظه الله تعالی» جواب میدهد. [صلوات حضار] این مسیر انحرافی که اینها میروند به ترکستان است. در این چند وقت در سایتهایشان مطرح کردهاند. دیگر حرفهایشان جایی خریدار ندارد. وبلاگ دارند و در وبلاگهایشان میزنند. در وبلاگ حاجآقا خاطره آمده است که خوشحالم در مابقی عمرم تابوشکنی را دیدم. آنچه را که دوست داشتم با مکفــــــــــــارلین! میگویند داشت نماز میخواند، حالا که گفتیم بگذار تخته گاز برویم. آخرش که آمد بخواند آنقدر عطش داشت که آن اتفاق بیفتد، بعد از «و لا الضالین» گفت: «و مکفــــــــــــارلین! صدق الله العلی العظیم!» [خنده حضار] گفت خیلی افتخار میکنم که در زمان این تابوشکنی اتفاق افتاد. تابو یعنی چه؟ یعنی یک نماد. کدام نماد؟ آخر خط جمهوری اسلامی که اقتدار و در دهان امریکا زدن بود که امام برای من و تو گفته بود اگر امریکا لا اله الا الله بگوید ما قبول نمیکنیم. آنها میخواهند ما را گول بزنند. چقدر جملههای حضرت روحالله واضح و روان است! احتیاج نیست ظریف بیاید این را برای من و تو معنی کند یا مثلاً کلمات دو پهلو. ۱۵۰ صفحه نوشته است، اصلاً معلوم نیست چه گفته است. داشتم بالا میآمدم، یک نفر گفت: «حاجآقا! شما را به خدا راجع به هستهای صحبت نکن.» گفتم: «اصلاً سوادش را ندارم.» من که سوادش را ندارم هیچ، شما از نماینده همدان و بقیه استانها بپرس که آقا! چه اتفاقی دارد میافتد؟ [خنده شدید حضار] چرا میخندید؟ بعدش بپرس. جسارت کردم. اگر میدانستم نماینده همدان اینجاست میگفتم بعداً برو بپرس! [خنده شدیدتر حضار] ولی لطفاً پسر گلم! تو را به خدا. دستت را میبوسم. بعدش برو بپرس آقا! آن fact sheetات. گوش بده، فرار نکن، کمی خودت را کنترل کن، بعد که من فرار کردم بریز به هم و با مشت روی تابوت شهدا بکوب. هر کاری دلت خواست بکن. این همه آدم که انگلیسی را مثل زبان مادریشان صحبت میکنند، fact sheet لوزان که بیرون آمد، آن ترجمه ۴۰ غلط املایی داشت. به آنها پیشنهاد کردم و گفتم آقا! در میدان انقلاب خانمی را میشناسم صفحهای دو هزار تومان میگیرد و اینها را ترجمه میکند. به خدا آنقدر خوب ترجمه میکند. [خنده حضار] آخر شما این همه کارشناس دارید میبرید، فریدون میبرید، حداقل نسخه fact sheet را بدهید. یک ماه و نیم دو ماه که بازی در آوردند و fact sheet را ندادند. ما که اصلاً خبر نداریم چی به چی است. آقا! نعوذ بالله! غلط بکنم راجع به هستهای صحبت کنم، چون عزیزم! رفقای احمدی روشن که رفقای من هستند، فعلاً دارند در ترهبار تهران کار میکنند. غلط بکنم راجع به هستهای صحبت کنم. آنچه را که میبینم دارم برایت میگویم که قبل از اینها کرکره برای گوگورینی فابیوس پایین کشیده شد. فابیوس! برادر ناتنی نتانیاهو! موشه دایان!
تابو رابطه با آمریکا نبود که شکسته شد؛ تابو اقتدار سید علی بود که در هزاران بار در صحبتهایش امریکا را تحقیر کرده بود
گفت الحمدلله تابو شکسته شد. تابو چه بود؟ پسرم! میدانی چه چیزی شکسته شد؟ مانیفست روحالله که در این قضیه شکسته شد و باید برایش خون گریه کرد. تابو اقتدار سید علی بود که در بیش از هزاران مذاکره و مصاحبه، تقریباً در تمام مصاحبهها و صحبتهایش امریکا را تحقیر کرده و در دهانش زده بود. تابو این بود که شکسته شد. تابو عظمت و وجهه کریم شهدا بود که شکسته شد. بر این باور هستم نماینده محترم مجلس همدان! اگر غیر از این دولت، دولت دیگری سر کار آمده بود و روی سید علی فشار نمیگذاشت هرگز حضرت آقا نمیگفت بروید پای مذاکره! هرگز نمیگفت! نمیخواهم بگویم «۵۹۸»ای امضا شد یا نشد، اما پسرم! این را میگویم که چه در اثر خیانت امثال من و چه خیانت خواص بیبصیرت شد آنچه که شد و میشود که در زمان تو هم این اتفاق بیفتد، اگر بصیرت نداشته باشی.
«دیروز یا امروز یا فردا همین است/ شیطان همیشه این طرفها در کمین است
این بار اگر چه در لباس نو، ولیکن/ فتنه رفیق کهنه این سرزمین است
ما هر چه خوردیم از خودی بوده نه از غیر/ این مار سی سال است که در آستین است
چون صخره باید بود پیش موج سرکش/ سیلی جواب این هجوم سهمگین است
اینجا نه کوفه نه مدینه نه فلسطین/ این مملکت ملک امیرالمؤمنین(ع) است.» [صلوات حضار]
سر دادن و سر را به ذلت خم نکردن/ هر کس حسینی زندگی کرده چنین است
پسرم! نخوابی. پسرم! داستان کلاغ و روباه را که خوانده بودی. کلاس چندم بود؟ [جمعیت: سوم!] که آمد گفت: بهبه! چه سری، چه دمی، عجب پایی! یک دهان برای ما بخوان. کلاغ دهانش را باز کرد و پنیر افتاد. روباه گفت همین را میخواستم. میگویند یک بار دیگر این اتفاق افتاد. زاغ پنیر را روی پیتزا ریخته و زیر بغلش زده بود. روباه آمد و گفت: چه سری! چه دمی! عجب پایی! یک دهان خفن بخوان حال کنیم. رکب نخورد. گفت: برو فلان فلان شده! آن موقع که این را برایم گفتی کلاس سوم بودم. الان از دانشگاه دکتر جاسبی مهندسی گرفتهام. در ضمن دارم در وزارت خارجه هم کار میکنم. دیگر گول نمیخورم. روباه گفت: برای همین پرهایت ریخته است؟ تا آمد به پرهایش نگاه کند، پیتزا از لای بالش افتاد. گفت: آن موقع که داشتی لیسانس میگرفتی، من در ماساچوست دکترا گرفتم، الان هم در تیم جان کری هستم. [خنده شدید حضار]
پسرم! داستان روز است دیگر! چه کارش کنیم؟ دو پیام هم از حاجآقا روحالله، چون نمیخوانید وقت نمیشود. اصلاً سانسور است. اولاً فحش و بد و بیراه را بسته به آلسعود و بالا و پایینشان را آب گرفته است. آقای خاطره برای آلسعود هم ناراحت شد و گفت: چرا آقای جنتی آمده و در نماز جمعه لعن و نفرین کرد و خوشحالی و شیرینی پخش کردند. دو باره یک دو بیتی بگویم: «گفتهاند مرده است ملک عبدالله/ ناز شستات ملکالموت بگو ای والله!» بقیهاش یادم رفت. ولش کن برویم سر پیام حضرت روحالله: «انشاءالله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آلسعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود كفر، نفاق و آزادی كعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد.» انشاءالله این خبیثها با این جنایتها و بچهکشیهایی که دارند در یمن میکنند، همان چیزی را که امام برایشان پیشبینی کرده بود برایشان رقم میخورد.
دو پیام دیگر از آقا روحالله و عرضم تمام. دو باره دارند فتنه میکنند که آقا! عمره نرویم چه میشود! تمتع نرویم چه میشود! امام جوابهایش را داده است. حلالمسائل: «ما در مکه باشیم یا نباشیم، دل و روحمان با ابراهیم و مکه است. دروازههای مدینهالرسول را به روی ما ببندند یا بگشایند، رشته محبتمان با پیامبر هرگز پاره و سست نمیشود. به سوی کعبه نماز میگزاریم، به سوی کعبه میمیریم و خدا را سپاس میگزاریم که در میثاقمان با خدای کعبه پایدار ماندهایم. ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم. غیر از خدا کسی را نداریم. اگر هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظلم برنمیداریم.»
حاجآقا خاطره! اینها را برای تو گفته است. برای توی وزیر محترم خارجه گفته است. «راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران...» جهانخواران چه کسانی هستند؟ همانهایی که دور میز نشسته بودند. مردهشور اسمهای نحسشان را ببرد. اَ، او و اِ را پس و پیش میخوانند. اگر اصلش را بخوانند آن وقت میبینید چه اسمهای مزخرفی دارند. ولش کن. «راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرکز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟» یعنی ولش کنید. باز حاجآقا خاطره گفت: فلسطین چه ربطی به ما دارد؟ کروبی گفت: خودشان زمینهایشان را فروختند، کله پدرشان، خودشان هم بروند تحویل بگیرند. امام برای خودش گفته مسئله فلسطین مسئله استراتژیک نظام جمهوری اسلامی است! امام برای خودش یک چیزی گفته است! «هماکنون اگر امریکا یک کشور اسلامی را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، کسی جلوی او را خواهد گرفت؟»
آقا! این فرمایش امام است. تازه تازه است.
«پس راهی جز مبارزه نمانده است.» مانیفست است. فرمایش آقا سیدعلی هم همین است. «و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصاً امریکا را شکست.» [تکبیر جمعیت] «و الزاماً یکی از این دو راه را انتخاب کرد.» نه یکی از این چند راه را! نگفت بازی بازی است! بازی مال آنهایی است که اهل بازی هستند. نگفت برد ـ برد! این کلمات و عبارات جدید و لجنمالشده اینها از فرهنگهایی است که از خودشان در آوردهاند. در ۲۲ جلد مانیفست حضرت روحالله، ابداً به چنین کلماتی برنمیخورید. بازی؟ بچه سر بازی بازی شهید شد؟ ۲ـ۳ شدیم. چه جور برد ـ بردی است؟ «یا شهادت یا پیروزی که در مکتب ما هر دوی آنها پیروزی است.»
میخواستم یک بیت دیگر از آقا روحالله بخوانم که عزیزم خواند، اما غواصی که دیدم و غواصی که دوستان دیدند. پسرم! در همین کربلای ۴، در شبهای سرد آموزش میدادیم. وقتی غواص آن لباس را میپوشد و در آب میرود اذیت میشود. وقتی بیرون میآید یخ میزند و بعد باید عسل در دهانش بگذاری که گرم شود. کار نداریم اینها چقدر در آموزش زحمت کشیدند. یک شبه یاد نگرفتند. یک وقت به تو دروغ نگویند که سپاه پاسداران اینها را برد و هِرتی در آب ریخت! یک سال شناسایی و جزر و مد را بررسی کردند. عزیزم اینها را گفت. البته بخشیاش را «اندوه دل نگفتیم الا یک از هزاران» این بچه سرما خورد. عزیزم! دست بر قضا قد و اندازه تو هم بود، شانزده هفده ساله. سرما خورد و عطسه و سرفه میکرد. شب عملیات شد. فرمانده گردان غواصها گفت حیدری! تو را نمیبریم، چون اگر بروی آنجا کرانه اروند را باید شنا کنی و برسی به ۴۰ متر موانع خورشیدی، توپی و حلقوی. اینها را بخواهی باز کنی و تازه برسی به دشمن. بعد ندا بدهی تا بچههای عملکننده بیایند، در آنجا یک سرفه یا عطسه بکنی کارمان زار است. اصرار از این بچه و انکار از فرمانده. نیرو هم نداشتیم. این بچه به هر حال چهار ماه آموزش غواصی دیده بود. بالاخره او را بردیم. پای سیم خاردارها و موانع رسیدیم و میخواستیم راه را باز کنیم، یکدفعه حیدری دو تا سرفه کرد. تاریکی مطلق، منوّر. فرمانده گردان همین که به حیدری نگاه کرد، این بچه فهمید هوا پس است. نگاهی به آسمان کرد و زیر آب رفت و از او فقط چند تا حباب بیرون آمد. حیدری به عمق آب رفت و به کوسهها پیوست. ۷۲ تایشان را آوردند. ۳۰ سال انتظار! چه میدانی انتظار یعنی چه؟ ۳۰ سال سفره که میاندازی بشقاب و قاشق را برای حیدری هم بگذاری و شب لحاف و تشک بیندازی و به خودت بگویی انشاءالله میآید.
آخ! «از شهیدان مانده تنها جامهای/ مانده تنها استخوان و پلاک و نامهای / گر وصیتنامهها را خواندهایم/ پس چرا بین دوراهی ماندهایم؟» خدایا! فرمایش حضرت روحالله است. خدایا! کتاب و دفتر شهادت را پیوسته به روی ما و ما را از وصول بدان محروم مفرما. دعای سید شهیدان اهل قلم برای همه اینها که عزیزم گفت که امامزاده هستند. واقعاً امامزادهاند. اصلاً شک نداریم. چه جوری میشود این همه در بهشت زهرا شفا میدهند؟ دعای سید شهیدان اهل قلم: «ای شهید! این آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود نشستهای. دستی بر آر و ما قبرستاننشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش.»
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.