به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ سردار شهید «محمد بروجردی» به سال 1333 در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد؛ وی در دوران انقلاب در رابطه با اکثر حرکتهای انقلابی، مسئولیت شناسایی، جمعآوری اطلاعات و طرحریزی عملیات را به عهده داشت.
نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که عوامل داخلی ابرقدرتها، فتنه و آشوب را در مناطق کردنشین به راه انداختند، با فرمان تاریخی حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر مقابله و سرکوب ضدانقلاب، عازم پاوه شد؛ حضور آن شهید در کردستان (که تا آخرین لحظات حیاتش ادامه داشت) منشأ خیرات و برکات زیادی شد. پس از تصویب طرح تشکیل سازمان پیشمرگان کُرد مسلمان، مسئولیت این کار به میرزا محمد سپرده شد.
اقدامات مؤثر این تشکیلات در کردستان، سازماندهی ضدانقلاب و نقشههای اجنبیپرستان را برهم زد و آرزوی ایجاد اسرائیل دوم در کردستان را در دل آمریکا و ایادیش دفن کرد و سرانجام این مسبح کردستان، در تاریخ اول خرداد 1362 در حالی که با عدهای دیگر از همرزمانش در مسیر جاده مهاباد، نقده حرکت میکردند بر اثر انفجار مین به شهادت رسید.
در سیامین سالگرد شهادت سردار شهید «محمد بروجردی» روایتی از همرزم این شهید را میخوانیم:
***
از تهران به سمت بروجرد در حرکت بودیم، ساعت دوازده و نیم شب؛ به سه راهی سلفچگان که رسیدیم، تریلی هیجده چرخی زوزه کشان آمد و به سرعت از کنار ما گذشت، بیتوجّه به جاده و علائم راهنمایی و ... یک لحظه به خود آمدیم و خود را از مرگ حتی در زیر چرخهای سنگین، نجات دادیم.
هول و هراس فاجعه که از دلمان خارج شد یکی از بچّهها به برادر بروجردی گفت:
ـ حاجآقا! برگردیم و بزنیم تو گوش یارو؟!
ـ آره! فکر خوبی است!
و بعد رو کرد به یکی دیگر از بچّهها؛
ـ تو چی میگی فلانی؟
ـ حاجی! برگردیم و چرخهاشو پنچر کنیم!
یکی دیگر از بچّهها گفت:
ـ بهتره برگردیم و یه درسی به او بدیم که دیگه از این کارا نکنه!
برادر بروجردی حرفهای همه را شنید و در آخر گفت:
ـ نه بابا! راهت رو برو!
همه سگرمههایمان را در هم کشیدیم و گفتیم:
ـ ایبابا! حاجی خوب حال مارو گرفتی! نظر ما رو میپرسی و بعدش میگی نه؟!
ـ نه! من میخواستم ببینم که در این موقعها عقلتان دستور به شماها میده یا نفستان... متأسفانه در اینجا که نفستان دستور داد!