کارگردان سریال شوق پرواز گفت: ابتدا وقتی که خواستم وارد خانه شوم به زبان ترکی به مادر عباس گفتم: مادر شهید دست و پایت را میبوسم، اما او حرفی نزد. از خانم حکمت همسر شهید بابایی پرسیدم مگر ایشان ترکی بلد نیستند؟ گفتند: چرا.
به گزارش شهدای ایران، پاسداشت سالگرد شهادت شهید عباس بابایی روز گذشته با حضور همسر شهید، همرزمان وی، امیر نادری و یدالله صمدی کارگردان فیلم شوق پرواز در فرهنگسرای فردوس برگزار شد.
امیر نادری کسی که در آخرین لحظات کنار شهید بابایی حضور داشته است، دقایقی به ذکر خاطرات آن روزها پرداخت و گفت: شهید بابایی بسیار مدیر خوشفکر و خوشقلبی بود و سعی میکرد در مدیریتش از خلاقیتهای دیگران هم استفاده کند.
وی افزود: بدون شک اگر نیروی هوایی و هوانیروز در جنگ فعال نبود، دشمن میتوانست به راحتی خاک ما را به توبره ببرد.
امیر نادری گفت: شهید بابایی یک الگو بود. او ابعاد گوناگونی داشت که بهدلیل درخشیدن در حوزه پرواز و خلبانی مغفول مانده است. شهید بابایی سال 64 قرارگاه رعد را ایجاد کرد که در والفجر 8 پدافند ما توانست 40 فروند هواپیمای دشمن را سرنگون کند.
همرزم شهید بابایی گفت: برخی از امکانات را در زمان جنگ به ما نمیفروختند، به همین دلیل شهید بابایی به بچههای جهاد خودکفایی گفته بود، خودشان الگوبرداری کنند و بسازند. به این ترتیب در قرارگاه رعد اغلب امکانات را جمع کرده بود.
وی گفت: 10 روز قبل از اینکه عباس به شهادت برسد، من در امیدیه بودم که برای پشتیبانی از عملیات درحال انجام به همدان منتقل شدم. شهید بابایی دستورهایی به من دادند که باید اجرا میکردم، اما چون عید قربان بود گفتیم اجازه بدهید بعد از عید این کارها را انجام دهیم، اما شهید بابایی گفت: عملیات سنگین است و بنا بر اطلاعات رسیده لازم است ما این کارها را انجام دهیم.
امیر نادری افزود: به این ترتیب با هواپیمای F5 دو کابینه آماده شدیم و بعد از بررسی نقشه به راه افتادیم. قبل از حرکت افراد مختلفی او را در مسیر میدیدند. سلام میکردند و عباس هم بسیار با محبت آنها را در آغوش میگرفت.
وی ادامه داد: در راه شهید بابایی تعزیه حضرت مسلم را زمزمه میکرد و میگفت: مسلم صدایت میزند یا حسین(ع). به این ترتیب هواپیما به نقطهای رسید که باید عمل میکرد. ما بمبها را روی اهداف ریختیم و هنگام برگشت شهید بابایی به من گفت: به این دشتها نگاه کن ببین چگونه این بهشت را به آتش میکشند. در حین زدن همین حرفها بود که ارتباط ما قطع شد.
همرزم شهید بابایی افزود: هرچه سعی کردم با او صحبت کنم، خبری نبود. تلاش کردم او را ببینم، اما حتی دیده نمیشد، فکر کردم ممکن است از هواپیما خارج شده باشد. به این دلیل به دوستانمان در قرارگاه موقعیتمان را اعلام کردم و گفتم به این منطقه بروید چون ممکن است عباس آنجا فرود آمده باشد. وقتی که با مشقت فراوان هواپیما را نشاندم متوجه شدیم، عباس بهدلیل انفجار بین صندلیها فشرده شده است.
یدالله صمدی کارگردان سریال شوق پرواز که داستان زندگی شهید بابایی را روایت میکرد، دقایقی در این مراسم از چگونگی ساخت این سریال گفت.
صمدی افزود: زمانی که قرار بود این فیلم را بسازم از شهید بابایی تنها اتوبانی به این نام در ذهنم بود. به این دلیل کمی مطالعه کردم و سپس به منزل پدریاش رفتم و در جلسهای با مادر و همسرش به گفتوگو نشستم و آنها از خاطرات عباس گفتند.
وی ادامه داد: ابتدا وقتی که خواستم وارد خانه شوم به زبان ترکی به مادر عباس گفتم: مادر شهید دست و پایت را میبوسم، اما او حرفی نزد. از خانم حکمت همسر شهید بابایی پرسیدم مگر ایشان ترکی بلد نیستند؟ گفتند: چرا.
صمدی افزود: قبلاً به من گفته بودند مادر شهید بابایی با خبرنگاران و همه کسانی که به این نحو با او کار دارند، قهر است؛ زیرا بارها قول دادهاند از عباس مطلبی کار کنند، اما زیر قولشان زدهاند. من به مادر شهید بابایی گفتم؛ مادر این دفعه قول میدهم که میشود. آذریها یک رسمی دارند که وقتی مهمان عزیزی را میخواهند بدرقه کنند، پابرهنه دنبال او تا دم در میروند. وقتی که ما خواستیم برویم متوجه شدم مادر عباس پابرهنه است. آنجا بود که فهمیدم او دلش با ماست.
کارگردان فیلم شوق پرواز بیان داشت: وقتی که جلسه پیشتولید برگزار شد، به مسئولان جلسه گفتم: من شهید مادرزاد نخواهم ساخت؛ یعنی شهیدی که از شکم مادر نماز شبخوان و نعوذبالله پس پیغمبر باشد. شهید داستان من عاشق شده، سر شکسته، حتی خدای نکرده به پدر و مادرش بیاحترامی کرده و سپس با پیروزی انقلاب دگرگون شده و راه خود را پیدا کرده است.
وی در پایان افزود: اینکه من برای ساخت این سریال انتخاب شدم، به دعوت خدا بود و به این دلیل خدا را شاکرم.
امیر نادری کسی که در آخرین لحظات کنار شهید بابایی حضور داشته است، دقایقی به ذکر خاطرات آن روزها پرداخت و گفت: شهید بابایی بسیار مدیر خوشفکر و خوشقلبی بود و سعی میکرد در مدیریتش از خلاقیتهای دیگران هم استفاده کند.
وی افزود: بدون شک اگر نیروی هوایی و هوانیروز در جنگ فعال نبود، دشمن میتوانست به راحتی خاک ما را به توبره ببرد.
امیر نادری گفت: شهید بابایی یک الگو بود. او ابعاد گوناگونی داشت که بهدلیل درخشیدن در حوزه پرواز و خلبانی مغفول مانده است. شهید بابایی سال 64 قرارگاه رعد را ایجاد کرد که در والفجر 8 پدافند ما توانست 40 فروند هواپیمای دشمن را سرنگون کند.
همرزم شهید بابایی گفت: برخی از امکانات را در زمان جنگ به ما نمیفروختند، به همین دلیل شهید بابایی به بچههای جهاد خودکفایی گفته بود، خودشان الگوبرداری کنند و بسازند. به این ترتیب در قرارگاه رعد اغلب امکانات را جمع کرده بود.
وی گفت: 10 روز قبل از اینکه عباس به شهادت برسد، من در امیدیه بودم که برای پشتیبانی از عملیات درحال انجام به همدان منتقل شدم. شهید بابایی دستورهایی به من دادند که باید اجرا میکردم، اما چون عید قربان بود گفتیم اجازه بدهید بعد از عید این کارها را انجام دهیم، اما شهید بابایی گفت: عملیات سنگین است و بنا بر اطلاعات رسیده لازم است ما این کارها را انجام دهیم.
امیر نادری افزود: به این ترتیب با هواپیمای F5 دو کابینه آماده شدیم و بعد از بررسی نقشه به راه افتادیم. قبل از حرکت افراد مختلفی او را در مسیر میدیدند. سلام میکردند و عباس هم بسیار با محبت آنها را در آغوش میگرفت.
وی ادامه داد: در راه شهید بابایی تعزیه حضرت مسلم را زمزمه میکرد و میگفت: مسلم صدایت میزند یا حسین(ع). به این ترتیب هواپیما به نقطهای رسید که باید عمل میکرد. ما بمبها را روی اهداف ریختیم و هنگام برگشت شهید بابایی به من گفت: به این دشتها نگاه کن ببین چگونه این بهشت را به آتش میکشند. در حین زدن همین حرفها بود که ارتباط ما قطع شد.
همرزم شهید بابایی افزود: هرچه سعی کردم با او صحبت کنم، خبری نبود. تلاش کردم او را ببینم، اما حتی دیده نمیشد، فکر کردم ممکن است از هواپیما خارج شده باشد. به این دلیل به دوستانمان در قرارگاه موقعیتمان را اعلام کردم و گفتم به این منطقه بروید چون ممکن است عباس آنجا فرود آمده باشد. وقتی که با مشقت فراوان هواپیما را نشاندم متوجه شدیم، عباس بهدلیل انفجار بین صندلیها فشرده شده است.
یدالله صمدی کارگردان سریال شوق پرواز که داستان زندگی شهید بابایی را روایت میکرد، دقایقی در این مراسم از چگونگی ساخت این سریال گفت.
صمدی افزود: زمانی که قرار بود این فیلم را بسازم از شهید بابایی تنها اتوبانی به این نام در ذهنم بود. به این دلیل کمی مطالعه کردم و سپس به منزل پدریاش رفتم و در جلسهای با مادر و همسرش به گفتوگو نشستم و آنها از خاطرات عباس گفتند.
وی ادامه داد: ابتدا وقتی که خواستم وارد خانه شوم به زبان ترکی به مادر عباس گفتم: مادر شهید دست و پایت را میبوسم، اما او حرفی نزد. از خانم حکمت همسر شهید بابایی پرسیدم مگر ایشان ترکی بلد نیستند؟ گفتند: چرا.
صمدی افزود: قبلاً به من گفته بودند مادر شهید بابایی با خبرنگاران و همه کسانی که به این نحو با او کار دارند، قهر است؛ زیرا بارها قول دادهاند از عباس مطلبی کار کنند، اما زیر قولشان زدهاند. من به مادر شهید بابایی گفتم؛ مادر این دفعه قول میدهم که میشود. آذریها یک رسمی دارند که وقتی مهمان عزیزی را میخواهند بدرقه کنند، پابرهنه دنبال او تا دم در میروند. وقتی که ما خواستیم برویم متوجه شدم مادر عباس پابرهنه است. آنجا بود که فهمیدم او دلش با ماست.
کارگردان فیلم شوق پرواز بیان داشت: وقتی که جلسه پیشتولید برگزار شد، به مسئولان جلسه گفتم: من شهید مادرزاد نخواهم ساخت؛ یعنی شهیدی که از شکم مادر نماز شبخوان و نعوذبالله پس پیغمبر باشد. شهید داستان من عاشق شده، سر شکسته، حتی خدای نکرده به پدر و مادرش بیاحترامی کرده و سپس با پیروزی انقلاب دگرگون شده و راه خود را پیدا کرده است.
وی در پایان افزود: اینکه من برای ساخت این سریال انتخاب شدم، به دعوت خدا بود و به این دلیل خدا را شاکرم.