شما امروز هم وقتی نام شریف امام صادق(ع) را میشنوید، مثل شیعیان زمان حضرت باید بگویید: «چرا ایشان قیام نکرد؟» در حالیکه ظاهراً زمینۀ قیام برای امام صادق(ع) بسیار مهیا بود و اگر ایشان قیام میکرد موفق میشد. کمااینکه بنیالعباس با نام اهلبیت(ع) قیام کردند و به قدرت رسیدند. اما چرا خودِ امام صادق(ع) این کار را نکرد؟
در ادامه فرازهایی از سخنرانی استاد پناهیان که در ایام شهادت امام صادق(ع) در سال 93 و در هیأت شهدای گمنام ایراد شده بود را میخوانید:
زمینۀ قیام برای امام صادق(ع) بسیار مهیا بود
سخن مشهور امام صادق(ع) در پاسخ ابومسلم خراسانی، برای ما خیلی قابل تأمّل است و خیلی حرفها برای گفتن دارد. ابومسلم خراسانی-که گاهی به نامهای دیگری هم مشهور شده- کسی است که علیه بنیمروان قیام کرد و قیامش هم موفق شد. البته برخی از بنیالعباس هم بودند که در عراق فعالیت میکردند، اما ابومسلم فعالیت خودش را از خراسان شروع کرد. اینها در ابتدا که قیام کردند، ظاهراً برای بنیالعباس یا برای شخص خاصی قیام نکردند، بلکه برای رضای خدا و اهلبیت پیغمبر(ص) قیام کردند. لذا همه انتظار داشتند که وقتی به این قیام متصل میشوند و کمک میکنند-بعد از موفقیت قیام- یکی از علویون کار را در دست بگیرد. ولی در نهایت، آنها با زد و بند پنهانی، حاصل کار را برای بنیالعباس قرار دادند.
دربارۀ ماجرای عجیب قیام نکردن امام صادق(ع) سخنان و داستانهای زیادی در تاریخ وجود دارد که انسان با مطالعه و بررسی این مقطع تاریخی، میتواند مطالب زیادی دریافت کند. مکرر نزد امام صادق(ع) میآمدند و میگفتند: «آقا، شما قیام کنید!» اما حضرت نمیپذیرفتند(فَقُلْتُ لَهُ وَ اللَّهِ مَا یَسَعُکَ الْقُعُودُ فَقَالَ وَ لِمَ یَا سَدِیرُ؟ قُلْتُ لِکَثْرَةِ مَوَالِیکَ وَ شِیعَتِکَ وَ أَنْصَارِکَ؛ کافی/2/242) (تقاضای قیام از جانب زید بن علی: فَقَالَ زَیْدٌ دَعْ ذَا عَنْکَ یَا جَعْفَرُ فَوَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ تَمُدَّ یَدَکَ حَتَّی أُبَایِعَکَ أَوْ هَذِهِ یَدَیِ فَبَایِعْنِی لَأُتْعِبَنَّکَ وَ لَأُکَلِّفَنَّکَ مَا لَا تُطِیقُ فَقَدْ تَرَکْتَ الْجِهَادَ وَ أَخْلَدْتَ إِلَی الْخَفْضِ؛ مناقب ابنشهرآشوب/4/225) و (از جانب سهل بن حسن خراسانی: مَا الَّذِی یَمْنَعُکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ حَقٌّ تَقْعُدُ عَنْهُ وَ أَنْتَ تَجِدُ مِنْ شِیعَتِکَ مِائَةَ أَلْفٍ یَضْرِبُونَ بَیْنَ یَدَیْکَ بِالسَّیْفِ؛ مناقب ابنشهرآشوب/4/237) و (ذَهَبْتُ بِکِتَابِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَیْمٍ وَ سَدِیرٍ وَ کُتُبِ غَیْرِ وَاحِدٍ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع حِینَ ظَهَرَتِ الْمُسَوِّدَةُ قَبْلَ أَنْ یَظْهَرَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ بِأَنَّا قَدْ قَدَّرْنَا أَنْ یَئُولَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَیْکَ فَمَا تَرَى قَالَ فَضَرَبَ بِالْکُتُبِ الْأَرْضَ؛ کافی/8/331)
اینکه بعضیها مکرراً از امام صادق(ع) میخواستند که «قیام کنید» فقط روی حسابِ درک خودشان نبود. یعنی اینکه «الان زمینۀ قیام وجود دارد» فقط برداشتِ آن مؤمنین نبوده، بلکه در روایات هم اشاره شده که حتی احتمال داشت در همان زمان، فرج اتفاق بیفتد. (عَنْ عُثْمَانَ النَّوَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: کَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِیَّّ، فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ یَفْعَلُ بَعْدُ فِی ذُرِّیَّتِی مَا یَشَاءُ؛ غیبت طوسی/429) اما بعد از کوتاهیهای شیعیان و عدم توجه کافی به دستورات ائمه، کار عقب افتاد و به دوران غیبت صغری و غیبت کبری کشیده شد. پس اینکه میآمدند و از امام صادق(ع) تقاضا میکردند که «قیام کنید»، بر اساس یک مبنایی بوده است. آنها میدیدند که زمینۀ این کار، چقدر بالاست. کمااینکه بنیالعباس هم رسماً با نام اهلبیت(ع) و بهخاطرِ مظلومیت اهلبیت(ع) قدرت پیدا کردند ولی خودِ اهلبیت(ع) ساکت بودند.
ظاهراً اگر امام صادق(ع) قیام میکرد موفق میشد /امام صادق(ع) به دنبال یک موفقیت پایدار بود نه موفقیتِ ناپایدار
ظاهراً میشود اینطور تحلیل کرد که اگر امام صادق(ع) قیام میکردند، موفق میشدند. لذا کسانی که به حضرت میگفتند «قیام کنید!» حرف بیربطی نمیزدند و تجربۀ تاریخی بنیالعباس در همان مقطع، نشان میدهد که اگر کسی به نام اهلبیت(ع) قیام میکرد، موفق میشد. واقعیتهای تاریخی نشان میدهد که اگر خود امام صادق(ع) قیام میکردند موفق میشدند؛ یک موجی ایجاد میشد و حکومت را بهدست میگرفتند. بنیالعباس هم در آن زمان هنوز عده و عُدّه چندانی نداشتند، به همین دلیل وقتی جنبش خودشان را آغاز کردند، صریحاً اسم خودشان را مطرح نمیکردند.
بر اساس این تحلیل، علت اینکه امام صادق(ع) قیام نکردند، این بود که حضرت به دنبال یک موفقیت پایدار بودند نه یک موفقیتِ ناپایدار.
رفتار امام صادق(ع) شبیه رفتار امیرالمؤمنین(ع) در استنکاف از پذیرش خلافت بود
امام صادق(ع) رفتاری را انجام دادند که شبیه رفتارِ امیرالمؤمنین علی(ع) بود. پس از کشته شدن خلیفۀ سوم مردم خیلی به حضرت علی(ع) اصرار میکردند و حضرت استنکاف میورزیدند و میفرمودند به دنبال کس دیگری بروید و هرکس دیگری که انتخاب کنید من هم همکاری میکنم.(دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی...وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ وَ أَنَا لَکُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً-و نیز خطاب به مردم فرمودند: لَا حَاجَةَ لِی فِی أَمْرِکُمْ فَمَنِ اخْتَرْتُمْ رَضِیتُ بِهِ؛ الکامل فی التاریخ/ 3/190) حتی امیرالمؤمنین(ع) در همان موقع، به طلحه و زبیر فرمودند که اگر شما این کار را بهدست بگیرید من حاضرم با شما بیعت کنم (وَ قَد کانَ قال لَهُما قَبلَ بیعَتُهُما لَهُ إِنْ أَحْبَبْتُمَا أَنْ تُبَایِعَانی وَ إِنْ أَحْبَبْتُمَا بَایَعْتُکُمَا فَقَالا لا بَلْ نُبَایِعُک؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید/11/17) و (تاریخ طبری/4/429) (وَ کَانَ أَوَّلُ مَنْ بَایَعَهُ مِنَ النَّاسِ طَلْحَةَ...فَبَایَعَهُ الزُّبَیْرُ وَ قَالَ لَهُمَا عَلِیٌّ إِنْ أَحْبَبْتُمَا أَنْ تُبَایِعَا لِی وَ إِنْ أَحْبَبْتُمَا بَایَعْتُکُمَا فَقَالا بَلْ نُبَایِعُکَ وَ قَالا بَعْدَ ذَلِکَ إِنَّمَا صَنَعْنَا ذَلِکَ خَشْیَةً عَلَى أَنْفُسِنَا وَ عَرَفْنَا أَنَّهُ لَا یُبَایِعُنَا؛ الکامل ابن اثیر/3/191) چرا حضرت اینگونه رفتار میکردند؟ برای اینکه نمیخواستند یک حاکمیت ناپایدار شکل دهند. میدانستند این اقبال یک اقبال پایدار نیست.
بنده نمیخواهم این را به عنوانِ یک قانون مطرح کنم و بگویم: «ائمه هدی(ع) اگر دنبال حاکمیت باشند، حتماً دنبال حاکمیتِ پایدار هستند» نه، ممکن است شرایطی پدید بیاید که آدم برای بهدست آوردن یک حاکمیت ناپایدار هم قیام کند. ولی طبع حاکمیت دینی اقتضاء میکند که وقتی برای تحقق آن برنامهریزی میکنید برای تحققِ نوع پایدارش برنامهریزی کنید، طبعِ حق، این پایداری را میپسندد. حق که موقتی روی کار نمیآید، حق میآید که برای همیشه آمده باشد. کمااینکه بعد از ظهور ولی عصر(ع) هم، ایشان یک حکومت ابدی در جهان بشریت برقرار خواهند کرد.
امام صادق(ع) نمیخواست یک حکومت ناپایدار و موقت تشکیل دهد/ حکومت ناپایدار، خوبها را سیبل دشمن میکند
بر اساس آنچه در تاریخ میبینیم، تمایل امام صادق(ع) به این نبود که بخواهند مؤمنین را در یک مقطعی-بهصورت موقت- از یک حاکمیتی برخوردار کنند، و لذا قیام نکردند.
اما چرا حضرت میخواستند یک حکومت ناپایدار تشکیل نشود؟ حکومت ناپایدار عینِ این میماند که شما آدمهای خوب را از گوشه و کنار، بیرون بیاورید و آنها را سیبل و آماج دشمنیها قرار دهید تا آنها را بزنند! در این صورت معلوم است که با این خوبها چهکار خواهند کرد! یعنی شما خوبها را از پناهگاهها و سنگرهایشان بیرون آوردهاید تا-دشمنان- آنها را تکه تکه کنند! لذا این ایراد وارد است: «شما که میدانستید شرایط بهگونهای نیست که بشود به کمک این خوبها، یک حکومت پایدار ایجاد کرد! در واقع شما با ایجاد یک حاکمیت موقت، باعث شدید که این آدمهای خوب، از دم شمشیر بگذرند و کشته شوند»
دلیل این سخن بنده هم کربلاست! در کربلا، خوبها دورِ اباعبدلله الحسین(ع) جمع شدند و همه بالاتفاق به شهادت رسیدند. و ائمه هدی(ع) نمیخواستند این اتفاق بیفتد. لذا وقتی به امام حسن مجتبی(ع) -نعوذُ باللّه- میگفتند که «شما مؤمنین را ذلیل کردید!» حضرت میفرمود: من به نفعِ شما و برای «بقای» شما این صلح را پذیرفتم. من اگر قیام میکردم تمام شما که اصحاب من هستید، نابود میشدید.(...یَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ ع مَا أَنَا بِمُذِلِّ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنِّی مُعِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُکُمْ لَیْسَ بِکُمْ عَلَیْهِمْ قُوَّةٌ سَلَّمْتُ الْأَمْرَ لِأَبْقَى أَنَا وَ أَنْتُمْ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ کَمَا عَابَ الْعَالِمُ السَّفِینَةَ لِتَبْقَى لِأَصْحَابِهَا وَ کَذَلِکَ نَفْسِی وَ أَنْتُمْ لِنَبْقَى بَیْنَهُم؛ تحفالعقول/308) همچنین طبق روایات، ائمۀ هدی(ع) اگر مظلومانه در سکوت مسموم شدند و فریادِ «هَل مِن ناصرِ» سر ندادند برای این بوده که اگر فریادِ «هَل مِن ناصرِ» سر میدادند همان تعداد اندک مؤمنین اطرافشان نیز، همگی به شهادت میرسیدند و اهلبیت(ع) نمیخواستند این اتفاق بیفتد.
بعد از یک حکومت دینی، دشمنیها با دین و خوبها، صد برابر میشود
بعد از یک حکومت دینی، دشمنیها با دین و اهلبیت(ع) و خوبانِ مرید اهلبیت(ع)، صد برابر میشود، یک نمونهاش دوران معاویه و یزید و بنی امیه بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) است. شما میتوانید در همین تجربۀ انقلاب اسلامی هم این را ببینید. بعد از انقلاب، معلوم شد که دین عجب قدرتی میتواند ایجاد کند! لذا-دین، متدینین و علمای دین- خیلی بیشتر و شدیدتر دشمن پیدا کردند. البته در قضیۀ فتوای تحریم تنباکو نیز همین اتفاق افتاد.
در موقعیتهای ورزشی مثل رقابتهای کُشتی نیز، شما تا وقتی که مدال طلا به گردن نیاوریزی، حریفهای قَدَر پیدا نمیکنی. اما یکبار که موفق شدی مدال طلا را به گردن بیندازی، تازه قویترین حریفها، تو را نشانه میگیرند که بزنند و تلاش میکنند تو را شکست دهند! و الا اگر شما اصلاً عضو تیم ملی نباشی، و حتی یک مدال برنز هم نبرده باشی، دیگر کسی با شما کاری ندارد!
توقع امام صادق(ع) از یارانش برای برقراری حاکمیت، در حدّ شیعۀ تنوری بود
امام صادق(ع) در معرضِ به دست گرفتن حاکمیت دینی بودند اما در چنان فضایی، حاکمیت را نپذیرفتند، چون به یک حاکمیت ناپایدار منجر میشد و باعث میشد همان تعداد-اندک- مؤمنین هم به شهادت برسند و آن نهالی که در خاک ریشه دوانده بود، خشکیده شود. لذا وقتی که اطرافیان حضرت میآمدند و از ایشان تقاضا میکردند که «آقا شما قیام کنید» ایشان-با تعابیر مختلف- مباحثی را مطرح میکردند که نشان میداد انتظار و توقع ایشان از یارانشان، برای برقراری حاکمیت خیلی بالاست. در واقع حضرت -به تعبیری- میفرمودند: با شماها نمیشود جامعه را اداره کرد! ما اگر بخواهیم حکومت کنیم، یارانی میخواهیم که شیعۀ تنوری باشند! یعنی حضرت سطح توقع خودشان را بالا میبردند تا حساب کار دستِ دیگران بیاید.
امام صادق(ع) به آن شخصی که نزد حضرت آمده بود و تقاضای قیام داشت، فرمود: بلند شو و برو در آتش! او گفت: برای چه؟ مگر من چهکار کردهام؟ آقا فرمود: نمیخواهد بروی! و بعد، یکی از یارانشان آمد و حضرت بدون مقدمه به او فرمودند: برو در آتش! او هم بلافاصله وارد تنور آتش شد. آن شخص اول که خیلی نگران بود، رفت درون تنور را نگاه کرد و دید که او سالم در درون آتش نشسته و ذکر میگوید. بعد حضرت به آن شخص اول فرمود: چند نفر مانند این داریم؟ گفت: هیچکس، همین یک دانه است.(عَنْ مَأْمُونٍ الرَّقِّیِّ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ سَیِّدِیَ الصَّادِقِ ع إِذْ دَخَلَ سَهْلُ بْنُ حَسَنٍ الْخُرَاسَانِیُّ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ جَلَسَ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَکُمُ الرَّأْفَةُ وَ الرَّحْمَةُ وَ أَنْتُمْ أَهْلُ بَیْتِ الْإِمَامَةِ مَا الَّذِی یَمْنَعُکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ حَقٌّ تَقْعُدُ عَنْهُ وَ أَنْتَ تَجِدُ مِنْ شِیعَتِکَ مِائَةَ أَلْفٍ یَضْرِبُونَ بَیْنَ یَدَیْکَ بِالسَّیْفِ...ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا خُرَاسَانِیُّ وَ انْظُرْ مَا فِی التَّنُّورِ قَالَ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَرَأَیْتُهُ مُتَرَبِّعاً فَخَرَجَ إِلَیْنَا وَ سَلَّمَ عَلَیْنَا فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ ع کَمْ تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا فَقُلْتُ وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً فَقَالَ ع لَا وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً أَمَا إِنَّا لَا نَخْرُجُ فِی زَمَانٍ لَا نَجِدُ فِیهِ خَمْسَةً مُعَاضِدِینَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْت؛ مناقب ابنشهرآشوب/4/237)
دربارۀ امام باقر(ع) نیز نقل شده است که شخصی خیلی به حضرت اصرار میکرد «قیام کنید! شما تعداد زیای شیعه دارید.» حضرت فرمود: آیا شما نسبت به همدیگر اینگونه هستید که راحت دست در جیبِ هم کنید؟ یعنی از نظر مالی، با هم اینقدر راحت هستید؟ گفت: نه اینطور نیست که از اموال همدیگر برداریم. آقا فرمود: آن کسیکه قیام خواهد کرد، یارانش اینگونه خواهند بود. پس دیگر نگو ما قیام کنیم. (قِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْکُوفَةِ لَجَمَاعَةٌ کَثِیرَةٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ قَالَ: یَجِیءُ أَحَدُکُمْ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ مِنْهُ حَاجَتَهُ؟ فَقَالَ: لَا. فَقَالَ: هُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ. ثُمَّ قَالَ... إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ وَ أَتَى الرَّجُلُ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَمْنَعُهُ. اختصاص شیخ مفید/24)
فرهنگ سیاسی جامعۀ ما با فضای بیانات امام صادق(ع) فاصله دارد
الان این سخنان، در فضای جامعۀ ما قابل تطبیق است، یعنی ما باید از سیاسیون جامعۀمان بیشترین تقوا، بیشترین ولایتمداری و بیشترین دیانت و محبت به اهل ایمان را انتظار داشته باشیم. اما فرهنگ سیاسی جامعۀ ما با فضای فرمودههای امام صادق(ع) فاصله دارد. اصلاً اگر بنا باشد منویات و تصریحات امام صادق(ع) در فضای فرهنگیسیاسی جامعه ما حکمفرما باشد، بسیاری از سیاسیون ما باید از صد فرسخی سیاست هم عبور نکنند! چون امام صادق(ع) دنبال اصحابی در حد و اندازههای فوقالعاده بالا میگشتند. کِی سیاسیون ما میتوانند اینقدر ارزشمند باشند؟ آیا اگر سیاسیون ما در اطراف امام صادق(ع) بودند، ایشان قیام میکردند؟ مسلماً نه! چرا؟ برای اینکه حضرت بقیة اللّه الأعظم(عج) نیز هنوز قیام نکردهاند. در زمان ما هم به تناسب خودش، اگر بنا باشد یک حکومت امام زمانیِ کامل برقرار شود، دوباره همان شرایط لازم است.
ضعف مهم ما اینست که اساساً مردم از مسئولین سیاسی زیاد انتظار تقوا ندارند
امام صادق(ع) اندازهها را-برای سیاسیون- مشخص کردهاند. آیا الآن سیاسیون ما در آن حدّ و اندازهها هستند؟! جالب این است که خیلی از مردم ما اصلاً اینقدر انتظار از سیاسیون ندارند! مثلاً مردم ما از مسئولین سیاسی زیاد انتظار تقوا ندارند و این همان ضعفی است که متوجه ما است. ما اصلاً از برخی از سیاسیون چنین انتظار بالایی نداریم. و اصلاً نمیدانیم عشق و آرمان او چیست، چه فهم و درکی دارد، و چگونه زندگی کرده است؟ مثلاً ما از رئیس جمهورها، نمایندگان مجلس و وزرای خودمان چقدر انتظار داریم؟ انتظار داریم چقدر آدمهای خوبی باشند؟
یک وقت ما یک چیزی را اصلاً نمیفهمیم که بخواهیم به آن علاقهمند شویم یا آن را اجرا کنیم. اما یک وقت ما یک چیزی را میفهمیم ولی آن را اراده نمیکنیم، یا توان انجام آن را نداریم، یا مِیلش را نداریم. مثلاً ما میفهمیم که «نماز را باید با توجه بخوانیم، چون بالاخره در محضر پروردگاره عالم هستیم» اما در عمل نمیتوانیم، و در انجام آن ضعیف و ناتوان هستیم. این زیاد اشکال بزرگی نیست. ولی اگر اصلاً این موضوع را نفهمیم و ندانیم که نماز را باید با توجه بخوانیم، خیلی اشکال بزرگی است.
باید در فضای سیاسی جامعۀمان، این فهم نهادینه شود که سطح معنوی سیاسیون جامعه، خیلی باید بالا باشد! باید بدانیم که انتظار امام صادق(ع) از سیاسیون چه بود و انتظار ما هم از سیاسیون جامعه، به همان نسبت، بالا باشد.
شرایط زمانۀ ما بهتر از شرایط زمانۀ امام صادق(ع) است/ ما در این شرایط باید «کادرسازی» کنیم
شرایط زمانۀ ما بهتر از شرایط زمانۀ امام صادق(ع) است و ما در این شرایط، دنبال این هستیم که کادرسازی کنیم، دنبالِ این هستیم که جامعۀمان رشد کند. دنبال این هستیم که در نظام ولایی زیر بیرقِ نائب امام زمان(ع)، بتوانیم به آن اندازههای مطلوب برسیم، ولی هنوز نرسیدهایم. یکی از دلایل اینکه نرسیدهایم، این است که انتظارات ما از مسـئولین، زیاد بالا نیست، باید انتظاراتمان را بالا ببریم. مسلماً وضعِ زمانۀ ما از وضع زمانۀ امام صادق(ع) بهتر است و در این تردیدی نیست، ولی خودِ ما در آن حدّ و اندازههای مطلوبی که حضرت بیاید و حاکمیت دینیِ مطلق را برقرار کند، نیستیم.
امام صادق(ع) به شدت یک امام سیاسی هستند. ابعاد، آثار و ریشههای سیاسیِ قیام نکردن امام صادق(ع) و بهدست نگرفتن حکومت توسط ایشان، خیلی گستردهتر از ابعاد سیاسی صلح امام حسن(ع)، قیام امام حسین(ع)، دعاهای امام سجاد(ع) و فعالیتهای علمی امام باقر(ع) است. این برخورد سیاسی حضرت، مسائل زیادی به همراه دارد و اصلاً ساده نیست!
امام صادق(ع) از سیاسیون اطرافش چه انتظاری دارد؟/ سطح یارانی که امام صادق(ع) میخواست، از یارانِ خوب امیرالمؤمنین(ع) هم بالاتر بود
واقعاً امام صادق(ع) از سیاسیون اطرافشان چه انتظاری دارند؟ انتظار حضرت از اطرافیانشان برای برقراری حاکمیت خیلی بالا است. ما ندیدهایم که چنین انتظارات بالایی از زبان دیگر ائمۀ هدی(ع) بیان شود. حتی امیرالمؤمنین(ع) با کمتر از اینقبیل آدمها، کار کرده است. اما وقتی به استاندارهای مورد نظر امام صادق(ع) نگاه میکنید، میبینید که سطح افرادی که امام صادق(ع) میخواهد، از یارانِ خوب امیرالمؤمنین(ع) هم بالاتر است. برای همین است که حاکمیت امیرالمؤمنین(ع) پایان مییابد و به امام حسن(ع) نمیرسد. حتی در بین یاران امیرالمؤمنین(ع) که بعدها به شهادت رسیدند، برخی بودند که به امام حسن(ع) گفتند: «یا مذل المؤمنین!» آیا چنین کسی میتواند «شیعۀ تنوری» باشد؟!
کمیل که از یاران خوب امیرالمؤمنین(ع) بود، در برخی موارد توسط امیرالمؤمنین(ع) توبیخ شده(إِنَّ تَعَاطِیَکَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِیسِیَا وَ تَعْطِیلَکَ مَسَالِحَکَ الَّتِی وَلَّیْنَاکَ لَیْسَ بِهَا مَنْ یَمْنَعُهَا وَ لَا یَرُدُّ الْجَیْشَ عَنْهَا لَرَأْیٌ شَعَاعٌ. فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَى أَوْلِیَائِکَ... لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِیرِه؛ نهجالبلاغه/نامه 61) لااقل دو مورد اشتباه-در امر مدیریت و تصمیمگیری برای جنگ- از کمیل سر زده بود که باعث شد حضرت به کمیل بفرماید: «از این بهبعد هر کاری خواستی انجام دهی از من اجازه بگیر»(فانظُر لا تَغزُوَنَّ غَزوَةً ولا تَجلُوَنَّ إلى حَرْبِ عَدُوِّکَ خُطوَةً بعدَ هذا، حَتَّى تَستأذِنَنی فی ذلِک؛ مکاتیب الائمه/2/123)
برخی اطرافیان امام صادق(ع) آدمهای خوبی بودند، ولی در حدّ توقع امام(ع) برای عرصۀ سیاست نبودند
انتظار امام صادق(ع) از یارانش برای برقراری حاکمیت، بسیار بالا بود و در این حدّ بود که وقتی یکی از یاران حضرت آرزو کرد «ای کاش شما حاکم بودید» حضرت به او فرمودند: اگر من حاکم بودم، شما باید از شب تا صبح در کنار من مینشستی و به برنامهریزی امور میپرداختیم و از صبح تا شب به کار کردن و تلاش مشغول میشدی، ولی الآن آسوده هستی. ممکن است در این کلام حضرت یک تعریض وجود داشته باشد، و یک اشارهای باشد به اینکه «شما دوست دارید که ما حاکم باشیم ولی شما اینکاره نیستید!» (عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ...قَالَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ نَظَرِی إِلَى بَنِی الْعَبَّاسِ وَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ مِنْ هَذَا الْمُلْکِ وَ السُّلْطَانِ وَ الْجَبَرُوتِ فَلَوْ کَانَ ذَلِکَ لَکُمْ لَکُنَّا فِیهِ مَعَکُمْ فَقَالَ یَا مُفَضَّلُ أَمَا لَوْ کَانَ ذَلِکَ لَمْ یَکُنْ إِلَّا سِیَاسَةُ اللَّیْلِ وَ سَبَاحَةُ النَّهَارِ وَ أَکْلُ الْجَشِبِ وَ لُبْسُ الْخَشِنِ شِبْهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ إِلَّا فَالنَّارُ فَزُوِیَ ذَلِکَ عَنَّا فَصِرْنَا نَأْکُلُ وَ نَشْرَبُ وَ هَلْ رَأَیْتَ ظُلَامَةً جَعَلَهَا اللَّهُ نِعْمَةً مِثْلَ هَذَا؛ غیبت نعمانی/287) (عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع یَوْماً جُعِلْتُ فِدَاکَ ذَکَرْتُ آلَ فُلَانٍ وَ مَا هُمْ فِیهِ مِنَ النَّعِیمِ فَقُلْتُ لَوْ کَانَ هَذَا إِلَیْکُمْ لَعِشْنَا مَعَکُمْ فَقَالَ هَیْهَاتَ یَا مُعَلَّى أَمَا وَ اللَّهِ أَنْ لَوْ کَانَ ذَاکَ مَا کَانَ إِلَّا سِیَاسَةَ اللَّیْلِ وَ سِیَاحَةَ النَّهَارِ وَ لُبْسَ الْخَشِنِ وَ أَکْلَ الْجَشِبِ فَزُوِیَ ذَلِکَ عَنَّا فَهَلْ رَأَیْتَ ظُلَامَةً قَطُّ صَیَّرَهَا اللَّهُ تَعَالَى نِعْمَةً إِلَّا هَذِهِ؛ کافی/1/410)
برخی اطرافیان امام صادق(ع) آدمهای خوبی بودند، ولی آن کسی که امام صادق(ع) میخواست، نبودند. یکی از صحابۀ جلیلالقدر و ارزشمندِ امام صادق(ع) از شدت علاقه به زیارت حضرت و اینکه میترسید فرصت تعیین شده برای ملاقات اصحاب با حضرت را از دست بدهد، غسلنکرده نزد خدمت حضرت رسید. امام صادق(ع) در همان ابتدا، میفرماید: «آدم تا وقتی که طاهر نشده، پیش امامش نمیرود» این صحابی جلیلالقدر نیز عذرخواهی میکند و برمیگردد که غسل کند.(... فَمَشَیْتُ مَعَهُمْ حَتَّى دَخَلْتُ الدَّارَ فَلَمَّا مَثُلْتُ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع نَظَرَ إِلَیَّ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا بَصِیرٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ بُیُوتَ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ لَا یَدْخُلُهَا الْجُنُبُ فَاسْتَحْیَیْتُ وَ قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی لَقِیتُ أَصْحَابَنَا فَخَشِیتُ أَنْ یَفُوتَنِی الدُّخُولُ مَعَهُمْ وَ لَنْ أَعُودَ إِلَى مِثْلِهَا وَ خَرَجْت؛ ارشاد مفید/2/185)
البته در بین اصحاب امام صادق(ع) کسی بود که حضرت دربارۀ او میفرماید: هیچکسی برای من، مثل او نمیشود. اگر من یک انار به دست او بدهم و بگویم که نصفش حلال است و نصفش حرام، در دلش هم سوال نمیکند که چرا؟ اینقدر ما را قبول دارد(مَا وَجَدْتُ أَحَداً یَقْبَلُ وَصِیَّتِی وَ یُطِیعُ أَمْرِی إِلَّا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی یَعْفُورٍ؛ رجال کشی/246) (عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ، قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ اللَّهِ لَوْ فَلَقْتَ رُمَّانَةً بِنِصْفَیْنِ فَقُلْتَ هَذَا حَرَامٌ وَ هَذَا حَلَالٌ لَشَهِدْتُ أَنَّ الَّذِی قُلْتَ حَلَالٌ حَلَالٌ وَ أَنَّ الَّذِی قُلْتَ حَرَامٌ حَرَامٌ فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ رَحِمَکَ اللَّهُ؛ رجال کشی/249)
«امام صادقی باشیم» یعنی انتظارمان از سیاسیون خیلی بالا باشد/ فاجعۀ زمانِ امام صادق(ع) این بود که خوبها سطح عالی نداشتند
امام صادق(ع) و امام زمان(ع) یارانی برای ظهور و برای عرصۀ سیاست میخواهند و عرصۀ سیاست خیلی عرصۀ حساسی است، ما باید انتظاراتمان را بالا ببریم. «باید امام صادقی» باشیم یعنی باید انتظار ما از سیاسیون خیلی بالا باشد، این مسألۀ امام صادق(ع) بود.
مسألۀ اجتماعی امام صادق(ع) که همۀ شیعیان به آن تصریح میکردند این بود که «چرا ایشان قیام نمیکند؟» و البته بنا بوده قیام رخ دهد و قصه تمام شود، اما بداء حاصل شده و خدا تصمیمش را تغییر داده است(عَنْ عُثْمَانَ النَّوَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ کَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِیَّ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ یَفْعَلُ بَعْدُ فِی ذُرِّیَّتِی مَا یَشَاءُ؛ غیبت طوسی/429) اما چرا اینطور شده؟ بهخاطر همین خوبهایی که سطح عالی نداشتند. فاجعۀ زمان امام صادق(ع) این بود که خوبها سطح عالی نداشتند. البته این فاجعهای بود که خودش را به صورت یک فاجعه نشان نداد، چون حضرت صبر کردند.
شما امروز هم وقتی نام شریف امام صادق(ع) را میشنوید باید مثل شیعیان زمان حضرت بگویید: «چرا ایشان قیام نکرد؟» در حالیکه بنیالعباس با نام اهلبیت قیام کردند و اسم خودشان را هم مطرح نکردند و به قدرت رسیدند. پس چرا خودِ امام صادق(ع) این کار را نکرد؟ امام صادق(ع) لااقل چهار هزار شاگرد داشتند(یُنْقَلُ عَنِ الصَّادِقِ ع مِنَ الْعُلُومِ مَا لَا یُنْقَلُ عَنْ أَحَدٍ وَ قَدْ جَمَعَ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ أَسْمَاءَ الرُّوَاةِ مِنَ الثِّقَاتِ عَلَى اخْتِلَافِهِمْ فِی الْآرَاءِ وَ الْمَقَالاتِ وَ کَانُوا أَرْبَعَةَ آلَافِ رَجُلٍ؛ مناقب ابن شهرآشوب/4/247) (وَ لَا نَقَلُوا عَنْهُمْ کَمَا نَقَلُوا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَإِنَّ أَصْحَابَ الْحَدِیثِ قَدْ جَمَعُوا أَسْمَاءَ الرُّوَاةِ عَنْهُ مِنَ الثِّقَاتِ عَلَى اخْتِلَافِهِمْ فِی الْآرَاءِ وَ الْمَقَالاتِ فَکَانُوا أَرْبَعَةَ آلَافِ رَجُلٍ؛ ارشاد مفید/2/179) اما با وجود اینهمه شاگرد فقیه و اهل علم، امام صادق(ع)-برای قیام- حتی چهل یار هم نداشتند؛ یارانی که در حدّ توقع و انتظار حضرت باشند(فَقَالَ: وَ اللَّهِ یَا سَدِیرُ لَوْ کَانَ لِی شِیعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّیْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ سَبْعَةَ عَشَرَ؛ کافی/2/242)
انتظار بالای امام صادق(ع) از یارانش، برای عرصۀ سیاست بود نه عبادت!/ تعجب ندارد اگر اکثر سیاسیون بلغزند، سیاست «مردان خیلی بزرگ» میخواهد!
مدام به امام صادق(ع) میگفتند: «آقا قیام کنید!» ولی حضرت میفرماید: من آن یاران مورد نظر را ندارم. چرا حضرت میفرماید که من یار ندارم؟ چون امام صادق(ع)- از یاران مورد نظرش- عالیترین انتظارها را داشت؛ انتظارهایی که ما هم الآن باید داشته باشیم، البته حضرت این انتظارها را برای عرصۀ سیاست مطرح میکند نه برای عرصۀ عبادت! و الا همان اطرافیان حضرت -که تعدادشان هم کم نبود- برای عبادت، برای محبت و برای خیلی چیزها خوب بودند. حتی جدا از عرصۀ سیاست، برای اطاعت هم خوب بودند اما برای سیاست نه! نه اینکه سیاست کار خیلی سختی باشد، ولی سیاست نیاز به «مردان خیلی بزرگ» دارد.
شما در این سی و پنج سال بعد از انقلاب، تعجب میکنید از اینکه خیلیها در عرصۀ سیاست میآیند و خراب میشوند. بله! طبیعی است؛ چون آدم خیلی باید محکم باشد. لذا ما تعجب نمیکنیم اگر اکثر سیاسیون ما لغزش داشته باشند یا اکثراً بلغزند. ما باید توقعمان را از سیاست و عرصۀ سیاست بالا ببریم و مثلِ امام صادق(ع) نگاه کنیم!
پاسخ امام صادق(ع) به ابومسلم خراسانی: نه تو آدمِ منی، و نه زمانه زمانۀ من است!
در شرایطی که هنور بنیالعباس ادعایشان را شروع نکرده بودند، یک شخصی که همکار ابومسلم خراسانی بود-و بعضیها میگویند خودِ ابومسلم- به امام صادق(ع) نامه نوشت. فرستادۀ او نامه را برای حضرت آورد و گفت: ما داریم برای شما عِده و عُده جمع میکنیم. حضرت فرمود: «ایشان شیعۀ من نیست، شیعۀ کس دیگری است.» فرستاده گفت: من پیک هستم، لذا شما نامه را بخوانید و جواب نامه را به من بدهید تا ببرم. حضرت نامه را روی آتش گرفت و سوزاند و فرمود: این هم جواب نامه!(فَلَمَّا وَصَلَ إِلَیْهِ أَعْلَمَهُ أَنَّهُ رَسُولُ أَبِی سَلَمَةَ وَ دَفَعَ اِلَیهِ کِتَابَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: وَ مَا أَنَا وَ أَبُو سَلَمَة؟ وَ أَبُو سَلَمَةَ شِیعَةُ لِغَیْرِی قَالَ: إِنِّی رَسُولٌ فَتَقْرَأْ کِتَابَهُ وَ تُجِیبَهُ بِمَا رَأَیْتَ فَدَعَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بِسِرَاجٍ ثُمَّ أَخَذَ کِتَابَ أَبِی سَلَمَةَ فَوَضَعَهُ عَلَى السَّرَّاجِ حَتَّى احْتَرَقَ وَ قَالَ لِلرَّسُولِ: عَرِّفْ صَاحِبَکَ بِمَا رَأَیْتَ؛ مروج الذهب مسعودی/3/253و 254) و (فِی مَقَاتِلِ الْعِصَابَةِ الْعَلَوِیَّةِ کِتَابَةٌ لَمَّا بَلَغَ أَبَا مُسْلِمٍ مَوْتُ إِبْرَاهِیمَ الْإِمَامِ وَجَّهَ بِکُتُبِهِ إِلَى الْحِجَازِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ یَدْعُو کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَى الْخِلَافَةِ فَبَدَأَ بِجَعْفَرٍ فَلَمَّا قَرَأَ الْکِتَابَ أَحْرَقَهُ وَ قَالَ هَذَا الْجَوَاب؛ مناقب ابن شهرآشوب/4/229)
حالا ببینیم امام صادق(ع) به ابومسلمِ خراسانی چه جوابی دادند؟ وقتی ابومسلم خراسانی به امام صادق(ع) نامه نوشت که ما داریم قدرت را برای شما فراهم میکنیم(إِنِّی دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَى مُوَالاةِ أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنْ رَغِبْتَ فِیهِ فَأنا أُبَایِعْکَ؛ الحیاه السیاسیه للامام الرضا(ع)، جعفر مرتضی العاملی/ص41)، حضرت در پاسخ به او فرموند: «مَا أَنْتَ مِنْ رِجَالِی وَ لاَ الزَّمَانِ زَمَانِی»(همان منبع) نه زمانه زمانۀ من است و نه تو آدمِ من هستی.
اگر فقط«رجال حضرت» باشیم ظهور رخ نمیدهد؛ زمانه هم باید زمانۀ حضرت باشد/ باید زمانه را تغییر دهیم!
این کلامِ حضرت نشان میدهد ما دو کار باید انجام دهیم تا حضرت ظهور کند: یکی اینکه خودمان از رجال حضرت باشیم، و یکی اینکه زمانه را تغییر دهیم تا زمانۀ حضرت باشد. چون اگر شما خودت هم از رجال حضرت بشوی ولی زمانه را تغییر ندهی، حداکثر میتوانی به صورت خصوصی خدمت حضرت بقیة الله الأعظم(عج) برسی، و سرت را روی زانوی ایشان بگذاری و اشک بریزی و برگردی. بیش از این نمیشود کاری کرد! صرفاً با «اَنت مِن رجالی» ظهور رخ نمیدهد، زمانه هم باید زمانۀ حضرت شود. پس علاوه بر تغییر خودمان، باید زمانه را هم تغییر دهیم.
دوستان! هم خودتان آدم حضرت بشوید و هم زمانه را به زمانۀ حضرت تبدیل کنید. اصلاً شما غیر از این، چه آرزو و علاقۀ دیگری دارید؟ هرکسی هر شغلی که دارد، کاسب است، طلبه است، دانشجو است؛ در همان فضایی که هست، آدمِ حضرت بشود و زمانه را زمانۀ حضرت قرار دهد.
برای اینکه «آدمِ حضرت» بشویم چهکار کنیم؟
برای اینکه خودمان آدم حضرت بشویم باید چهکار کنیم؟ در پاسخ به این سؤال، یک روایت به شما هدیه میکنم، اما اینکه «چگونه زمانه را باید تغییر دهیم؟» بحث مفصلی است که فرصت دیگری را میطلبد. البته در همین روایت نیز یک اشارهای هست به اینکه «چگونه میشود زمانه را تغییر داد؟»
یک آقایی درِ خانه امام صادق(ع) آمد. به حضرت گفتند: یک آقایی آمده و میخواهد شما را ببیند. حضرت فرمود:
این آدم کیست؟ خودِ او جواب داد: من از دوستان شما هستم. حضرت فرمودند: خداوند تا دوستى بندهاى را نپذیرد(او را به خود راه ندهد) وى را دوست نخواهد داشت، و دوستیش را نپذیرد(او را به خود راه ندهد) تا اینکه بهشت را بر او واجب گرداند(دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ ع لَهُ مِمَّنِ الرَّجُلُ فَقَالَ مِنْ مُحِبِّیکُمْ وَ مَوَالِیکُمْ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ ع لَا یُحِبُّ اللَّهَ عَبْدٌ حَتَّى یَتَوَلَّاهُ وَ لَا یَتَوَلَّاهُ حَتَّى یُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ؛ تحفالعقول/325) شاید این اشارهای بود به سخن آن مرد که گفته بود: «من از موالی شما هستم» یعنی شاید خدا شما را دوست داشته که شما را جزء موالی ما قرار داده و این راه، آخرش بهشت است.
امام صادق(ع): محبین ما سه گروه هستند/ یک گروه، علنی ما را دوست دارند ولی اگر پایش بیفتد ما را میکُشند!
امام صادق(ع) به آن مرد فرمود: تو از کدامیک از محبین ما هستی؟ آن مرد، نمیدانست چه پاسخی بدهد، لذا ساکت ماند. در این لحظه، کسی به نام سدیر-که از اصحاب حضرت بود- از امام(ع) پرسید: محبین شما چند گروه هستند؟ حضرت فرمود: محبین ما سه گروه هستند: گروه اول کسانی هستند که علنی ما را دوست دارند ولی در سرِّ و نهانخانۀ خودشان ما را دوست ندارند. گروه دوم کسانی که در سِرّشان ما را دوست دارند اما علنی ما را دوست ندارند. و گروه سوم کسانی هستند که هم در نهانخانۀ وجودشان ما را دوست دارند، هم در آشکار ما را دوست دارند و اینها، آن گروه برتر هستند.(ثُمَّ قَالَ لَهُ مِنْ أَیِّ مُحِبِّینَا أَنْتَ فَسَکَتَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ سَدِیرٌ وَ کَمْ مُحِبُّوکُمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى؛ همان)
بعد میفرماید: آن گروهی که ما را علنی دوست دارند ولی در باطن دوست ندارند، اگر پایش بیفتد ما را میکُشند! زبانشان با ما است اما شمشیرهایشان علیه ما است.(وَ الطَّبَقَةُ الثَّانِیَةُ النَّمَطُ الْأَسْفَلُ أَحَبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ سَارُوا بِسِیرَةِ الْمُلُوکِ فَأَلْسِنَتُهُمْ مَعَنَا وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْنَا؛ همان) بدترین قاتلها کسانی هستند که در نهانخانۀ خودشان اهلبیت(ع) را دوست ندارند ولی علنی دوست دارند، ابن ملجم از جملۀ این افراد است. در کربلا هم شبیه همین اتفاق رخ داد. کمااینکه مشهور بود که به امام حسین(ع) میگفتند: قلوبهم معک و سیوفهم علیک(فَأَخْبَرْنَاهُ ضَعْفَ النَّاسِ بِالْکُوفَةِ وَ أَنَّ قُلُوبَهُمْ مَعَهُ وَ سُیُوفَهُمْ عَلَیْه؛ لهوف/62)
گروه دومی علنی اهلبیت(ع) را دوست دارند ولی در باطن نه!
بعضیها اهلبیت(ع) را به صورت علنی دوست دارند ولی در سِرِّشان(در نهانخانۀ دلشان) دوست ندارند. اینها اگر پایش بیفتد حتی به قتل اولیاء خدا اقدام خواهند کرد. حالا ما از این کسانی که به ظاهر شیعه هستند و به تعبیرِ قرآن، کسانی که فکر میکنند ایمان دارند(أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا...؛ نساء/60) چه جنایتهایی خواهیم دید! و انشاءلله ما خودمان جزء آنها نباشیم. در آخرالزمان، فتنههایی که منافقین شیعه را رسوا میکند مالِ همینها است.(قال رسولُ اللّه(ص): لا تَکرَهُوا الفِتنَهَ فِی آخِرالزَّمانِ فَاِنَّها تُبیرُ المُنافِقِینَ؛ کنز العمّال/٣١١٧٠)
امام صادق(ع) در ادامه میفرماید: گروه بعدی کسانی هستند که ما را پنهانی دوست دارند ولی (به دلیل محافظه کاری) آشکارا ما را دوست ندارند. اینها اگر راست بگویند که در نهان ما ا دوست دارند، اهل عبادت و اهل سلم و انقیاد هستند(وَ الطَّبَقَةُ الثَّالِثَةُ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ أَحَبُّونَا فِی السِّرِّ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانُوا أَحَبُّونَا فِی السِّرِّ دُونَ الْعَلَانِیَةِ، فَهُمُ الصَّوَّامُونَ بِالنَّهَارِ الْقَوَّامُونَ بِاللَّیْلِ تَرَى أَثَرَ الرَّهْبَانِیَّةِ فِی وُجُوهِهِمْ أَهْلُ سِلْمٍ وَ انْقِیَاد؛ همان) اینها طاقت ندارند پای اهلبیت(ع) بایستند و بجنگند. و خلاصهاش این است که اینها آدمهای خوبی هستند و شاید به بهشت بروند و انشاءالله که عاقبت بهخیر شوند.
گروه سوم و برتر، در پنهان و آشکار، اهلبیت(ع) را دوست دارند
اما آن « النَّمَطُ الْأَعْلَى» یا آن گروه برتر و آن گروهی که سطحشان بسیار عالی است، کسانی هستند که در پنهان و آشکار، اهلبیت(ع) را دوست دارند. اینها هم بهصورت علنی و هم به صورت باطنی، اهلبیت(ع) را دوست دارند.
امام صادق(ع) در توصیف این گروه میفرماید: اینها از آب گوارای زلال نوشیدهاند و تأویل کتابِ خدا را فهمیدهاند(یعنی از فهم تفسیر هم یک قدم جلوترند) اینها اصل حقایق عالم را فهمیدهاند. فقر و گرفتاری و بلا، سریعتر از اسبان تندپا و تیزرو به سوی اینها حرکت میکند! اینها بلاکشانِ دوران هستند! سختى و تنگدستى آنان را فراگیرد و لرزان شوند و دچار فتنه گردند و زخمى و به خون خود غلطان در هر سرزمین دورى پراکنده شوند، یا مجروح میشوند یا سر بریده میشوند. اینها در بلاد دور افتاده، پراکنده میشوند. (شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِیلَ الْکِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ سَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَیْهِمْ مِنْ رَکْضِ الْخَیْلِ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمِنْ بَیْنِ مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِینَ فِی کُلِّ بِلَادٍ قَاصِیَةٍ؛ همان)
امام صادق در ادامه میفرماید: اینها کسانی هستند که خدا بهواسطۀ اینها مریض را شفا میدهد! فقیر را ثروتمند میکند! بهواسطۀ اینها یاری خواهید شد و بهواسطۀ اینها باران میآید! بهواسطۀ این گروه برتر، روزی داده میشوید! اینها تعدادشان کم است ولی قیمتشان خیلی بالا است(بِهِمْ یَشْفِی اللَّهُ السَّقِیمَ وَ یُغْنِی الْعَدِیمَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَ خَطَرا؛ همان) گویا امام صادق(ع) دربارۀ این گروه برتر، دارد زیارت جامعه میخواند! کمااینکه در زیارت جامعه میخوانیم: «بهواسطۀ شما اهلبیت(ع) باران میآید؛َ بِکُمْ یُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَیْث»(منلایحضرهالفقیه/2/615)
کسی که میخواهد زمانه را تغییر دهد، محبتش به اهلبیت(ع) را آشکار کند
امروز کسانی که میخواهند زمان و زمانه را تغییر دهند، محبتشان به اهلبیت(ع) را آشکار کنند. در این زمانهای که هر کسی هر موجود بیارزشی را دوست دارد، چنان فریاد میزند که فریادش همۀ عالم را برداشته است، چرا شما محبین اهلبیت(ع) ساکت هستید؟ چرا این محبت خود را فریاد نمیزنید؟ چرا سر و صدا راه نمیاندازید؟
اهلبیت(ع) میفرمایند: هر کسی که یک بیت شعر برای ما بگوید، بهشت بر او واجب میشود(مَنْ قَالَ فِینَا بَیْتَ شِعْرٍ، بَنَى اللَّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ؛ عیون اخبار الرضا ع/1/7) و (مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ شِعْراً فَبَکَى وَ أَبْکَى وَاحِداً کُتِبَتْ لَهُمَا الْجَنَّةُ؛ کاملالزیارات/104) همین شعر، در واقع نوعی سر و صدا راه انداختن برای اهلبیت(ع) است. این ذکرِ صلوات-که واجب است ما با صدای بلند بگوییم- نیز در واقع نوعی سر و صدا است. عزاداری امام حسین(ع) هم، سر و صدا است. پیراهن مشکی پوشیدن هم، نوعی سر و صدا است، هیأت گرفتن هم، سر و صدا است، هیأت رفتن هم سر و صدا است. حتی اگر برای استفادۀ خودمان به هیأت نرویم، بلکه برای «شلوغ کردنِ هیأت» به هیأت برویم(برای اینکه هیأت و جلسۀ اهلبیت(ع) خلوت نباشد) این هم خیلی کار باارزشی است.
امام(ره): مکتبی که پایش هیاهو و به سر و سینه زدن نباشد، از بین میرود
برای اهلبیت(ع) باید هیاهو راه بیندازید و شلوغش کنید. حضرت امام(ره) میفرمود: مکتبی که پایش هیاهو و به سر و سینه زدن نباشد، آن مکتب از بین میرود. ایشان میفرمود: «سید الشهدا را این گریهها حفظ کرده است و مکتبش را این مصیبتها و داد و قالها حفظ کرده؛ این سینه زنیها و این دستجات، و عرض مى کنم اینها حفظ کرده. اگر فقط مقدّسى بود و توى اتاق و توى خانه مىنشست براى خودش و هى زیارت عاشورا مىخواند و تسبیح مىگرداند، نمانده بود چیزى، هیاهو مى خواهد. هر مکتبى هیاهو مىخواهد، باید پایش سینه بزنند، هر مکتبى تا پایش سینهزن نباشد، تا پایش گریهکن نباشد، تا پایش توى سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمىشود.»(صحیفه امام/8/526)
چرا برای یک قطره اشک اینقدر ثواب ذکر شده است؟ چرا اینقدر ثواب برای زیارت، و برای پیاده به زیارت رفتن، ذکر شده است! چرا اینقدر ثواب برای پیاده برگشتن از زیارت ذکر شده است! اهلبیت(ع) که این ثوابها را ذکر کردهاند، خودشان عقل کلّ هستند و خوب میدانند که این سخنان معنایش چیست؟ اینها یعنی شلوغش کنید! اهلبیت(ع) که اینهمه ثواب برای پیاده رفتن به زیارت امام حسین(ع) ذکر کردهاند، لابد میدانستند که در آینده، بیست میلیون نفر آدم در این بیابانها به سمت کربلا حرکت خواهند کرد(در پیادهروی اربعین) و لابد خودشان میخواستند که در نتیجۀ سخنان ایشان، چنین اتفاقی در عالم رقم میخورد. و اینها همگی به علنی شدن محبت اهلبیت(ع) مربوط میشود و اینکه این محبت صرفاً نباید باطنی و نهانی باشد(...وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى؛ تحفالعقول/325)
کسانی که روز قیامت خدا به آنها نگاه هم نمیکند چه کسانی هستند؟
امام صادق(ع) در ادامۀ کلام فوق(که یک روایت نسبتاً طولانی است)، مطلب بسیار عجیبی بیان میفرماید و یکی از اسرار را بیان میکند. ایشان میفرماید: کسانی هستند که در روز قیامت، خدا به آنها نگاه نمیکند و با آنها حرف هم نمیزند؛ ثَلَاثَةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»(تحفالعقول/329) خدا با خیلیها روز قیامت حرف میزند(حتی با اهل جهنم) ولی این گروه از اهل جهنم، کسانی هستند که خداوند حتی با آنها سخن هم نمیگوید و به آنها نگاه نمیکند که این ظاهراً بدترین عذاب است.
حضرت در ادامه توضیح میدهد که این سه گروه چه کسانی هستند: یک گروه، آنهایی که خلافت را غصب کنند و نابحق جای ائمۀ هدی(ع) بنشینند. گروه دیگر کسانی هستند که با امامان و کسانی که خدا آنها را به امامت تعیین کرده بجنگند. و گروه سوم کسانی که برای این دو گروه قبلی، یکذره ایمان و سهمی از اسلام قائل باشند.(ثُمَّ قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ أَنْبَتَ شَجَرَةً لَمْ یُنْبِتْهُ اللَّهُ یَعْنِی مَنْ نَصَبَ إِمَاماً لَمْ یَنْصِبْهُ اللَّهُ أَوْ جَحَدَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِهَذَیْنِ سَهْماً فِی الْإِسْلَامِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ؛ همان) نه اینکه این گروه سوم، خودشان از جنایتکارها و آدمکُشها هستند، بلکه کسانی هستند که آن دو گروه را ببینند و آنها را «مسلمان واقعی» حساب کنند! این گروه سوم هم مثل دو گروه قبل، در قعر جهنم و در بدترین جا قرار خواهند داشت.
حالا ما چهکار کنیم که آنقدر-که امام صادق(ع) انتظار دارد- آدمهای خوبی بشویم؟ اگر شما نگران آینده هستی و در خودت این قدرت را نمیبینی که درست شوی و بتوانی خودت را بالا ببری، معلوم میشود که آدم عاقلی هستی و درست میبینی! چون هیچ کسی نمیتواند بدون کمک اهلبیت(ع) جلو برود. پس برو از اهلبیت(ع) کمک بگیر. اگر وضعت خراب است، بیا با هم برویم درِ خانه امام زمان(ع) و بگوییم: «یابن الحسن! به خاطره جدت امام صادق(ع) ما را کمک کن اصلاح شویم درستمان کن»
سخن مشهور امام صادق(ع) در پاسخ ابومسلم خراسانی، برای ما خیلی قابل تأمّل است و خیلی حرفها برای گفتن دارد. ابومسلم خراسانی-که گاهی به نامهای دیگری هم مشهور شده- کسی است که علیه بنیمروان قیام کرد و قیامش هم موفق شد. البته برخی از بنیالعباس هم بودند که در عراق فعالیت میکردند، اما ابومسلم فعالیت خودش را از خراسان شروع کرد. اینها در ابتدا که قیام کردند، ظاهراً برای بنیالعباس یا برای شخص خاصی قیام نکردند، بلکه برای رضای خدا و اهلبیت پیغمبر(ص) قیام کردند. لذا همه انتظار داشتند که وقتی به این قیام متصل میشوند و کمک میکنند-بعد از موفقیت قیام- یکی از علویون کار را در دست بگیرد. ولی در نهایت، آنها با زد و بند پنهانی، حاصل کار را برای بنیالعباس قرار دادند.
دربارۀ ماجرای عجیب قیام نکردن امام صادق(ع) سخنان و داستانهای زیادی در تاریخ وجود دارد که انسان با مطالعه و بررسی این مقطع تاریخی، میتواند مطالب زیادی دریافت کند. مکرر نزد امام صادق(ع) میآمدند و میگفتند: «آقا، شما قیام کنید!» اما حضرت نمیپذیرفتند(فَقُلْتُ لَهُ وَ اللَّهِ مَا یَسَعُکَ الْقُعُودُ فَقَالَ وَ لِمَ یَا سَدِیرُ؟ قُلْتُ لِکَثْرَةِ مَوَالِیکَ وَ شِیعَتِکَ وَ أَنْصَارِکَ؛ کافی/2/242) (تقاضای قیام از جانب زید بن علی: فَقَالَ زَیْدٌ دَعْ ذَا عَنْکَ یَا جَعْفَرُ فَوَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ تَمُدَّ یَدَکَ حَتَّی أُبَایِعَکَ أَوْ هَذِهِ یَدَیِ فَبَایِعْنِی لَأُتْعِبَنَّکَ وَ لَأُکَلِّفَنَّکَ مَا لَا تُطِیقُ فَقَدْ تَرَکْتَ الْجِهَادَ وَ أَخْلَدْتَ إِلَی الْخَفْضِ؛ مناقب ابنشهرآشوب/4/225) و (از جانب سهل بن حسن خراسانی: مَا الَّذِی یَمْنَعُکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ حَقٌّ تَقْعُدُ عَنْهُ وَ أَنْتَ تَجِدُ مِنْ شِیعَتِکَ مِائَةَ أَلْفٍ یَضْرِبُونَ بَیْنَ یَدَیْکَ بِالسَّیْفِ؛ مناقب ابنشهرآشوب/4/237) و (ذَهَبْتُ بِکِتَابِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَیْمٍ وَ سَدِیرٍ وَ کُتُبِ غَیْرِ وَاحِدٍ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع حِینَ ظَهَرَتِ الْمُسَوِّدَةُ قَبْلَ أَنْ یَظْهَرَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ بِأَنَّا قَدْ قَدَّرْنَا أَنْ یَئُولَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَیْکَ فَمَا تَرَى قَالَ فَضَرَبَ بِالْکُتُبِ الْأَرْضَ؛ کافی/8/331)
اینکه بعضیها مکرراً از امام صادق(ع) میخواستند که «قیام کنید» فقط روی حسابِ درک خودشان نبود. یعنی اینکه «الان زمینۀ قیام وجود دارد» فقط برداشتِ آن مؤمنین نبوده، بلکه در روایات هم اشاره شده که حتی احتمال داشت در همان زمان، فرج اتفاق بیفتد. (عَنْ عُثْمَانَ النَّوَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ: کَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِیَّّ، فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ یَفْعَلُ بَعْدُ فِی ذُرِّیَّتِی مَا یَشَاءُ؛ غیبت طوسی/429) اما بعد از کوتاهیهای شیعیان و عدم توجه کافی به دستورات ائمه، کار عقب افتاد و به دوران غیبت صغری و غیبت کبری کشیده شد. پس اینکه میآمدند و از امام صادق(ع) تقاضا میکردند که «قیام کنید»، بر اساس یک مبنایی بوده است. آنها میدیدند که زمینۀ این کار، چقدر بالاست. کمااینکه بنیالعباس هم رسماً با نام اهلبیت(ع) و بهخاطرِ مظلومیت اهلبیت(ع) قدرت پیدا کردند ولی خودِ اهلبیت(ع) ساکت بودند.
ظاهراً اگر امام صادق(ع) قیام میکرد موفق میشد /امام صادق(ع) به دنبال یک موفقیت پایدار بود نه موفقیتِ ناپایدار
ظاهراً میشود اینطور تحلیل کرد که اگر امام صادق(ع) قیام میکردند، موفق میشدند. لذا کسانی که به حضرت میگفتند «قیام کنید!» حرف بیربطی نمیزدند و تجربۀ تاریخی بنیالعباس در همان مقطع، نشان میدهد که اگر کسی به نام اهلبیت(ع) قیام میکرد، موفق میشد. واقعیتهای تاریخی نشان میدهد که اگر خود امام صادق(ع) قیام میکردند موفق میشدند؛ یک موجی ایجاد میشد و حکومت را بهدست میگرفتند. بنیالعباس هم در آن زمان هنوز عده و عُدّه چندانی نداشتند، به همین دلیل وقتی جنبش خودشان را آغاز کردند، صریحاً اسم خودشان را مطرح نمیکردند.
بر اساس این تحلیل، علت اینکه امام صادق(ع) قیام نکردند، این بود که حضرت به دنبال یک موفقیت پایدار بودند نه یک موفقیتِ ناپایدار.
رفتار امام صادق(ع) شبیه رفتار امیرالمؤمنین(ع) در استنکاف از پذیرش خلافت بود
امام صادق(ع) رفتاری را انجام دادند که شبیه رفتارِ امیرالمؤمنین علی(ع) بود. پس از کشته شدن خلیفۀ سوم مردم خیلی به حضرت علی(ع) اصرار میکردند و حضرت استنکاف میورزیدند و میفرمودند به دنبال کس دیگری بروید و هرکس دیگری که انتخاب کنید من هم همکاری میکنم.(دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی...وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ وَ أَنَا لَکُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً-و نیز خطاب به مردم فرمودند: لَا حَاجَةَ لِی فِی أَمْرِکُمْ فَمَنِ اخْتَرْتُمْ رَضِیتُ بِهِ؛ الکامل فی التاریخ/ 3/190) حتی امیرالمؤمنین(ع) در همان موقع، به طلحه و زبیر فرمودند که اگر شما این کار را بهدست بگیرید من حاضرم با شما بیعت کنم (وَ قَد کانَ قال لَهُما قَبلَ بیعَتُهُما لَهُ إِنْ أَحْبَبْتُمَا أَنْ تُبَایِعَانی وَ إِنْ أَحْبَبْتُمَا بَایَعْتُکُمَا فَقَالا لا بَلْ نُبَایِعُک؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید/11/17) و (تاریخ طبری/4/429) (وَ کَانَ أَوَّلُ مَنْ بَایَعَهُ مِنَ النَّاسِ طَلْحَةَ...فَبَایَعَهُ الزُّبَیْرُ وَ قَالَ لَهُمَا عَلِیٌّ إِنْ أَحْبَبْتُمَا أَنْ تُبَایِعَا لِی وَ إِنْ أَحْبَبْتُمَا بَایَعْتُکُمَا فَقَالا بَلْ نُبَایِعُکَ وَ قَالا بَعْدَ ذَلِکَ إِنَّمَا صَنَعْنَا ذَلِکَ خَشْیَةً عَلَى أَنْفُسِنَا وَ عَرَفْنَا أَنَّهُ لَا یُبَایِعُنَا؛ الکامل ابن اثیر/3/191) چرا حضرت اینگونه رفتار میکردند؟ برای اینکه نمیخواستند یک حاکمیت ناپایدار شکل دهند. میدانستند این اقبال یک اقبال پایدار نیست.
بنده نمیخواهم این را به عنوانِ یک قانون مطرح کنم و بگویم: «ائمه هدی(ع) اگر دنبال حاکمیت باشند، حتماً دنبال حاکمیتِ پایدار هستند» نه، ممکن است شرایطی پدید بیاید که آدم برای بهدست آوردن یک حاکمیت ناپایدار هم قیام کند. ولی طبع حاکمیت دینی اقتضاء میکند که وقتی برای تحقق آن برنامهریزی میکنید برای تحققِ نوع پایدارش برنامهریزی کنید، طبعِ حق، این پایداری را میپسندد. حق که موقتی روی کار نمیآید، حق میآید که برای همیشه آمده باشد. کمااینکه بعد از ظهور ولی عصر(ع) هم، ایشان یک حکومت ابدی در جهان بشریت برقرار خواهند کرد.
امام صادق(ع) نمیخواست یک حکومت ناپایدار و موقت تشکیل دهد/ حکومت ناپایدار، خوبها را سیبل دشمن میکند
بر اساس آنچه در تاریخ میبینیم، تمایل امام صادق(ع) به این نبود که بخواهند مؤمنین را در یک مقطعی-بهصورت موقت- از یک حاکمیتی برخوردار کنند، و لذا قیام نکردند.
اما چرا حضرت میخواستند یک حکومت ناپایدار تشکیل نشود؟ حکومت ناپایدار عینِ این میماند که شما آدمهای خوب را از گوشه و کنار، بیرون بیاورید و آنها را سیبل و آماج دشمنیها قرار دهید تا آنها را بزنند! در این صورت معلوم است که با این خوبها چهکار خواهند کرد! یعنی شما خوبها را از پناهگاهها و سنگرهایشان بیرون آوردهاید تا-دشمنان- آنها را تکه تکه کنند! لذا این ایراد وارد است: «شما که میدانستید شرایط بهگونهای نیست که بشود به کمک این خوبها، یک حکومت پایدار ایجاد کرد! در واقع شما با ایجاد یک حاکمیت موقت، باعث شدید که این آدمهای خوب، از دم شمشیر بگذرند و کشته شوند»
دلیل این سخن بنده هم کربلاست! در کربلا، خوبها دورِ اباعبدلله الحسین(ع) جمع شدند و همه بالاتفاق به شهادت رسیدند. و ائمه هدی(ع) نمیخواستند این اتفاق بیفتد. لذا وقتی به امام حسن مجتبی(ع) -نعوذُ باللّه- میگفتند که «شما مؤمنین را ذلیل کردید!» حضرت میفرمود: من به نفعِ شما و برای «بقای» شما این صلح را پذیرفتم. من اگر قیام میکردم تمام شما که اصحاب من هستید، نابود میشدید.(...یَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ ع مَا أَنَا بِمُذِلِّ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنِّی مُعِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُکُمْ لَیْسَ بِکُمْ عَلَیْهِمْ قُوَّةٌ سَلَّمْتُ الْأَمْرَ لِأَبْقَى أَنَا وَ أَنْتُمْ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ کَمَا عَابَ الْعَالِمُ السَّفِینَةَ لِتَبْقَى لِأَصْحَابِهَا وَ کَذَلِکَ نَفْسِی وَ أَنْتُمْ لِنَبْقَى بَیْنَهُم؛ تحفالعقول/308) همچنین طبق روایات، ائمۀ هدی(ع) اگر مظلومانه در سکوت مسموم شدند و فریادِ «هَل مِن ناصرِ» سر ندادند برای این بوده که اگر فریادِ «هَل مِن ناصرِ» سر میدادند همان تعداد اندک مؤمنین اطرافشان نیز، همگی به شهادت میرسیدند و اهلبیت(ع) نمیخواستند این اتفاق بیفتد.
بعد از یک حکومت دینی، دشمنیها با دین و خوبها، صد برابر میشود
بعد از یک حکومت دینی، دشمنیها با دین و اهلبیت(ع) و خوبانِ مرید اهلبیت(ع)، صد برابر میشود، یک نمونهاش دوران معاویه و یزید و بنی امیه بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) است. شما میتوانید در همین تجربۀ انقلاب اسلامی هم این را ببینید. بعد از انقلاب، معلوم شد که دین عجب قدرتی میتواند ایجاد کند! لذا-دین، متدینین و علمای دین- خیلی بیشتر و شدیدتر دشمن پیدا کردند. البته در قضیۀ فتوای تحریم تنباکو نیز همین اتفاق افتاد.
در موقعیتهای ورزشی مثل رقابتهای کُشتی نیز، شما تا وقتی که مدال طلا به گردن نیاوریزی، حریفهای قَدَر پیدا نمیکنی. اما یکبار که موفق شدی مدال طلا را به گردن بیندازی، تازه قویترین حریفها، تو را نشانه میگیرند که بزنند و تلاش میکنند تو را شکست دهند! و الا اگر شما اصلاً عضو تیم ملی نباشی، و حتی یک مدال برنز هم نبرده باشی، دیگر کسی با شما کاری ندارد!
توقع امام صادق(ع) از یارانش برای برقراری حاکمیت، در حدّ شیعۀ تنوری بود
امام صادق(ع) در معرضِ به دست گرفتن حاکمیت دینی بودند اما در چنان فضایی، حاکمیت را نپذیرفتند، چون به یک حاکمیت ناپایدار منجر میشد و باعث میشد همان تعداد-اندک- مؤمنین هم به شهادت برسند و آن نهالی که در خاک ریشه دوانده بود، خشکیده شود. لذا وقتی که اطرافیان حضرت میآمدند و از ایشان تقاضا میکردند که «آقا شما قیام کنید» ایشان-با تعابیر مختلف- مباحثی را مطرح میکردند که نشان میداد انتظار و توقع ایشان از یارانشان، برای برقراری حاکمیت خیلی بالاست. در واقع حضرت -به تعبیری- میفرمودند: با شماها نمیشود جامعه را اداره کرد! ما اگر بخواهیم حکومت کنیم، یارانی میخواهیم که شیعۀ تنوری باشند! یعنی حضرت سطح توقع خودشان را بالا میبردند تا حساب کار دستِ دیگران بیاید.
امام صادق(ع) به آن شخصی که نزد حضرت آمده بود و تقاضای قیام داشت، فرمود: بلند شو و برو در آتش! او گفت: برای چه؟ مگر من چهکار کردهام؟ آقا فرمود: نمیخواهد بروی! و بعد، یکی از یارانشان آمد و حضرت بدون مقدمه به او فرمودند: برو در آتش! او هم بلافاصله وارد تنور آتش شد. آن شخص اول که خیلی نگران بود، رفت درون تنور را نگاه کرد و دید که او سالم در درون آتش نشسته و ذکر میگوید. بعد حضرت به آن شخص اول فرمود: چند نفر مانند این داریم؟ گفت: هیچکس، همین یک دانه است.(عَنْ مَأْمُونٍ الرَّقِّیِّ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ سَیِّدِیَ الصَّادِقِ ع إِذْ دَخَلَ سَهْلُ بْنُ حَسَنٍ الْخُرَاسَانِیُّ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ جَلَسَ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَکُمُ الرَّأْفَةُ وَ الرَّحْمَةُ وَ أَنْتُمْ أَهْلُ بَیْتِ الْإِمَامَةِ مَا الَّذِی یَمْنَعُکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ حَقٌّ تَقْعُدُ عَنْهُ وَ أَنْتَ تَجِدُ مِنْ شِیعَتِکَ مِائَةَ أَلْفٍ یَضْرِبُونَ بَیْنَ یَدَیْکَ بِالسَّیْفِ...ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا خُرَاسَانِیُّ وَ انْظُرْ مَا فِی التَّنُّورِ قَالَ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَرَأَیْتُهُ مُتَرَبِّعاً فَخَرَجَ إِلَیْنَا وَ سَلَّمَ عَلَیْنَا فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ ع کَمْ تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا فَقُلْتُ وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً فَقَالَ ع لَا وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً أَمَا إِنَّا لَا نَخْرُجُ فِی زَمَانٍ لَا نَجِدُ فِیهِ خَمْسَةً مُعَاضِدِینَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْت؛ مناقب ابنشهرآشوب/4/237)
دربارۀ امام باقر(ع) نیز نقل شده است که شخصی خیلی به حضرت اصرار میکرد «قیام کنید! شما تعداد زیای شیعه دارید.» حضرت فرمود: آیا شما نسبت به همدیگر اینگونه هستید که راحت دست در جیبِ هم کنید؟ یعنی از نظر مالی، با هم اینقدر راحت هستید؟ گفت: نه اینطور نیست که از اموال همدیگر برداریم. آقا فرمود: آن کسیکه قیام خواهد کرد، یارانش اینگونه خواهند بود. پس دیگر نگو ما قیام کنیم. (قِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع: إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْکُوفَةِ لَجَمَاعَةٌ کَثِیرَةٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ قَالَ: یَجِیءُ أَحَدُکُمْ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ مِنْهُ حَاجَتَهُ؟ فَقَالَ: لَا. فَقَالَ: هُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ. ثُمَّ قَالَ... إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ وَ أَتَى الرَّجُلُ إِلَى کِیسِ أَخِیهِ فَیَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا یَمْنَعُهُ. اختصاص شیخ مفید/24)
فرهنگ سیاسی جامعۀ ما با فضای بیانات امام صادق(ع) فاصله دارد
الان این سخنان، در فضای جامعۀ ما قابل تطبیق است، یعنی ما باید از سیاسیون جامعۀمان بیشترین تقوا، بیشترین ولایتمداری و بیشترین دیانت و محبت به اهل ایمان را انتظار داشته باشیم. اما فرهنگ سیاسی جامعۀ ما با فضای فرمودههای امام صادق(ع) فاصله دارد. اصلاً اگر بنا باشد منویات و تصریحات امام صادق(ع) در فضای فرهنگیسیاسی جامعه ما حکمفرما باشد، بسیاری از سیاسیون ما باید از صد فرسخی سیاست هم عبور نکنند! چون امام صادق(ع) دنبال اصحابی در حد و اندازههای فوقالعاده بالا میگشتند. کِی سیاسیون ما میتوانند اینقدر ارزشمند باشند؟ آیا اگر سیاسیون ما در اطراف امام صادق(ع) بودند، ایشان قیام میکردند؟ مسلماً نه! چرا؟ برای اینکه حضرت بقیة اللّه الأعظم(عج) نیز هنوز قیام نکردهاند. در زمان ما هم به تناسب خودش، اگر بنا باشد یک حکومت امام زمانیِ کامل برقرار شود، دوباره همان شرایط لازم است.
ضعف مهم ما اینست که اساساً مردم از مسئولین سیاسی زیاد انتظار تقوا ندارند
امام صادق(ع) اندازهها را-برای سیاسیون- مشخص کردهاند. آیا الآن سیاسیون ما در آن حدّ و اندازهها هستند؟! جالب این است که خیلی از مردم ما اصلاً اینقدر انتظار از سیاسیون ندارند! مثلاً مردم ما از مسئولین سیاسی زیاد انتظار تقوا ندارند و این همان ضعفی است که متوجه ما است. ما اصلاً از برخی از سیاسیون چنین انتظار بالایی نداریم. و اصلاً نمیدانیم عشق و آرمان او چیست، چه فهم و درکی دارد، و چگونه زندگی کرده است؟ مثلاً ما از رئیس جمهورها، نمایندگان مجلس و وزرای خودمان چقدر انتظار داریم؟ انتظار داریم چقدر آدمهای خوبی باشند؟
یک وقت ما یک چیزی را اصلاً نمیفهمیم که بخواهیم به آن علاقهمند شویم یا آن را اجرا کنیم. اما یک وقت ما یک چیزی را میفهمیم ولی آن را اراده نمیکنیم، یا توان انجام آن را نداریم، یا مِیلش را نداریم. مثلاً ما میفهمیم که «نماز را باید با توجه بخوانیم، چون بالاخره در محضر پروردگاره عالم هستیم» اما در عمل نمیتوانیم، و در انجام آن ضعیف و ناتوان هستیم. این زیاد اشکال بزرگی نیست. ولی اگر اصلاً این موضوع را نفهمیم و ندانیم که نماز را باید با توجه بخوانیم، خیلی اشکال بزرگی است.
باید در فضای سیاسی جامعۀمان، این فهم نهادینه شود که سطح معنوی سیاسیون جامعه، خیلی باید بالا باشد! باید بدانیم که انتظار امام صادق(ع) از سیاسیون چه بود و انتظار ما هم از سیاسیون جامعه، به همان نسبت، بالا باشد.
شرایط زمانۀ ما بهتر از شرایط زمانۀ امام صادق(ع) است/ ما در این شرایط باید «کادرسازی» کنیم
شرایط زمانۀ ما بهتر از شرایط زمانۀ امام صادق(ع) است و ما در این شرایط، دنبال این هستیم که کادرسازی کنیم، دنبالِ این هستیم که جامعۀمان رشد کند. دنبال این هستیم که در نظام ولایی زیر بیرقِ نائب امام زمان(ع)، بتوانیم به آن اندازههای مطلوب برسیم، ولی هنوز نرسیدهایم. یکی از دلایل اینکه نرسیدهایم، این است که انتظارات ما از مسـئولین، زیاد بالا نیست، باید انتظاراتمان را بالا ببریم. مسلماً وضعِ زمانۀ ما از وضع زمانۀ امام صادق(ع) بهتر است و در این تردیدی نیست، ولی خودِ ما در آن حدّ و اندازههای مطلوبی که حضرت بیاید و حاکمیت دینیِ مطلق را برقرار کند، نیستیم.
امام صادق(ع) به شدت یک امام سیاسی هستند. ابعاد، آثار و ریشههای سیاسیِ قیام نکردن امام صادق(ع) و بهدست نگرفتن حکومت توسط ایشان، خیلی گستردهتر از ابعاد سیاسی صلح امام حسن(ع)، قیام امام حسین(ع)، دعاهای امام سجاد(ع) و فعالیتهای علمی امام باقر(ع) است. این برخورد سیاسی حضرت، مسائل زیادی به همراه دارد و اصلاً ساده نیست!
امام صادق(ع) از سیاسیون اطرافش چه انتظاری دارد؟/ سطح یارانی که امام صادق(ع) میخواست، از یارانِ خوب امیرالمؤمنین(ع) هم بالاتر بود
واقعاً امام صادق(ع) از سیاسیون اطرافشان چه انتظاری دارند؟ انتظار حضرت از اطرافیانشان برای برقراری حاکمیت خیلی بالا است. ما ندیدهایم که چنین انتظارات بالایی از زبان دیگر ائمۀ هدی(ع) بیان شود. حتی امیرالمؤمنین(ع) با کمتر از اینقبیل آدمها، کار کرده است. اما وقتی به استاندارهای مورد نظر امام صادق(ع) نگاه میکنید، میبینید که سطح افرادی که امام صادق(ع) میخواهد، از یارانِ خوب امیرالمؤمنین(ع) هم بالاتر است. برای همین است که حاکمیت امیرالمؤمنین(ع) پایان مییابد و به امام حسن(ع) نمیرسد. حتی در بین یاران امیرالمؤمنین(ع) که بعدها به شهادت رسیدند، برخی بودند که به امام حسن(ع) گفتند: «یا مذل المؤمنین!» آیا چنین کسی میتواند «شیعۀ تنوری» باشد؟!
کمیل که از یاران خوب امیرالمؤمنین(ع) بود، در برخی موارد توسط امیرالمؤمنین(ع) توبیخ شده(إِنَّ تَعَاطِیَکَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِیسِیَا وَ تَعْطِیلَکَ مَسَالِحَکَ الَّتِی وَلَّیْنَاکَ لَیْسَ بِهَا مَنْ یَمْنَعُهَا وَ لَا یَرُدُّ الْجَیْشَ عَنْهَا لَرَأْیٌ شَعَاعٌ. فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَى أَوْلِیَائِکَ... لَا مُجْزٍ عَنْ أَمِیرِه؛ نهجالبلاغه/نامه 61) لااقل دو مورد اشتباه-در امر مدیریت و تصمیمگیری برای جنگ- از کمیل سر زده بود که باعث شد حضرت به کمیل بفرماید: «از این بهبعد هر کاری خواستی انجام دهی از من اجازه بگیر»(فانظُر لا تَغزُوَنَّ غَزوَةً ولا تَجلُوَنَّ إلى حَرْبِ عَدُوِّکَ خُطوَةً بعدَ هذا، حَتَّى تَستأذِنَنی فی ذلِک؛ مکاتیب الائمه/2/123)
برخی اطرافیان امام صادق(ع) آدمهای خوبی بودند، ولی در حدّ توقع امام(ع) برای عرصۀ سیاست نبودند
انتظار امام صادق(ع) از یارانش برای برقراری حاکمیت، بسیار بالا بود و در این حدّ بود که وقتی یکی از یاران حضرت آرزو کرد «ای کاش شما حاکم بودید» حضرت به او فرمودند: اگر من حاکم بودم، شما باید از شب تا صبح در کنار من مینشستی و به برنامهریزی امور میپرداختیم و از صبح تا شب به کار کردن و تلاش مشغول میشدی، ولی الآن آسوده هستی. ممکن است در این کلام حضرت یک تعریض وجود داشته باشد، و یک اشارهای باشد به اینکه «شما دوست دارید که ما حاکم باشیم ولی شما اینکاره نیستید!» (عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ...قَالَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ نَظَرِی إِلَى بَنِی الْعَبَّاسِ وَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ مِنْ هَذَا الْمُلْکِ وَ السُّلْطَانِ وَ الْجَبَرُوتِ فَلَوْ کَانَ ذَلِکَ لَکُمْ لَکُنَّا فِیهِ مَعَکُمْ فَقَالَ یَا مُفَضَّلُ أَمَا لَوْ کَانَ ذَلِکَ لَمْ یَکُنْ إِلَّا سِیَاسَةُ اللَّیْلِ وَ سَبَاحَةُ النَّهَارِ وَ أَکْلُ الْجَشِبِ وَ لُبْسُ الْخَشِنِ شِبْهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ إِلَّا فَالنَّارُ فَزُوِیَ ذَلِکَ عَنَّا فَصِرْنَا نَأْکُلُ وَ نَشْرَبُ وَ هَلْ رَأَیْتَ ظُلَامَةً جَعَلَهَا اللَّهُ نِعْمَةً مِثْلَ هَذَا؛ غیبت نعمانی/287) (عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع یَوْماً جُعِلْتُ فِدَاکَ ذَکَرْتُ آلَ فُلَانٍ وَ مَا هُمْ فِیهِ مِنَ النَّعِیمِ فَقُلْتُ لَوْ کَانَ هَذَا إِلَیْکُمْ لَعِشْنَا مَعَکُمْ فَقَالَ هَیْهَاتَ یَا مُعَلَّى أَمَا وَ اللَّهِ أَنْ لَوْ کَانَ ذَاکَ مَا کَانَ إِلَّا سِیَاسَةَ اللَّیْلِ وَ سِیَاحَةَ النَّهَارِ وَ لُبْسَ الْخَشِنِ وَ أَکْلَ الْجَشِبِ فَزُوِیَ ذَلِکَ عَنَّا فَهَلْ رَأَیْتَ ظُلَامَةً قَطُّ صَیَّرَهَا اللَّهُ تَعَالَى نِعْمَةً إِلَّا هَذِهِ؛ کافی/1/410)
برخی اطرافیان امام صادق(ع) آدمهای خوبی بودند، ولی آن کسی که امام صادق(ع) میخواست، نبودند. یکی از صحابۀ جلیلالقدر و ارزشمندِ امام صادق(ع) از شدت علاقه به زیارت حضرت و اینکه میترسید فرصت تعیین شده برای ملاقات اصحاب با حضرت را از دست بدهد، غسلنکرده نزد خدمت حضرت رسید. امام صادق(ع) در همان ابتدا، میفرماید: «آدم تا وقتی که طاهر نشده، پیش امامش نمیرود» این صحابی جلیلالقدر نیز عذرخواهی میکند و برمیگردد که غسل کند.(... فَمَشَیْتُ مَعَهُمْ حَتَّى دَخَلْتُ الدَّارَ فَلَمَّا مَثُلْتُ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع نَظَرَ إِلَیَّ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا بَصِیرٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ بُیُوتَ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ لَا یَدْخُلُهَا الْجُنُبُ فَاسْتَحْیَیْتُ وَ قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی لَقِیتُ أَصْحَابَنَا فَخَشِیتُ أَنْ یَفُوتَنِی الدُّخُولُ مَعَهُمْ وَ لَنْ أَعُودَ إِلَى مِثْلِهَا وَ خَرَجْت؛ ارشاد مفید/2/185)
البته در بین اصحاب امام صادق(ع) کسی بود که حضرت دربارۀ او میفرماید: هیچکسی برای من، مثل او نمیشود. اگر من یک انار به دست او بدهم و بگویم که نصفش حلال است و نصفش حرام، در دلش هم سوال نمیکند که چرا؟ اینقدر ما را قبول دارد(مَا وَجَدْتُ أَحَداً یَقْبَلُ وَصِیَّتِی وَ یُطِیعُ أَمْرِی إِلَّا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی یَعْفُورٍ؛ رجال کشی/246) (عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ، قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ اللَّهِ لَوْ فَلَقْتَ رُمَّانَةً بِنِصْفَیْنِ فَقُلْتَ هَذَا حَرَامٌ وَ هَذَا حَلَالٌ لَشَهِدْتُ أَنَّ الَّذِی قُلْتَ حَلَالٌ حَلَالٌ وَ أَنَّ الَّذِی قُلْتَ حَرَامٌ حَرَامٌ فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ رَحِمَکَ اللَّهُ؛ رجال کشی/249)
«امام صادقی باشیم» یعنی انتظارمان از سیاسیون خیلی بالا باشد/ فاجعۀ زمانِ امام صادق(ع) این بود که خوبها سطح عالی نداشتند
امام صادق(ع) و امام زمان(ع) یارانی برای ظهور و برای عرصۀ سیاست میخواهند و عرصۀ سیاست خیلی عرصۀ حساسی است، ما باید انتظاراتمان را بالا ببریم. «باید امام صادقی» باشیم یعنی باید انتظار ما از سیاسیون خیلی بالا باشد، این مسألۀ امام صادق(ع) بود.
مسألۀ اجتماعی امام صادق(ع) که همۀ شیعیان به آن تصریح میکردند این بود که «چرا ایشان قیام نمیکند؟» و البته بنا بوده قیام رخ دهد و قصه تمام شود، اما بداء حاصل شده و خدا تصمیمش را تغییر داده است(عَنْ عُثْمَانَ النَّوَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ کَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِیَّ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ یَفْعَلُ بَعْدُ فِی ذُرِّیَّتِی مَا یَشَاءُ؛ غیبت طوسی/429) اما چرا اینطور شده؟ بهخاطر همین خوبهایی که سطح عالی نداشتند. فاجعۀ زمان امام صادق(ع) این بود که خوبها سطح عالی نداشتند. البته این فاجعهای بود که خودش را به صورت یک فاجعه نشان نداد، چون حضرت صبر کردند.
شما امروز هم وقتی نام شریف امام صادق(ع) را میشنوید باید مثل شیعیان زمان حضرت بگویید: «چرا ایشان قیام نکرد؟» در حالیکه بنیالعباس با نام اهلبیت قیام کردند و اسم خودشان را هم مطرح نکردند و به قدرت رسیدند. پس چرا خودِ امام صادق(ع) این کار را نکرد؟ امام صادق(ع) لااقل چهار هزار شاگرد داشتند(یُنْقَلُ عَنِ الصَّادِقِ ع مِنَ الْعُلُومِ مَا لَا یُنْقَلُ عَنْ أَحَدٍ وَ قَدْ جَمَعَ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ أَسْمَاءَ الرُّوَاةِ مِنَ الثِّقَاتِ عَلَى اخْتِلَافِهِمْ فِی الْآرَاءِ وَ الْمَقَالاتِ وَ کَانُوا أَرْبَعَةَ آلَافِ رَجُلٍ؛ مناقب ابن شهرآشوب/4/247) (وَ لَا نَقَلُوا عَنْهُمْ کَمَا نَقَلُوا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَإِنَّ أَصْحَابَ الْحَدِیثِ قَدْ جَمَعُوا أَسْمَاءَ الرُّوَاةِ عَنْهُ مِنَ الثِّقَاتِ عَلَى اخْتِلَافِهِمْ فِی الْآرَاءِ وَ الْمَقَالاتِ فَکَانُوا أَرْبَعَةَ آلَافِ رَجُلٍ؛ ارشاد مفید/2/179) اما با وجود اینهمه شاگرد فقیه و اهل علم، امام صادق(ع)-برای قیام- حتی چهل یار هم نداشتند؛ یارانی که در حدّ توقع و انتظار حضرت باشند(فَقَالَ: وَ اللَّهِ یَا سَدِیرُ لَوْ کَانَ لِی شِیعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّیْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ سَبْعَةَ عَشَرَ؛ کافی/2/242)
انتظار بالای امام صادق(ع) از یارانش، برای عرصۀ سیاست بود نه عبادت!/ تعجب ندارد اگر اکثر سیاسیون بلغزند، سیاست «مردان خیلی بزرگ» میخواهد!
مدام به امام صادق(ع) میگفتند: «آقا قیام کنید!» ولی حضرت میفرماید: من آن یاران مورد نظر را ندارم. چرا حضرت میفرماید که من یار ندارم؟ چون امام صادق(ع)- از یاران مورد نظرش- عالیترین انتظارها را داشت؛ انتظارهایی که ما هم الآن باید داشته باشیم، البته حضرت این انتظارها را برای عرصۀ سیاست مطرح میکند نه برای عرصۀ عبادت! و الا همان اطرافیان حضرت -که تعدادشان هم کم نبود- برای عبادت، برای محبت و برای خیلی چیزها خوب بودند. حتی جدا از عرصۀ سیاست، برای اطاعت هم خوب بودند اما برای سیاست نه! نه اینکه سیاست کار خیلی سختی باشد، ولی سیاست نیاز به «مردان خیلی بزرگ» دارد.
شما در این سی و پنج سال بعد از انقلاب، تعجب میکنید از اینکه خیلیها در عرصۀ سیاست میآیند و خراب میشوند. بله! طبیعی است؛ چون آدم خیلی باید محکم باشد. لذا ما تعجب نمیکنیم اگر اکثر سیاسیون ما لغزش داشته باشند یا اکثراً بلغزند. ما باید توقعمان را از سیاست و عرصۀ سیاست بالا ببریم و مثلِ امام صادق(ع) نگاه کنیم!
پاسخ امام صادق(ع) به ابومسلم خراسانی: نه تو آدمِ منی، و نه زمانه زمانۀ من است!
در شرایطی که هنور بنیالعباس ادعایشان را شروع نکرده بودند، یک شخصی که همکار ابومسلم خراسانی بود-و بعضیها میگویند خودِ ابومسلم- به امام صادق(ع) نامه نوشت. فرستادۀ او نامه را برای حضرت آورد و گفت: ما داریم برای شما عِده و عُده جمع میکنیم. حضرت فرمود: «ایشان شیعۀ من نیست، شیعۀ کس دیگری است.» فرستاده گفت: من پیک هستم، لذا شما نامه را بخوانید و جواب نامه را به من بدهید تا ببرم. حضرت نامه را روی آتش گرفت و سوزاند و فرمود: این هم جواب نامه!(فَلَمَّا وَصَلَ إِلَیْهِ أَعْلَمَهُ أَنَّهُ رَسُولُ أَبِی سَلَمَةَ وَ دَفَعَ اِلَیهِ کِتَابَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: وَ مَا أَنَا وَ أَبُو سَلَمَة؟ وَ أَبُو سَلَمَةَ شِیعَةُ لِغَیْرِی قَالَ: إِنِّی رَسُولٌ فَتَقْرَأْ کِتَابَهُ وَ تُجِیبَهُ بِمَا رَأَیْتَ فَدَعَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بِسِرَاجٍ ثُمَّ أَخَذَ کِتَابَ أَبِی سَلَمَةَ فَوَضَعَهُ عَلَى السَّرَّاجِ حَتَّى احْتَرَقَ وَ قَالَ لِلرَّسُولِ: عَرِّفْ صَاحِبَکَ بِمَا رَأَیْتَ؛ مروج الذهب مسعودی/3/253و 254) و (فِی مَقَاتِلِ الْعِصَابَةِ الْعَلَوِیَّةِ کِتَابَةٌ لَمَّا بَلَغَ أَبَا مُسْلِمٍ مَوْتُ إِبْرَاهِیمَ الْإِمَامِ وَجَّهَ بِکُتُبِهِ إِلَى الْحِجَازِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ یَدْعُو کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَى الْخِلَافَةِ فَبَدَأَ بِجَعْفَرٍ فَلَمَّا قَرَأَ الْکِتَابَ أَحْرَقَهُ وَ قَالَ هَذَا الْجَوَاب؛ مناقب ابن شهرآشوب/4/229)
حالا ببینیم امام صادق(ع) به ابومسلمِ خراسانی چه جوابی دادند؟ وقتی ابومسلم خراسانی به امام صادق(ع) نامه نوشت که ما داریم قدرت را برای شما فراهم میکنیم(إِنِّی دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَى مُوَالاةِ أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنْ رَغِبْتَ فِیهِ فَأنا أُبَایِعْکَ؛ الحیاه السیاسیه للامام الرضا(ع)، جعفر مرتضی العاملی/ص41)، حضرت در پاسخ به او فرموند: «مَا أَنْتَ مِنْ رِجَالِی وَ لاَ الزَّمَانِ زَمَانِی»(همان منبع) نه زمانه زمانۀ من است و نه تو آدمِ من هستی.
اگر فقط«رجال حضرت» باشیم ظهور رخ نمیدهد؛ زمانه هم باید زمانۀ حضرت باشد/ باید زمانه را تغییر دهیم!
این کلامِ حضرت نشان میدهد ما دو کار باید انجام دهیم تا حضرت ظهور کند: یکی اینکه خودمان از رجال حضرت باشیم، و یکی اینکه زمانه را تغییر دهیم تا زمانۀ حضرت باشد. چون اگر شما خودت هم از رجال حضرت بشوی ولی زمانه را تغییر ندهی، حداکثر میتوانی به صورت خصوصی خدمت حضرت بقیة الله الأعظم(عج) برسی، و سرت را روی زانوی ایشان بگذاری و اشک بریزی و برگردی. بیش از این نمیشود کاری کرد! صرفاً با «اَنت مِن رجالی» ظهور رخ نمیدهد، زمانه هم باید زمانۀ حضرت شود. پس علاوه بر تغییر خودمان، باید زمانه را هم تغییر دهیم.
دوستان! هم خودتان آدم حضرت بشوید و هم زمانه را به زمانۀ حضرت تبدیل کنید. اصلاً شما غیر از این، چه آرزو و علاقۀ دیگری دارید؟ هرکسی هر شغلی که دارد، کاسب است، طلبه است، دانشجو است؛ در همان فضایی که هست، آدمِ حضرت بشود و زمانه را زمانۀ حضرت قرار دهد.
برای اینکه «آدمِ حضرت» بشویم چهکار کنیم؟
برای اینکه خودمان آدم حضرت بشویم باید چهکار کنیم؟ در پاسخ به این سؤال، یک روایت به شما هدیه میکنم، اما اینکه «چگونه زمانه را باید تغییر دهیم؟» بحث مفصلی است که فرصت دیگری را میطلبد. البته در همین روایت نیز یک اشارهای هست به اینکه «چگونه میشود زمانه را تغییر داد؟»
یک آقایی درِ خانه امام صادق(ع) آمد. به حضرت گفتند: یک آقایی آمده و میخواهد شما را ببیند. حضرت فرمود:
این آدم کیست؟ خودِ او جواب داد: من از دوستان شما هستم. حضرت فرمودند: خداوند تا دوستى بندهاى را نپذیرد(او را به خود راه ندهد) وى را دوست نخواهد داشت، و دوستیش را نپذیرد(او را به خود راه ندهد) تا اینکه بهشت را بر او واجب گرداند(دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ ع لَهُ مِمَّنِ الرَّجُلُ فَقَالَ مِنْ مُحِبِّیکُمْ وَ مَوَالِیکُمْ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ ع لَا یُحِبُّ اللَّهَ عَبْدٌ حَتَّى یَتَوَلَّاهُ وَ لَا یَتَوَلَّاهُ حَتَّى یُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ؛ تحفالعقول/325) شاید این اشارهای بود به سخن آن مرد که گفته بود: «من از موالی شما هستم» یعنی شاید خدا شما را دوست داشته که شما را جزء موالی ما قرار داده و این راه، آخرش بهشت است.
امام صادق(ع): محبین ما سه گروه هستند/ یک گروه، علنی ما را دوست دارند ولی اگر پایش بیفتد ما را میکُشند!
امام صادق(ع) به آن مرد فرمود: تو از کدامیک از محبین ما هستی؟ آن مرد، نمیدانست چه پاسخی بدهد، لذا ساکت ماند. در این لحظه، کسی به نام سدیر-که از اصحاب حضرت بود- از امام(ع) پرسید: محبین شما چند گروه هستند؟ حضرت فرمود: محبین ما سه گروه هستند: گروه اول کسانی هستند که علنی ما را دوست دارند ولی در سرِّ و نهانخانۀ خودشان ما را دوست ندارند. گروه دوم کسانی که در سِرّشان ما را دوست دارند اما علنی ما را دوست ندارند. و گروه سوم کسانی هستند که هم در نهانخانۀ وجودشان ما را دوست دارند، هم در آشکار ما را دوست دارند و اینها، آن گروه برتر هستند.(ثُمَّ قَالَ لَهُ مِنْ أَیِّ مُحِبِّینَا أَنْتَ فَسَکَتَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ سَدِیرٌ وَ کَمْ مُحِبُّوکُمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى؛ همان)
بعد میفرماید: آن گروهی که ما را علنی دوست دارند ولی در باطن دوست ندارند، اگر پایش بیفتد ما را میکُشند! زبانشان با ما است اما شمشیرهایشان علیه ما است.(وَ الطَّبَقَةُ الثَّانِیَةُ النَّمَطُ الْأَسْفَلُ أَحَبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ سَارُوا بِسِیرَةِ الْمُلُوکِ فَأَلْسِنَتُهُمْ مَعَنَا وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْنَا؛ همان) بدترین قاتلها کسانی هستند که در نهانخانۀ خودشان اهلبیت(ع) را دوست ندارند ولی علنی دوست دارند، ابن ملجم از جملۀ این افراد است. در کربلا هم شبیه همین اتفاق رخ داد. کمااینکه مشهور بود که به امام حسین(ع) میگفتند: قلوبهم معک و سیوفهم علیک(فَأَخْبَرْنَاهُ ضَعْفَ النَّاسِ بِالْکُوفَةِ وَ أَنَّ قُلُوبَهُمْ مَعَهُ وَ سُیُوفَهُمْ عَلَیْه؛ لهوف/62)
گروه دومی علنی اهلبیت(ع) را دوست دارند ولی در باطن نه!
بعضیها اهلبیت(ع) را به صورت علنی دوست دارند ولی در سِرِّشان(در نهانخانۀ دلشان) دوست ندارند. اینها اگر پایش بیفتد حتی به قتل اولیاء خدا اقدام خواهند کرد. حالا ما از این کسانی که به ظاهر شیعه هستند و به تعبیرِ قرآن، کسانی که فکر میکنند ایمان دارند(أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا...؛ نساء/60) چه جنایتهایی خواهیم دید! و انشاءلله ما خودمان جزء آنها نباشیم. در آخرالزمان، فتنههایی که منافقین شیعه را رسوا میکند مالِ همینها است.(قال رسولُ اللّه(ص): لا تَکرَهُوا الفِتنَهَ فِی آخِرالزَّمانِ فَاِنَّها تُبیرُ المُنافِقِینَ؛ کنز العمّال/٣١١٧٠)
امام صادق(ع) در ادامه میفرماید: گروه بعدی کسانی هستند که ما را پنهانی دوست دارند ولی (به دلیل محافظه کاری) آشکارا ما را دوست ندارند. اینها اگر راست بگویند که در نهان ما ا دوست دارند، اهل عبادت و اهل سلم و انقیاد هستند(وَ الطَّبَقَةُ الثَّالِثَةُ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ أَحَبُّونَا فِی السِّرِّ وَ لَمْ یُحِبُّونَا فِی الْعَلَانِیَةِ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانُوا أَحَبُّونَا فِی السِّرِّ دُونَ الْعَلَانِیَةِ، فَهُمُ الصَّوَّامُونَ بِالنَّهَارِ الْقَوَّامُونَ بِاللَّیْلِ تَرَى أَثَرَ الرَّهْبَانِیَّةِ فِی وُجُوهِهِمْ أَهْلُ سِلْمٍ وَ انْقِیَاد؛ همان) اینها طاقت ندارند پای اهلبیت(ع) بایستند و بجنگند. و خلاصهاش این است که اینها آدمهای خوبی هستند و شاید به بهشت بروند و انشاءالله که عاقبت بهخیر شوند.
گروه سوم و برتر، در پنهان و آشکار، اهلبیت(ع) را دوست دارند
اما آن « النَّمَطُ الْأَعْلَى» یا آن گروه برتر و آن گروهی که سطحشان بسیار عالی است، کسانی هستند که در پنهان و آشکار، اهلبیت(ع) را دوست دارند. اینها هم بهصورت علنی و هم به صورت باطنی، اهلبیت(ع) را دوست دارند.
امام صادق(ع) در توصیف این گروه میفرماید: اینها از آب گوارای زلال نوشیدهاند و تأویل کتابِ خدا را فهمیدهاند(یعنی از فهم تفسیر هم یک قدم جلوترند) اینها اصل حقایق عالم را فهمیدهاند. فقر و گرفتاری و بلا، سریعتر از اسبان تندپا و تیزرو به سوی اینها حرکت میکند! اینها بلاکشانِ دوران هستند! سختى و تنگدستى آنان را فراگیرد و لرزان شوند و دچار فتنه گردند و زخمى و به خون خود غلطان در هر سرزمین دورى پراکنده شوند، یا مجروح میشوند یا سر بریده میشوند. اینها در بلاد دور افتاده، پراکنده میشوند. (شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِیلَ الْکِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ سَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَیْهِمْ مِنْ رَکْضِ الْخَیْلِ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمِنْ بَیْنِ مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِینَ فِی کُلِّ بِلَادٍ قَاصِیَةٍ؛ همان)
امام صادق در ادامه میفرماید: اینها کسانی هستند که خدا بهواسطۀ اینها مریض را شفا میدهد! فقیر را ثروتمند میکند! بهواسطۀ اینها یاری خواهید شد و بهواسطۀ اینها باران میآید! بهواسطۀ این گروه برتر، روزی داده میشوید! اینها تعدادشان کم است ولی قیمتشان خیلی بالا است(بِهِمْ یَشْفِی اللَّهُ السَّقِیمَ وَ یُغْنِی الْعَدِیمَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَ خَطَرا؛ همان) گویا امام صادق(ع) دربارۀ این گروه برتر، دارد زیارت جامعه میخواند! کمااینکه در زیارت جامعه میخوانیم: «بهواسطۀ شما اهلبیت(ع) باران میآید؛َ بِکُمْ یُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَیْث»(منلایحضرهالفقیه/2/615)
کسی که میخواهد زمانه را تغییر دهد، محبتش به اهلبیت(ع) را آشکار کند
امروز کسانی که میخواهند زمان و زمانه را تغییر دهند، محبتشان به اهلبیت(ع) را آشکار کنند. در این زمانهای که هر کسی هر موجود بیارزشی را دوست دارد، چنان فریاد میزند که فریادش همۀ عالم را برداشته است، چرا شما محبین اهلبیت(ع) ساکت هستید؟ چرا این محبت خود را فریاد نمیزنید؟ چرا سر و صدا راه نمیاندازید؟
اهلبیت(ع) میفرمایند: هر کسی که یک بیت شعر برای ما بگوید، بهشت بر او واجب میشود(مَنْ قَالَ فِینَا بَیْتَ شِعْرٍ، بَنَى اللَّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ؛ عیون اخبار الرضا ع/1/7) و (مَنْ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ شِعْراً فَبَکَى وَ أَبْکَى وَاحِداً کُتِبَتْ لَهُمَا الْجَنَّةُ؛ کاملالزیارات/104) همین شعر، در واقع نوعی سر و صدا راه انداختن برای اهلبیت(ع) است. این ذکرِ صلوات-که واجب است ما با صدای بلند بگوییم- نیز در واقع نوعی سر و صدا است. عزاداری امام حسین(ع) هم، سر و صدا است. پیراهن مشکی پوشیدن هم، نوعی سر و صدا است، هیأت گرفتن هم، سر و صدا است، هیأت رفتن هم سر و صدا است. حتی اگر برای استفادۀ خودمان به هیأت نرویم، بلکه برای «شلوغ کردنِ هیأت» به هیأت برویم(برای اینکه هیأت و جلسۀ اهلبیت(ع) خلوت نباشد) این هم خیلی کار باارزشی است.
امام(ره): مکتبی که پایش هیاهو و به سر و سینه زدن نباشد، از بین میرود
برای اهلبیت(ع) باید هیاهو راه بیندازید و شلوغش کنید. حضرت امام(ره) میفرمود: مکتبی که پایش هیاهو و به سر و سینه زدن نباشد، آن مکتب از بین میرود. ایشان میفرمود: «سید الشهدا را این گریهها حفظ کرده است و مکتبش را این مصیبتها و داد و قالها حفظ کرده؛ این سینه زنیها و این دستجات، و عرض مى کنم اینها حفظ کرده. اگر فقط مقدّسى بود و توى اتاق و توى خانه مىنشست براى خودش و هى زیارت عاشورا مىخواند و تسبیح مىگرداند، نمانده بود چیزى، هیاهو مى خواهد. هر مکتبى هیاهو مىخواهد، باید پایش سینه بزنند، هر مکتبى تا پایش سینهزن نباشد، تا پایش گریهکن نباشد، تا پایش توى سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمىشود.»(صحیفه امام/8/526)
چرا برای یک قطره اشک اینقدر ثواب ذکر شده است؟ چرا اینقدر ثواب برای زیارت، و برای پیاده به زیارت رفتن، ذکر شده است! چرا اینقدر ثواب برای پیاده برگشتن از زیارت ذکر شده است! اهلبیت(ع) که این ثوابها را ذکر کردهاند، خودشان عقل کلّ هستند و خوب میدانند که این سخنان معنایش چیست؟ اینها یعنی شلوغش کنید! اهلبیت(ع) که اینهمه ثواب برای پیاده رفتن به زیارت امام حسین(ع) ذکر کردهاند، لابد میدانستند که در آینده، بیست میلیون نفر آدم در این بیابانها به سمت کربلا حرکت خواهند کرد(در پیادهروی اربعین) و لابد خودشان میخواستند که در نتیجۀ سخنان ایشان، چنین اتفاقی در عالم رقم میخورد. و اینها همگی به علنی شدن محبت اهلبیت(ع) مربوط میشود و اینکه این محبت صرفاً نباید باطنی و نهانی باشد(...وَ طَبَقَةٌ یُحِبُّونَا فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى؛ تحفالعقول/325)
کسانی که روز قیامت خدا به آنها نگاه هم نمیکند چه کسانی هستند؟
امام صادق(ع) در ادامۀ کلام فوق(که یک روایت نسبتاً طولانی است)، مطلب بسیار عجیبی بیان میفرماید و یکی از اسرار را بیان میکند. ایشان میفرماید: کسانی هستند که در روز قیامت، خدا به آنها نگاه نمیکند و با آنها حرف هم نمیزند؛ ثَلَاثَةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»(تحفالعقول/329) خدا با خیلیها روز قیامت حرف میزند(حتی با اهل جهنم) ولی این گروه از اهل جهنم، کسانی هستند که خداوند حتی با آنها سخن هم نمیگوید و به آنها نگاه نمیکند که این ظاهراً بدترین عذاب است.
حضرت در ادامه توضیح میدهد که این سه گروه چه کسانی هستند: یک گروه، آنهایی که خلافت را غصب کنند و نابحق جای ائمۀ هدی(ع) بنشینند. گروه دیگر کسانی هستند که با امامان و کسانی که خدا آنها را به امامت تعیین کرده بجنگند. و گروه سوم کسانی که برای این دو گروه قبلی، یکذره ایمان و سهمی از اسلام قائل باشند.(ثُمَّ قَالَ الصَّادِقُ ع مَنْ أَنْبَتَ شَجَرَةً لَمْ یُنْبِتْهُ اللَّهُ یَعْنِی مَنْ نَصَبَ إِمَاماً لَمْ یَنْصِبْهُ اللَّهُ أَوْ جَحَدَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِهَذَیْنِ سَهْماً فِی الْإِسْلَامِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ؛ همان) نه اینکه این گروه سوم، خودشان از جنایتکارها و آدمکُشها هستند، بلکه کسانی هستند که آن دو گروه را ببینند و آنها را «مسلمان واقعی» حساب کنند! این گروه سوم هم مثل دو گروه قبل، در قعر جهنم و در بدترین جا قرار خواهند داشت.
حالا ما چهکار کنیم که آنقدر-که امام صادق(ع) انتظار دارد- آدمهای خوبی بشویم؟ اگر شما نگران آینده هستی و در خودت این قدرت را نمیبینی که درست شوی و بتوانی خودت را بالا ببری، معلوم میشود که آدم عاقلی هستی و درست میبینی! چون هیچ کسی نمیتواند بدون کمک اهلبیت(ع) جلو برود. پس برو از اهلبیت(ع) کمک بگیر. اگر وضعت خراب است، بیا با هم برویم درِ خانه امام زمان(ع) و بگوییم: «یابن الحسن! به خاطره جدت امام صادق(ع) ما را کمک کن اصلاح شویم درستمان کن»