بیستم جمادی الثانی، روز خجسته و مبارکی است؛ پنج سال پس از بعثت پیامبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم بدر اتمّ خاندان رسالت از افق عصمت درخشید و خیر کثیر، انسیّه حوراء، سیده نساء، کوثر نبوت، مدافع ولایت، فاطمه زهرا سلام اللّه علیها چشم به جهان گشود.
بهتر است زهرای اطهر سلام اللّه علیها را از سفارشهای رسولخدا صلی اللّه علیه و آله در معرفی او که تا آخرین ساعات عمر پیامبر (ص) ادامه داشت، بشناسیم.
به راستی رسولخدا(ص) چه مقصدی دارد که دست زهرا را گرفته و به مردم این گونه معرفیش می کند:
«مَن عَرَفَ هذِه فَقَد عَرَفَها وَ مَن لَم یَعرِفها فَهِی فاطمَةُ بِنتُ مُحَمَّد، وَ هِیَ بَضعَةٌ مِنّی، وَ هِیَ قَلبِیَ الَّتی بَینَ جَنبَیَّ، فَمَن آذاها فَقَد آذانی وَ مَن آذانی فَقَد آذَی اللّه»(1).
هر که او را می شناسد که می شناسد و هرکه نمی شناسد بداند او فاطمه دختر من است و پاره تن من و قلب من است، هرکسی او را بیازارد مرا آزرده و هرکه مرا بیازارد خدا را آزده است.
چقدر پر معناست که پیامبر اکرم(ص) پس از نزول آیه تطهیر تا آخرین روزهای حیاتش صبحها برای اقامه نماز صبح بر در خانه زهرا (س) بایستد و این آیه را با صدای بلند بخواند.
«انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» و پرمعناتر احترام شگفت آور حضرت رسول (ص) است نسبت به زهرا(س) تا آن حدّ که در برابر او می ایستد و دست و سینه او را می بوسد و می فرماید: من از زهرا بوی بهشت استشمام می کنم، پدرش فدای او باد.
این احترام تا آنجا پیش می رود که آخرین خانه ای که برای سفر و جنگ از آن خارج می شود و نیز نخستین خانه ای که پس از مراجعت داخل می شود خانه زهراست.
تعبیرهایی مثل: محبّت زهرا(س) باعث جدایی از آتش است، او ملاک حق و باطل و میزان سلم و حرب است، اگر زهرا نبود برای علی کفوی نبود، زهرا از نور عظمت خدا آفریده شده است، نخستین شخصی که داخل بهشت می شود زهراست، من از زهرا هستم و او از من است، فاطمه پاره تن من است، غضب فاطمه غضب خداست، فاطمه برگزیده خداست، فاطمه حوریّه ای است در صورت انسان، فاطمه ام ابیهاست و...
این گونه تعبیرها و معرّفی کردنها عادی و معمولی نیست. گویا رسول خدا(ص) علاوه بر بیان عظمت و فضایل زهرا(س) مقصد دیگری را هم تعقیب می کند و می خواهد برای هدایت مردم نشانه و حجتی و برای علی(ع) پشتوانه و یاوری بگذارد.
و این امّت چه ناسپاس بودند که پس از این همه تجلیل حضرت رسول(ص) از دخترش با چشم از جهان بستن پیامبر(ص) کینه های بدریّه و حنینیّه و خیبریّه زنده شد و برای خاموش ساختن نور ولایت در سقیفه همداستان شدند و علم نفاق برافراشتند و به سمت خانه زهرا هجوم بردند. و این دختر رسولخدا(ص) زهرای اطهر است که باید از حریم ولایت و جان علی دفاع کند چون درد زهرا درد خودش و زخمهایش نیست بلکه درد محرومیّت همه انسانها از وجود علی(ع) و فقدان ولی اللّه است.
پس از آن که سران کودتا علی را به بیعت فرا خواندند و او امتناع ورزید، فرمان هجوم به خانه زهرا(س) این اولین سنگر ولایت صادر شد و سرکرده نفاق به همراه جماعتی از آزاد شده های قریش به طرف خانه فاطمه (س) همان خانه ای که جبرییل بدون اذن وارد نمی شد هجوم برده و گفت: اگر برای بیعت بیرون نیایید خانه را با اهلش به آتش خواهم کشید و او که از بالا گرفتن احساسات مردم وحشت داشت، فریاد دادخواهی زهرا (س) را در نعره های خود گم کرد و با فرمان او بیت وحی در محاصره آتش درآمد، دود غلیظی فضای خانه را فرا گرفت، لگدی به در نیم سوخته زده شد و زهرا(س) که جای مناسبی پشت در نداشت بین در و دیوار ناله جانسوزش به آسمان برخاست که عرشیان را به ضجّه آورد. صحنه آنقدر جانکاه بود که عدّه ای از مهاجمان با همه سنگدلی از همانجا برگشتند امّا سران توطئه ماندند و با آن که زهرا(س) توان کافی در بدن نداشت از بردن علی(ع) ممانعت کرد که ناگهان تازیانه ای فراز رفت و فرود آمد و برسینه آسمانی خطی از خون کشید و پنجه ای، پنجه آفتاب را به سیاهی کشاند و زمین را گلگون کرد. و دو گوشواره افتاده و میخ در بر آنچه گفتیم شاهدند.
زهرا اولین مدافع ولایت برای دقایقی از پاافتاد. رجّاله ها علی(ع) را به مسجد بردند و با شمشیر برهنه و تهدید به مرگ از علی(ع) بیعت می خواستند. و او حاضر به بیعت نبود. زهرای زخمی و خسته همین که از اشکهای زینب و کلثوم به صورتش می ریخت به هوش آمد و بلافاصله پرسید: «اَینَ عَلی؟» و تا شنید که او را به مسجد برده اند تاب نیاورد گرچه توان ایستادنش نبود امّا علی را هم نمی توانست تنها بگذارد چون می دانست اگر دیر به مسجد برسد شاید دیگر هرگز امامش را نبیند. بی درنگ به طرف مسجد حرکت کرد فضّه و زنان بنی هاشم گردش را گرفته بودند. پیراهن رسولخدا(ص) بر سر و دست حسنین در دست، چشمش به علی(ع) افتاد که در محاصره شمشیرهاست چندین بار صیحه زد، گریه امانش نمی داد، هق هق گریه مسجد را برداشت همه بر معصومیت زهرا(س) و مظلومیت علی(ع) گریستند گویا در و دیوار هم می گریست! ناگهان طنینی خدایی در فضای مسجد پیچید که: خلّوا ابن عمّی فوالّذی بعث محمّداً بالحق لئن لم تخلّوا عنه...
رها کنید پسرعمویم را، قسم به خدایی که محمّد (ص) را به حق فرستاد اگر دست از وی برندارید پیراهن رسولخدا(ص) را بر سر افکنده و در برابر خدا فریاد برخواهم آورد و همه را نفرین می کنم. به خدا نه من از ناقه صالح کم ارج ترم و نه کودکانم از بچه او کم قدرتر.
آنگاه دست حسن و حسین (علیهما السلام) را گرفته به طرف قبر رسولخدا(ص) حرکت کرد.
علی علیه السلام صدا زد سلمان فاطمه را دریاب، گویا دو طرف مدینه را می نگرم که به لرزه درآمده به خدا قسم اگر فاطمه در کنار قبر رسولخدا(ص) نفرین کند زمین آنها را در کام خود فرو می برد.
سلمان سراسیمه خود را به زهرا(س) رساند و گفت: ای دختر محمّد (ص) خداوند پدرت را مایه رحمت جهانیان قرار داده از این مردم درگذر و نفرین مکن.
زهرا فرمود: سلمان چه جای صبر است می خواهند علی را بکشند مرا رها کن...
خلیفه هنگامی که اوضاع را دیگرگون دید چاره ای نداشت جز رهانمودن علی(ع) و علی هم نگاهی پرمعنی به آن مردم مفلوک افکند و به سوی تنها مدافع و فدایی خود زهرا رفت. زهرا در حالی که از صبر علی در شگفت بود، گفت:
«روحی لروحک الفدا و نفسی لنفسک الوقاء یا ابا الحسن ان کنت فی خیر کنت معک و ان کنت فی شرّ کنت معک».
جانم فدایت و سپر بلایت ای ابا الحسن همواره با توأم چه در خوشی و چه در سختی ها و با هم به سوی خانه برگشتند.
میلادی دیگر
مصادف با روز ولادت صدیقه کبری سلام اللّه علیها فرزندی از نسل او در خمین به دنیا آمد که همچون ماهی تابان درخشید و ستاره ای فروزان برای نیاکان پاکش بود. در سال 1320 هجری قمری نوزادی چشم به جهان گشود که همچون مادرش زهرا(س) در برابر طوفان سهمگین حوادث ایستاد و مقاومت کرد و دشمنان را رسوا و مفتضح نمود. هرچند امروز جسمش در میان ما نیست ولی ایده ها و اندیشه هایش تا ابد جاویدان است و اگر خدای نخواسته امروز ما در تحقق بخشیدن به اهداف والایش قصور یا تقصیری داشته باشیم، نسلهای آینده آنها را در عمل پیاده خواهند کرد و بر ما نخواهند بخشید.
این دو میلاد باشکوه را که به نام روز زن و روز مادر نامگذاری شده به پیروان و ارادتمندان حضرتش بویژه مقام معظّم رهبری و ملت سرافراز ایران و تمام مسلمین و امّت حزب اللّه در سراسر جهان تبریک و تهنیت عرض نموده و نام و یاد و راهشان را گرامی می داریم.
میوه جنّت خلد
سوره کوثر و نور
مژده ای مجلسیان زانکه نگار آمده باز جام مِی در بر ساقی به کنار آمده باز
این زمان نغمه بلبل ز چمن می آید کز نزولش به زمین فصل بهار آمده باز
تا که مرآت خدا می شود از پرده برون دست خلاق در این عرصه بکار آمده باز
نوری از زاویه عرش پدیدار شده کز فروغش به سحر، شمس نهار آمده باز
راز دل فاش کنم فاطمه آمد، ز دمش باد خوشبوی صبا مشک نثار آمده باز
چشم حسّاد سپندی است به مجمر که ز او شجر پر ثمر لطف به بار آمده باز
میوه جنّت خلد است که از صورت او خامه لطف به تصویر نگار آمده باز
درّ زهرای بتول است به دامان صدف نو او قلب نبی را به شکار آمده باز
بر لب طوطی شکّرشکن مُلک ببین سوره کوثر و هم قدر شعار آمده باز
سر به افلاک کشید ولوله اهل سما چون به غبرای زمین یار زیار آمده باز
مرغ بیدار خرد پر زند از شورش شوق گوئیا هم چو مسیحا سردار آمده باز
م (ص) ـ گ ـ مشترک مجله
مادر
آبروی اهل دل از خاک پای مادر است هر چه دارند این جماعت از دعای مادر است
آن بهشتی را که قرآن می کند توصیف آن صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است
گرمی آغوش مهرش را ندارد آفتاب مهربان تر دیگر از مادر خدای مادر است
از دم روح القدس عیسی پدید آمد اگر باز هم پرورده در ظلّ همای مادر است
قدر و جاهی را که در اسلام دارا شد اُویس از کمال طاعت و خدمت برای مادر است
بسکه محبوب است مادر داشتن بر هر کسی مصطفی را دخترش زهرا، به جای مادر است
من که از مهر علی جان و دلم دارد صفا این صفای باطن من از صفای مادر است
بهترین منظر به چشم و دل مرا سیمای اوست خوش ترین آواز در گوشم صدای مادر است
(گلواژه، ج 1، ص 184، سیدرضا مؤید)
پی نوشت:ـــــــــــــــــــــــ
1. بحار، ج 43، ص 54.