یادم هست که یک بار درباره یک نفری گفتیم که او روسری سر نمیکند و حجاب ندارد، پس اجازه ندهیم که در انجمن اسلامی باشد. اما امام صدر گفتند که افراد را به هر علتی طرد نکنیم و همه با هم همکاری کنیم
به گزارش شهدای ایران، این بخشی از خاطراتی است که خواهرزاده امام موسی صدر درباره او تعریف کرده است؛ خاطراتی که در دومین روز از بازگشایی نمایشگاه کتاب تهران در غرفه مؤسسه فرهنگی امام موسی صدر مطرح و در سایت این مؤسسه منتشر شده است:
فاطمه صدرعاملی، همسر مرحوم سیدصادق طباطبایی است که هر دو از خواهرزادههای امام موسی صدر هستند. او در دومین روز از بازگشایی نمایشگاه کتاب تهران در غرفه مؤسسه فرهنگی امام موسی صدر حضور یافت تا جای خالی همسرش را با دوستدارانش گرامی بدارد و برای کسانی که دلتنگ شنیدن صدای او و سخنان شیرینش از «دایی جان» بودند، از او بگوید.
در میان انبوه پرسشگران و دوستداران فرصتی کوتاه دست داد تا با دکتر صدرعاملی همکلام شویم و از او بخواهیم تا با چند خاطره و سخن از دکتر طباطبایی ما را میهمان کند.
از او خواستیم تا برای شروع خاطرهای بگوید؛ کمی تأمل کرد و گفت که در حال حاضر نمیتواند خاطرهای را به یاد بیاورد اما دوست دارد درباره شیوه رفتاری و برخورد دکتر طباطبایی در زمان بیماری بگوید که فکر میکند خالی از لطف نیست و این گونه تعریف کرد:
«دوست دارم در مورد رفتارشان در دوران بیماری بگویم. خیلی خوشبین بود و هیچ وقت شکایتی از مریضی نداشت. دوست نداشت ناله کند و برای همین همیشه میگفت خوبم. اگر هم یک وقت نکته منفیای را میخواست بگوید، مثلاً اینکه غدد لنفاویاش ورم کرده، قبل از آن چند چیز مثبت میگفت که ریهام بهتر شده، ماهیچههای گلویم درد نمیکند و ... بنابراین، همیشه جنبه مثبت ماجرا را بزرگ میکرد. آخرین باری که دکتر رفتیم، شرایط طوری بود که تشخیص دادند ادامه درمان دیگر فایدهای ندارد، اما خودش دوست داشت که درمان ادامه پیدا کند و ناامید نشویم. ما را به بخشی بردند که در آنجا معمولاً بیمارانی بستری میشوند که امیدی به معالجهشان نیست. اما ایشان باز هم امیدش بسیار زیاد بود، در همان بخش هم سرحال بود و با پرستارها که توضیحاتی میخواستند مفصل و با خوشرویی حرف میزد. بعد از 48 ساعت که در بیمارستان بود و شیمی درمانی هم انجام نشد، خودش احساس کرد که دیگر شرایط خوب نیست و در واقع خداحافظی کرد و از پیش ما رفت. اما رفتار خوشبین و آرامش در دوران بیماری در یاد ما ماندگار شد.»
از دایی جان امام موسی صدر، و نامه معروف صوتیاش برای صادق جوانِ در حال سفر میپرسیم که چه تأثیری بر او داشته است و آیا خودش هم چنین روشی را برای فرزندانش در پیش گرفته بود؟ و میشنویم:
«امام موسی صدر آمادگی در او میدید که چنین توصیههایی در آن نامه صوتی کرده بود و بسیار هم در او تأثیر داشت. پیگیر مطالعات اسلامی بود که البته خودش هم علاقه داشت، اما تشویقهای ایشان این کار را جدیت بیشتری بخشیده بود. امام صدر گفته بودند که موسیقی کلاسیک غرب را هم یاد بگیر و او هم همین کار را کرد. در مورد رفتار با مردم هم یادم هست که امام موسی صدر میگفت هیچکس را به دلیل اینکه در خط شما نیست طرد نکنید، طباطبایی هم همینطور بود و با همه خوب رفتار میکرد.»
«خودش هم با بچهها همین رابطه را داشت، اما به طور مدون چیزی برایشان ننوشته بود. اما همین توصیهها را داشت، بخصوص به دخترم که در زمان رشد او بیشتر حضور داشت، اما در زمان تولد و بزرگ شدن پسرم بیشتر در حال سفر به ایران و جاهای دیگر بود.»
امام موسی صدر در سخنانش به باز بودن نگاهها و افکار و دیدن و شناختن جهان و فرهنگهای مختلف توصیه میکرد. از او میپرسیم که تجربه خود آنها از عمل به این توصیه چه دستاوردی را در زندگی برایشان داشته است و پاسخ میدهد:
«از وقتی کوچک بودیم، امام موسی صدر همیشه توصیه میکرد که سعی کنید دیگران را بشناسید و ارتباط بگیرید تا دیدتان محدود نباشد و ارزشهایی را که میشناسید، پرورش بدهید.»
«طبق توصیههای امام موسی صدر ما که برای تحصیل به آلمان رفتیم، خودمان را از مردم آنجا جدا نمیدانستیم و با افراد خاصی معاشرت نمیکردیم، بلکه سعی میکردیم با همه ارتباط داشته باشیم و آنها را بشناسیم. خودشان هم در لبنان همین روش را داشتند و نسبت به افراد دید بازی داشتند. این باعث میشد تواضع بیشتری نسبت به دیگران پیدا کنیم و فکر نکنیم که همه باید مثل ما فکر کنند.»
«خاطرم هست که دوستی در دوران دانشجویی داشتم که اهل نپال بود. امام موسی صدر در یکی از سفرهایی که به آنجا آمده بود، متوجه دوست من شد و به من توصیه کرد که ارتباطم را با او قطع نکنم و بعدها که هر کدام به کشور خودمان رفتیم، این ارتباط و تبادل اطلاعات را ادامه بدهیم.»
«نکته زیبای دیگری از دایی جان یادم هست که یک بار درباره یک نفری گفتیم که او روسری سر نمیکند و حجاب ندارد، پس اجازه ندهیم که در انجمن اسلامی باشد. اما امام صدر گفتند که افراد را به هر علتی طرد نکنیم و همه با هم همکاری کنیم.»
دوست داریم بیشتر بشنویم اما فرصت اندک است و کسانی که برای دیدار به غرفه میآیند، هر کدام دوست دارند تا سلامی بگویند و عرض ارادت کنند، از همین رو، گفتوگو را به پایان میبریم و بانو صدرعاملی که با متانت و مهربانی سخن میگوید قول میدهد تا در فرصتی مناسب چند خاطره خوب از زندهیاد صادق طباطبایی بنویسد و بفرستد تا برای مخاطبان و دوستداران همراه منتشر کنیم.
فاطمه صدرعاملی، همسر مرحوم سیدصادق طباطبایی است که هر دو از خواهرزادههای امام موسی صدر هستند. او در دومین روز از بازگشایی نمایشگاه کتاب تهران در غرفه مؤسسه فرهنگی امام موسی صدر حضور یافت تا جای خالی همسرش را با دوستدارانش گرامی بدارد و برای کسانی که دلتنگ شنیدن صدای او و سخنان شیرینش از «دایی جان» بودند، از او بگوید.
در میان انبوه پرسشگران و دوستداران فرصتی کوتاه دست داد تا با دکتر صدرعاملی همکلام شویم و از او بخواهیم تا با چند خاطره و سخن از دکتر طباطبایی ما را میهمان کند.
از او خواستیم تا برای شروع خاطرهای بگوید؛ کمی تأمل کرد و گفت که در حال حاضر نمیتواند خاطرهای را به یاد بیاورد اما دوست دارد درباره شیوه رفتاری و برخورد دکتر طباطبایی در زمان بیماری بگوید که فکر میکند خالی از لطف نیست و این گونه تعریف کرد:
«دوست دارم در مورد رفتارشان در دوران بیماری بگویم. خیلی خوشبین بود و هیچ وقت شکایتی از مریضی نداشت. دوست نداشت ناله کند و برای همین همیشه میگفت خوبم. اگر هم یک وقت نکته منفیای را میخواست بگوید، مثلاً اینکه غدد لنفاویاش ورم کرده، قبل از آن چند چیز مثبت میگفت که ریهام بهتر شده، ماهیچههای گلویم درد نمیکند و ... بنابراین، همیشه جنبه مثبت ماجرا را بزرگ میکرد. آخرین باری که دکتر رفتیم، شرایط طوری بود که تشخیص دادند ادامه درمان دیگر فایدهای ندارد، اما خودش دوست داشت که درمان ادامه پیدا کند و ناامید نشویم. ما را به بخشی بردند که در آنجا معمولاً بیمارانی بستری میشوند که امیدی به معالجهشان نیست. اما ایشان باز هم امیدش بسیار زیاد بود، در همان بخش هم سرحال بود و با پرستارها که توضیحاتی میخواستند مفصل و با خوشرویی حرف میزد. بعد از 48 ساعت که در بیمارستان بود و شیمی درمانی هم انجام نشد، خودش احساس کرد که دیگر شرایط خوب نیست و در واقع خداحافظی کرد و از پیش ما رفت. اما رفتار خوشبین و آرامش در دوران بیماری در یاد ما ماندگار شد.»
از دایی جان امام موسی صدر، و نامه معروف صوتیاش برای صادق جوانِ در حال سفر میپرسیم که چه تأثیری بر او داشته است و آیا خودش هم چنین روشی را برای فرزندانش در پیش گرفته بود؟ و میشنویم:
«امام موسی صدر آمادگی در او میدید که چنین توصیههایی در آن نامه صوتی کرده بود و بسیار هم در او تأثیر داشت. پیگیر مطالعات اسلامی بود که البته خودش هم علاقه داشت، اما تشویقهای ایشان این کار را جدیت بیشتری بخشیده بود. امام صدر گفته بودند که موسیقی کلاسیک غرب را هم یاد بگیر و او هم همین کار را کرد. در مورد رفتار با مردم هم یادم هست که امام موسی صدر میگفت هیچکس را به دلیل اینکه در خط شما نیست طرد نکنید، طباطبایی هم همینطور بود و با همه خوب رفتار میکرد.»
«خودش هم با بچهها همین رابطه را داشت، اما به طور مدون چیزی برایشان ننوشته بود. اما همین توصیهها را داشت، بخصوص به دخترم که در زمان رشد او بیشتر حضور داشت، اما در زمان تولد و بزرگ شدن پسرم بیشتر در حال سفر به ایران و جاهای دیگر بود.»
امام موسی صدر در سخنانش به باز بودن نگاهها و افکار و دیدن و شناختن جهان و فرهنگهای مختلف توصیه میکرد. از او میپرسیم که تجربه خود آنها از عمل به این توصیه چه دستاوردی را در زندگی برایشان داشته است و پاسخ میدهد:
«از وقتی کوچک بودیم، امام موسی صدر همیشه توصیه میکرد که سعی کنید دیگران را بشناسید و ارتباط بگیرید تا دیدتان محدود نباشد و ارزشهایی را که میشناسید، پرورش بدهید.»
«طبق توصیههای امام موسی صدر ما که برای تحصیل به آلمان رفتیم، خودمان را از مردم آنجا جدا نمیدانستیم و با افراد خاصی معاشرت نمیکردیم، بلکه سعی میکردیم با همه ارتباط داشته باشیم و آنها را بشناسیم. خودشان هم در لبنان همین روش را داشتند و نسبت به افراد دید بازی داشتند. این باعث میشد تواضع بیشتری نسبت به دیگران پیدا کنیم و فکر نکنیم که همه باید مثل ما فکر کنند.»
«خاطرم هست که دوستی در دوران دانشجویی داشتم که اهل نپال بود. امام موسی صدر در یکی از سفرهایی که به آنجا آمده بود، متوجه دوست من شد و به من توصیه کرد که ارتباطم را با او قطع نکنم و بعدها که هر کدام به کشور خودمان رفتیم، این ارتباط و تبادل اطلاعات را ادامه بدهیم.»
«نکته زیبای دیگری از دایی جان یادم هست که یک بار درباره یک نفری گفتیم که او روسری سر نمیکند و حجاب ندارد، پس اجازه ندهیم که در انجمن اسلامی باشد. اما امام صدر گفتند که افراد را به هر علتی طرد نکنیم و همه با هم همکاری کنیم.»
دوست داریم بیشتر بشنویم اما فرصت اندک است و کسانی که برای دیدار به غرفه میآیند، هر کدام دوست دارند تا سلامی بگویند و عرض ارادت کنند، از همین رو، گفتوگو را به پایان میبریم و بانو صدرعاملی که با متانت و مهربانی سخن میگوید قول میدهد تا در فرصتی مناسب چند خاطره خوب از زندهیاد صادق طباطبایی بنویسد و بفرستد تا برای مخاطبان و دوستداران همراه منتشر کنیم.