امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: روزی پیامبر (ص) مرا خواند، فرمود: یا علی به مسجد میروی و مردم را به مسجد دعوت میکنی. به مردم بگو، من پیامآور خدایم. رسول خدا مرا فرستاده که پیام او را به شما برسانم.
به گزارش شهدای ایران؛ آیتالله جوادی آملی از جمله فقها و اندیشمندانی است که به طور مفصل درباره حکمت و فلسفه اعمال عبادی دین مبین اسلام سخن گفته است.
آنچه در ادامه میخوانید برگرفته از بیانات این عالم فرزانه است.
«اصبغ بن نباته» که از شاگردان مخصوص علی (ع) است میگوید: وقتی ضربت بر سر مطهر آن حضرت اثر کرد، صدای گریه از درون خانه به گوش عدهای از اصحاب رسید. آنها هم بیتابی و گریه کردند. حسنبنعلی (ع) از خانه بیرون آمده فرمود چه خبر است؟ اصحاب و شاگردان گفتند: ما صدای گریه از درون خانه شنیدیم و نتوانستیم تحمل کنیم و مشتاق زیارت مولاییم. فرمود: حضرت در حالی نیست که بتوانید با او ملاقات کنید، بروید.
اصبغ بن نباته میگوید: همه رفتند و من ماندم. دوباره صدای گریه از درون خانه بلند شد و من گریه کردم باز حسنبنعلی (ع) از منزل بیرون آمده فرمودند: مگر نگفتم بروید؟ عرض کردم: «والله یا بن رسولالله ما تتابعنی نفسی» قسم به خدا نمیتوانم بروم. قلبم اینجاست، باید حضرت را ببینم و امام را زیارت کنم. امام حسن فرمود: پس صبر کن اجازه بگیرم، چند لحظه صبر کردم، امام فرمودند: بیا.
وقتی وارد شدم دیدم علی (ع) پارچه زردی را به سر مبارکشان بستهاند و خون مرتب از سر ریخته، رخسار شریفشان هم زرد شده است که من نتوانستم بین آن پارچه با رنگ صورت مبارکشان فرق بگذارم. آنگاه خودم را به دامان حضرت انداخته و بوسیدم و گریه کردم.
حضرت به من فرمود: «لَا تَبْکِ یَا اَصْبَغُ فَاِنَّهَا وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ»؛ اصبغ گریه مکن به خدا من به بهشت میروم. این سخن، همانا کلام اهل یقین است.
اصبغ بن نباته گفت: یا امیرالمؤمنین من هم میدانم که شما اهل بهشت هستید؛ اما گریه من برای آن است که ما شما را از دست میدهیم تکلیف ما چیست؟! او هم شاگرد همان مولی است. در قرآن کریم آمده است، یک عده صیرورتشان بهشت است، یعنی بهشت میروند نه اینکه به طرف بهشت سیر میکنند.
اصبغ بن نباته عرض میکند: حدیثی از پیامبر بفرمایید و چون دیگر من شما را نمیبینم، این آخرین حدیثی باشد که از پیامبر (ص) نقل میکنید.
فرمود: روزی پیامبر (ص) مرا خواند، فرمود: یا علی به مسجد میروی و مردم را به مسجد دعوت میکنی. آنگاه خدا را حمد و ثنا میکنی و بر من درود میفرستی؛ وقتی خطبهات با این مقدمه شروع شد، به مردم بگو، من پیامآور خدایم.
رسول خدا مرا فرستاده که پیام او را به شما برسانم و پیام رسول خدا این است «انّ لعنة الله و لعنة ملائکته المقربین و أنبیائه المرسلین و لعنتی علی من انتهی الی غیر أبیه، و ادعی علی غیر موالیه، أو ظلم اجیراً اجره»؛ لعنت خدا و فرشتگان و انبیا بر کسی که به غیر پدرش انتساب پیدا کند و به غیر موالیانش ارتباط داشته و این رابطه را قطع کند.
حال این انتساب یعنی چه؟ این پدر به چه معنا است؟ این «مولی» به چه معنا است؟ هر کسی به گونهای استفاده کرده است. در ادامه فرمود: لعنت خدا بر کسی که مزد اجیر را ندهد. اصبغ بن نباته میگوید: حضرت، این چند چیز را به من فرمود؛ من هم آمدم و به مردم گفتم.
آنگاه کسی در بین جمعیت برخاست و گفت: این را توضیح بدهید. لعنت خدا و رسول و ملائکه بر کسی که به غیرپدرش یا به غیر موالیانش انتساب داشته باشد و ادعای غیر آنان را در سر بپروراند و یا حق اجیر را ندهد و به اجیر ظلم کند، منظور چیست و کیست؟
امیرالمؤمنین فرمود: من این خواسته را به پیامبر رساندم. حضرت فرمود برو به مسجد و این کلمات را تفسیر کن و بگو: «ایها الناس ما کنا لنجیئکم بشیء الا و عندنا تأویله و تفسیره»؛ مردم ما حرفی نگفتیم که گنگ و مبهم باشد؛ بلکه این سخن نیز تأویل و تفسیرش پیش ما است.
اینکه گفتیم بر کسی که به غیرپدرش انتساب داشته باشد «الا و انی انا ابوکم» من پدر شما هستم. هر کسی به پدرش ارتباط نداشته باشد یعنی به پیامبر ارتباط ندارد و بعد هم در این ارتباط «انا و علی ابوا هذه الامه» مطرح شد. هر کس به این پدر ارتباط نداشته باشد و فرزند این پدر نباشد مشمول لعنت خدا و فرشتگان خواهد بود.
چگونه انسان به پیامبر ارتباط پدری و پسری دارد؛ جز از راه محبت؟ آیا محبت بدون معرفت و معرفت بدون اطاعت میسر است؟ آن اطاعت و عبادتهای خدا به دستور پیامبر است که انسان را عارف و عارف را محب میکند.
در ادامه فرمود: «الا و انی انا ابوکم، الا و انی انا مولاکم، الا و انی انا اجیرکم» من مولای شما هستم ارتباطتان را با من قطع نکنید. من اجیرم، اجرتم را بدهید. اجرت پیامبر چیزی جز محبت خاندانش نیست؛ زیرا «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ» محصول زحمات چندین سالهام این است که شما دوست علی و اولاد علی باشید. دوست عترت طاهره باشید. وقتی نام اینها را میبرند، قلبتان باز شود و نشاطی در جانتان احساس کنید. دستورات را از اینها بگیرید و پیروی را نسبت به اینها داشته باشید. مزد رسالت من «محبت» اینهاست. محبت، محصول معرفت و معرفت هم محصول اطاعت است.
آنچه در ادامه میخوانید برگرفته از بیانات این عالم فرزانه است.
«اصبغ بن نباته» که از شاگردان مخصوص علی (ع) است میگوید: وقتی ضربت بر سر مطهر آن حضرت اثر کرد، صدای گریه از درون خانه به گوش عدهای از اصحاب رسید. آنها هم بیتابی و گریه کردند. حسنبنعلی (ع) از خانه بیرون آمده فرمود چه خبر است؟ اصحاب و شاگردان گفتند: ما صدای گریه از درون خانه شنیدیم و نتوانستیم تحمل کنیم و مشتاق زیارت مولاییم. فرمود: حضرت در حالی نیست که بتوانید با او ملاقات کنید، بروید.
اصبغ بن نباته میگوید: همه رفتند و من ماندم. دوباره صدای گریه از درون خانه بلند شد و من گریه کردم باز حسنبنعلی (ع) از منزل بیرون آمده فرمودند: مگر نگفتم بروید؟ عرض کردم: «والله یا بن رسولالله ما تتابعنی نفسی» قسم به خدا نمیتوانم بروم. قلبم اینجاست، باید حضرت را ببینم و امام را زیارت کنم. امام حسن فرمود: پس صبر کن اجازه بگیرم، چند لحظه صبر کردم، امام فرمودند: بیا.
وقتی وارد شدم دیدم علی (ع) پارچه زردی را به سر مبارکشان بستهاند و خون مرتب از سر ریخته، رخسار شریفشان هم زرد شده است که من نتوانستم بین آن پارچه با رنگ صورت مبارکشان فرق بگذارم. آنگاه خودم را به دامان حضرت انداخته و بوسیدم و گریه کردم.
حضرت به من فرمود: «لَا تَبْکِ یَا اَصْبَغُ فَاِنَّهَا وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ»؛ اصبغ گریه مکن به خدا من به بهشت میروم. این سخن، همانا کلام اهل یقین است.
اصبغ بن نباته گفت: یا امیرالمؤمنین من هم میدانم که شما اهل بهشت هستید؛ اما گریه من برای آن است که ما شما را از دست میدهیم تکلیف ما چیست؟! او هم شاگرد همان مولی است. در قرآن کریم آمده است، یک عده صیرورتشان بهشت است، یعنی بهشت میروند نه اینکه به طرف بهشت سیر میکنند.
اصبغ بن نباته عرض میکند: حدیثی از پیامبر بفرمایید و چون دیگر من شما را نمیبینم، این آخرین حدیثی باشد که از پیامبر (ص) نقل میکنید.
فرمود: روزی پیامبر (ص) مرا خواند، فرمود: یا علی به مسجد میروی و مردم را به مسجد دعوت میکنی. آنگاه خدا را حمد و ثنا میکنی و بر من درود میفرستی؛ وقتی خطبهات با این مقدمه شروع شد، به مردم بگو، من پیامآور خدایم.
رسول خدا مرا فرستاده که پیام او را به شما برسانم و پیام رسول خدا این است «انّ لعنة الله و لعنة ملائکته المقربین و أنبیائه المرسلین و لعنتی علی من انتهی الی غیر أبیه، و ادعی علی غیر موالیه، أو ظلم اجیراً اجره»؛ لعنت خدا و فرشتگان و انبیا بر کسی که به غیر پدرش انتساب پیدا کند و به غیر موالیانش ارتباط داشته و این رابطه را قطع کند.
حال این انتساب یعنی چه؟ این پدر به چه معنا است؟ این «مولی» به چه معنا است؟ هر کسی به گونهای استفاده کرده است. در ادامه فرمود: لعنت خدا بر کسی که مزد اجیر را ندهد. اصبغ بن نباته میگوید: حضرت، این چند چیز را به من فرمود؛ من هم آمدم و به مردم گفتم.
آنگاه کسی در بین جمعیت برخاست و گفت: این را توضیح بدهید. لعنت خدا و رسول و ملائکه بر کسی که به غیرپدرش یا به غیر موالیانش انتساب داشته باشد و ادعای غیر آنان را در سر بپروراند و یا حق اجیر را ندهد و به اجیر ظلم کند، منظور چیست و کیست؟
امیرالمؤمنین فرمود: من این خواسته را به پیامبر رساندم. حضرت فرمود برو به مسجد و این کلمات را تفسیر کن و بگو: «ایها الناس ما کنا لنجیئکم بشیء الا و عندنا تأویله و تفسیره»؛ مردم ما حرفی نگفتیم که گنگ و مبهم باشد؛ بلکه این سخن نیز تأویل و تفسیرش پیش ما است.
اینکه گفتیم بر کسی که به غیرپدرش انتساب داشته باشد «الا و انی انا ابوکم» من پدر شما هستم. هر کسی به پدرش ارتباط نداشته باشد یعنی به پیامبر ارتباط ندارد و بعد هم در این ارتباط «انا و علی ابوا هذه الامه» مطرح شد. هر کس به این پدر ارتباط نداشته باشد و فرزند این پدر نباشد مشمول لعنت خدا و فرشتگان خواهد بود.
چگونه انسان به پیامبر ارتباط پدری و پسری دارد؛ جز از راه محبت؟ آیا محبت بدون معرفت و معرفت بدون اطاعت میسر است؟ آن اطاعت و عبادتهای خدا به دستور پیامبر است که انسان را عارف و عارف را محب میکند.
در ادامه فرمود: «الا و انی انا ابوکم، الا و انی انا مولاکم، الا و انی انا اجیرکم» من مولای شما هستم ارتباطتان را با من قطع نکنید. من اجیرم، اجرتم را بدهید. اجرت پیامبر چیزی جز محبت خاندانش نیست؛ زیرا «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ» محصول زحمات چندین سالهام این است که شما دوست علی و اولاد علی باشید. دوست عترت طاهره باشید. وقتی نام اینها را میبرند، قلبتان باز شود و نشاطی در جانتان احساس کنید. دستورات را از اینها بگیرید و پیروی را نسبت به اینها داشته باشید. مزد رسالت من «محبت» اینهاست. محبت، محصول معرفت و معرفت هم محصول اطاعت است.