وقتی که از کربلای 4 برگشتیم ، بچه ها را نزدیک خط، در داخل کانال و چندین سوله جای دادند. تعدادی از غواصان در اروند به شهادت رسیده بودند...
به گزارش شهدای ایران،به فرموده رهبر معظم انقلاب؛ «در دوران دفاع مقدّس غوّاصان دریادلِ زنجانی در نیروهای مسلّح نقشهای برجسته ای ایفا کردند» یکی از رزمندگان سلحشور زنجانی که به عنوان غواص در طول دوران دفاع مقدس رشادت های فراوانی را از خود به یادگار گذاشته ابوالفضل خدامرادی وطن فرزند، حبیب الله متولد فروردین ماه1342 در شهر شهید پرور زنجان است.
ابوالفضل فرمانده گروهان 3 غواصان از گردان ولیعصر(عج) بود، او در بسیاری از عملیات ها مانند کربلای یک، دو، سه، چهار و پنج و خیبر و .. جانانه حضور داشت کرد و سه بار در مصاف آهن و ایمان از ناحیه چشم، شکم و پا مجروح شد که در نخستین بار به مدت 9 ماه در آلمان بستری شد.
این شهید والامقام که در عملیات کربلای پنج فرمانده گروهان غواصان بود، پس از عبور از رودخانه اروند، گلویش به تیر ستم دریده شد و به جمع ستارگان سرخ آسمان شهادت پیوست.
عباس لشگری، یکی از همرزمانش در وصف فرمانده گروهان 3 غواصی از گردان ولی عصر (عج) زنجان می گوید: این شهید بزرگوار بسیار شوخ بود و با رزمندگان شوخی می کرد و به همین دلیل همه دوستش داشتند.
پیش از عملیات کربلای 4 در کنار رود کارون دوره مقدماتی را می گذراندیم. جمع بسیار صمیمی و با صفایی بود. آزمایش تنفس یکی از این تمریناتی بود که بچه ها داشتند. آنها به شکل دراز کش، خوابیده سرخود را در زیر آب فرو می کردند و تنفس از طریق "اشنوگر" (نی غواصی) صورت می گرفت. و بیشتر این اوقات واسباب شوخی و تفریح بچه ها فراهم بود.
ابوالفضل با بچه های گروهان در یکی از روزها مشغول تمرین تنفس بود . من و چند نفر از برادرها را صدا کرد و گفت: "بیایید کنار نی ها، ببینید که در زیر آب چه خبر است!"
خیلی جالب و شنیدنی بود، هر کدام از بچه ها زیر آب چیزی می گفت و می خواند: یکی ذکر یا زهرا (س) را زمزمه می کرد، یکی دعا می خواند..... یادش بخیر. شهید خدامرادی گفت: " حالا خوب تماشا کنید. او دست خود را روی روزنة بعضی از نیها می گذاشت. غواصی که سرش در آب بود، بر اثر کمبود اکسیژن دست و پا میزد. گاهی هم در داخل بعضی از نی ها آب می ریخت و کسی که زیر آب بود، مقداری آب نوش جان می کرد و دست و پایی هم می زد و ما می خندیدیم.
لحظه های بسیار شیرین و ماندگاری بود. و خدا رحمت کند شهید خدامرادی را که یکی از فرماندهان خوب و ورزیده و شجاع گردان بود.
وقتی که از کربلای 4 برگشتیم ، بچه ها را نزدیک خط ، در داخل کانال و چندین سوله جای دادند . عملیات لو رفته بود و تعدادی از غواصان در داخل اروند به شهادت رسیده بودند . من حسابی غمگین بودم و دلم گرفته بود . از سوله ای که در آن بودیم بیرون آمدم . چند قدمی دور نشده بودم که چشمم به دو اسیر عراقی افتاد که داشتند با اشتهای کامل غذا می خوردند . انگار اصلاً خبری نشده و اتفاقی نیفتاده است . در همین وقت چند متر آن طرف تر یک گلوله خمپاره 120 در داخل کانال افتاد و 6ـ5 نفر از بچه ها شهید شدند و این بر اتدوه و غم من افزود . همین طور که داشتم می رفتم ، وارد سوله دیگری شدم . شهید ابوالفضل خدامرادی در آنجا بود ، او اورکتش را بر دوش انداخته و خیلی ناراحت و غمگین نشسته بود . مخصوصاً اینکه گروهان او جزو نیروهای خط شکن نبود . آنها در داخل کانال منتظر مانده بود تا پس از شکسته شدن خط وارد عمل شوند . وقتی که مرا دید ، گفت :
عباس ! بچه ها چه شدند ؟ چرا اینطوری شد ؟
بعد هر دو با هم گریه کردیم . گفتم :
ابوالفضل ! عملیات لو رفت و خیلی از بچه ها در داخل آب شهید شدند !
گفت :
جواب امام را چه خواهیم داد ؟
یک روز به عملیات مانده بود . او را دیدم که تنها و دور از دیگران ، در سایه سار نخلی نشسته است . آرام و بی صدا به سویش رفتم . وقتی که نزدیکش رسیدم ، دیدم قطرات اشک از روی گونه هایش هروله کنان بر خاک می افتند . عجب حالت خوشی داشت ! با صدای زیبایی زمزمه می کرد و اشک می ریخت ، او در خلوت حضور یار نشسته بود .
وقتی که عملیات آغاز شد ، من شهادت را به روشنی در سیمایش می خواندم و سرانجام هم شمیم دل انگیز شهادت و بوی وصال یار در فضای جانش پیچید و درهای آسمانی به رویش گشوده شد .
او شهید ابوالفضل خدامرادی ، فرمانده گروهان غواص از گردان ولی عصر ( عج ) زنجان بود که در عملیات کربلای 5 و پس از عبور از دریاچه مصنوعی ـ منطقه آبگرفتگی ـ در دشت شلمچه تن را در جویبار لاهوتی خون شستشو داد و در آسمان شلمچه غروب گشت.
*نوید شاهد
ابوالفضل فرمانده گروهان 3 غواصان از گردان ولیعصر(عج) بود، او در بسیاری از عملیات ها مانند کربلای یک، دو، سه، چهار و پنج و خیبر و .. جانانه حضور داشت کرد و سه بار در مصاف آهن و ایمان از ناحیه چشم، شکم و پا مجروح شد که در نخستین بار به مدت 9 ماه در آلمان بستری شد.
این شهید والامقام که در عملیات کربلای پنج فرمانده گروهان غواصان بود، پس از عبور از رودخانه اروند، گلویش به تیر ستم دریده شد و به جمع ستارگان سرخ آسمان شهادت پیوست.
عباس لشگری، یکی از همرزمانش در وصف فرمانده گروهان 3 غواصی از گردان ولی عصر (عج) زنجان می گوید: این شهید بزرگوار بسیار شوخ بود و با رزمندگان شوخی می کرد و به همین دلیل همه دوستش داشتند.
پیش از عملیات کربلای 4 در کنار رود کارون دوره مقدماتی را می گذراندیم. جمع بسیار صمیمی و با صفایی بود. آزمایش تنفس یکی از این تمریناتی بود که بچه ها داشتند. آنها به شکل دراز کش، خوابیده سرخود را در زیر آب فرو می کردند و تنفس از طریق "اشنوگر" (نی غواصی) صورت می گرفت. و بیشتر این اوقات واسباب شوخی و تفریح بچه ها فراهم بود.
ابوالفضل با بچه های گروهان در یکی از روزها مشغول تمرین تنفس بود . من و چند نفر از برادرها را صدا کرد و گفت: "بیایید کنار نی ها، ببینید که در زیر آب چه خبر است!"
خیلی جالب و شنیدنی بود، هر کدام از بچه ها زیر آب چیزی می گفت و می خواند: یکی ذکر یا زهرا (س) را زمزمه می کرد، یکی دعا می خواند..... یادش بخیر. شهید خدامرادی گفت: " حالا خوب تماشا کنید. او دست خود را روی روزنة بعضی از نیها می گذاشت. غواصی که سرش در آب بود، بر اثر کمبود اکسیژن دست و پا میزد. گاهی هم در داخل بعضی از نی ها آب می ریخت و کسی که زیر آب بود، مقداری آب نوش جان می کرد و دست و پایی هم می زد و ما می خندیدیم.
لحظه های بسیار شیرین و ماندگاری بود. و خدا رحمت کند شهید خدامرادی را که یکی از فرماندهان خوب و ورزیده و شجاع گردان بود.
وقتی که از کربلای 4 برگشتیم ، بچه ها را نزدیک خط ، در داخل کانال و چندین سوله جای دادند . عملیات لو رفته بود و تعدادی از غواصان در داخل اروند به شهادت رسیده بودند . من حسابی غمگین بودم و دلم گرفته بود . از سوله ای که در آن بودیم بیرون آمدم . چند قدمی دور نشده بودم که چشمم به دو اسیر عراقی افتاد که داشتند با اشتهای کامل غذا می خوردند . انگار اصلاً خبری نشده و اتفاقی نیفتاده است . در همین وقت چند متر آن طرف تر یک گلوله خمپاره 120 در داخل کانال افتاد و 6ـ5 نفر از بچه ها شهید شدند و این بر اتدوه و غم من افزود . همین طور که داشتم می رفتم ، وارد سوله دیگری شدم . شهید ابوالفضل خدامرادی در آنجا بود ، او اورکتش را بر دوش انداخته و خیلی ناراحت و غمگین نشسته بود . مخصوصاً اینکه گروهان او جزو نیروهای خط شکن نبود . آنها در داخل کانال منتظر مانده بود تا پس از شکسته شدن خط وارد عمل شوند . وقتی که مرا دید ، گفت :
عباس ! بچه ها چه شدند ؟ چرا اینطوری شد ؟
بعد هر دو با هم گریه کردیم . گفتم :
ابوالفضل ! عملیات لو رفت و خیلی از بچه ها در داخل آب شهید شدند !
گفت :
جواب امام را چه خواهیم داد ؟
یک روز به عملیات مانده بود . او را دیدم که تنها و دور از دیگران ، در سایه سار نخلی نشسته است . آرام و بی صدا به سویش رفتم . وقتی که نزدیکش رسیدم ، دیدم قطرات اشک از روی گونه هایش هروله کنان بر خاک می افتند . عجب حالت خوشی داشت ! با صدای زیبایی زمزمه می کرد و اشک می ریخت ، او در خلوت حضور یار نشسته بود .
وقتی که عملیات آغاز شد ، من شهادت را به روشنی در سیمایش می خواندم و سرانجام هم شمیم دل انگیز شهادت و بوی وصال یار در فضای جانش پیچید و درهای آسمانی به رویش گشوده شد .
او شهید ابوالفضل خدامرادی ، فرمانده گروهان غواص از گردان ولی عصر ( عج ) زنجان بود که در عملیات کربلای 5 و پس از عبور از دریاچه مصنوعی ـ منطقه آبگرفتگی ـ در دشت شلمچه تن را در جویبار لاهوتی خون شستشو داد و در آسمان شلمچه غروب گشت.
*نوید شاهد