شهدای ایران: هجمه به آیتالله مصباحیزدی یکی از محورهای ثابت سخنان هاشمی است که هرچندوقتیکبار میکوشد با ذکر ناقص خاطرهای با دستاویز قراردادن صحبتی از ایشان، تنور تخریب را گرم نگه دارد. اما اینبار کهولت هاشمی و حافظه غیر دقیق او کار دستش داد و خاطرهای را تعریف کرد که دقیقا یک سال پیش آن را با مشخصات دیگری نقل کرده بود.
به گزارش رجانیوز مخالفت آیتالله مصباح یزدی با هاشمی برای کمک به مجاهدینخلق یکی از خاطراتی است که هاشمی بارها کوشیده با استناد به آن، آیتالله مصباح را رویگردان از مبارزه معرفی کرده و با دستاویز قراردادن آن از ایشان انتقامجویی کند. هاشمی در آخرین دیدار خود با اعضای حزب ندای ایرانیان مجددا این مساله را مطرح کرده و با اشاره به سخنان آیتالله مصباح یزدی در رد خاطرات هاشمی درباره مخالفت ایشان با مبارزه که پیش از این مطرح شده بود گفت:
«کسانی که بویی از انقلاب نبرده بودند و مبارزه را به دلیل سختیهای آن حرام میدانستند، امروز مدعیاند و وقتی از آنان میپرسند که چرا از مبارزه بریدید و آن را حرام میدانستید، و یا چرا به دعوت بازگشت به مبارزه پاسخ منفی دادید، به دروغ توجیه میکنند برای همکاری با منافقین دعوت شده بودیم؛ در حالی که در آن سالها، سازمان منافقین اصلاً شکل نگرفته بود و آنها فقط درصدد توجیه عافیتطلبی خود هستند، غافل از این که مردم، هوشیارتر از تصورات آنها هستند.»
این سخنان هاشمی در حالی است که او دقیقا یکسال پیش خاطرهای را در همینباره نقل کرده بود که خلاف سخنان امروزش درباره این خاطره و ناقض آن است. شهریورماه سال ۱۳۹۳ هاشمی رفسنجانی با حضور در منزل شهید قدوسی به همان جلسه سهنفره اشاره کرده بود. صحبتهای او آن روزها با آب و تاب توسط رسانههای همسو با او با تیتر «برخیها با تقلب انقلابی شدهاند» منتشر شد. صحبتهای هاشمی به روایت سایتش اینگونه بود:
«خاطره تلخش اما از روحانیت کمفروش است. نام شخصیتی را هم میبرد در مصداقش -که البته من نمینویسم!- شخصیتی که این روزها خیلی از اسلام و انقلاب میگوید. از امام میگوید. ولی در سال ۴۸ در اوج غربت امام گفت: من دیگر مبارزه نمیکنم. مبارزه حرام است! میخواهم کار علمی و فرهنگی کنم. هاشمی میگوید از کمفروشی این آقا کار بجایی رسید که رهبری ۱۰ سال -تا ابتدای انقلاب- با او قهر بودند. هاشمی میگوید اینها خون به دل امام کردند... آقای هاشمی خاطرهای هم در همین ارتباط تعریف میکند. خاطرهای از همراهی با آقای خامنهای برای مجاب کردن همین آقا برای ادامه مبارزه. موضوع خاطره هم مربوط به سال ۴۸ است. هاشمی میگوید دونفری -به اتفاق آقای خامنهای- صبحانه رفتیم منزل آقای قدوسی. این آقا هم آنجا بود. نشستیم تا ظهر با او بحث کردیم تا قانعش کنیم. برای ادامه مبارزه. آخرش هم گفت من این مبارزه را حرام میدانم، به جامعه مدرسین هم گفتهام مبارزه با شاه حرام است! آقای خامنهای از او پرسیدند: دلیلت چیه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهای که مجاهدین و چپیها در آن باشند، حرام است! آقای خامنهای هم به تلخی به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نیستی خب مبارزه نکن ولی لااقل مبارزه را با این حرفها خراب نکن! آقای هاشمی در ادامه میگوید رهبری از سال ۴۸ تا سال ۵۷ با آن آقا یک کلمه هم حرف نزد.»
نکته قابل توجه آن است که هاشمی در این خاطره به صراحت اعلام میکند که زمان تشکیل این جلسه سال ۱۳۴۸ است. آشنایان به تاریخ معاصر ایران همگی میدانند که بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۴۴، این تشکیلات را تأسیس کردند و به کارهای مطالعاتی روی آوردند. سازمان مجاهدین خلق تا پیش از سال ۱۳۴۸ عضوگیری وسیعی نیز کرده بود و به جمعبندی مبارزه مسلحانه نیز رسیده بود، کما این که مقدمات سفر برخی اعضا به فلسطین و آموزش دیدن در اردوگاه الفتح نیز در همین ایام رقم خورد و نهایتا شهریور سال ۵۰ تعدادی از اعضای مجاهدینخلق توسط رژیم شاه دستگیر میشوند. هاشمی همچنین ابه نقل از آیتالله مصباح میگوید مبارزهای که «مجاهدین» و چپیها در آن باشند حرام است.
اقدام قابل تامل سایت هاشمی در حذف این مطلب از خروجی پایگاه اطلاعرسانی هاشمی نیز گویای این است که گویا مسئولین این سایت میخواستند باحذف خبر جنجالآفرین سال قبل، آن را به فراموشی بسپرند و اظهارات پیشین آقای هاشمی را لاک بگیرند.
این بهاصطلاح خاطره البته همان زمان پاسخ های مستدل و مستند بسیاری را در پی داشت؛ از جمله اسناد تاریخی مبارزاتی آیتالله مصباح در همان برهه که هاشمی مدعی است او از مبارزه رویگردان شده بود، دروغ بودن قهر آیتالله خامنهای و آیتالله مصباح و مصاحبههای شخصیتهای مختلف که این ادعاها را انکار کرده بودند. به طور مثال سیدحمید روحانی با اشاره به این که این جلسه در سال ۱۳۴۸ برگزار شده بود، اظهارات آقای هاشمی را رد کرد و گفت:
«ایشان [آیتالله مصباح] در سال ۱۳۴۹ [یک سال پس از جلسه سهنفره] پس از رحلت آیتالله حکیم اعلیاللهمقامه در تلگرامی که نسخهای از آن را اکنون میبینید، مرجعیت امام را تأیید میکنند. آیا ایشان مبارزه با شاه را حرام میدانستند و مرجعی را که طلایهدار مبارزه با شاه است تأیید کردند؟! آیا ایشان در سال ۴۸ مبارزه را حرام میدانستند و در سال ۴۹ در استواری مرجعیت امام میکوشند؟ آقای هاشمی در این نسبتی که به آقای مصباح میدهد که مبارزه با شاه را حرام میدانست صددرصد نادرست میگوید. البته موضعی که آقای مصباح گرفتهاند درباره اصل خاطره نیست ایشان درباره جایگاه مجاهدین در آن زمان اظهار نظر کردهاند.»
لذا در زمان تشکیل جلسه سهنفره، سازمان مجاهدین خلق نهتنها تشکیل شده بود، بلکه التقاط خود را نیز بروز داده بود. بهتر است هاشمیکمی تاریخ تحولات سازمان مجاهدین خلق را مطالعه کند تا دچار چنین تناقضهای فاحشی نشود؛ سازمانی که هاشمی برخلاف نظر امام که هرگز مجاهدینخلق را تایید نکرد؛ بیشترین کمک مالی را از وجوهات شرعی مردم به آن میپرداخت و به اذعان مجاهدین خلق «هاشمی رابط سازمان مجاهدینخلق با روحانیت بود.» در هر صورت تا اینجای امر متوجه میشویم ادعای هاشمی درباره تاریخ جلسه سهنفره و تأسیس سازمان مجاهدین خلق صحیح نیست، که اگر نخواهیم بگوییم او دروغ گفته است -چراکه تاریخ دقیق را در سخنان سال قبل بیان کرده بود- خوشبینانهترین حالت آن است که کهولت سن و فشارهای روحی؛ عامل صدور سخنان و خاطرههای متناقض و خلافواقع او است.
حجتالاسلام والمسلمین هاشمی در سخنان اخیر خود در جمع اعضای حزب ندای ایرانیان، به گونهای سخن رانده که گویی در سالهای پیش از انقلاب، هیچ گونه رابطهای با منافقین نداشته و آیتالله مصباح با نهضت مبارزه اصیل روحانیت با رژیم شاه مخالف بوده است. این در حالی است که اکثر قریب به اتفاق مبارزین پیش از انقلاب، اعم از مسلمان و مارکسیست اظهار میدارند هاشمی رفسنجانی یکی از بزرگترین و معروفترین حامیان مجاهدینخلق در میان روحانیون بود. این مسأله حتی در نوشتههای خود هاشمی رفسنجانی نیز منعکس شده است. در کتاب «انقلاب یا بعثت جدید» به قلم اکبر هاشمی رفسنجانی – که شاید به خاطر تشریح حمایتهای او از منافقین پیش از انقلاب ترجیح داده میشود دیده نشود- در خصوص حمایتهای گستردهاش از مجاهدین میگوید:
«بعضی از دوستان من مطرح کردند که باید از این گروه حمایت کرد و چیزهایی از آنها گفتند که من نمیدانستم. ما تصمیم گرفتیم که فعلاً از آنها حمایت کنیم که در زندان، رژیم نتواند آنها را نابود کند و تبلیغات وسیعی که شروع شده بود را خنثی کنیم. قرار شد که جبهه پشتیبانی از آنها تشکیل شود. ما تا آن تاریخ چیزی را غیر از آن جمعی از جوانان مسلمان با صفات و خصوصیاتی که برادران میگفتند که گروه وسیعی داشتهاند و دستگیر شدهاند چیزی نمیدانستیم. البته مقر کارهای سیاسی فکری ما در مدرسه رفاه بود و در مدرسه رفاه خانمهایی کار میکردند که معلوم شد با آن گروه منتسب بودند و یکیشان همسر یکی از رهبران گروه بود، همسر محمد حنیفنژاد. این خودش باعث شد ما بیشتر در جریان کار آنها قرار بگیریم. یکی از کارهای ما این بود که نامهای به خارج بنویسیم و از گروههای خارج استمداد کنیم به کمک اینها بشتابند...[ساواک] من را آوردند قزلقلعه. در آنجا جمع زیادی از مجاهدین خلق و فداییان خلق و ستاره صبح و چه و چه، ۱۶ گروهی که اکثرشان میخواستند مسلح کار بکنند بودند و برای ما محیط جالبی بود برای آشنا شدن با افکار نو. من چندمین بار زندانم بود... این بار زندان برای ما جلوه دیگری داشت. اکثرا جوان نیرومند و پرخروش، پرجوش و شلوغ و برای اولین بار زندانها مملو از نشاط و شور و زندان در وضع دیگری و ما هم در شرایط جدید با این آقایان آشنا شدیم.»
هاشمی در ادامه خاطرات خود به اختلافات فکری با مجاهدین اشاره میکند، ولی از این اختلافات صرفنظر کرده و به همکاری با آنها مشغول میشود. شاید بتوان این اقدام را اولین اختلاف عملی هاشمی با امام خمینی و آیتالله مصباح دانست. هاشمی درباره ماجراهای پس از کشته شدن احمد رضایی در سال ۱۳۵۰ مینویسد:
«از همان روزهای اول معلوم شد که بین ما و آنها اختلافات فکری وجود دارد. مثلا اولین جلسه موقعی بود که مرحوم احمد رضایی را شهید کردند. در قزل قلعه برای آنها فاتحه گرفتند و من در زندان برای آنها سخنرانی کردم که همان سخنرانی باعث شد که من را از قزل قلعه منتقل کردند به عشرتآباد. در آن سخنرانی از مقام شهید که صحبت میکردم روایتی نقل کردم که شهید وقتی که به زمین میافتد ملائکه به دستور خدا به استقبالش میآیند و با چه تشریفاتی او را میبرند و در بهشت جوار خدا با چه نعمتهایی، با حورالعین و ملائکه مقرب و انواع نعم منعم است. روایت را به تفصیل خواندم. بعد از سخنرانیام از طرف مجاهدین مورد اعتراض واقع شدم که این حرفهایی که از آخرت و بهشت و ثواب و جزا این طور چیزها میگویی، اینها بد است و ما جلوی چپیها شرمنده میشویم و اینها قابل توجیه نیست...مسئله دومی که همان جا برای ما مطرح شد این بود که ما در زندانهای گذشته در قصر و قزل قلعه، جمعمان را از کمونیستها که آن موقع اکثرا حزب توده بودند، جدا بود و ما آنها را به عنوان کافر میشناختیم چون منکر خدا بودند و حاضر نبودیم با آنها در سر یک سفره و در یک ظرف غذا بخوریم. آنها [مجاهدین] گفتند نه ما در هدف مشترکیم و تحلیلهایی شد و با ادلهای گفتند نه ما باید درآمدمان یکی، خرجمان یکی و سفرهمان یکی [باشد] و بد است ما این جور باشیم... این هم مورد اختلاف بود، اما حاد نبود!»
با وجود این اختلافات کار به جایی رسید که هاشمی رفسنجانی برخی فعالیتهای مستقل نهضت اسلامی امام خمینی را به حالت نیمهتعطیل و تعطیل درآورد و با برطرف کردن تمامی موانع از سر راه سازمان مجاهدین خلق، بستر همواری برای رشد و اعتبار گرفتن مجاهدین در میان طیف مبارزین فراهم کرد. اصرار هاشمی رفسنجانی بر جلب حمایت شخصیتها برای سازمان مجاهدین خلق پیش از انقلاب اسلامی، موضوعی بود که به صورت یکی از مشهورات دوران مبارزه در میان فعالان نهضت درآمده بود، چنانکه در جلد ضمیمه خاطرات پیش از انقلاب او که به پرونده ساواکش اختصاص دارد، در یک سند ساواک متن کامل نامه اش به امام برای جلب حمایت ایشان از سازمان مجاهدین خلق درج شده است. در بخشی از آن نامه آمده بود:
«بدون کوچکترین تردید بپذیرید که نهضت مقاومت مسلحانه و اقدامات پارتیزانی ایران کاملا حقیقی، ریشهدار، اصیل و متکی به جوانان فداکار و پاک و بیآلایش است و دامنه آن به قدری وسیع و همهجانبه است که به موجب اطلاعات موثق تاکنون حدود ۷۰۰ نفر از پارتیزانها و گروههای وابسته به آنان دستگیر شدهاند و نهضت با این همه زندانی و تلفات به صورت روزافزون در توسعه است و هر روز در تهران و شهرستانها حوادث مهمی رخ میدهد. مهم این که اکثریت نزدیک به تمام این گروه، تحصیلکرده و شاغل هستند. ضمنا برخلاف ادعای دستگاه تاکنون سند محکمی به دست نیامده که این نهضت ریشه مارکسیستی و کمونیستی داشته باشد. از جوانان مسلمان و متدین هم خیلی سراغ داریم که به این جرم دستگیر شدهاند و جمعی از آنها که اعدام شدهاند در ساعات پیش از اجرای حکم اعدام جلسه دعا و قرآن و توجه به خدا داشتهاند.»
همچنین عناصر شاخص مجاهدین خلق نیز صراحتاً همکاریهای هاشمی رفسنجانی با سازمان مجاهدین خلق قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را تایید کردهاند. تراب حقشناس که پیش از انقلاب برای گرفتن تاییدیه مجاهدینخلق از امام به نجف رفته میگوید: «نامهای مفصل از هاشمی رفسنجانی بود که نسخهای از آن را خودم به نجف بردم. در این نامه نویسنده نه تنها از مجاهدین خلق بلکه از فدائیان خلق (بهخصوص رفیق شهید مسعود احمدزاده) به خوبی یاد کرده و حمایت آیتالله را از مبارزین خواستار شده بود. در اینجا باز هم به تغيیر موضع رفسنجانی و امثال او باید اشاره کنم که دقیقا به دلیل آن که امروز قدرت را به دست گرفته و به صف بورژوازی و ضدانقلاب پیوستهاند، مواضع گذشته خود را از یاد برده و در سخنرانیهای خود به کمونیستها و مجاهدین لجنپراکنی میکنند.»
حسین احمدی روحانی، دیگر رابط سازمان مجاهدین خلق با امام خمینی نیز درباره نظرات آقای هاشمی نسبت به سازمان و امام و شکل صحیح مبارزه میگوید: «در سال ۱۳۵۴ همین آقای هاشمی رفسنجانی به رفیق تراب [حقشناس] در دمشق گفته بود، وضع در داخل کشور طوری است که حتی اگر آقای خمینی هم حرفی بزند، تا مجاهدین آن را تایید نکنند [فرمان امام] اجراشدنی نیست!»
وحید افراخته دیگر عضو شاخص مجاهدین درباره هاشمی رفسنجانی با سازمان مجاهدین خلق اعترافات بسیار جالبی دارد. او مدعی میشود رفسنجانی بارها و بارها به سازمان کمک مالی کرده و افراد زیادی را جهت جذب شدن به سازمان معرفی کرده است. به گفته افراخته، هاشمی جزو سمپاتها و حامیان اصلی سازمان و عامل نفوذی سازمان در جریان روحانیت است. وحید افراخته در اعترافات خود مینویسد:«اين فرد [هاشمی رفسنجانی] از سمپاتهاي مهم گروه در ميان آخوندها ميباشد و حداقل يكبار، صدهزار تومان به گروه كمك مالي كرده است. در عين حال از نظر تبليغ براي مجاهدين در ميان مذهبيها و روحانيت يا جمعآوري اخبار و اطلاعات كمكهاي ديگر نيز براي گروه مهم بوده و از او به عنوان حلقه رابط مجاهدين با مذهبيها، آخوندها و بازاريها استفاده كردهاند. نظر گروه نسبت به او مثبت بود و در زندان مقاومت زياد كرده، بسيار فعال است. كسي نيست كه دست از مبارزه بكشد، از نظر فكري خوب است و نزديكي زياد به افكار مجاهدين و ماركسيستها دارد. محافظهكار نيست و ميتوان گفت از چپترين آخوندهاست و به مبارزه مسلحانه كاملاً اعتقاد دارد.»
با بررسی و تدقیق جریان روحانیت در سالهای ۴۰ و ۵۰ مشاهده میشود که آیتالله مصباح از معدود روحانیونی بوده که همچون امام خمینی، حاضر به تأیید مجاهدین خلق و همکاری با آنها نشده است. اقدامی که نهتنها نشانه ضعف و رویگردانی از مبارزه علیه پهلوی، بلکه بیانگر سطح تحلیل بالا و ایدئولوژی صحیح اسلامی در عدم همکاری با گروههای التقاطی است. جالب آنکه هاشمی نیز در نوشتههای خود بیان میکند که پس از مارکسیستشدن رسمی مجاهدینخلق نزد امام رفته و از حمایتهای خود اعلام پشیمانی کرده است. او در صفحه ۲۴۸ کتاب «دوران مبارزه» درباره این رویکرد نسبت به مجاهدین خلق میگوید:
«من خودم وقتی سالهای اول اینها [مجاهدین] ضربه خوردند، در نامهای از امام خواسته بودم که تأییدشان کنند و تأکید داشتم که اینها بچههای خوبی هستند. اما امام تأییدی نفرمودند. دیگران هم چنین اقداماتی کرده بودند که شاید در نجاتشان از اعدام موثر باشد. ولی سال ۵۴ که رفتم نجف خدمت ایشان، گفتم: «تا به حال ما اصرار داشتیم شما به شکلی اینها را تأیید کنید ولی شما موافقت نفرمودید و تصورمان این بود که اگر خدمت شما بیاییم، در مورد جلب موافقت شما و گرفتن تأیید تلاش میکنیم. بعد از انحراف و ارتداد جمعی از آنها حالا میفهمیم با آن که شما از اینها دور بودید و ما در کشور بودیم، حرکت شما صحیح بوده است. ما سه چهار سالی به اینها کمک کردیم، حالا میبینیم سر از کفر درمیآورند. این روزها ممکن است تلاشهای جدیدی برای تأیید گرفتن از شما بشود. تقاضای ما این است که شما همان راه خودتان را ادامه بدهید...»
خاطرات چالشبرانگیز وشاذ هاشمی طی دوسال اخیر، همواره محل مناقشه قرار گرفته است. برخی آن را عامدانه و هدفمند و برخی آن را ناشی از کهولت سنی هاشمی میدانند. اگر این سخنان هاشمی و خصوصا ذکر خاطرهای که سخنان سال گذشتهاش را نقض میکند عامدانه و مغرضانه ندانیم، نشاندهنده درست بودن اقدام شورای نگهبان در رد صلاحیت هاشمی به خاطر «کهولت سن» بوده است.
*رجانیوز