اساس عامل درونی، لقمه است، خیلی خوردن اینها هم حتّی حلالش، انسان را میخکوب میکند و نمیگذارد انسان به آن حالی که میخواهد پرواز کند و به آن قلههای ترقی انسانی برود؛ چه برسد به شبههناک، چه برسد به حرام!
به گزارش شهدای ایران به نقل از فارس، آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترنی جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» با محوریت هر عملی، عمل حسنه یا عمل سیّئه طبعاً نیاز به مقدّماتی دارد که به عنوان مراحل و مراتب عمل بیان میکنند، پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
* خطورات الهی، ایمان و عمل صالح
پروردگار عالم عمل را با ایمان حقیقی عجین کرده است. اولیاء خدا حسب آیات و روایات شریفه، بیان میفرمایند: اصلاً عملی عمل نخواهد بود الّا به ایمان و این ایمان را اوّل به حال خطورات ذهنی تبیین میکنند، «الّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات».
اینکه فرمودند: «إنّما الأعمال بالنّیات»، این نیّات، در ابتدا به خطورات ذهنیّه عند الاولیاء و عرفاء تبیین شده است. بیان کردیم خطورات اربعه، ابتدا خطورات نفسی است، بعد خطورات شیطانی، بعد خطورات ملکی و بعد خطورات رباّنی که علمای اخلاق و عرفای عظیمالشّأن در این تقسیم اربعه خطورات، نکات بسیار زیبایی را بیان کردند.
حتّی بزرگان و اعاظم ما، تمام بحث ایمان را تبیین به این میکنند. آنجا که اعراب آمدند ولو بادیه نشین - که بعضی بیان کردند: به نظر میرسد کلّی است، چه بادیهنشین، چه مِن المدن - بیان فرمودند: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا»، بعضی از بزرگان و اعاظم نکته ظریفی را بیان کردند، فرمودند: علّت اینکه بیان شد «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» این است که این ایمان در ابتدا به خطورات ذهنی است. «إنّما الأعمال بالنّیات» اگر حال خطورات، خطورات ملکی و ربّانی شد، ایمان بالله میآید و آن را به عمل، آن هم عمل صالح دعوت میکند.
به تعبیر دیگری که بزرگان و اعاظم بیان فرمودند، از جمله ملّا محسن فیض کاشانی، آن عالم عامل و ربّانی: این نیّت در ذهن است که عامل میشود. اگر حال این خطورات، الهی شد، اصلاً ناخودآگاه گاهی انسان در عمل صالح قرار میگیرد.
* مقدمات، مراحل و مراتب عمل
لذا بر اساس این مطلب، بعضی از اولیاء خدا جورچینی به نام تقسیمات عملیّه و مراحل شکلگیری عمل درست کردند؛ یعنی اینطور نیست که عمل به خودی خود صورت بگیرد، اگر عملی عمل صالح شد، طبعاً مقدّمات، حالات و مراحلی دارد که تا این مقدّمات، مراحل و حالات بهوجود نیاید، عمل به عنوان عمل صالح به وجود نمیآید.
حتّی بزرگان و اعاظم ما مثل ملّای نراقی تبیین میفرمایند: نه تنها اعمال صالحه، بلکه برای اعمال رذیله و این رذائل اخلاقی هم مقدّماتی فراهم میشود که آن مقدّمات عامل میشود که انسان ورود به عمل کند.
به تعبیر دیگر، اگر بخواهیم آنچه که اولیاء خدا بیان فرمودند، بیان کنیم و دستهبندی کنیم، این است که هر عملی، عمل حسنه یا عمل سیّئه، طبعاً نیاز به مقدّماتی دارد که به عنوان مراحل و مراتب عمل بیان میکنند که اگر آن مقدّمات بهوجود نیاید و آن مراحل و مراتب شکل گیری نشود، عمل به وجود نمیآید.
حال، آن مراحل چیست؟ آن مرد الهی و عظیمالشّأن، ابوالعرفاء، آیتالله العظمی ادیب یک تقسیم بندی را بیان فرمودند که مثل همین مرحله را یک موقعی محضر مبارک علاّمه ذوالفنون، استاد عظیمالشّأنمان، علّامه آیتالله حسنزاده آملی بودیم، ایشان هم در مباحث عرفان، نکات این مراحل را خیلی زیبا مثل ایشان تبیین کردند. این مراحل را اولیاء خدا هم بیان فرمودند، امّا گاه در تقسیمبندیها تقسیم بندینشده است، نه اینکه به ظاهر مطلب نویی باشد.
عزیزان من! جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! چون همه مبانی اولیاء خدا بر اساس قرآن و روایات حضرات معصومین(ع) است، طبعاً همه یک تفکّر را دارند. حال آنها مثل حال انبیاء است. «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه»- به این نکات دقّت کنید - اولیاء خدا شاید به واسطه شرط زمان و مکان و حتّی نوع مخاطب، مطالبی را بیان کنند که تصوّر کنید متفاوت است، یا جابجا است، امّا وقتی کسی دقیق شود و حال را ببیند، میبیند همه آنها یک چیز را بیان میکنند و همه آنها یک نوع بیان دارند؛ چون همه آنها به یک چیز بیشتر دعوت نمیکنند، به خدا دعوت میکنند «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» به امر خدا، متخلّق شدن به اخلاق الهی و تزکیه دعوت میکنند.
امّا آنچه که به نظر میرسد بهترین وجه است، مطلبی است که ابوالعرفاء، آیتالله العظمی ادیب و مولانا العارف، علّامه حسنزاده آملی بیان فرمودند و آن اینکه در این طیّ مراحل شکلگیری عمل، دو حال وجود دارد که یک حال، حال به ظاهر ادراکات و احساسات ناخودآگاه است.
گرچه در آخر اولیاء خدا میگویند: همین ناخودآگاهها هم حال ناخودآگاه ندارند - که به فضل الهی این مطلب را با نکاتی که بزرگان و اعاظم تبیین فرمودند، توضیح میدهم - میفرمایند: آن مراحلی که حال آنها حال ناخوداگاهی محسوب میشود، به نهایت این است که ناخودآگاه نیست و بر اثر بعضی از نکات است؛ چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است.
پس دو حال را برای طیّ مراحلی که انسان به عمل میرسد، تبیین میکنند. یک مرحله، حال ناخودآگاهی است. مرحله دیگر در باب ادراکات عمل، عنوان حسّ باطنی است.
* حسّ باطنی و اثر لقمه
حسّ باطنی این است که در درون انسان به یک تعبیری حسّی وجود دارد که یا او را به سمت عمل الهی میکشاند و او خود خبر ندارد یا او را به سمت بدیها، پلشتیها، زشتیها و آن اعمال سیّئه میکشد که خود او خبر ندارد.
حتّی در همین مرحله، بعضی از بزرگان نکاتی را بیان فرمودند. مرحوم ملّا فتحعلی سلطانآبادی آن عارف عظیمالشّان سلطانالعارفین آنکه نامه نوشته شده را در پاکت حتی میداند کدام سطرش خط خوردگی دارد. آنکه آن قدر تسلط پیدا کرده بود که به تعبیر آیتالله العظمی بهجت آن بهجتالقلوب علم غیب میدانست و آینده را میدید. به شیخ شهید عظیم الشأنمان، آن آیت حق، آیتالله شیخ فضلالله نوری در جوانی گفت: تو همان شیخ شهیدی هستی که در تهران به دارت میزنند. ایشان میفرمایند: همین حس باطنی هم عاملی دارد و آن عاملش دو حال است. یکی اینکه اگر حس باطنی او را دعوت به سمت حق میکند، بر اثر لقمهای است که بعضی از پدر و مادرها به طهارت جسم و روح پرداختند و در بطن مادر قرار دارد.
در روایت شریفه بیان شده: «السعید سعید فی بطن امّه، والشقیّ شقیٌّ فی بطن امّه»- بعضی به این روایت إنقلت آوردند. حسب حدیثشناسی که در باب حدیثشناسی دو علم حتماً نیاز است، هم علم الدرایه و هم علم الرجال، اتّفاقا روایت بسیار عالی و متقن است. من این را در درس خارج فقه و اصول بارها گفتم اینکه ما عنوان میکنیم اول مطلب نفس است و بعد به مراحل دیگر میپردازیم تا نسل چه باشد. این نسل هم همین طوری نمیشود، بدون اینکه آشنایی نباشد انسان نسل را درک نمیکند - یک موقعی در باب تخصصی با بعضی از اعزه روحانی این روایت را بررسی کردیم، اینجا عمومی است و اختصاراً بیان میکنم که «السعید سعید فی بطن امّه، والشقیّ شقیٌّ فی بطن امّه» یعنی همان عالم اختیاری که پروردگار عالم آن را به دست من و شما قرار داد.
البته مطالب مفصلی بیان میکنند، از جمله اینکه نعوذبالله اگر کسی به زنا دنیا آمد، خود او چه گناهی دارد؟ اولیاء خدا جواب دادند: اگر او این مراحل را داشته باشد، منعی برایش نیست و پروردگار عالم برای او جبران میکند. یکی از اسماء پروردگار عالم جبّار است، جبران کننده است. بله، در دنیا نمیتواند آن مراحل را طی کند و قاعده هم همین را میطلبد. مگر میشود کسی که برای انعقاد نطفه صده میگیرد تا آن طهارت جسم و روح را داشته باشد، با آن کسی که نعوذبالله در یک مجلس گناه یا به قول خودشان پارتی، آن ام الخبائث که به تعبیری مادر همه خبائث و پلیدیها و زشتیها است، مشروب الکلی را بخورد، مست شود، وضعش دگرگون شود و عقل ضایع و زایل بگردد، آن وقت با همین حال مستانه، کسی را بگیرد و او هم همین طور و اصلاً نداند که این محرم اوست یا نامحرم، یکسان باشند؟ اتّفاقاً اینجا اگر بنا باشد این نطفه با آن نطفه هر دو یکسان باشند، خلاف عدالت است.
البته این سؤال هست که اگر چنین شخصی بگوید: من که گناه نداشتم، آن انسان پلید و زشت که حالش، حال گناه بود و آن زنی که عفت را از دست داده و حالش حال مذنبین و گنهکاران عالم است، آمدند، من چه گناهی دارم؟ جوابهای این سؤال داده شده و الان بحث این نیست. شاید در باب توبه، یک زمانی بیان کنیم که توبه هر کس چگونه است. حال توبه و مراحل توبه چگونه است و اگر این طور بود او باید چه کند و آیا او باید توبه کند یا آنها باید توبه کنند و ... .
علی ایّ حال، عزیز من! عالم هم عالم اثر و مؤثّر است و این کد اساسی است که هر روز باید در ذهنمان مرور کنیم. نمیشود یک کسی در آن طهارت کامله نطفهای تشکیل دهد و یک کسی با آن وضع و بعد بگوییم هر دو باید یکسان باشند. این دور از عدالت خداست. حتی دو دوتا چهارتاهای خودمان هم به انسان میگوید که نمیشود این حال به وجود بیاید.
لذا اولیاء خدا از جمله ملّا فتحعلی سلطانآبادی شریف بیان میفرمایند: از جمله این خطوراتی که به عنوان خطورات باطنی، این حس باطنی دعوت میکند، این هم خودش بر اثر آن حالاتی است که قبل بوده، گاهی لقمه، لقمه طیب و طاهر است که همه مطالب در باب قلب و جسم بوده است. در باب روح، همه و همه بر اساس این لقمه است که بسیار بسیار مهم است.
لذا بعضی از اولیاء خدا نکته لطیفی را با آن روح لطیفی که داشتند اشاره کردند و آن اینکه پرودگار عالم در خود جنّت به ابانا آدم و امنا حوا بیان فرمودند که بروید هر چه میخواهید بردارید «وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما»، امّا فرمودند: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»؛ یعنی پروردگار عالم میخواست از همین جا هشدار و انذار دهد که این درخت در اصل که حرام نبوده، امّا چون پروردگار عالم فرمود: نزدیک نشوید، بر تو حرام شد. لذا این ظلم به خودتان است «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ».
این حال و این وضع را بعضی بیان میفرمایند: به واسطه لقمه است و حس باطنی هم بعضی میگویند همین طوری به وجود نمیآید. این مرحله اولی است که بیان میفرمایند: «انّ نشئه العمل عاملٌ لحس باطنیه». این مرحله اولی است برای مرحله شکلگیری عمل که خود این هم یک عاملش، عامل لقمه است. چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است و خود این هم یک حال به وجود میآورد.
* اگر بدون خضر راه جلو رفتی، به بیراهه میروی
بنده بنا دارم تقسیمبندی اولیا را بیان کنم و بعد در جلسات بعد توضیحاتی بدهم. بارها بیان کردم اخلاق باید علمی و عملی باشد و الّا اگر فقط تئوری باشد به درد نمیخورد. این از باب این است که ما را بیدار و هشیار کند.
این مطلب را بیان کردم و عیبی ندارد اگر تکرار هم بشود. این مانند نماز است، بعضی از چیزها مانند نماز که هر روز تکرار میشود و هر بار یک نکته تازه درون آن پیدا میشود، تکرارش عیبی ندارد. عرض کردم در محضرآن کنز خفی الهی، آیتالله مولوی قندهاری آن مرد شریف بودیم، آن مرد الهی که او هم علم غیب میدانست و فتنه ها و فتن را بیان کرد، از جمله فتنه ۸۸ را که بزرگان و اعاظمی هم هستند، از جمله عزیز دلم جناب آقای حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی خسروی که در رکاب آقا و ملازم آقا بودند، ایشان هم میدانند. بارها بیان فرمودند: فتنههایی در آینده به وجود میآید که تیرهای بلا به سمت این سیّد عظیمالشّأن (امام خامنهای(مدّ ظلّه العالی)) میآید، من نیستم ولی شما خودتان را سپر بلا کنید. ایشان نکاتی را هم بیان فرمودند که فتنه چطور است و مطالبی که بعضی از آنها را بیان کردیم.
محضر مبارک آن مرد الهی بودیم، بعد از صحبت، یکی از آقایان که از اعزه روحانی بود، از آقا سؤال کرد و فرمود: آقا! من فوق لیسانس عرفان دارم. نظر مبارک شما چیست؟ من برای دکترا بروم؟ نا خودآگاه آقا خندهای کرد. ما تعجّب کردیم، آن هم چه خندهای. فرمودند: عجب! پس حتماً اگر دکتری بگیرید، شما عارف کامل میشوید.
فرمودند: عزیز دلم! عرفان و عارف شدن به این الفاظ نیست. اینها الفاظ است. انسان بداند بد نیست، اما عمل است که انسان را به حقیقت عارف بالله میکند، نه دانستن این چیزها. البته این دانستنها از باب علمی است که انسان این مراحل علمیش را بداند که به اشتباه نرود، یک موقع به سمت همان عرفانهای کاذب، همان عرفانهای حلقهای، همانهایی که بالاخره انسان بیچاره و بدبخت میشود، نرود. اینکه بداند اولیا خدا، بزرگان و اعاظم ما حسب روایات شریفه و آیات الهی، این نوع ورود به اخلاق داشتند. «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّهِ»، اینکه بداند دعوتش کردند متخلّق به اخلاق الهی گردد. به یک تعبیری گام به گام بر اساس آن جورچینی که اولیاء خدا درست کردند، جلو برود و این پازل وجودیش را بر اساس آن جورچین اولیاء خدایی تنظیم کند که به بیراهه نرود. چرا؟
چون بارها عرض کردم همه انسانها حسب آیه شریفه، دنبال معارف و اخلاق و عرفان الهی هستند. پروردگار عالم بیان فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه» نفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ المؤمن» نفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ المسلم»، بلکه فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ»، همه انسانها میخواهند. خدا گواه است اگر کسی، بوش و اوباما را هم یک جا تنها پیدا کند و کمی روی آنها کار کند، او هم میفهمد فطرتش فطرت الهی است و خدا را میخواهد، امّا بلد نیست کدام طرف برود.
خیلی درد است، اینکه شما میبینید معالأسف یک عدّه در هندوستان، موش نه - از ساحت قدستان و از ساحت قدس این مکان مقدّس و از ساحت قدس منبر و حضرت حجّت(عج) معذرت میخواهم، امّا ناچارم بگویم - بلکه فضله موش را عبادت میکنند؛ چون طرف میخواهد، فطرتاً میخواهد جواب بدهد، امّا چون بلد نیست و راه را نمیداند، معالأسف به بیراهه میرود.
اینکه باید حتماً سراغ حصن حصین برویم که در جلسه گذشته هم روایتی را خواندم که اگر کسی بخواهد در امنیّت قرار بگیرد، حتما باید در حصن حصین که کتاب الله، عترت و علمای ربانی هستند، باشد و اینکه بیان میفرمایند: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ» همین است؛ چون گاهی دلش میخواهد برود، امّا چون بلد نیست و مبانی علمی حقیقی را نمیداند، او را به بیراهه میبرد.
اینکه دیدید حلقه عرفان کیهانی و امثال اینها به وجود آمد، اینکه دیدید دراویش و امثال اینها به وجود آمدند، برای این است که وقتی انسان بلد نیست و آن جورچین اولیاء الهی را پیگیری نکرد، بدان عزیز دلم! چه بخواهد، چه نخواهد، یک موقعی از بیراههها سر در میآورد؛ چون دلش میخواهد به آن فطرتش جواب مثبت بدهد، امّا بلد نیست و چون بلد نیست، ابلیس و سپاهش که «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»، «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس» هستند و عرض کردیم معمولاً جنس آنها هم جنس خود ما است، همانطور که هادیان الهی جنس ما هستند، «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم» پس شیاطین هم از جنس خود ما هستند، میآیند فریب میدهند، میگوید: تو اخلاق میخواهی، قرآن و ارتباط با خدا میخواهی، این راه درست است. شیطان او را از راه جواب دادن به فطرت، به بی فطرتی میکشاند – به این تعبیر دقّت کنید، این تعبیر بنده نیست، تعبیر اولیاء است - .
لذا این مطالبی را که بیان میکنیم، صورت ظاهر علمی است، امّا اگر انسان دقّت کند و با جورچین اولیاء خدا جلو برود، برنده است و متوجّه میشود؛ چون بالاخره انسان نسخه میخواهد که چه کنم؟ چطور جلو بروم که مرضی مولایم آقا جانم حضرت حجّتبنالحسن المهدی(عج) باشد؟ چه کنم آنچه که پروردگار عالم میخواهد همان را انجام بدهم و فریب ابلیس را نخورم؟ چون وسواس الخناس یعنی همین که یک موقعی کسی را نعوذبالله از طریق شهوات قدرت، مال و امثال اینها جلو میبرد و یک کسی را هم از راه به ظاهر اخلاق به بیاخلاقی میکشاند، از راه جواب دادن به فطرت الهی به گمراهی میکشاند.
لذا اینکه بیان کردند: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ» همین است؛ یعنی اگر بدون خضر راه جلو رفتی، عزیز دلم! دلت میخواهد به فطرتت جواب بدهی، امّا به بیراهه میروی، از عرفانهای کاذب، از دراویش و امثال اینها سر در میآوری، امّا آنچه که اولیاء بزرگان و اعاظم ما گفتند، آن چیزی است که حضرات معصومین(ع) به عنوان هادیان الهی از ما درخواست کردند.
* بسیار خوردن حتّی حلال، انسان را میخکوب میکند
لذا اول چیزی را که تبیین میکنند، این است که این حس باطنی یک محرکهای دارد که آن محرکهاش بر اساس آن چیزی است که یا عاملش عامل بیرونی است و یا عاملش عامل درونی است.
اس و اساس عامل درونی، لقمه است. گاهی متفرقه روایاتی را بیان کردم امّا جا دارد یک موقعی بحث مفصلی راجع به اکل شرب در اسلام و لقمه بیان شود. این اثر را جدّی بگیریم.
جالب است، برای مردم خوب بابل صحبتی داشتم، اتّفاقاً بحث لقمه پیش آمد که اگر انسان ولو به حلال، زیاد بخورد، به خصوص گوشت، انسان را قسیالقلب میکند و امراضی هم دارد. یکی از آقایان، آقای دکتر شهریاری بیان کردند: یک مطلب علمی در یکی از همین شبکههای خارجی - بنده اسم نمیبرم، ایشان اسمش را هم بیان کرد - نوشته بودند، در آنجا بیان شده بود که گوشت زیاد خوردن چه مضراتی دارد، حتّی طول عمر کم میکند و قدرت جسم را چقدر پایین میآورد؛ یعنی حتّی کسانی که میخواهند مادی فکر کنند، گرچه بحث ما، بحث اخلاق الهی است، امّا از نظر مادی هم چقدر مضرات دارد. ایشان بیان کردند که خود این محققین که از اطبا بودند، پانزده سال راجع به این موضوع تحقیق میکردند و تصمیم گرفتند دیگر اصلاً گوشت را ولو به مقدار کم هم نخورند، بعد به این نتیجه رسیدند که ذات انسانی گیاهخوار است تا گوشتخوار.
البته ما به آن مرحله کاری نداریم که اینها تندروی میکنند ولی خیلی خوردن اینها هم حتّی حلالش، انسان را میخکوب میکند و نمیگذارد انسان به آن حالی که میخواهد پرواز کند و به آن قلههای ترقی انسانی برود، برسد. چه برسد به شبههناک، چه برسد به حرام! حلالش هم نمیگذارد، حلالش هم اگر زیاد خوردی، زیاد پوشیدی، حالت را خراب میکند. انسان مدام بخورد، که چه بشود؟!
* عامل بیرونی و اثر همنشین
عوامل بیرونی، معمول این است که انسان با چه کسانی سر و کار دارد که خود این محرک است. مثال میزنم، در مثال مناقشه نیست، یک موقع شما با یک حافظ قرآن مینشینید، اصلاً ناخودآگاه یک دفعه یک عامل بیرونی در درون شما، آن حس درونی، آن حس باطنی شما را تحریک میکند، میگوید: او با تو چه فرقی دارد؟ او هم انسان است. او چطور توانست حافظ کل قرآن شود، تو دو سوره هم بلد نیستی. به این عامل بیرونی میگویند؛ یعنی نشستن با بعضی چیزها حس باطنی را تحریک میکند. همانطور که اگر جلیس شما یک انسان نعوذبالله خبیث بود، حس باطنی شما، شما را به آن فجور دعوت میکند.
در آن جلسات اوّلیه که بحث را راجع به خطورات شروع کردیم و جلو رفتیم، بیان کردم اولیاء خدا میگویند: همه اینها براساس آن جورچین خداست که پروردگار عالم بیان فرمود: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها». یا این حسّ باطنی ما را به تقوای درونی خودمان دعوت میکند که آن عوامل بیرونی حس باطنیاش در درون خودمان است و تقواست. اگر جلیس شما کسی بود که شما را به قرآن و فطرت الهیتان دعوت کرد، شما را به سمت الهی میبرد. این عوامل بیرونی است. یا شما را به آن حسّ باطنی که فجور است دعوت میکند.
پس در باطن دو حسّ است؛ یکی فجور و یکی تقوا. لذا میگویند: این عامل بیرونی خیلی مؤثر است، عامل درونی این است که شما لقمهات را مواظبت کنی، عمده این است. من چیزهای دیگر را نمیگویم، اگر این درست شد، آنهای دیگر هم درست میشود. عمده این لقمه است.
عمده این است که به خصوص در این دوران بارداری، به خصوص در موقع انعقاد نطفه، اینکه صده میگیرند و مراقبت میکنند، این گوش و چشم و دهان (منظور از دهان هم خوردن است و هم زبان) اینکه اولیاء اسمش را مثلث وجودی گذاشتهاند، حفظ کند. اگر حفظ شد، بطن حفظ شده و معلوم است فرج حفظ شده است. اگر عزیز دلم! به این سه مراقبه داشتی، حالت حال الهی میشود و آنهای دیگر هم در کنترل تو میآیند، آنها را هم میتوانی به خوبی کنترل کنی.
لذا این حسّ باطنی گاهی انسان را دعوت به فجور میکند و گاهی هم دعوت به تقوا میکند، عمده در عامل درونی، لقمه است. برای عامل بیرونی هم چند مطلب گفتهاند، من میخواهم فقط دو تا را بیان کنم؛ یعنی از عامل درونی یکی و از عامل بیرونی هم یکی. عمده در عامل بیرونی جلیس است. اینکه همنشین خود را چه کسی انتخاب کردی.
این نوع مجالس - کاری به شخصی به نام قرهی نداشته باشید، اینجا نه هر جا - مجالس اخلاق و مجالس دعوت به سمت پروردگارعالم، حسّ باطنی انسان را تحریک میکند که خطوراتش به سمت ملکی شدن و ربّانی شدن برود. امّا یک موقعی هم مجلسی، خدای ناکرده و نعوذبالله، اصلاً ناخودآگاه انسان را به سمت دیگر دعوت میکند.
اینکه میگویند: اگر دیدید در مجالس عروسی ابتذال بود، بزن و بکوب و رقّاصی و ... بود، شما بگویی: من یک گوشهای نشستم و کاری ندارم، دعوت شدم، از بستگانم هستند و نمیتوانم بروم، عزیز دلم! ناخودآگاه شما را دعوت به آن سمت میکند. یک موقعی میبینی اگر مثلاً جلوی شما رقاصهای هم رقصید برای شما مهم نیست. یا پسرها که اصلاً درد است، بزنند، بکوبند و برقصند و این تعاریفی که بیان میکنند که مثل یا پناه بر خدا بدتر از دختران و زنان برقصند، کأن اینها به تعبیری دخترزاده هستند، این درد است. مرد مردانگی دارد، یکی از ثباتهای شخصیتی مرد این است که حالش با زنان فرق میکند. البته خیلی از آقایان اشکال میکنند، بعضی هم میگویند: در خود مجالس عروسی و ...، اشکال ندارد، بگذریم، امّا واقعاً انسان اگر ورود پیدا کند، این حال تغییر میکند.
این همنشین اثر عجیبی در حسّ باطنی انسان میگذارد. اگر جایی رفتی، دیدی همه به تعبیر عامیانه - عذر میخواهم، آدم نمیداند بعضی از جملات را بگوید یا نگوید، بعضیها تصور توهین به خودشان نکنند، خدا گواه است من نمیخواهم اینها را بیان کنم، امّا مجبورم بگویم - مثلاً هفت تیغهاند، اثر میگذارد. گرچه مؤمن با نظافت است، «النّظافة من الإیمان» نفرمود: «مِن الاسلام»، امّا بعضی تصوّر میکنند در این است که هفت تیغ بزند و ... . اتو برای همه است، همه باید مرتب و منظم باشند.
امام راحل عظیمالشّأنمان وقتی میخواست برای سخنرانی بیاید یا حتّی برای رزمندگان که با همان لباسهای خاکی میآمدند تا جمال نورانی امام را ببینند، وقتی میخواستند وارد شوند، جلوی آینه عمامه خود را تنظیم میکردند، اشکال ندارد، نظم خیلی خوب است.
یک موقعی تصور نشود وقتی میگوییم: چرا آنها این طوری هستند؟ متأسفانه موذیها میگویند: مثلاً - عذر میخواهم، مجبورم این الفاظ را به کار ببرم، گرچه خیلی سخت است - اینها گری گوری هستند.
اتّفاقاً شما محاسنت را تنظیم کن. من این را بارها گفتهام، حتّی یک جوان چه نیاز دارد محاسنش را مثل کسی که پیرمرد است و محاسنی دارد، خیلی بلند کند. یک حد عرفی که یک جوان باید داشته باشد.
خدا آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله شب زندهدار، مدرّس اخلاق را رحمت کند. ایشان به طلبهها تشر میزد که بعضیهایتان سرتان را تیغ میزنید و یک محاسنی هم بلند میکنید، شب زفاف این دختر میترسد و وحشت میکند، شب زفاف را بر او تلخ میکنید. این طور نباید باشد. زمان قدیم، گری یک مریضی بود به سر اینها میافتاد و اینها مجبور بودند تیغ بزنند که بدتر نشود، چه کسی گفته این سنّت است و حالا شما چنین کنید؟
به این مطالب دقّت کنید، میخواهم عرض کنم وقتی شما میروید در مجلسی بنشینید که وضعشان آن چنینی است، اثر میگذارد. پس حتماً باید بدانیم در این مرحله، اولیاء خدا از جمله ابوالعرفا و حضرت علامه بیان میفرمایند: قدم اوّل این است که در این حسّ باطنی ناخودآگاه، شما باید در فضایی باشید که آن فضا اگر حاکم به شما شد، آن تحریک اوّلیه کار خودش را میکند، اگر شما را به خوبیها تحریک کرد، دعوت میکند و آرام آرام به سمت خوبیها میروید و اگر به سمت بدیها تحریک کرد، به آن سمت میروید.
* تقویت خطورات ذهنی
امّا مرحله دوّم همین بحثی که داریم، این است که بعد از این مرحلهای که انسان به سمت ناخودآگاه میرود، به سمت مرحله خطور ذهنی میرود که این خطور ذهنیه بر اساس این مطلب ناخودآگاه تقویت میشود و ذهن شما را به آن سمت میبرد. یک بار در آن مجلس نشستی، امّا مدام دعوتت میکند.
خیلی جالب است، به نظر میرسد این از طفولیت است. من محضر علامه هم عرض کردم، فرمودند: بله، از طفولیت خطورات ذهنی دعوت میکند. من این مثال را زدم، یکی از دوستانمان بیان کرد: یک موقعی دیدم وقتی به خانه میآیم، رفتارهای عجیب غریبی از این بچه چهارسالهام دیده میشود، طوری که مثل این بچّههایی که مریضی عقب افتادگی ذهنی دارند، رفتار میکند – که انشاءالله خدا همه مرضای مسلمین را به خصوص محبّین اهل بیت را شفا دهد - به مادرش گفتم: مراقب باش، ببین این چه حرکاتی است این انجام میدهد. بعد فهمیدیم یکی دو ماه است، همسایه بغلی ما مستأجری آورده که یک بچّه با عقب افتادگی ذهنی دارد، بچّه من وقتی با او بازی میکند، چون حرکات او به نظرش حرکات جدیدی است، خوشش آمده و فکر کرده حرکات خوبی است.
معلوم میشود در طفولیت در درون انسان موجود است که او را به این خطورات ذهنی دعوت میکند که این خطورات ذهنی این حسّی را که در اوّل بیان کردیم تقویت میکند و مدام برای او به وجود میآید؛ یعنی از آن مجلس هم که بیرون رفت، مثل همان طفل احساس میکند آن اعمال را باید انجام دهد. وقتی از آن مجلس ذکر بیرون رفت، تقویتش میکند و میگوید: حتماً باید ذکر بگویی. از مجلس گناه بیرون رفت، تقویت میکند و احساس میکند اینها به ظاهر متجدّد هستند، ادّعای تجدّد و حرفهای چنین و چنان میکنند، دعوتش میکند.
ببینید ناخودآگاه است، اینکه کسی پای ماهواره مینشیند، اصلاً دست خودش نیست، افکارش را ناخودآگاه دست آنها میسپرد، وقتی خاموشش هم میکند، این ذهن، این خطورات ذهنی دعوتش میکند، دائم در درون خودش خلجان به وجود میآید، خلجانات ذهنی است، او را به آن سمت دعوت میکند. لذا وقتی بیرون هم میآید، فکر میکند اینجا هم همان اروپا است؛ چون پای ماهواره نشسته است. تصوّرش این است که اینجا هم همان حال است. لذا با آن قیافهای که آنطرف نشان میدهند بیرون میآید که اصلاً خدا گواه است خیلیهایشان این طور نیستند. بنده آلمان، انگلیس، هلند و جاهای دیگر رفتم و دیدم، خدا گواه است آنطور که فیلمهایشان نشان میدهند، نیستند. خیلی ساده زندگی میکنند، امّا اینطور نشان میدهند و این بدبخت بیچاره تصوّر میکند اروپا این است.
پس مرحله دوم را دعوت به خطورات ذهنی انسان بیان میکنند.
* حس و تمایل ثانوی
امّا مرحله سوم را حس و تمایل ثانوی میگویند. یعنی در درون ما به عنوان تمایل ثانوی هست. وقتی به خطورات ذهنی دعوت شد، مجدّداً هر بار در ذهن شما اینها مدام مرور میشود. خیلی عجیب است. یک حسی پروردگار عالم در درون انسان قرار داده به نام حس باطنی که وقتی شما در یک جایگاه قرار گرفتی و خطورات ذهنی آمد، بعد از اینکه جواب به خطورات ذهنی هم دادی، یک مرحلهای به عنوان مرحله ثانوی است که مدام میخواهد این را در درون شما تکرار کند.
اولیاء خدا تمثیل زدند، تمثیل ابوالعرفاء این بود که مثل ساعت است. ساعت وقتی یک دور چرخید و دوازده شد، میگویید: از الان مثلاً یک بامداد، بعد دومرتبه دو، سه، مجدّداً میآید و این مرحله مدام طی میشود. این مرحله ثانوی در درون شما میآید. این را میگویند از آن مطالبی است که اگر شما گرفتارش شدید، دیگر سخت است و این تبدیل به عادت میشود. لذا میگویند: ترک عادت موجب مرض است. اگر به عادت تبدیل شود، آن موقع دیگر جدی مبارزه با او سخت است، عزیزان!
لذا اولیاء خدا در باب این هم بیان میکنند: یک عادت، عادت حسنه است که هیچ اشکالی ندارد و یک عادت، عادت سیئه است که اگر گفتار شدی، بیچاره میشوی. البته عادت حسنه خیلی خوب است انسان داشته باشد، منتها با مراحل که وقتی میگویند: باید کنار حکیم باشی، «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ» اگر برای او حکیمی باشد که ارشادش کند، طبعاً باعث میشود این عادت توأم با معرفت شود.
دقّت کنید. مطالب امشب عجیب بود. بنده استدعا دارم اینها را مجدّداً، از اوّل بحث تا آخر بحث چندین مرتبه مرور کنید و برای خودتان تکرار کنید، تا متوجّه شوید؛ چون یک بحث علمی بود و اولیاء خدا بیان کردند.
پس در این مرحله که عادت است، اگر عندالعرفاء و عندالاولیاء بودی، در باب خوبیها عادت تو تبدیل به معرفت میشود. امّا اگر این عادت، عادت سیئه و گناه بود، معلوم است دیگر انسان را به هلاکت میبرد. اصلاً دیگر نیاز نیست کسی هم کنار او باشد؛ یعنی دیگر شیطان او را یله و رها میکند؛ چون میداند او دیگر عادت کرده. مگر یک موقعی که ببیند یک کسی در مقابلش قرار گرفت، یک ولیّ خدایی که بخواهد دست او را بگیرد، آن موقع شیطان دوباره میآید. به ایادیاش میگوید مواظب باشید، نکند این از دست برود.
ولی اگر بدی عادت شود، دیگر نیاز به کسی نیست. او دیگر خودش جلو میرود و مدام مراحل هم بدتر و بدتر میشود، دیگر به تعبیر قرآن میشود «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل»؛ چون دیگر تمام است. مگر یک موقعی که بخواهد برگردد. آن موقع ابلیس به ایادی و سپاهش میگوید مواظب باشید، مثل اینکه یک رشحاتی بر این آمده و میخواهند او را به آن سمت ببرند و إلّا به حال خودش رهایش میکند.
* هر ساعت، یاد آقاجان و مراقبه خطورات ذهنی
لذا یکی از چیزهایی که باید ما را مراقبه کند، همین توسّل است. عزیز دلم! این توسل را بارها گفتم و الان هم عرض میکنم، به خصوص توسّل به آقاجانمان، حضرت حجّت. دوره، دوره آقاجانمان است. آن آقایی که انبیاء، از جمله عیسی بن مریم، آن مسیح «هو المسیح»، آن روح الله، آن که در دوران خودش قدیسه عالم، مریم(س) کفوی ندارد، یک مادری این چنینی دارد که کفوی در دوران خودش ندارد. لذا آن ملک مقرّب الهی میآید و آن مطالب و عیسی بن مریم به وجود میآید. عیسی بن مریمی که صلب ندیده است. عیسی بن مریمی که روح الله است. عیسی بن مریمی که جزء پیامبران اولوالعزم است. عیسی بن مریمی که شفابخش است. این عیسی بن مریم افتخار خادمی آقاجانمان، حضرت حجّت را دارد. توسل به آقاجان خیلی مهم است. دائم توسل کنید.
خودم را مقید کردم که این مطلب را هر بار بگویم و شما هم بیان کنید. یکی اینکه عزیز دلم! هر ساعت، یاد آقا حداقل به دعای سلامتی باشد. ساعت یا موبایلت را کوک کن، ساعت ده است یک مرتبه، یازده یک مرتبه، دوازده یک مرتبه و ...، دعای سلامتی آقا را بخوان. شب میخواهی یازده، دوازده بخوابی و سه و چهار بلند شوی، برای آن ساعاتی که میخواهی بخوابی هم بخوان. ساعت هفت و هشت یادت آمد که مثلاً ساعت پنج و شش را نخواندی، قضایش را به جا بیاور. هر ساعت، به یک دعای سلامتی، اقلش را میگویم، اگر توانستی چیزهای دیگر را هم بخوانی. دعای فرج را هم بخوانی. دعای سلامتی، «اللهم کن لولیک»، دعای فرج «الهی عظم البلاء»، هر کدام را خواستی. چون در دعای سلامتی از خدا درخواست میکنیم «اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن المهدی صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل الساعه» پس من و شما هم باید هر ساعت یاد آقاجان باشیم.
اثر خوبی دارد عزیز دلم! حصن حصین است. در باب مراقبه خطورات ذهنیتان خیلی مراقبت میکند. انسانی که دائم، هر ساعت دارد اسم آقاجان را میآورد، معلوم است خودش را در حصن حصین قرار داده است. خیلی مؤثر است. این را ترویج کنید عزیزان، بیان کنید، همه جا بگوییم.
یکی هم شب که میخواهی بخوابی، عرض کردم دیگر به تعبیر عامیانه مسواکت را هم زدی، میخواهی بخوابی، برق خاموش شد، دو سه دقیقه، نمیگویم زیاد، بعد خودش شما را میکشاند امّا دو سه دقیقه با آقاجان، امام زمان خلوت کن. یک سلام بده. بعد بگو: آقاجان! مولای من! آقای من! گرفتارم، وضعم خراب است، دستم را بگیر. عالم به ید قدرت شماست، همه چیز به واسطه شماست «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء» شما عین الله الناظره هستی، شما خلیفه الله هستی، شما کسی هستی که انبیاء منتظرت بودند، شما کسی هستی که حضرات معصومین منتظرت بودند، قربانت بروم، دست من را بگیر، من هم آدم شوم، درست شوم. با آقا حرف بزنید، صحبت کنید.
یکی هم گفتم فاتحه برای مادر آقاجان، حضرت نرجس خاتون زیاد بخوانید. میبینید من منبرم را هم با فاتحه شروع میکنم. کلید ورود بر قلب آقاجان، حضرت نرجس خاتون(س) است.
یک موقع هایی هم قسم بده، من این را مخصوص آن قدر میگویم که برای شما ملکه شود، بگو: آقاجان! به جان مادرت حضرت نرجس خاتون(س) دستم را بگیر درست شوم، سربازت شوم. خیلی دوست دارم سربازت شوم قربانت بروم. معلوم است اول باید درست شوم، تا درست نشوم که نمیشود. سربازان آقاجان کسانی هستند که گناه نمیکننند. چشم گناه بین، امام زمان بین نمیشود، عزیز دلم! اگر این چشم گناه کرد، کی میتواند آقاجان را ببیند. قربانت بروم یک کاری کن من کنترل نفسم را داشته باشم، وضعم درست شود، چشمم درست شود. به جان مادرت حضرت نرجس خاتون قسمت میدهم.
عرض کردم دو تا قسم هم بگویید، البته نه همیشه منتها من چهارشنبه شبها که تکرار میکنم برای یادآوری است، نه اینکه شما فکر کنید هر شب باید بگویید. بگو: آقاجان! دو خانم را هم خیلی دوست دارید. یکی عمه جانت زینب(س)، یکی هم مادرتان حضرت زهرا اطهر(س). چون نزدیک محرم هستیم خیلی نمیخواهم راجع به حضرت زهرا بگویم، آن مطالبی را که میگفتم و خیلی مصیبت را سنگین کنم امّا بگو آقاجان! شنیدم خیلی برای عمه جانت، زینب نگران بودی. به قول آیتالله سیبویه، آنچه که قلب امام زمان را زیاد به فشار و درد آورده است، غمهای عمه جانش زینب است.
آن زینبی که بالای تل وقتی دید، دیگر آرامشش را از دست داد، عرض کردم وقتی دست ولی خدا و حجت خدا روی قلب کسی بخورد، تمام است. دست ابیعبدالله روی سینه زینب آمد امّا وقتی روی تل قرار گرفت که بعد آن تل معروف شد به تل زینبیّه، چه دید که دیدند زینب کبری بلند میشود، مدام به سر میزند، میگوید: وامحمّدا!
* خطورات الهی، ایمان و عمل صالح
پروردگار عالم عمل را با ایمان حقیقی عجین کرده است. اولیاء خدا حسب آیات و روایات شریفه، بیان میفرمایند: اصلاً عملی عمل نخواهد بود الّا به ایمان و این ایمان را اوّل به حال خطورات ذهنی تبیین میکنند، «الّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات».
اینکه فرمودند: «إنّما الأعمال بالنّیات»، این نیّات، در ابتدا به خطورات ذهنیّه عند الاولیاء و عرفاء تبیین شده است. بیان کردیم خطورات اربعه، ابتدا خطورات نفسی است، بعد خطورات شیطانی، بعد خطورات ملکی و بعد خطورات رباّنی که علمای اخلاق و عرفای عظیمالشّأن در این تقسیم اربعه خطورات، نکات بسیار زیبایی را بیان کردند.
حتّی بزرگان و اعاظم ما، تمام بحث ایمان را تبیین به این میکنند. آنجا که اعراب آمدند ولو بادیه نشین - که بعضی بیان کردند: به نظر میرسد کلّی است، چه بادیهنشین، چه مِن المدن - بیان فرمودند: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا»، بعضی از بزرگان و اعاظم نکته ظریفی را بیان کردند، فرمودند: علّت اینکه بیان شد «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» این است که این ایمان در ابتدا به خطورات ذهنی است. «إنّما الأعمال بالنّیات» اگر حال خطورات، خطورات ملکی و ربّانی شد، ایمان بالله میآید و آن را به عمل، آن هم عمل صالح دعوت میکند.
به تعبیر دیگری که بزرگان و اعاظم بیان فرمودند، از جمله ملّا محسن فیض کاشانی، آن عالم عامل و ربّانی: این نیّت در ذهن است که عامل میشود. اگر حال این خطورات، الهی شد، اصلاً ناخودآگاه گاهی انسان در عمل صالح قرار میگیرد.
* مقدمات، مراحل و مراتب عمل
لذا بر اساس این مطلب، بعضی از اولیاء خدا جورچینی به نام تقسیمات عملیّه و مراحل شکلگیری عمل درست کردند؛ یعنی اینطور نیست که عمل به خودی خود صورت بگیرد، اگر عملی عمل صالح شد، طبعاً مقدّمات، حالات و مراحلی دارد که تا این مقدّمات، مراحل و حالات بهوجود نیاید، عمل به عنوان عمل صالح به وجود نمیآید.
حتّی بزرگان و اعاظم ما مثل ملّای نراقی تبیین میفرمایند: نه تنها اعمال صالحه، بلکه برای اعمال رذیله و این رذائل اخلاقی هم مقدّماتی فراهم میشود که آن مقدّمات عامل میشود که انسان ورود به عمل کند.
به تعبیر دیگر، اگر بخواهیم آنچه که اولیاء خدا بیان فرمودند، بیان کنیم و دستهبندی کنیم، این است که هر عملی، عمل حسنه یا عمل سیّئه، طبعاً نیاز به مقدّماتی دارد که به عنوان مراحل و مراتب عمل بیان میکنند که اگر آن مقدّمات بهوجود نیاید و آن مراحل و مراتب شکل گیری نشود، عمل به وجود نمیآید.
حال، آن مراحل چیست؟ آن مرد الهی و عظیمالشّأن، ابوالعرفاء، آیتالله العظمی ادیب یک تقسیم بندی را بیان فرمودند که مثل همین مرحله را یک موقعی محضر مبارک علاّمه ذوالفنون، استاد عظیمالشّأنمان، علّامه آیتالله حسنزاده آملی بودیم، ایشان هم در مباحث عرفان، نکات این مراحل را خیلی زیبا مثل ایشان تبیین کردند. این مراحل را اولیاء خدا هم بیان فرمودند، امّا گاه در تقسیمبندیها تقسیم بندینشده است، نه اینکه به ظاهر مطلب نویی باشد.
عزیزان من! جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! چون همه مبانی اولیاء خدا بر اساس قرآن و روایات حضرات معصومین(ع) است، طبعاً همه یک تفکّر را دارند. حال آنها مثل حال انبیاء است. «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه»- به این نکات دقّت کنید - اولیاء خدا شاید به واسطه شرط زمان و مکان و حتّی نوع مخاطب، مطالبی را بیان کنند که تصوّر کنید متفاوت است، یا جابجا است، امّا وقتی کسی دقیق شود و حال را ببیند، میبیند همه آنها یک چیز را بیان میکنند و همه آنها یک نوع بیان دارند؛ چون همه آنها به یک چیز بیشتر دعوت نمیکنند، به خدا دعوت میکنند «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» به امر خدا، متخلّق شدن به اخلاق الهی و تزکیه دعوت میکنند.
امّا آنچه که به نظر میرسد بهترین وجه است، مطلبی است که ابوالعرفاء، آیتالله العظمی ادیب و مولانا العارف، علّامه حسنزاده آملی بیان فرمودند و آن اینکه در این طیّ مراحل شکلگیری عمل، دو حال وجود دارد که یک حال، حال به ظاهر ادراکات و احساسات ناخودآگاه است.
گرچه در آخر اولیاء خدا میگویند: همین ناخودآگاهها هم حال ناخودآگاه ندارند - که به فضل الهی این مطلب را با نکاتی که بزرگان و اعاظم تبیین فرمودند، توضیح میدهم - میفرمایند: آن مراحلی که حال آنها حال ناخوداگاهی محسوب میشود، به نهایت این است که ناخودآگاه نیست و بر اثر بعضی از نکات است؛ چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است.
پس دو حال را برای طیّ مراحلی که انسان به عمل میرسد، تبیین میکنند. یک مرحله، حال ناخودآگاهی است. مرحله دیگر در باب ادراکات عمل، عنوان حسّ باطنی است.
* حسّ باطنی و اثر لقمه
حسّ باطنی این است که در درون انسان به یک تعبیری حسّی وجود دارد که یا او را به سمت عمل الهی میکشاند و او خود خبر ندارد یا او را به سمت بدیها، پلشتیها، زشتیها و آن اعمال سیّئه میکشد که خود او خبر ندارد.
حتّی در همین مرحله، بعضی از بزرگان نکاتی را بیان فرمودند. مرحوم ملّا فتحعلی سلطانآبادی آن عارف عظیمالشّان سلطانالعارفین آنکه نامه نوشته شده را در پاکت حتی میداند کدام سطرش خط خوردگی دارد. آنکه آن قدر تسلط پیدا کرده بود که به تعبیر آیتالله العظمی بهجت آن بهجتالقلوب علم غیب میدانست و آینده را میدید. به شیخ شهید عظیم الشأنمان، آن آیت حق، آیتالله شیخ فضلالله نوری در جوانی گفت: تو همان شیخ شهیدی هستی که در تهران به دارت میزنند. ایشان میفرمایند: همین حس باطنی هم عاملی دارد و آن عاملش دو حال است. یکی اینکه اگر حس باطنی او را دعوت به سمت حق میکند، بر اثر لقمهای است که بعضی از پدر و مادرها به طهارت جسم و روح پرداختند و در بطن مادر قرار دارد.
در روایت شریفه بیان شده: «السعید سعید فی بطن امّه، والشقیّ شقیٌّ فی بطن امّه»- بعضی به این روایت إنقلت آوردند. حسب حدیثشناسی که در باب حدیثشناسی دو علم حتماً نیاز است، هم علم الدرایه و هم علم الرجال، اتّفاقا روایت بسیار عالی و متقن است. من این را در درس خارج فقه و اصول بارها گفتم اینکه ما عنوان میکنیم اول مطلب نفس است و بعد به مراحل دیگر میپردازیم تا نسل چه باشد. این نسل هم همین طوری نمیشود، بدون اینکه آشنایی نباشد انسان نسل را درک نمیکند - یک موقعی در باب تخصصی با بعضی از اعزه روحانی این روایت را بررسی کردیم، اینجا عمومی است و اختصاراً بیان میکنم که «السعید سعید فی بطن امّه، والشقیّ شقیٌّ فی بطن امّه» یعنی همان عالم اختیاری که پروردگار عالم آن را به دست من و شما قرار داد.
البته مطالب مفصلی بیان میکنند، از جمله اینکه نعوذبالله اگر کسی به زنا دنیا آمد، خود او چه گناهی دارد؟ اولیاء خدا جواب دادند: اگر او این مراحل را داشته باشد، منعی برایش نیست و پروردگار عالم برای او جبران میکند. یکی از اسماء پروردگار عالم جبّار است، جبران کننده است. بله، در دنیا نمیتواند آن مراحل را طی کند و قاعده هم همین را میطلبد. مگر میشود کسی که برای انعقاد نطفه صده میگیرد تا آن طهارت جسم و روح را داشته باشد، با آن کسی که نعوذبالله در یک مجلس گناه یا به قول خودشان پارتی، آن ام الخبائث که به تعبیری مادر همه خبائث و پلیدیها و زشتیها است، مشروب الکلی را بخورد، مست شود، وضعش دگرگون شود و عقل ضایع و زایل بگردد، آن وقت با همین حال مستانه، کسی را بگیرد و او هم همین طور و اصلاً نداند که این محرم اوست یا نامحرم، یکسان باشند؟ اتّفاقاً اینجا اگر بنا باشد این نطفه با آن نطفه هر دو یکسان باشند، خلاف عدالت است.
البته این سؤال هست که اگر چنین شخصی بگوید: من که گناه نداشتم، آن انسان پلید و زشت که حالش، حال گناه بود و آن زنی که عفت را از دست داده و حالش حال مذنبین و گنهکاران عالم است، آمدند، من چه گناهی دارم؟ جوابهای این سؤال داده شده و الان بحث این نیست. شاید در باب توبه، یک زمانی بیان کنیم که توبه هر کس چگونه است. حال توبه و مراحل توبه چگونه است و اگر این طور بود او باید چه کند و آیا او باید توبه کند یا آنها باید توبه کنند و ... .
علی ایّ حال، عزیز من! عالم هم عالم اثر و مؤثّر است و این کد اساسی است که هر روز باید در ذهنمان مرور کنیم. نمیشود یک کسی در آن طهارت کامله نطفهای تشکیل دهد و یک کسی با آن وضع و بعد بگوییم هر دو باید یکسان باشند. این دور از عدالت خداست. حتی دو دوتا چهارتاهای خودمان هم به انسان میگوید که نمیشود این حال به وجود بیاید.
لذا اولیاء خدا از جمله ملّا فتحعلی سلطانآبادی شریف بیان میفرمایند: از جمله این خطوراتی که به عنوان خطورات باطنی، این حس باطنی دعوت میکند، این هم خودش بر اثر آن حالاتی است که قبل بوده، گاهی لقمه، لقمه طیب و طاهر است که همه مطالب در باب قلب و جسم بوده است. در باب روح، همه و همه بر اساس این لقمه است که بسیار بسیار مهم است.
لذا بعضی از اولیاء خدا نکته لطیفی را با آن روح لطیفی که داشتند اشاره کردند و آن اینکه پرودگار عالم در خود جنّت به ابانا آدم و امنا حوا بیان فرمودند که بروید هر چه میخواهید بردارید «وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما»، امّا فرمودند: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»؛ یعنی پروردگار عالم میخواست از همین جا هشدار و انذار دهد که این درخت در اصل که حرام نبوده، امّا چون پروردگار عالم فرمود: نزدیک نشوید، بر تو حرام شد. لذا این ظلم به خودتان است «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ».
این حال و این وضع را بعضی بیان میفرمایند: به واسطه لقمه است و حس باطنی هم بعضی میگویند همین طوری به وجود نمیآید. این مرحله اولی است که بیان میفرمایند: «انّ نشئه العمل عاملٌ لحس باطنیه». این مرحله اولی است برای مرحله شکلگیری عمل که خود این هم یک عاملش، عامل لقمه است. چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است و خود این هم یک حال به وجود میآورد.
* اگر بدون خضر راه جلو رفتی، به بیراهه میروی
بنده بنا دارم تقسیمبندی اولیا را بیان کنم و بعد در جلسات بعد توضیحاتی بدهم. بارها بیان کردم اخلاق باید علمی و عملی باشد و الّا اگر فقط تئوری باشد به درد نمیخورد. این از باب این است که ما را بیدار و هشیار کند.
این مطلب را بیان کردم و عیبی ندارد اگر تکرار هم بشود. این مانند نماز است، بعضی از چیزها مانند نماز که هر روز تکرار میشود و هر بار یک نکته تازه درون آن پیدا میشود، تکرارش عیبی ندارد. عرض کردم در محضرآن کنز خفی الهی، آیتالله مولوی قندهاری آن مرد شریف بودیم، آن مرد الهی که او هم علم غیب میدانست و فتنه ها و فتن را بیان کرد، از جمله فتنه ۸۸ را که بزرگان و اعاظمی هم هستند، از جمله عزیز دلم جناب آقای حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی خسروی که در رکاب آقا و ملازم آقا بودند، ایشان هم میدانند. بارها بیان فرمودند: فتنههایی در آینده به وجود میآید که تیرهای بلا به سمت این سیّد عظیمالشّأن (امام خامنهای(مدّ ظلّه العالی)) میآید، من نیستم ولی شما خودتان را سپر بلا کنید. ایشان نکاتی را هم بیان فرمودند که فتنه چطور است و مطالبی که بعضی از آنها را بیان کردیم.
محضر مبارک آن مرد الهی بودیم، بعد از صحبت، یکی از آقایان که از اعزه روحانی بود، از آقا سؤال کرد و فرمود: آقا! من فوق لیسانس عرفان دارم. نظر مبارک شما چیست؟ من برای دکترا بروم؟ نا خودآگاه آقا خندهای کرد. ما تعجّب کردیم، آن هم چه خندهای. فرمودند: عجب! پس حتماً اگر دکتری بگیرید، شما عارف کامل میشوید.
فرمودند: عزیز دلم! عرفان و عارف شدن به این الفاظ نیست. اینها الفاظ است. انسان بداند بد نیست، اما عمل است که انسان را به حقیقت عارف بالله میکند، نه دانستن این چیزها. البته این دانستنها از باب علمی است که انسان این مراحل علمیش را بداند که به اشتباه نرود، یک موقع به سمت همان عرفانهای کاذب، همان عرفانهای حلقهای، همانهایی که بالاخره انسان بیچاره و بدبخت میشود، نرود. اینکه بداند اولیا خدا، بزرگان و اعاظم ما حسب روایات شریفه و آیات الهی، این نوع ورود به اخلاق داشتند. «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّهِ»، اینکه بداند دعوتش کردند متخلّق به اخلاق الهی گردد. به یک تعبیری گام به گام بر اساس آن جورچینی که اولیاء خدا درست کردند، جلو برود و این پازل وجودیش را بر اساس آن جورچین اولیاء خدایی تنظیم کند که به بیراهه نرود. چرا؟
چون بارها عرض کردم همه انسانها حسب آیه شریفه، دنبال معارف و اخلاق و عرفان الهی هستند. پروردگار عالم بیان فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه» نفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ المؤمن» نفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ المسلم»، بلکه فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ»، همه انسانها میخواهند. خدا گواه است اگر کسی، بوش و اوباما را هم یک جا تنها پیدا کند و کمی روی آنها کار کند، او هم میفهمد فطرتش فطرت الهی است و خدا را میخواهد، امّا بلد نیست کدام طرف برود.
خیلی درد است، اینکه شما میبینید معالأسف یک عدّه در هندوستان، موش نه - از ساحت قدستان و از ساحت قدس این مکان مقدّس و از ساحت قدس منبر و حضرت حجّت(عج) معذرت میخواهم، امّا ناچارم بگویم - بلکه فضله موش را عبادت میکنند؛ چون طرف میخواهد، فطرتاً میخواهد جواب بدهد، امّا چون بلد نیست و راه را نمیداند، معالأسف به بیراهه میرود.
اینکه باید حتماً سراغ حصن حصین برویم که در جلسه گذشته هم روایتی را خواندم که اگر کسی بخواهد در امنیّت قرار بگیرد، حتما باید در حصن حصین که کتاب الله، عترت و علمای ربانی هستند، باشد و اینکه بیان میفرمایند: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ» همین است؛ چون گاهی دلش میخواهد برود، امّا چون بلد نیست و مبانی علمی حقیقی را نمیداند، او را به بیراهه میبرد.
اینکه دیدید حلقه عرفان کیهانی و امثال اینها به وجود آمد، اینکه دیدید دراویش و امثال اینها به وجود آمدند، برای این است که وقتی انسان بلد نیست و آن جورچین اولیاء الهی را پیگیری نکرد، بدان عزیز دلم! چه بخواهد، چه نخواهد، یک موقعی از بیراههها سر در میآورد؛ چون دلش میخواهد به آن فطرتش جواب مثبت بدهد، امّا بلد نیست و چون بلد نیست، ابلیس و سپاهش که «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»، «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس» هستند و عرض کردیم معمولاً جنس آنها هم جنس خود ما است، همانطور که هادیان الهی جنس ما هستند، «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم» پس شیاطین هم از جنس خود ما هستند، میآیند فریب میدهند، میگوید: تو اخلاق میخواهی، قرآن و ارتباط با خدا میخواهی، این راه درست است. شیطان او را از راه جواب دادن به فطرت، به بی فطرتی میکشاند – به این تعبیر دقّت کنید، این تعبیر بنده نیست، تعبیر اولیاء است - .
لذا این مطالبی را که بیان میکنیم، صورت ظاهر علمی است، امّا اگر انسان دقّت کند و با جورچین اولیاء خدا جلو برود، برنده است و متوجّه میشود؛ چون بالاخره انسان نسخه میخواهد که چه کنم؟ چطور جلو بروم که مرضی مولایم آقا جانم حضرت حجّتبنالحسن المهدی(عج) باشد؟ چه کنم آنچه که پروردگار عالم میخواهد همان را انجام بدهم و فریب ابلیس را نخورم؟ چون وسواس الخناس یعنی همین که یک موقعی کسی را نعوذبالله از طریق شهوات قدرت، مال و امثال اینها جلو میبرد و یک کسی را هم از راه به ظاهر اخلاق به بیاخلاقی میکشاند، از راه جواب دادن به فطرت الهی به گمراهی میکشاند.
لذا اینکه بیان کردند: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ» همین است؛ یعنی اگر بدون خضر راه جلو رفتی، عزیز دلم! دلت میخواهد به فطرتت جواب بدهی، امّا به بیراهه میروی، از عرفانهای کاذب، از دراویش و امثال اینها سر در میآوری، امّا آنچه که اولیاء بزرگان و اعاظم ما گفتند، آن چیزی است که حضرات معصومین(ع) به عنوان هادیان الهی از ما درخواست کردند.
* بسیار خوردن حتّی حلال، انسان را میخکوب میکند
لذا اول چیزی را که تبیین میکنند، این است که این حس باطنی یک محرکهای دارد که آن محرکهاش بر اساس آن چیزی است که یا عاملش عامل بیرونی است و یا عاملش عامل درونی است.
اس و اساس عامل درونی، لقمه است. گاهی متفرقه روایاتی را بیان کردم امّا جا دارد یک موقعی بحث مفصلی راجع به اکل شرب در اسلام و لقمه بیان شود. این اثر را جدّی بگیریم.
جالب است، برای مردم خوب بابل صحبتی داشتم، اتّفاقاً بحث لقمه پیش آمد که اگر انسان ولو به حلال، زیاد بخورد، به خصوص گوشت، انسان را قسیالقلب میکند و امراضی هم دارد. یکی از آقایان، آقای دکتر شهریاری بیان کردند: یک مطلب علمی در یکی از همین شبکههای خارجی - بنده اسم نمیبرم، ایشان اسمش را هم بیان کرد - نوشته بودند، در آنجا بیان شده بود که گوشت زیاد خوردن چه مضراتی دارد، حتّی طول عمر کم میکند و قدرت جسم را چقدر پایین میآورد؛ یعنی حتّی کسانی که میخواهند مادی فکر کنند، گرچه بحث ما، بحث اخلاق الهی است، امّا از نظر مادی هم چقدر مضرات دارد. ایشان بیان کردند که خود این محققین که از اطبا بودند، پانزده سال راجع به این موضوع تحقیق میکردند و تصمیم گرفتند دیگر اصلاً گوشت را ولو به مقدار کم هم نخورند، بعد به این نتیجه رسیدند که ذات انسانی گیاهخوار است تا گوشتخوار.
البته ما به آن مرحله کاری نداریم که اینها تندروی میکنند ولی خیلی خوردن اینها هم حتّی حلالش، انسان را میخکوب میکند و نمیگذارد انسان به آن حالی که میخواهد پرواز کند و به آن قلههای ترقی انسانی برود، برسد. چه برسد به شبههناک، چه برسد به حرام! حلالش هم نمیگذارد، حلالش هم اگر زیاد خوردی، زیاد پوشیدی، حالت را خراب میکند. انسان مدام بخورد، که چه بشود؟!
* عامل بیرونی و اثر همنشین
عوامل بیرونی، معمول این است که انسان با چه کسانی سر و کار دارد که خود این محرک است. مثال میزنم، در مثال مناقشه نیست، یک موقع شما با یک حافظ قرآن مینشینید، اصلاً ناخودآگاه یک دفعه یک عامل بیرونی در درون شما، آن حس درونی، آن حس باطنی شما را تحریک میکند، میگوید: او با تو چه فرقی دارد؟ او هم انسان است. او چطور توانست حافظ کل قرآن شود، تو دو سوره هم بلد نیستی. به این عامل بیرونی میگویند؛ یعنی نشستن با بعضی چیزها حس باطنی را تحریک میکند. همانطور که اگر جلیس شما یک انسان نعوذبالله خبیث بود، حس باطنی شما، شما را به آن فجور دعوت میکند.
در آن جلسات اوّلیه که بحث را راجع به خطورات شروع کردیم و جلو رفتیم، بیان کردم اولیاء خدا میگویند: همه اینها براساس آن جورچین خداست که پروردگار عالم بیان فرمود: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها». یا این حسّ باطنی ما را به تقوای درونی خودمان دعوت میکند که آن عوامل بیرونی حس باطنیاش در درون خودمان است و تقواست. اگر جلیس شما کسی بود که شما را به قرآن و فطرت الهیتان دعوت کرد، شما را به سمت الهی میبرد. این عوامل بیرونی است. یا شما را به آن حسّ باطنی که فجور است دعوت میکند.
پس در باطن دو حسّ است؛ یکی فجور و یکی تقوا. لذا میگویند: این عامل بیرونی خیلی مؤثر است، عامل درونی این است که شما لقمهات را مواظبت کنی، عمده این است. من چیزهای دیگر را نمیگویم، اگر این درست شد، آنهای دیگر هم درست میشود. عمده این لقمه است.
عمده این است که به خصوص در این دوران بارداری، به خصوص در موقع انعقاد نطفه، اینکه صده میگیرند و مراقبت میکنند، این گوش و چشم و دهان (منظور از دهان هم خوردن است و هم زبان) اینکه اولیاء اسمش را مثلث وجودی گذاشتهاند، حفظ کند. اگر حفظ شد، بطن حفظ شده و معلوم است فرج حفظ شده است. اگر عزیز دلم! به این سه مراقبه داشتی، حالت حال الهی میشود و آنهای دیگر هم در کنترل تو میآیند، آنها را هم میتوانی به خوبی کنترل کنی.
لذا این حسّ باطنی گاهی انسان را دعوت به فجور میکند و گاهی هم دعوت به تقوا میکند، عمده در عامل درونی، لقمه است. برای عامل بیرونی هم چند مطلب گفتهاند، من میخواهم فقط دو تا را بیان کنم؛ یعنی از عامل درونی یکی و از عامل بیرونی هم یکی. عمده در عامل بیرونی جلیس است. اینکه همنشین خود را چه کسی انتخاب کردی.
این نوع مجالس - کاری به شخصی به نام قرهی نداشته باشید، اینجا نه هر جا - مجالس اخلاق و مجالس دعوت به سمت پروردگارعالم، حسّ باطنی انسان را تحریک میکند که خطوراتش به سمت ملکی شدن و ربّانی شدن برود. امّا یک موقعی هم مجلسی، خدای ناکرده و نعوذبالله، اصلاً ناخودآگاه انسان را به سمت دیگر دعوت میکند.
اینکه میگویند: اگر دیدید در مجالس عروسی ابتذال بود، بزن و بکوب و رقّاصی و ... بود، شما بگویی: من یک گوشهای نشستم و کاری ندارم، دعوت شدم، از بستگانم هستند و نمیتوانم بروم، عزیز دلم! ناخودآگاه شما را دعوت به آن سمت میکند. یک موقعی میبینی اگر مثلاً جلوی شما رقاصهای هم رقصید برای شما مهم نیست. یا پسرها که اصلاً درد است، بزنند، بکوبند و برقصند و این تعاریفی که بیان میکنند که مثل یا پناه بر خدا بدتر از دختران و زنان برقصند، کأن اینها به تعبیری دخترزاده هستند، این درد است. مرد مردانگی دارد، یکی از ثباتهای شخصیتی مرد این است که حالش با زنان فرق میکند. البته خیلی از آقایان اشکال میکنند، بعضی هم میگویند: در خود مجالس عروسی و ...، اشکال ندارد، بگذریم، امّا واقعاً انسان اگر ورود پیدا کند، این حال تغییر میکند.
این همنشین اثر عجیبی در حسّ باطنی انسان میگذارد. اگر جایی رفتی، دیدی همه به تعبیر عامیانه - عذر میخواهم، آدم نمیداند بعضی از جملات را بگوید یا نگوید، بعضیها تصور توهین به خودشان نکنند، خدا گواه است من نمیخواهم اینها را بیان کنم، امّا مجبورم بگویم - مثلاً هفت تیغهاند، اثر میگذارد. گرچه مؤمن با نظافت است، «النّظافة من الإیمان» نفرمود: «مِن الاسلام»، امّا بعضی تصوّر میکنند در این است که هفت تیغ بزند و ... . اتو برای همه است، همه باید مرتب و منظم باشند.
امام راحل عظیمالشّأنمان وقتی میخواست برای سخنرانی بیاید یا حتّی برای رزمندگان که با همان لباسهای خاکی میآمدند تا جمال نورانی امام را ببینند، وقتی میخواستند وارد شوند، جلوی آینه عمامه خود را تنظیم میکردند، اشکال ندارد، نظم خیلی خوب است.
یک موقعی تصور نشود وقتی میگوییم: چرا آنها این طوری هستند؟ متأسفانه موذیها میگویند: مثلاً - عذر میخواهم، مجبورم این الفاظ را به کار ببرم، گرچه خیلی سخت است - اینها گری گوری هستند.
اتّفاقاً شما محاسنت را تنظیم کن. من این را بارها گفتهام، حتّی یک جوان چه نیاز دارد محاسنش را مثل کسی که پیرمرد است و محاسنی دارد، خیلی بلند کند. یک حد عرفی که یک جوان باید داشته باشد.
خدا آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله شب زندهدار، مدرّس اخلاق را رحمت کند. ایشان به طلبهها تشر میزد که بعضیهایتان سرتان را تیغ میزنید و یک محاسنی هم بلند میکنید، شب زفاف این دختر میترسد و وحشت میکند، شب زفاف را بر او تلخ میکنید. این طور نباید باشد. زمان قدیم، گری یک مریضی بود به سر اینها میافتاد و اینها مجبور بودند تیغ بزنند که بدتر نشود، چه کسی گفته این سنّت است و حالا شما چنین کنید؟
به این مطالب دقّت کنید، میخواهم عرض کنم وقتی شما میروید در مجلسی بنشینید که وضعشان آن چنینی است، اثر میگذارد. پس حتماً باید بدانیم در این مرحله، اولیاء خدا از جمله ابوالعرفا و حضرت علامه بیان میفرمایند: قدم اوّل این است که در این حسّ باطنی ناخودآگاه، شما باید در فضایی باشید که آن فضا اگر حاکم به شما شد، آن تحریک اوّلیه کار خودش را میکند، اگر شما را به خوبیها تحریک کرد، دعوت میکند و آرام آرام به سمت خوبیها میروید و اگر به سمت بدیها تحریک کرد، به آن سمت میروید.
* تقویت خطورات ذهنی
امّا مرحله دوّم همین بحثی که داریم، این است که بعد از این مرحلهای که انسان به سمت ناخودآگاه میرود، به سمت مرحله خطور ذهنی میرود که این خطور ذهنیه بر اساس این مطلب ناخودآگاه تقویت میشود و ذهن شما را به آن سمت میبرد. یک بار در آن مجلس نشستی، امّا مدام دعوتت میکند.
خیلی جالب است، به نظر میرسد این از طفولیت است. من محضر علامه هم عرض کردم، فرمودند: بله، از طفولیت خطورات ذهنی دعوت میکند. من این مثال را زدم، یکی از دوستانمان بیان کرد: یک موقعی دیدم وقتی به خانه میآیم، رفتارهای عجیب غریبی از این بچه چهارسالهام دیده میشود، طوری که مثل این بچّههایی که مریضی عقب افتادگی ذهنی دارند، رفتار میکند – که انشاءالله خدا همه مرضای مسلمین را به خصوص محبّین اهل بیت را شفا دهد - به مادرش گفتم: مراقب باش، ببین این چه حرکاتی است این انجام میدهد. بعد فهمیدیم یکی دو ماه است، همسایه بغلی ما مستأجری آورده که یک بچّه با عقب افتادگی ذهنی دارد، بچّه من وقتی با او بازی میکند، چون حرکات او به نظرش حرکات جدیدی است، خوشش آمده و فکر کرده حرکات خوبی است.
معلوم میشود در طفولیت در درون انسان موجود است که او را به این خطورات ذهنی دعوت میکند که این خطورات ذهنی این حسّی را که در اوّل بیان کردیم تقویت میکند و مدام برای او به وجود میآید؛ یعنی از آن مجلس هم که بیرون رفت، مثل همان طفل احساس میکند آن اعمال را باید انجام دهد. وقتی از آن مجلس ذکر بیرون رفت، تقویتش میکند و میگوید: حتماً باید ذکر بگویی. از مجلس گناه بیرون رفت، تقویت میکند و احساس میکند اینها به ظاهر متجدّد هستند، ادّعای تجدّد و حرفهای چنین و چنان میکنند، دعوتش میکند.
ببینید ناخودآگاه است، اینکه کسی پای ماهواره مینشیند، اصلاً دست خودش نیست، افکارش را ناخودآگاه دست آنها میسپرد، وقتی خاموشش هم میکند، این ذهن، این خطورات ذهنی دعوتش میکند، دائم در درون خودش خلجان به وجود میآید، خلجانات ذهنی است، او را به آن سمت دعوت میکند. لذا وقتی بیرون هم میآید، فکر میکند اینجا هم همان اروپا است؛ چون پای ماهواره نشسته است. تصوّرش این است که اینجا هم همان حال است. لذا با آن قیافهای که آنطرف نشان میدهند بیرون میآید که اصلاً خدا گواه است خیلیهایشان این طور نیستند. بنده آلمان، انگلیس، هلند و جاهای دیگر رفتم و دیدم، خدا گواه است آنطور که فیلمهایشان نشان میدهند، نیستند. خیلی ساده زندگی میکنند، امّا اینطور نشان میدهند و این بدبخت بیچاره تصوّر میکند اروپا این است.
پس مرحله دوم را دعوت به خطورات ذهنی انسان بیان میکنند.
* حس و تمایل ثانوی
امّا مرحله سوم را حس و تمایل ثانوی میگویند. یعنی در درون ما به عنوان تمایل ثانوی هست. وقتی به خطورات ذهنی دعوت شد، مجدّداً هر بار در ذهن شما اینها مدام مرور میشود. خیلی عجیب است. یک حسی پروردگار عالم در درون انسان قرار داده به نام حس باطنی که وقتی شما در یک جایگاه قرار گرفتی و خطورات ذهنی آمد، بعد از اینکه جواب به خطورات ذهنی هم دادی، یک مرحلهای به عنوان مرحله ثانوی است که مدام میخواهد این را در درون شما تکرار کند.
اولیاء خدا تمثیل زدند، تمثیل ابوالعرفاء این بود که مثل ساعت است. ساعت وقتی یک دور چرخید و دوازده شد، میگویید: از الان مثلاً یک بامداد، بعد دومرتبه دو، سه، مجدّداً میآید و این مرحله مدام طی میشود. این مرحله ثانوی در درون شما میآید. این را میگویند از آن مطالبی است که اگر شما گرفتارش شدید، دیگر سخت است و این تبدیل به عادت میشود. لذا میگویند: ترک عادت موجب مرض است. اگر به عادت تبدیل شود، آن موقع دیگر جدی مبارزه با او سخت است، عزیزان!
لذا اولیاء خدا در باب این هم بیان میکنند: یک عادت، عادت حسنه است که هیچ اشکالی ندارد و یک عادت، عادت سیئه است که اگر گفتار شدی، بیچاره میشوی. البته عادت حسنه خیلی خوب است انسان داشته باشد، منتها با مراحل که وقتی میگویند: باید کنار حکیم باشی، «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ» اگر برای او حکیمی باشد که ارشادش کند، طبعاً باعث میشود این عادت توأم با معرفت شود.
دقّت کنید. مطالب امشب عجیب بود. بنده استدعا دارم اینها را مجدّداً، از اوّل بحث تا آخر بحث چندین مرتبه مرور کنید و برای خودتان تکرار کنید، تا متوجّه شوید؛ چون یک بحث علمی بود و اولیاء خدا بیان کردند.
پس در این مرحله که عادت است، اگر عندالعرفاء و عندالاولیاء بودی، در باب خوبیها عادت تو تبدیل به معرفت میشود. امّا اگر این عادت، عادت سیئه و گناه بود، معلوم است دیگر انسان را به هلاکت میبرد. اصلاً دیگر نیاز نیست کسی هم کنار او باشد؛ یعنی دیگر شیطان او را یله و رها میکند؛ چون میداند او دیگر عادت کرده. مگر یک موقعی که ببیند یک کسی در مقابلش قرار گرفت، یک ولیّ خدایی که بخواهد دست او را بگیرد، آن موقع شیطان دوباره میآید. به ایادیاش میگوید مواظب باشید، نکند این از دست برود.
ولی اگر بدی عادت شود، دیگر نیاز به کسی نیست. او دیگر خودش جلو میرود و مدام مراحل هم بدتر و بدتر میشود، دیگر به تعبیر قرآن میشود «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل»؛ چون دیگر تمام است. مگر یک موقعی که بخواهد برگردد. آن موقع ابلیس به ایادی و سپاهش میگوید مواظب باشید، مثل اینکه یک رشحاتی بر این آمده و میخواهند او را به آن سمت ببرند و إلّا به حال خودش رهایش میکند.
* هر ساعت، یاد آقاجان و مراقبه خطورات ذهنی
لذا یکی از چیزهایی که باید ما را مراقبه کند، همین توسّل است. عزیز دلم! این توسل را بارها گفتم و الان هم عرض میکنم، به خصوص توسّل به آقاجانمان، حضرت حجّت. دوره، دوره آقاجانمان است. آن آقایی که انبیاء، از جمله عیسی بن مریم، آن مسیح «هو المسیح»، آن روح الله، آن که در دوران خودش قدیسه عالم، مریم(س) کفوی ندارد، یک مادری این چنینی دارد که کفوی در دوران خودش ندارد. لذا آن ملک مقرّب الهی میآید و آن مطالب و عیسی بن مریم به وجود میآید. عیسی بن مریمی که صلب ندیده است. عیسی بن مریمی که روح الله است. عیسی بن مریمی که جزء پیامبران اولوالعزم است. عیسی بن مریمی که شفابخش است. این عیسی بن مریم افتخار خادمی آقاجانمان، حضرت حجّت را دارد. توسل به آقاجان خیلی مهم است. دائم توسل کنید.
خودم را مقید کردم که این مطلب را هر بار بگویم و شما هم بیان کنید. یکی اینکه عزیز دلم! هر ساعت، یاد آقا حداقل به دعای سلامتی باشد. ساعت یا موبایلت را کوک کن، ساعت ده است یک مرتبه، یازده یک مرتبه، دوازده یک مرتبه و ...، دعای سلامتی آقا را بخوان. شب میخواهی یازده، دوازده بخوابی و سه و چهار بلند شوی، برای آن ساعاتی که میخواهی بخوابی هم بخوان. ساعت هفت و هشت یادت آمد که مثلاً ساعت پنج و شش را نخواندی، قضایش را به جا بیاور. هر ساعت، به یک دعای سلامتی، اقلش را میگویم، اگر توانستی چیزهای دیگر را هم بخوانی. دعای فرج را هم بخوانی. دعای سلامتی، «اللهم کن لولیک»، دعای فرج «الهی عظم البلاء»، هر کدام را خواستی. چون در دعای سلامتی از خدا درخواست میکنیم «اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن المهدی صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل الساعه» پس من و شما هم باید هر ساعت یاد آقاجان باشیم.
اثر خوبی دارد عزیز دلم! حصن حصین است. در باب مراقبه خطورات ذهنیتان خیلی مراقبت میکند. انسانی که دائم، هر ساعت دارد اسم آقاجان را میآورد، معلوم است خودش را در حصن حصین قرار داده است. خیلی مؤثر است. این را ترویج کنید عزیزان، بیان کنید، همه جا بگوییم.
یکی هم شب که میخواهی بخوابی، عرض کردم دیگر به تعبیر عامیانه مسواکت را هم زدی، میخواهی بخوابی، برق خاموش شد، دو سه دقیقه، نمیگویم زیاد، بعد خودش شما را میکشاند امّا دو سه دقیقه با آقاجان، امام زمان خلوت کن. یک سلام بده. بعد بگو: آقاجان! مولای من! آقای من! گرفتارم، وضعم خراب است، دستم را بگیر. عالم به ید قدرت شماست، همه چیز به واسطه شماست «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء» شما عین الله الناظره هستی، شما خلیفه الله هستی، شما کسی هستی که انبیاء منتظرت بودند، شما کسی هستی که حضرات معصومین منتظرت بودند، قربانت بروم، دست من را بگیر، من هم آدم شوم، درست شوم. با آقا حرف بزنید، صحبت کنید.
یکی هم گفتم فاتحه برای مادر آقاجان، حضرت نرجس خاتون زیاد بخوانید. میبینید من منبرم را هم با فاتحه شروع میکنم. کلید ورود بر قلب آقاجان، حضرت نرجس خاتون(س) است.
یک موقع هایی هم قسم بده، من این را مخصوص آن قدر میگویم که برای شما ملکه شود، بگو: آقاجان! به جان مادرت حضرت نرجس خاتون(س) دستم را بگیر درست شوم، سربازت شوم. خیلی دوست دارم سربازت شوم قربانت بروم. معلوم است اول باید درست شوم، تا درست نشوم که نمیشود. سربازان آقاجان کسانی هستند که گناه نمیکننند. چشم گناه بین، امام زمان بین نمیشود، عزیز دلم! اگر این چشم گناه کرد، کی میتواند آقاجان را ببیند. قربانت بروم یک کاری کن من کنترل نفسم را داشته باشم، وضعم درست شود، چشمم درست شود. به جان مادرت حضرت نرجس خاتون قسمت میدهم.
عرض کردم دو تا قسم هم بگویید، البته نه همیشه منتها من چهارشنبه شبها که تکرار میکنم برای یادآوری است، نه اینکه شما فکر کنید هر شب باید بگویید. بگو: آقاجان! دو خانم را هم خیلی دوست دارید. یکی عمه جانت زینب(س)، یکی هم مادرتان حضرت زهرا اطهر(س). چون نزدیک محرم هستیم خیلی نمیخواهم راجع به حضرت زهرا بگویم، آن مطالبی را که میگفتم و خیلی مصیبت را سنگین کنم امّا بگو آقاجان! شنیدم خیلی برای عمه جانت، زینب نگران بودی. به قول آیتالله سیبویه، آنچه که قلب امام زمان را زیاد به فشار و درد آورده است، غمهای عمه جانش زینب است.
آن زینبی که بالای تل وقتی دید، دیگر آرامشش را از دست داد، عرض کردم وقتی دست ولی خدا و حجت خدا روی قلب کسی بخورد، تمام است. دست ابیعبدالله روی سینه زینب آمد امّا وقتی روی تل قرار گرفت که بعد آن تل معروف شد به تل زینبیّه، چه دید که دیدند زینب کبری بلند میشود، مدام به سر میزند، میگوید: وامحمّدا!