مراسم بزرگداشت یازدهمین سالروز شهادت سردار داود کریمی پنجشنبه ۱۲ شهریور ماه در گلزار شهدای تهران برگزار میشود.
به گزارش شهدای ایران؛ بهمناسبت فرارسیدن یازدهمین سالروز شهادت جانباز شهید «داود کریمی» مراسم بزرگداشتی برای این شهید بزرگوار روز پنجشنبه 12 شهریور ماه در گلزار شهدای تهران برگزار میشود.
برگزاری این مراسم با حضور خانوادههای معظم شهدا، جانبازان، ایثارگران و همرزمان شهید در قطعه 29 بهشت زهرا(س) انجام میگیرد. این مراسم با سخنرانی حجتالاسلام قیومی که از همرزمان شهید کریمی است همراه خواهد بود.
یازدهمین بزرگداشت شهید داود کریمی دوازدهم شهریور ماه ساعت 17 در قطعه 29 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) برقرار است. پس از برگزاری بزرگداشت مزار این شهید بزرگوار توسط خانواده او و همرزمانش عطرافشانی، غبارروبی و گلباران میشود.
سردار شهید «داود کریمی»، روز 27 بهمن 1326 در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. پدرش مازندرانی و مادرش اهل قزوین بود. داود اولین فرزند خانواده بود، دوره متوسطه را در دبیرستان دولتی «علمیه» گذراند. وی در روز 15 خرداد سال 1342 در تظاهرات مردمی علیه رژیم شرکت کرد و برای اولین بار نام امام خمینی(ره) را که بهگفته خودش آن زمان «حاج آقا روحالله» نامیده میشد، شنید. حاج داود در ایام جوانی با جمع زیادی از مبارزان سیاسی و مذهبی آشنایی یافت. شهید حاج مهدی عراقی در آشنایی داود کریمی با شخصیت حضرت امام(ره) نقش بسزایی داشت.
سالهای نخستین دهه 50 که جامعه ایران پر از شور و التهاب انقلابیگری بود، داود کریمی هم با تعدادی از دوستانش گروه «فجر اسلام» را به راه انداختند. در تهران این گروه یکی از قویترین گروههایی بود که اعتماد افرادی چون آیت الله دکتر شهید سید محمدحسین بهشتی و آیت الله محمدرضا مهدوی کنی را به خود جلب کرد. او در این حرکت نیمهمخفی و سیاسی ــ چریکی با این عالمان ارتباط داشت و از هدایت آنان بهره میگرفت. فجر اسلام و سازمان مجاهدین خلق ظاهراً از ابتدا روابط بسیار گرمی داشتند، اما براساس مواضع اعتقادی و سیاسی از سال 1352 ارتباط این دو گروه مخفی با هم قطع شد، چرا که اعضای گروه «فجر اسلام» اعتقاد داشتند که سازمان به بیراهه میرود.
وی در شانزدهم شهریورماه 1349 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک دختر بهنام «مریم» و سه پسر با نامهای «میثم»، «محمدصادق» و «محمود» است. حاج داود تراشکار، قالبساز و فعال سیاسی و مذهبی تا سال 1355 در تهران به مبارزه ادامه داد، اما شور انقلابی و بسته شدن فضای مبارزه در ایران موجب شد او نیز همانند بسیاری از همرزمانش راهی لبنان شود. در آنجا با شهید دکتر مصطفی چمران و شهید محمد منتظری آشنا شد. پس از مدتی نیز بهسبب استعداد ذاتیاش مربی نیروهای چریکی شد. وی در اوایل سال 1357 به کشور بازگشت و کنار دوستان و همراهانش چهار هیئت مذهبی در منطقه نازیآباد برای مبارزه با رژیم طاغوت تأسیس و سازماندهی کرد و با تجربهای که در سالهای گذشته اندوخته بود، هدایتشان را بهعهده گرفت.
انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید و فجر انقلاب دمیدن گرفت. حاج داود در همان اولین روزها با کمک دیگر مبارزان، کمیته انقلاب اسلامی نازیآباد را راه اندازی کرد و خود هدایت و مسئولیت این کمیته را بهعهده گرفت. او از اعضای اصلی تشکیل دهنده آن و مدتی بعد عضو هیئت مرکزی سپاه تهران شد. او در دفتر هماهنگی سپاه فعالیت میکرد و وظیفهاش نظارت به نحوه شکل گیری سپاه در شهرهای مختلف کشور بود و فرمانده منطقه 7 سپاه و مدتی کمتر از یک سال نیز فرمانده سپاه تهران بود. داود کریمی با شروع جنگ تحمیلی به منطقه جنوب رفت. او در همین مدت که تا سال 61 ادامه یافت، بر پایه آموختههایش در لبنان مسئول آموزش نظامی سپاه شد.
حاج داود در نیمه اول سال 1365 بهمدت 5 ماه بهعنوان مسئول بازرسی بنیاد شهید انقلاب اسلامی خدمت نمود و پس از آن بهمدت یک سال مسئولیت حراست مخابرات کشور را بهعهده داشت. در فاصله سالهای 65 تا 67 بهعنوان مدیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر منصوب شد و برای مبارزه با ورود این مواد افیونی به کشور چندین قرارگاه تاکتیکی تأسیس کرد. او در این دوره با سمت فرماندهی قرارگاه مرکزی محمد رسول الله(ص) و قرارگاههای تاکتیکی تابعه شرق کشور در قالب طرح «والعادیات» مسئول مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر بود. پس از پذیرش قطعنامه از سوی امام(ره) و تجاوز و نفوذ منافقین از غرب کشور، حاج داود در عملیات بزرگ و سرنوشتساز مرصاد حضور یافت و باز هم در لباس یک بسیجی وارد صحنه شد و با مدیریت بخشی از صحنه نبرد، ضربات خرد کنندهای را به منافقین زبون وارد کرد.
پس از جنگ تحمیلی حاج داود، به کارگاه تراشکاریاش بازگشت که بهگفته دوستانش، این بار «محقرتر» بود و در جاده باقرآباد قرار داشت. از 15 تیر ماه 1382 بیماریاش شدت گرفت و بستری شد. اما پزشکان کاری از دستشان برنمیآمد تا آنکه او را سه چهار ماه به آلمان فرستادند. پزشکان آلمانی تشخیص داده بودند که بیماری او ناشی از مصدومیت شیمیایی حاصل از گازهایی است که در جنگ به کار رفته بود. آنها نوع گازهای شیمیایی را هم مشخص کرده بودند. بدنش پر از غده شده بود، یک بیماری عجیب و غریب بود، شبیه سرطان اما سرطان نبود، و این طور بود که حاجی به بستر افتاد و کمکم تحلیل رفت، اما مثل همیشه خوش برخورد بود. سرانجام در روز پانزدهم شهریورماه 1383 تاب قفس تن نیاورد و بر اثر جراحات ناشی از شیمیایی بدرود حیات گفت و به فیض شهادت رسید و با تشییع انبوه امت شهیدپرور در قطعه 29 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
برگزاری این مراسم با حضور خانوادههای معظم شهدا، جانبازان، ایثارگران و همرزمان شهید در قطعه 29 بهشت زهرا(س) انجام میگیرد. این مراسم با سخنرانی حجتالاسلام قیومی که از همرزمان شهید کریمی است همراه خواهد بود.
یازدهمین بزرگداشت شهید داود کریمی دوازدهم شهریور ماه ساعت 17 در قطعه 29 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) برقرار است. پس از برگزاری بزرگداشت مزار این شهید بزرگوار توسط خانواده او و همرزمانش عطرافشانی، غبارروبی و گلباران میشود.
سردار شهید «داود کریمی»، روز 27 بهمن 1326 در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. پدرش مازندرانی و مادرش اهل قزوین بود. داود اولین فرزند خانواده بود، دوره متوسطه را در دبیرستان دولتی «علمیه» گذراند. وی در روز 15 خرداد سال 1342 در تظاهرات مردمی علیه رژیم شرکت کرد و برای اولین بار نام امام خمینی(ره) را که بهگفته خودش آن زمان «حاج آقا روحالله» نامیده میشد، شنید. حاج داود در ایام جوانی با جمع زیادی از مبارزان سیاسی و مذهبی آشنایی یافت. شهید حاج مهدی عراقی در آشنایی داود کریمی با شخصیت حضرت امام(ره) نقش بسزایی داشت.
سالهای نخستین دهه 50 که جامعه ایران پر از شور و التهاب انقلابیگری بود، داود کریمی هم با تعدادی از دوستانش گروه «فجر اسلام» را به راه انداختند. در تهران این گروه یکی از قویترین گروههایی بود که اعتماد افرادی چون آیت الله دکتر شهید سید محمدحسین بهشتی و آیت الله محمدرضا مهدوی کنی را به خود جلب کرد. او در این حرکت نیمهمخفی و سیاسی ــ چریکی با این عالمان ارتباط داشت و از هدایت آنان بهره میگرفت. فجر اسلام و سازمان مجاهدین خلق ظاهراً از ابتدا روابط بسیار گرمی داشتند، اما براساس مواضع اعتقادی و سیاسی از سال 1352 ارتباط این دو گروه مخفی با هم قطع شد، چرا که اعضای گروه «فجر اسلام» اعتقاد داشتند که سازمان به بیراهه میرود.
وی در شانزدهم شهریورماه 1349 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک دختر بهنام «مریم» و سه پسر با نامهای «میثم»، «محمدصادق» و «محمود» است. حاج داود تراشکار، قالبساز و فعال سیاسی و مذهبی تا سال 1355 در تهران به مبارزه ادامه داد، اما شور انقلابی و بسته شدن فضای مبارزه در ایران موجب شد او نیز همانند بسیاری از همرزمانش راهی لبنان شود. در آنجا با شهید دکتر مصطفی چمران و شهید محمد منتظری آشنا شد. پس از مدتی نیز بهسبب استعداد ذاتیاش مربی نیروهای چریکی شد. وی در اوایل سال 1357 به کشور بازگشت و کنار دوستان و همراهانش چهار هیئت مذهبی در منطقه نازیآباد برای مبارزه با رژیم طاغوت تأسیس و سازماندهی کرد و با تجربهای که در سالهای گذشته اندوخته بود، هدایتشان را بهعهده گرفت.
انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید و فجر انقلاب دمیدن گرفت. حاج داود در همان اولین روزها با کمک دیگر مبارزان، کمیته انقلاب اسلامی نازیآباد را راه اندازی کرد و خود هدایت و مسئولیت این کمیته را بهعهده گرفت. او از اعضای اصلی تشکیل دهنده آن و مدتی بعد عضو هیئت مرکزی سپاه تهران شد. او در دفتر هماهنگی سپاه فعالیت میکرد و وظیفهاش نظارت به نحوه شکل گیری سپاه در شهرهای مختلف کشور بود و فرمانده منطقه 7 سپاه و مدتی کمتر از یک سال نیز فرمانده سپاه تهران بود. داود کریمی با شروع جنگ تحمیلی به منطقه جنوب رفت. او در همین مدت که تا سال 61 ادامه یافت، بر پایه آموختههایش در لبنان مسئول آموزش نظامی سپاه شد.
حاج داود در نیمه اول سال 1365 بهمدت 5 ماه بهعنوان مسئول بازرسی بنیاد شهید انقلاب اسلامی خدمت نمود و پس از آن بهمدت یک سال مسئولیت حراست مخابرات کشور را بهعهده داشت. در فاصله سالهای 65 تا 67 بهعنوان مدیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر منصوب شد و برای مبارزه با ورود این مواد افیونی به کشور چندین قرارگاه تاکتیکی تأسیس کرد. او در این دوره با سمت فرماندهی قرارگاه مرکزی محمد رسول الله(ص) و قرارگاههای تاکتیکی تابعه شرق کشور در قالب طرح «والعادیات» مسئول مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر بود. پس از پذیرش قطعنامه از سوی امام(ره) و تجاوز و نفوذ منافقین از غرب کشور، حاج داود در عملیات بزرگ و سرنوشتساز مرصاد حضور یافت و باز هم در لباس یک بسیجی وارد صحنه شد و با مدیریت بخشی از صحنه نبرد، ضربات خرد کنندهای را به منافقین زبون وارد کرد.
پس از جنگ تحمیلی حاج داود، به کارگاه تراشکاریاش بازگشت که بهگفته دوستانش، این بار «محقرتر» بود و در جاده باقرآباد قرار داشت. از 15 تیر ماه 1382 بیماریاش شدت گرفت و بستری شد. اما پزشکان کاری از دستشان برنمیآمد تا آنکه او را سه چهار ماه به آلمان فرستادند. پزشکان آلمانی تشخیص داده بودند که بیماری او ناشی از مصدومیت شیمیایی حاصل از گازهایی است که در جنگ به کار رفته بود. آنها نوع گازهای شیمیایی را هم مشخص کرده بودند. بدنش پر از غده شده بود، یک بیماری عجیب و غریب بود، شبیه سرطان اما سرطان نبود، و این طور بود که حاجی به بستر افتاد و کمکم تحلیل رفت، اما مثل همیشه خوش برخورد بود. سرانجام در روز پانزدهم شهریورماه 1383 تاب قفس تن نیاورد و بر اثر جراحات ناشی از شیمیایی بدرود حیات گفت و به فیض شهادت رسید و با تشییع انبوه امت شهیدپرور در قطعه 29 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.