ملائکه الله میفهمیدند و لذا ملائکه در طهارتند و چون در طهارت کامل هستند، پس به تحقیق زود سجده کردند، بدون تأمّل نه از باب اینکه عقل ندارند، بلکه از باب اینکه چون در طهارتند، اطاعتپذیریشان هم بیشتر است.
به گزارش شهدای ایران به نقل از فارس، آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه تفسیر قرآنکریم به تفسیر آیه 36 سوره مبارکه بقره پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم
وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ»
*هر چه سواد بشر بیشتر، دشمنی هم بیشتر
جلسه گذشته عرض کردیم این عداوت معالأسف به واسطه نشناختن خدا و هوی و هوس ایجاد شد. روایات و دلایل و براهینی را عرض کردیم که این دشمنی در روی زمین به خاطر نفس دون و تصوّر جاودان بودن در این دنیاست که به ظاهر بزرگ است امّا کوچک است. خیلی عجیب است که معالأسف هرچه علم بشر پیشرفت میکند و میبیند که کره زمین نسبت به بعضی از کرات بسیار کوچک است و کلّ منظومه شمسی اوّل نسبت به منظومه شمسی دوم مثل یک گوی کوچک که در کره زمین بیاندازی و هر چه پیشرفت سواد و به ظاهر علم او بیشتر میشود، عداوتها و دشمنیها هم بیشتر است.
مفسّرین عظیمالشّأن در این باره دو نوع بحث کردند که ما میخواهیم آنها را بررسی کنم و بعضی از نکات آن را بیان کنیم. باز به نظر میرسد که حسب آیات الهی و روایات شریفه، آقایان دقّت نظر خوبی نداشتند؛ یعنی با همه تفحّصی که کردند و بعضاً در این قسم از فحول بودند امّا دقّت کامل نشده. نمیخواهیم بگوییم نعوذبالله آقایان اشتباه بیان کردند امّا ما همان دو نوع نظر را بیان میکنیم و بعد به فضل الهی حسب خود آیات و روایات شریفه، آیات صامتیّه و آیات ناطقیّه - که آیات صامتیّه من القرآن است و آیات ناطقیّه من المعصوم - نکات آن را به محضر مبارکتان عرض میکنیم.
در جلسات قبل - چه قبل از ماه مبارک رمضان و چه بعد از آن که که حدود 7 الی 10 جلسه است داری راجع به این دو سه آیه صحبت میکنیم - روایاتی را راجع به این آیات عرض کردیم و نکاتی را بیان کردیم و خیلی از نکات دیگر هم مانده که إنشاءالله بتوانیم به فضل الهی، آنها را هم در حدّ خودمان، حسب آنچه که هم آیات الهی و هم روایات شریفه، قرآن صامت و قرآن ناطق تبیین میفرمایند، محضر مبارکتان عرض کنیم.
*عداوت در جنّت
بعضی از آقایان جریان عداوت را به عداوت در جنّت تبیین کردند؛ یعنی بیان کردند دو نوع عداوت داریم. یک عداوتی که در جنّت پروردگار عالم بیان فرمود. از جمله در آیه 117 سوره طه که پروردگار عالم بالصراحه به ابانا آدم بیان فرمود که مواظب باشید، شما دشمن دارید و دشمن شما هم شیطان است.
در آیه 116 بیان فرمود: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى» هنگامی که به ملائکه بیان کردیم و گفتیم به آدم سجده کنید «فسجدوا» فا، فاء تحقیقاً است و به معنای پس هم هست؛ یعنی اینها بدون چون و چرا سجده کردند، طیّبین معمولاً این طور هستند که مطیعترین هم هستند.
*حصر احسنیّت در انسان
یک عدّه بیان میکنند دلیل این که «فسجدوا» تبیین میشود، این است که اصلاً اینها دارای عقل نیستند. این غلط است. بله، دارای آن عقل کامله، مثل ما انسانها نیستند، چون انسان اشرف مخلوقات است. حال انسان، حالی است که با همه خلقت خدا پروردگار عالم متفاوت است. پروردگار عالم انسان را خلیفة الله قرار داد. خودش فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»، باز اینجا لام تحقیقیّه را بر سر قد تحقیقیّه آورده و با این لقد تبیین به صددرصدی میکنند، یعنی وقتی بیان میکند «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» یعنی دیگر غیر از این نیست.
اینکه پروردگار عالم میتواند یا نمیتواند، بله، میتواند امّا پروردگار عالم میخواهد بفرماید که نه، من دیگر آنچه را که دوست داشتم در اینجا قرار دادم. که چی؟ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» با عنوان «خلقنا» بیان میشود که این هم از باب احترام به انسان است - بالاخره تفسیر با اخلاق فرق میکند و یک مقدار نکات ادبی و علمی هم باید در آن لحاظ شود و مراعات شود. گرچه کوتاه است و نمیخواهم بحث را چون عمومی است، تخصصی کنم و در اینجا تفسیر تخصصی داشته باشیم امّا ناچار باید بعضی از نکات را هم محضر مبارکتان عرض کنم - عنوان ما خلق کردیم مثل آن است که فرمود: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»، این را از باب حرمت عرض میکنند که اینجا جای بحثش نیست و به فضل الهی اگر رسیدیم به موقع راجع به این موضوعات صحبت میکنیم.
علی ای حال فرمودند: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ». اینجا فی آورد، نفرمود «لِاَحسن» یا نفرمود «بِاَحسن»، یا نفرمود «مِن احسن»، هر یک از اینها برای خودش مطالبی دارد. مثلاً مِن اگر میگفت، مِن جزء است یعنی از احسنها، یعنی میتوانیم احسن دیگر هم داشته باشیم؛ چون من جزئی است امّا وقتی با عنوان فی میآورد حصر در مطلب است، یعنی غیر از این دیگر اصلاً موجودیّت ندارد. «باحسن» با عنوان باء هم نفرمود. باء هم از باب تعلّق به جنس است؛ یعنی ما جنس دیگری را داریم که این متعلّق به اوست که این متعلّق به جنس نیست، بلکه حقیقت الجنس است. لام هم نفرمود؛ چون اگر لام میفرمود، لام خودش تعلّقیه است که گاهی بعضی در ادبیات در باب الحروف بیان کردند باء معنای لام هم میدهد. شاید همان لام عنوان تعلّق میگرفت و باز همان معناست. پس فرمود: «فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»؛ یعنی با عنوان فی حصر به موضوع کرد که غیر از این نیست.
بعد هم با لفظ احسن آورد. احسن باب افضل التفضیل است. یک نیک داریم، یک نیکوتر و یک نیکوترین. دیگر از نیکوترین بالاتر نداریم. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ». پس مِن احسن نیست، بلکه حقیقتا احسن، انسان است و غیر از انسان ما احسنی نداریم.
*علّت سجده بدون چون و چرا ملائکه به آدم
ملائکه الله در باب خلقت احسن نیستند اما در باب تعقّل هستند که آن هم نسبی است. عقل کل انسان است؛ البته انسان بما هو انسان. انسان نه از باب اینکه دو پا دارد، دو چشم دارد، دو گوش دارد و ...؛ انسان بما هو انسانی که پروردگار عالم خلق کرده؛ چون خیلیها قالب انسانی را دارند ولی مقام انسانی را ندارند. کما این که بلافاصله فرمود: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلین» و باز هم در باب افضل التفضیل بیان فرمود؛ اسفل، پستترین است.
بارها عرض کردیم این جدّاً مصیبت است و به قول اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن، از مرگبارترین آیات برای انسان است که پروردگار عالم بفرماید این انسانی که «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلین » است، بشود «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل»، مثل چهارپا بلکه پستترین، نفرمود ضلیل، بلکه فرمود اضل، یعنی پستترین است که باز در اینجا هم نکته است.
علی ای حال این انسان اینگونه است امّا ملائکه الله میفهمیدند و لذا ملائکه در طهارتند و چون در طهارت کامل هستند، پس به تحقیق زود سجده کردند، «فسجدوا»، این فاء بر سر سجدوا همین است که یعنی تحقیقاً بدون تأمّل، فوری سجده کرد، بدون تأمّل نه از باب این که عقل ندارند، بلکه از باب اینکه چون در طهارتند، اطاعتپذیریشان هم بیشتر است.
*تعبّدیترین افراد، تعقّلیترین هستند
اینجا من یک نکته اخلاقی بگویم و به بحثمان برگردم. عزیز دلم! در بحث دنیا هم همینطور است. شما نگاه کنید آنها که در مقام طهارتند، بیشتر اطاعت میکنند. من این جمله را بارها عرض کردم که اولیاء خدا میفرمایند: تعبّدیترین افراد، تعقّلیترین افراد هستند و تعقّلیترین افراد، تعبّدیترین افرادند؛ چون یک بحثی بحث تعبدی است که میگویند این را باید پذیرفت. میگوییم: آقا حکمتش چیست؟ میگویند: الان نمیدانیم ولی حکمتی دارد. میگویند: پذیرش این عمل تعبّدی است؛ یعنی شما تعبداً باید بپذیری. یک موقع بعضی از حکمتهایش را میدانی؛ مثلاً بعضی از حکمتهای صیام معلوم شده امّا اولیاء خدا میفرمایند آنها که تعبّدی میپذیرند، اتّفاقاً تعقّلیترین افراد هستند؛ چون اطاعتپذیریشان بیش از همه است و آنها که تعقّلی هستند اتّفاقاً تعبدیتری هستند، إنقلتی نسبت به کلام الله نمیآورند.
دلیلش هم این است که خودشان میبینند اوّلاً مخلوقند و بعد هم مگر ما چقدر عمر میکنیم، هفتاد سال، نهایت صد سال. پانزده سالش را که بچّهایم. بعد هم روزی چهار پنج ساعت یا یک سوم را که خوابیم تا بیاییم بجنبیم، تمام است. تازه مگر ما چقدر تجربه داریم و چقدر میدانیم؟ مگر ما چقدر علم داریم؟ چقدر در این عمر کوتاهمان میتوانیم به علم و حقایق مطالب برسیم؟ بعد هم آنها خلقت پروردگار عالم را میبینند.
امروز یک عکسی را دیدم که ناسا از کره زمین انداخته بود. خیلی جالب بود، یک طرف آن سایه و یک طرفش روشن بود. شب و روز کره زمین را با هم نشان میداد و آن خطی که روز و شب را جدا میکند، قشنگ معلوم بود. یک خط مستقیم هم بود. اینها عظمت خلقت پروردگار عالم است.
یا اصلاً خود بشر، بارها عرض کردم این بند انگشت کوچک که به صورت ظاهر وقتی انگشت میزنیم، همه شبیه هم هستند امّا اگر میلیاردها انسانی که از دنیا رفتهاند و میلیاردها انسانی که الآن هستند، همه و همه را یک جا جمع کنید، اثر انگشتشان هیچ کدام مثل هم نیست. چه آنها که از دنیا رفتهاند، چه آنها که همین الآن هستند و چه آنها که در آینده میآیند، هزاران هزار انسان در وجود ما بالقوه به نام اسپرم هست. همه اینها خلقت عظیم خدا و قدرت نمایی اوست. آن وقت این انسان چه ادّعایی کند که من مثلاً فلان هستم؟!
لذا تعبّدیها اینگونهاند و آنها که در مقام طهارت هستند، اطاعتشان هم بیشتر است.
*دشمنی در جایگاه طهارت!
حالا بگذریم و به بحث برگردیم. «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى» شیطان امتناع ورزید. بعد ما گفتیم «قُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى». شاید این که تحقیقاً داریم هشدار میدهیم، معنی انذار هم داشته باشد. «کلمه واحده تدّل علی معانی المختلفه» بارها گفتیم گاهی یک کلمه است که معانیاش مختلف است. ما آنجا انذار دادیم، بیان کردیم: پروردگار عالم میفرماید: ای آدم! این که امتناع ورزید، دشمن تو و دشمن همسر توست. پس مبادا یک کاری کنید که این باعث اخراجتان شود، «فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا»، اینجا فاء هم بر سر لا آمده که الزامآور است؛ یعنی اگر اینطور باشد، تمام است. «فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ» مبادا شما را از بهشت بیرون براند؛ چون بعد از او این فاء، فاء تمام است «فَتَشْقَى» بدبخت و گرفتار میشوی. پروردگار عالم فرمود: «إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى» در این بهشت هر نوع غذایی بخواهی هست، نه گرسنه میشوی و نه برهنه و عریان میمانی؛ «وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَى» هرگز در آنجا نه تشنگی و نه گرمای آفتابی نیست.
خوب دقّت کنید. میخواهم راجع به عداوت بگویم، دو نوع نظر هست، بعضی از آقایان میگویند عداوت در بهشت وجود داشته و بعضی میگویند خیر. ما میخواهیم این دو را بررسی کنیم. چون بعضی از آقایان میگویند چون جنّبت جایگاه طهارت محض است، دیگر عداوت معنا ندارد و این سؤال است که مگر میشود جایی که جای طهارت و پاکی است، دشمنی هم باشد؟! دشمنی برای دنیاست. بله، در دنیا عداوت هست و خود پروردگار عالم فرمود امّا گروه دیگر میگویند خود خدا گفته «عَدُوٌّ لَّکَ».
حالا «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَى» شیطان وسوسه کرد. مدام آمد و در گوش او گفت.
من اینجا یک حاشیه بزنم و بعد برگردم. حیفم میآید این حاشیه را نزنم. پس معلوم میشود یکی از مطالب وسوسه این است که مدام به انسان بگویند. وقتی مدام گفتند و گفتند و گفتند، این وسوسه است و انسان تسلیم میشود.
«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَى» گفت: میخواهی تو را به درختی راهنمایی کنم که ابدی و جاودانه باشی و به ملک جاودانی دلالت کنم که دیگر هیچ موقع بلا نبینی.
در آیات بعد هم پروردگار عالم فرمود: «قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ».
*تفاوتهای دنیا و آخرت
بعضی از آقایان در این عنوان «إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّکَ وَلِزَوْجِکَ» برنامه را اینطور مطرح کردند. گفتند: دنیا و جنّت، یا به تعبیری دنیا و آخرت با هم متفاوت است. دنیا دار بلوا و امتحان است و لذا معلوم است به واسطه همین یکی از مطالب در دنیا دشمنیهاست. همین جلوات دنیا عامل برای دشمنی میشود امّا آخرت دیگر دار بلوا و امتحان نیست. بهشت که دیگر جایگاه امتحان نیست و این قضیه را ندارد. آخرت دار استقرار دائمی است و هر کسی در آخرت به پاداش خودش میرسد.
بیان کردند: «الدنیا مزرعه الآخره»، آخرت که مزرعه نیست. لذا هر جا مزرعه بود، حتماً در آن احتمال آفت هم وجود دارد. پس باید انسان مراقبه کند، گرفتار آفت نشود. یکی از آفات دنیا، همان دشمنیهاست که انسانها با هم دشمن میشوند. - من میخواهم تعابیری را که اولیاء میگویند، محضر مبارکتان عرض کنم و اینها تعابیر اعاظم و بزرگان است - پس دنیا میتواند محل آفت باشد، چرا؟ چون دنیا مزرعه است و هرجا مزرعه بود، امکان آفت هست. لذا باید مراقبه کرد. چطور یک موقعی سم میزنند که آفتزدایی کنند، پس باید مراقبه کرد که این مزرعه دچار آفت نشود. لذا اینجا هم مراقبه نیاز دارد. انسان دشمنی نکند. حبّ به دنیا نداشته باشد. اینها آفتزداییهای دنیاست امّا آخرت که اینطور نیست.
به تعبیر دیگر دنیا میشود جای تکلیف امّا آخرت جای تکلیف نیست. پس جایی که جای تکلیف نباشد، عداوت هم نیست. دنیا که جای تکلیف است، دشمن میآید، عدو. – این را هم به عنوان کد به ذهنتان بسپارید- اولین عدو و آخرین عدو هم همین ابلیس ملعون است و همه این سپاهی که ابلیس دارد «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» که عرض کردیم معمولاً برای ما از همان ناس و جنس خود ماست که بعضی خواسته یا ناخواسته جزء سپاه شیطان میشوند. پس عدو اوّل و آخر همان شیطان است. همه اینها هم بازیهای شیطانی است.
قبلاً هم عرض کردم این که امام راحل و عظیمالشّأن بیان فرمودند: آمریکا شیطان بزرگ است، نه از باب تحقیر کردن امریکا، که این هم میتواند باشد، امّا دارد حقیقت جنس آنها را بیان میکند. جنس آنها دیگر اینطور شده که دشمن و شیطانی شدند. جزء ایادی و سپاه شیطان هستند. دارد حقیقت آنها را بیان میکند که این حالت را دارند.
پس دنیا جای عداوت است امّا آخرت که دیگر جای عداوت نیست؛ چون در دنیا تکلیف است و هرجا تکلیف بود، شیطان جلو میآید. - خوب دقّت کنید و این نکته را یادداشت کنید چون میخواهیم راجع به آن بحث کنیم - امّا در آخرت و در بهشت که دیگر تکلیفی نیست. فردای قیامت، در بهشت تکلیف نیست.
لذا نکته لطیفی را عرض کنم که احتمالا این را شنیدید یا خواندید. میگویند: آیتالله قاضی، آن عالم ربّانی و عظیمالشّأن، آن عارف بالله فرموده بودند: میگویند: فردای قیامت تکلیف نیست. نمیدانم حالا بدون نماز آنجا چه کنیم؟! از بس عشق به نماز داشتند، به این تعبیر گفته بودند. این از روح لطیف ایشان است.
پس آنجا تکلیف نیست. وسوسه و عداوت در این طبیعت است، در این دنیاست. در نشئه دنیوی است، در نشئه اخروی و جنّتی نیست. همه در باب دنیاست. - این نکات را در ذهن و اوراقتان یادداشت کنید؛ چون داریم حساب شده جلو میرویم. من طبق فرمایش اعاظم و بزرگان، اولیاء خدا، عرفای عظیمالشّأن، از جمله ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب و اعاظم دیگر اینها را محضر مبارکتان عرض میکنم - عالم دنیا، نشئه تکلیف است و هرجا تکلیف بود، حتماً نشئه عداوت هم هست امّا در آخرت چنین چیزی نیست.
در دنیاست که میبینیم هرچه که هست، عالم فناست. مرگ در دنیاست. خستگی در دنیاست. قرآن میگوید اصلاً فردای قیامت در بهشت چیزی به نام خستگی وجود ندارد. گرمای شدید در دنیاست. در بهشت بَرد است، یعنی نه خیلی سرد است و نه خیلی گرم؛ خنکاست. خنکای بهار را دیدید، به خصوص یک موقع انسان در غروب در صحرا باشد، یک باد خنکایی میزند که لذتبخش است، آن خنکاست. قرآن میفرماید: آنجا اصلاً عنوان سوزندگی آفتاب نیست. از طرف دیگر سرما هم نیست. نه گرماست، نه سرما. لذا در آنجا خستگی نیست. لذا در آنجا رنج نیست. لذا در آنجا پیری نیست. لذا در آنجا تمامی نیست.
چطور تمام نمیشود؟ وقتی میگویند یک روز آخرت طبق آیه شریفه قرآن، پنجاه هزار سال دنیا است، «خَمْسینَ أَلْف»، پس معلوم میشود آنجا تمامی هم ندارد. این که بیان میکنند تمام کره زمین، مثل کوچکترین مطلب خانه اخروی برای یک نفر است. گاهی بعضی از روایت شریفه بیان میکند که آنجا یک خانه، هزار درب دارد. از هر دری که وارد میشوی، باز هزار حیاط دارد. آن هم چه حیاطی، هزار متر، ده هزار متر، صد هزار متر، چند هکتار، اوووه! از هر دری، هزار حیاط، حالا حساب کنید چه میشود، یعنی شما اصلاً خانه خودت هم وقت نمیکنی همه جایش را ببینی، لذا حوصله انسان سر نمیرود. در هر حیاط که وارد میشود، هزار ساختمان است و از هر ساختمان که میخواهی وارد شوی هزار اتاق، هر اتاق هزار تخت، چه خبر است! خسته میشوی! لذا معلوم میشود اصلاً اینجا را نمیشود با آنجا مقایسه کرد و قیاس دنیا به اخری معنا ندارد.
حالا سؤال اینجاست: اگر دنیا با آخرت و جنّت با ارض متفاوت است، پس چرا در آنجا عداوت است؟ چون گفتیم عداوت برای دنیاست. هرجا تکلیف بود، عداوت است. آنجا که تکلیفی نبوده. آنجا که مرگی نیست و ... . آنجا که آیه را خواندیم فرمود: «فوسوس» امّا در این آیه شریفه که الان داریم میخوانیم، میفرماید: « قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ٍ» اصلاً وسوسه هم بیان نمیکند. میگوید: هبوط پیدا کنید که بعضی با بعضی دیگر عدو هستید، «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حین». پس این هم یک مطلب است که آقایان میگویند آنجا عنوان وسوسه بیان کرد، اینجا چیست؟
*عدوات نسبی در بهشت
بعضی از آقایان دو سه نکته بیان کردند که من میخواهم خوب در این قضیه تأمّل کنید. بعضی اینطور بیان کردند که چرا، عداوت در بهشت هم هست منتها نسبی است. یعنی چه؟ یعنی مثل آن عداوتی که الان من و شما داریم در این دنیا میبینیم، نیست. ما الان با محسوسات و ملموسات خودمان سر و کار داریم.
یک مثال بزنم. الان ما بخواهیم نور بهشت را توصیف کنیم، نمیدانیم چطور بگوییم. آنجا چطور است؟ بالاخره باید یک چیزی باشد روشن کند. خورشید است؟ خورشید نیست. پس چیست؟ برق روشن میکنند؟ برق هم نیست. نه خورشید است، نه برق است امّا نور هست. چیست؟ ما نمیفهمیم.
باز یک مثال دیگر برایتان بزنم که بفهمید متوجّه نمیشویم یعنی چه. مثلاً دویست سال پیش به من و شما میگفتند یک چیزی میآید به نام برق که دیگر پی سوز نخواهد بود، دیگر نفت نخواهد بود ولی شب روشنی میشود، آن هم چه روشنیای! چون آن موقع یک چراغ میگذاشتند، دو تا مشعلی هم اینور و آنور، دو سه جا گوی را میسوزاندند. بعد بگویند: تازه دیوارها هم سیاه نمیشود. چیزی هم نمیخواهد آتش بزنی و روشنش کنی؛ آتش هم نمیخواهد ولی روشن است. تعجّب میکنیم یعنی چه، آتش هم ندارد، روشن است! مگر میشود؟! بگویند: از این آب برق میگیرند. میگوییم: یعنی چه؟ یعنی آب را در چراغ میریزند و میسوزد؟ دویست سال پیش نهایت به ذهن ما این میرسید دیگر.
حال من و شما هم نسبت به جنت الان همین حال است، چون نمیدانیم. ما الان با محسوسات و ملموسات خودمان سر و کار داریم. یعنی اگر به ما بگویند روشنایی بهشت، میگوییم: بالاخره روشنایی بهشت یا باید با خورشید باشد یا بگوییم مثلاً خورشید یک طرفی است که مستقیم به ما میتابد، بله نمیسوزیم امّا نورش برای ما موجودیّت دارد امّا بالاخره باید با این ابزار باشد امّا میگویند: نه ابزار است، نه خورشید است، هیچ چیزی نیست، یک چیز جدید است. چیست؟! اینجا دیگر وقف است. اینجا دیگر شما نمیتوانید کاری کنید.
یک مثال دیگر که بارها زدم را بیان کنم که خوب معلوم شود. قدیم شما از اینجا داد میزدند، آن ور صحرا میشنیدند یا مثلاً در کوه صدا میپیچید و برمیگشت. حالا اگر دویست سال پیش میگفتند در آینده دیگر نه نیاز به داد است، نه فریاد و نه چیز دیگر. یک شیء کوچکی میآید که با هم صحبت میکنند و یکی آنور دنیا و یکی اینور دنیا، تعجب میکردند، یا به سخره میگرفتند و یا باور نمیکردند.
حالا برای چه این مثالها را زدم؟ آقایان میگویند: عدواتی که پروردگار عالم میگوید در جنّت هست، مثل عداوت دنیا نیست. من و شما وقتی عداوت را در دنیا میشنویم، دنبال این میرویم که نهایتش جنگ و خونریزی است امّا آن، این نیست. یک شمّهای از آن را امروز میگویند مثلاً مثل جنگ نرم است. این عداوت، اینطور بوده است. مثلاً از همان طریق وسوسه، یعنی بدون دشمنی ولی دشمنی کردن.
حالا این چگونه است؟ إنشاءالله به فضل الهی من این را جلسه بعد با بعضی از نکات و روایات و آیات بیان میکنم که حالا ببینیم اینطور هست یا نه، چون بعضی از آقایان هم میگویند: نه، عداوت همان عداوت است. جواب را بدهیم و ببینیم که به چه سبکی است و کدام درست میگویند.
«السلام علیک یا ابا عبدالله»
«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم
وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ»
*هر چه سواد بشر بیشتر، دشمنی هم بیشتر
جلسه گذشته عرض کردیم این عداوت معالأسف به واسطه نشناختن خدا و هوی و هوس ایجاد شد. روایات و دلایل و براهینی را عرض کردیم که این دشمنی در روی زمین به خاطر نفس دون و تصوّر جاودان بودن در این دنیاست که به ظاهر بزرگ است امّا کوچک است. خیلی عجیب است که معالأسف هرچه علم بشر پیشرفت میکند و میبیند که کره زمین نسبت به بعضی از کرات بسیار کوچک است و کلّ منظومه شمسی اوّل نسبت به منظومه شمسی دوم مثل یک گوی کوچک که در کره زمین بیاندازی و هر چه پیشرفت سواد و به ظاهر علم او بیشتر میشود، عداوتها و دشمنیها هم بیشتر است.
مفسّرین عظیمالشّأن در این باره دو نوع بحث کردند که ما میخواهیم آنها را بررسی کنم و بعضی از نکات آن را بیان کنیم. باز به نظر میرسد که حسب آیات الهی و روایات شریفه، آقایان دقّت نظر خوبی نداشتند؛ یعنی با همه تفحّصی که کردند و بعضاً در این قسم از فحول بودند امّا دقّت کامل نشده. نمیخواهیم بگوییم نعوذبالله آقایان اشتباه بیان کردند امّا ما همان دو نوع نظر را بیان میکنیم و بعد به فضل الهی حسب خود آیات و روایات شریفه، آیات صامتیّه و آیات ناطقیّه - که آیات صامتیّه من القرآن است و آیات ناطقیّه من المعصوم - نکات آن را به محضر مبارکتان عرض میکنیم.
در جلسات قبل - چه قبل از ماه مبارک رمضان و چه بعد از آن که که حدود 7 الی 10 جلسه است داری راجع به این دو سه آیه صحبت میکنیم - روایاتی را راجع به این آیات عرض کردیم و نکاتی را بیان کردیم و خیلی از نکات دیگر هم مانده که إنشاءالله بتوانیم به فضل الهی، آنها را هم در حدّ خودمان، حسب آنچه که هم آیات الهی و هم روایات شریفه، قرآن صامت و قرآن ناطق تبیین میفرمایند، محضر مبارکتان عرض کنیم.
*عداوت در جنّت
بعضی از آقایان جریان عداوت را به عداوت در جنّت تبیین کردند؛ یعنی بیان کردند دو نوع عداوت داریم. یک عداوتی که در جنّت پروردگار عالم بیان فرمود. از جمله در آیه 117 سوره طه که پروردگار عالم بالصراحه به ابانا آدم بیان فرمود که مواظب باشید، شما دشمن دارید و دشمن شما هم شیطان است.
در آیه 116 بیان فرمود: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى» هنگامی که به ملائکه بیان کردیم و گفتیم به آدم سجده کنید «فسجدوا» فا، فاء تحقیقاً است و به معنای پس هم هست؛ یعنی اینها بدون چون و چرا سجده کردند، طیّبین معمولاً این طور هستند که مطیعترین هم هستند.
*حصر احسنیّت در انسان
یک عدّه بیان میکنند دلیل این که «فسجدوا» تبیین میشود، این است که اصلاً اینها دارای عقل نیستند. این غلط است. بله، دارای آن عقل کامله، مثل ما انسانها نیستند، چون انسان اشرف مخلوقات است. حال انسان، حالی است که با همه خلقت خدا پروردگار عالم متفاوت است. پروردگار عالم انسان را خلیفة الله قرار داد. خودش فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»، باز اینجا لام تحقیقیّه را بر سر قد تحقیقیّه آورده و با این لقد تبیین به صددرصدی میکنند، یعنی وقتی بیان میکند «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» یعنی دیگر غیر از این نیست.
اینکه پروردگار عالم میتواند یا نمیتواند، بله، میتواند امّا پروردگار عالم میخواهد بفرماید که نه، من دیگر آنچه را که دوست داشتم در اینجا قرار دادم. که چی؟ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» با عنوان «خلقنا» بیان میشود که این هم از باب احترام به انسان است - بالاخره تفسیر با اخلاق فرق میکند و یک مقدار نکات ادبی و علمی هم باید در آن لحاظ شود و مراعات شود. گرچه کوتاه است و نمیخواهم بحث را چون عمومی است، تخصصی کنم و در اینجا تفسیر تخصصی داشته باشیم امّا ناچار باید بعضی از نکات را هم محضر مبارکتان عرض کنم - عنوان ما خلق کردیم مثل آن است که فرمود: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»، این را از باب حرمت عرض میکنند که اینجا جای بحثش نیست و به فضل الهی اگر رسیدیم به موقع راجع به این موضوعات صحبت میکنیم.
علی ای حال فرمودند: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ». اینجا فی آورد، نفرمود «لِاَحسن» یا نفرمود «بِاَحسن»، یا نفرمود «مِن احسن»، هر یک از اینها برای خودش مطالبی دارد. مثلاً مِن اگر میگفت، مِن جزء است یعنی از احسنها، یعنی میتوانیم احسن دیگر هم داشته باشیم؛ چون من جزئی است امّا وقتی با عنوان فی میآورد حصر در مطلب است، یعنی غیر از این دیگر اصلاً موجودیّت ندارد. «باحسن» با عنوان باء هم نفرمود. باء هم از باب تعلّق به جنس است؛ یعنی ما جنس دیگری را داریم که این متعلّق به اوست که این متعلّق به جنس نیست، بلکه حقیقت الجنس است. لام هم نفرمود؛ چون اگر لام میفرمود، لام خودش تعلّقیه است که گاهی بعضی در ادبیات در باب الحروف بیان کردند باء معنای لام هم میدهد. شاید همان لام عنوان تعلّق میگرفت و باز همان معناست. پس فرمود: «فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»؛ یعنی با عنوان فی حصر به موضوع کرد که غیر از این نیست.
بعد هم با لفظ احسن آورد. احسن باب افضل التفضیل است. یک نیک داریم، یک نیکوتر و یک نیکوترین. دیگر از نیکوترین بالاتر نداریم. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ». پس مِن احسن نیست، بلکه حقیقتا احسن، انسان است و غیر از انسان ما احسنی نداریم.
*علّت سجده بدون چون و چرا ملائکه به آدم
ملائکه الله در باب خلقت احسن نیستند اما در باب تعقّل هستند که آن هم نسبی است. عقل کل انسان است؛ البته انسان بما هو انسان. انسان نه از باب اینکه دو پا دارد، دو چشم دارد، دو گوش دارد و ...؛ انسان بما هو انسانی که پروردگار عالم خلق کرده؛ چون خیلیها قالب انسانی را دارند ولی مقام انسانی را ندارند. کما این که بلافاصله فرمود: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلین» و باز هم در باب افضل التفضیل بیان فرمود؛ اسفل، پستترین است.
بارها عرض کردیم این جدّاً مصیبت است و به قول اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن، از مرگبارترین آیات برای انسان است که پروردگار عالم بفرماید این انسانی که «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلین » است، بشود «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل»، مثل چهارپا بلکه پستترین، نفرمود ضلیل، بلکه فرمود اضل، یعنی پستترین است که باز در اینجا هم نکته است.
علی ای حال این انسان اینگونه است امّا ملائکه الله میفهمیدند و لذا ملائکه در طهارتند و چون در طهارت کامل هستند، پس به تحقیق زود سجده کردند، «فسجدوا»، این فاء بر سر سجدوا همین است که یعنی تحقیقاً بدون تأمّل، فوری سجده کرد، بدون تأمّل نه از باب این که عقل ندارند، بلکه از باب اینکه چون در طهارتند، اطاعتپذیریشان هم بیشتر است.
*تعبّدیترین افراد، تعقّلیترین هستند
اینجا من یک نکته اخلاقی بگویم و به بحثمان برگردم. عزیز دلم! در بحث دنیا هم همینطور است. شما نگاه کنید آنها که در مقام طهارتند، بیشتر اطاعت میکنند. من این جمله را بارها عرض کردم که اولیاء خدا میفرمایند: تعبّدیترین افراد، تعقّلیترین افراد هستند و تعقّلیترین افراد، تعبّدیترین افرادند؛ چون یک بحثی بحث تعبدی است که میگویند این را باید پذیرفت. میگوییم: آقا حکمتش چیست؟ میگویند: الان نمیدانیم ولی حکمتی دارد. میگویند: پذیرش این عمل تعبّدی است؛ یعنی شما تعبداً باید بپذیری. یک موقع بعضی از حکمتهایش را میدانی؛ مثلاً بعضی از حکمتهای صیام معلوم شده امّا اولیاء خدا میفرمایند آنها که تعبّدی میپذیرند، اتّفاقاً تعقّلیترین افراد هستند؛ چون اطاعتپذیریشان بیش از همه است و آنها که تعقّلی هستند اتّفاقاً تعبدیتری هستند، إنقلتی نسبت به کلام الله نمیآورند.
دلیلش هم این است که خودشان میبینند اوّلاً مخلوقند و بعد هم مگر ما چقدر عمر میکنیم، هفتاد سال، نهایت صد سال. پانزده سالش را که بچّهایم. بعد هم روزی چهار پنج ساعت یا یک سوم را که خوابیم تا بیاییم بجنبیم، تمام است. تازه مگر ما چقدر تجربه داریم و چقدر میدانیم؟ مگر ما چقدر علم داریم؟ چقدر در این عمر کوتاهمان میتوانیم به علم و حقایق مطالب برسیم؟ بعد هم آنها خلقت پروردگار عالم را میبینند.
امروز یک عکسی را دیدم که ناسا از کره زمین انداخته بود. خیلی جالب بود، یک طرف آن سایه و یک طرفش روشن بود. شب و روز کره زمین را با هم نشان میداد و آن خطی که روز و شب را جدا میکند، قشنگ معلوم بود. یک خط مستقیم هم بود. اینها عظمت خلقت پروردگار عالم است.
یا اصلاً خود بشر، بارها عرض کردم این بند انگشت کوچک که به صورت ظاهر وقتی انگشت میزنیم، همه شبیه هم هستند امّا اگر میلیاردها انسانی که از دنیا رفتهاند و میلیاردها انسانی که الآن هستند، همه و همه را یک جا جمع کنید، اثر انگشتشان هیچ کدام مثل هم نیست. چه آنها که از دنیا رفتهاند، چه آنها که همین الآن هستند و چه آنها که در آینده میآیند، هزاران هزار انسان در وجود ما بالقوه به نام اسپرم هست. همه اینها خلقت عظیم خدا و قدرت نمایی اوست. آن وقت این انسان چه ادّعایی کند که من مثلاً فلان هستم؟!
لذا تعبّدیها اینگونهاند و آنها که در مقام طهارت هستند، اطاعتشان هم بیشتر است.
*دشمنی در جایگاه طهارت!
حالا بگذریم و به بحث برگردیم. «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى» شیطان امتناع ورزید. بعد ما گفتیم «قُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى». شاید این که تحقیقاً داریم هشدار میدهیم، معنی انذار هم داشته باشد. «کلمه واحده تدّل علی معانی المختلفه» بارها گفتیم گاهی یک کلمه است که معانیاش مختلف است. ما آنجا انذار دادیم، بیان کردیم: پروردگار عالم میفرماید: ای آدم! این که امتناع ورزید، دشمن تو و دشمن همسر توست. پس مبادا یک کاری کنید که این باعث اخراجتان شود، «فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا»، اینجا فاء هم بر سر لا آمده که الزامآور است؛ یعنی اگر اینطور باشد، تمام است. «فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ» مبادا شما را از بهشت بیرون براند؛ چون بعد از او این فاء، فاء تمام است «فَتَشْقَى» بدبخت و گرفتار میشوی. پروردگار عالم فرمود: «إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى» در این بهشت هر نوع غذایی بخواهی هست، نه گرسنه میشوی و نه برهنه و عریان میمانی؛ «وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَى» هرگز در آنجا نه تشنگی و نه گرمای آفتابی نیست.
خوب دقّت کنید. میخواهم راجع به عداوت بگویم، دو نوع نظر هست، بعضی از آقایان میگویند عداوت در بهشت وجود داشته و بعضی میگویند خیر. ما میخواهیم این دو را بررسی کنیم. چون بعضی از آقایان میگویند چون جنّبت جایگاه طهارت محض است، دیگر عداوت معنا ندارد و این سؤال است که مگر میشود جایی که جای طهارت و پاکی است، دشمنی هم باشد؟! دشمنی برای دنیاست. بله، در دنیا عداوت هست و خود پروردگار عالم فرمود امّا گروه دیگر میگویند خود خدا گفته «عَدُوٌّ لَّکَ».
حالا «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَى» شیطان وسوسه کرد. مدام آمد و در گوش او گفت.
من اینجا یک حاشیه بزنم و بعد برگردم. حیفم میآید این حاشیه را نزنم. پس معلوم میشود یکی از مطالب وسوسه این است که مدام به انسان بگویند. وقتی مدام گفتند و گفتند و گفتند، این وسوسه است و انسان تسلیم میشود.
«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَى» گفت: میخواهی تو را به درختی راهنمایی کنم که ابدی و جاودانه باشی و به ملک جاودانی دلالت کنم که دیگر هیچ موقع بلا نبینی.
در آیات بعد هم پروردگار عالم فرمود: «قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ».
*تفاوتهای دنیا و آخرت
بعضی از آقایان در این عنوان «إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّکَ وَلِزَوْجِکَ» برنامه را اینطور مطرح کردند. گفتند: دنیا و جنّت، یا به تعبیری دنیا و آخرت با هم متفاوت است. دنیا دار بلوا و امتحان است و لذا معلوم است به واسطه همین یکی از مطالب در دنیا دشمنیهاست. همین جلوات دنیا عامل برای دشمنی میشود امّا آخرت دیگر دار بلوا و امتحان نیست. بهشت که دیگر جایگاه امتحان نیست و این قضیه را ندارد. آخرت دار استقرار دائمی است و هر کسی در آخرت به پاداش خودش میرسد.
بیان کردند: «الدنیا مزرعه الآخره»، آخرت که مزرعه نیست. لذا هر جا مزرعه بود، حتماً در آن احتمال آفت هم وجود دارد. پس باید انسان مراقبه کند، گرفتار آفت نشود. یکی از آفات دنیا، همان دشمنیهاست که انسانها با هم دشمن میشوند. - من میخواهم تعابیری را که اولیاء میگویند، محضر مبارکتان عرض کنم و اینها تعابیر اعاظم و بزرگان است - پس دنیا میتواند محل آفت باشد، چرا؟ چون دنیا مزرعه است و هرجا مزرعه بود، امکان آفت هست. لذا باید مراقبه کرد. چطور یک موقعی سم میزنند که آفتزدایی کنند، پس باید مراقبه کرد که این مزرعه دچار آفت نشود. لذا اینجا هم مراقبه نیاز دارد. انسان دشمنی نکند. حبّ به دنیا نداشته باشد. اینها آفتزداییهای دنیاست امّا آخرت که اینطور نیست.
به تعبیر دیگر دنیا میشود جای تکلیف امّا آخرت جای تکلیف نیست. پس جایی که جای تکلیف نباشد، عداوت هم نیست. دنیا که جای تکلیف است، دشمن میآید، عدو. – این را هم به عنوان کد به ذهنتان بسپارید- اولین عدو و آخرین عدو هم همین ابلیس ملعون است و همه این سپاهی که ابلیس دارد «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» که عرض کردیم معمولاً برای ما از همان ناس و جنس خود ماست که بعضی خواسته یا ناخواسته جزء سپاه شیطان میشوند. پس عدو اوّل و آخر همان شیطان است. همه اینها هم بازیهای شیطانی است.
قبلاً هم عرض کردم این که امام راحل و عظیمالشّأن بیان فرمودند: آمریکا شیطان بزرگ است، نه از باب تحقیر کردن امریکا، که این هم میتواند باشد، امّا دارد حقیقت جنس آنها را بیان میکند. جنس آنها دیگر اینطور شده که دشمن و شیطانی شدند. جزء ایادی و سپاه شیطان هستند. دارد حقیقت آنها را بیان میکند که این حالت را دارند.
پس دنیا جای عداوت است امّا آخرت که دیگر جای عداوت نیست؛ چون در دنیا تکلیف است و هرجا تکلیف بود، شیطان جلو میآید. - خوب دقّت کنید و این نکته را یادداشت کنید چون میخواهیم راجع به آن بحث کنیم - امّا در آخرت و در بهشت که دیگر تکلیفی نیست. فردای قیامت، در بهشت تکلیف نیست.
لذا نکته لطیفی را عرض کنم که احتمالا این را شنیدید یا خواندید. میگویند: آیتالله قاضی، آن عالم ربّانی و عظیمالشّأن، آن عارف بالله فرموده بودند: میگویند: فردای قیامت تکلیف نیست. نمیدانم حالا بدون نماز آنجا چه کنیم؟! از بس عشق به نماز داشتند، به این تعبیر گفته بودند. این از روح لطیف ایشان است.
پس آنجا تکلیف نیست. وسوسه و عداوت در این طبیعت است، در این دنیاست. در نشئه دنیوی است، در نشئه اخروی و جنّتی نیست. همه در باب دنیاست. - این نکات را در ذهن و اوراقتان یادداشت کنید؛ چون داریم حساب شده جلو میرویم. من طبق فرمایش اعاظم و بزرگان، اولیاء خدا، عرفای عظیمالشّأن، از جمله ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب و اعاظم دیگر اینها را محضر مبارکتان عرض میکنم - عالم دنیا، نشئه تکلیف است و هرجا تکلیف بود، حتماً نشئه عداوت هم هست امّا در آخرت چنین چیزی نیست.
در دنیاست که میبینیم هرچه که هست، عالم فناست. مرگ در دنیاست. خستگی در دنیاست. قرآن میگوید اصلاً فردای قیامت در بهشت چیزی به نام خستگی وجود ندارد. گرمای شدید در دنیاست. در بهشت بَرد است، یعنی نه خیلی سرد است و نه خیلی گرم؛ خنکاست. خنکای بهار را دیدید، به خصوص یک موقع انسان در غروب در صحرا باشد، یک باد خنکایی میزند که لذتبخش است، آن خنکاست. قرآن میفرماید: آنجا اصلاً عنوان سوزندگی آفتاب نیست. از طرف دیگر سرما هم نیست. نه گرماست، نه سرما. لذا در آنجا خستگی نیست. لذا در آنجا رنج نیست. لذا در آنجا پیری نیست. لذا در آنجا تمامی نیست.
چطور تمام نمیشود؟ وقتی میگویند یک روز آخرت طبق آیه شریفه قرآن، پنجاه هزار سال دنیا است، «خَمْسینَ أَلْف»، پس معلوم میشود آنجا تمامی هم ندارد. این که بیان میکنند تمام کره زمین، مثل کوچکترین مطلب خانه اخروی برای یک نفر است. گاهی بعضی از روایت شریفه بیان میکند که آنجا یک خانه، هزار درب دارد. از هر دری که وارد میشوی، باز هزار حیاط دارد. آن هم چه حیاطی، هزار متر، ده هزار متر، صد هزار متر، چند هکتار، اوووه! از هر دری، هزار حیاط، حالا حساب کنید چه میشود، یعنی شما اصلاً خانه خودت هم وقت نمیکنی همه جایش را ببینی، لذا حوصله انسان سر نمیرود. در هر حیاط که وارد میشود، هزار ساختمان است و از هر ساختمان که میخواهی وارد شوی هزار اتاق، هر اتاق هزار تخت، چه خبر است! خسته میشوی! لذا معلوم میشود اصلاً اینجا را نمیشود با آنجا مقایسه کرد و قیاس دنیا به اخری معنا ندارد.
حالا سؤال اینجاست: اگر دنیا با آخرت و جنّت با ارض متفاوت است، پس چرا در آنجا عداوت است؟ چون گفتیم عداوت برای دنیاست. هرجا تکلیف بود، عداوت است. آنجا که تکلیفی نبوده. آنجا که مرگی نیست و ... . آنجا که آیه را خواندیم فرمود: «فوسوس» امّا در این آیه شریفه که الان داریم میخوانیم، میفرماید: « قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ٍ» اصلاً وسوسه هم بیان نمیکند. میگوید: هبوط پیدا کنید که بعضی با بعضی دیگر عدو هستید، «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حین». پس این هم یک مطلب است که آقایان میگویند آنجا عنوان وسوسه بیان کرد، اینجا چیست؟
*عدوات نسبی در بهشت
بعضی از آقایان دو سه نکته بیان کردند که من میخواهم خوب در این قضیه تأمّل کنید. بعضی اینطور بیان کردند که چرا، عداوت در بهشت هم هست منتها نسبی است. یعنی چه؟ یعنی مثل آن عداوتی که الان من و شما داریم در این دنیا میبینیم، نیست. ما الان با محسوسات و ملموسات خودمان سر و کار داریم.
یک مثال بزنم. الان ما بخواهیم نور بهشت را توصیف کنیم، نمیدانیم چطور بگوییم. آنجا چطور است؟ بالاخره باید یک چیزی باشد روشن کند. خورشید است؟ خورشید نیست. پس چیست؟ برق روشن میکنند؟ برق هم نیست. نه خورشید است، نه برق است امّا نور هست. چیست؟ ما نمیفهمیم.
باز یک مثال دیگر برایتان بزنم که بفهمید متوجّه نمیشویم یعنی چه. مثلاً دویست سال پیش به من و شما میگفتند یک چیزی میآید به نام برق که دیگر پی سوز نخواهد بود، دیگر نفت نخواهد بود ولی شب روشنی میشود، آن هم چه روشنیای! چون آن موقع یک چراغ میگذاشتند، دو تا مشعلی هم اینور و آنور، دو سه جا گوی را میسوزاندند. بعد بگویند: تازه دیوارها هم سیاه نمیشود. چیزی هم نمیخواهد آتش بزنی و روشنش کنی؛ آتش هم نمیخواهد ولی روشن است. تعجّب میکنیم یعنی چه، آتش هم ندارد، روشن است! مگر میشود؟! بگویند: از این آب برق میگیرند. میگوییم: یعنی چه؟ یعنی آب را در چراغ میریزند و میسوزد؟ دویست سال پیش نهایت به ذهن ما این میرسید دیگر.
حال من و شما هم نسبت به جنت الان همین حال است، چون نمیدانیم. ما الان با محسوسات و ملموسات خودمان سر و کار داریم. یعنی اگر به ما بگویند روشنایی بهشت، میگوییم: بالاخره روشنایی بهشت یا باید با خورشید باشد یا بگوییم مثلاً خورشید یک طرفی است که مستقیم به ما میتابد، بله نمیسوزیم امّا نورش برای ما موجودیّت دارد امّا بالاخره باید با این ابزار باشد امّا میگویند: نه ابزار است، نه خورشید است، هیچ چیزی نیست، یک چیز جدید است. چیست؟! اینجا دیگر وقف است. اینجا دیگر شما نمیتوانید کاری کنید.
یک مثال دیگر که بارها زدم را بیان کنم که خوب معلوم شود. قدیم شما از اینجا داد میزدند، آن ور صحرا میشنیدند یا مثلاً در کوه صدا میپیچید و برمیگشت. حالا اگر دویست سال پیش میگفتند در آینده دیگر نه نیاز به داد است، نه فریاد و نه چیز دیگر. یک شیء کوچکی میآید که با هم صحبت میکنند و یکی آنور دنیا و یکی اینور دنیا، تعجب میکردند، یا به سخره میگرفتند و یا باور نمیکردند.
حالا برای چه این مثالها را زدم؟ آقایان میگویند: عدواتی که پروردگار عالم میگوید در جنّت هست، مثل عداوت دنیا نیست. من و شما وقتی عداوت را در دنیا میشنویم، دنبال این میرویم که نهایتش جنگ و خونریزی است امّا آن، این نیست. یک شمّهای از آن را امروز میگویند مثلاً مثل جنگ نرم است. این عداوت، اینطور بوده است. مثلاً از همان طریق وسوسه، یعنی بدون دشمنی ولی دشمنی کردن.
حالا این چگونه است؟ إنشاءالله به فضل الهی من این را جلسه بعد با بعضی از نکات و روایات و آیات بیان میکنم که حالا ببینیم اینطور هست یا نه، چون بعضی از آقایان هم میگویند: نه، عداوت همان عداوت است. جواب را بدهیم و ببینیم که به چه سبکی است و کدام درست میگویند.
«السلام علیک یا ابا عبدالله»