قسمت اول از مثنوی «کربلای آتش» تقدیم به شهدای کربلای هفتم تیر و تمامی شهدای انقلاب اسلامی ایران .
شهدای ایران: قسمت اول از مثنوی «کربلای آتش» تقدیم به شهدای کربلای هفتم تیر و تمامی شهدای انقلاب اسلامی ایران .
کربلای آتش است و آه و دود - غرقه در خون عاشقانی در سجود
چون علی در بحر خون، غرقاب عشق - رفته در آتش به مستی خواب عشق
مینوازد نای غم، خوش ارغنون - مسجد و محراب و منبر غرقه خون
هفتم تیر است و ایام بلا - آتش و خون کرده بر پا کربلا
با علی در بدر و خندق بودهها - بر خمینی یاور حق بودهها
و ز خم کوثر چو مست بادهاند - سر به دار عاشقی بنهادهاند
غرقه در خون جسم هفتاد و دو تن - لاله لاله روید از خاک وطن
با خمینی عهد و پیمان بستهها - کربلا را در بلا پیوستهها
هفتم تیر است و زیبا روز عشق - سینۀ پروانهها پرسوز عشق
آسمان را بسته زینت خونشان - عرشیان شوریده و مجنونشان
عاشقانی گشته سرمست از بَلی - بر الست او که باشد لا الا
همره پیری کلیم الله عشق - کو شکافد نیل خون را راه عشق
میشکافد سینۀ امواج را - بر ستاند عرشیان او باج را
همچو نوح آن پیر طوفانی سرشت - بگذرد طوفان خون را تا بهشت
آن بهشتی زادۀ اهل بهشت - آن محمد زادۀ زهرا سرشت
چون حسین فاطمه در کربلا - غرقه اندر خون و سرمست ولا
پارهپاره، تکهتکه، چاکچاک - غرقه در خون پاره تن بر روی خاک
بر سر پیمان با پیر خمین - کربلا بر پا نمود او چون حسین
تا بگوید اهل ذلت نیست او - بر ولایت یار زهراییست او
با ولایت مانده او تا پای جان - شسته دست از جان و مال و خان و مان
دل به داغ و درد زهرا مبتلا - در سرش دارد هوای کربلا
خسته از دام تن و زندان نفس - آرزو دارد رهایی را ز حبس
ترک سر در راه حق بنموده او - روز و شب کرده شهادت آرزو
عاقبت همچون حسین فاطمه - سهم او شد کربلا در خاتمه
پاره تن غلتیده اندر خون خویش - کربلا را شد بهشتی لاله کیش
در میان آتش و آوار و دود - گم شد او در وادی کشف و شهود
چون خلیل اندر دل آتش نشست - با هر آن کس غیر هو پیمان شکست
غیر یار او، فارغ از اغیار شد - چون خلیل او رهسپار نار شد
پا به سر اندر دل آتش چو سوخت - دِین زهرا را چُنان پروانه توخت
گرد شمع فاطمه پروانهوار - در دل آتش بیامد بیقرار
هستیاش را در فنای او فکند - تا ز پای دل گشاید قفل و بند
در میان آتش او شوریده ووش - سینه را با داغ زهرا گشته خوش
بیسر و بیپا و دست افشان و مست - در میان شعلهها از پا نشست
در میان آتش او مست طرب - ذکر یا زهرا مدام او را به لب
در دل آتش به حال و شور عشق - بال و پر میزد به خون، مسحور عشق
مرغ آتش زاده را ز آتش چه باک - کربلا را کی بلا دارد هلاک
آتش اندر آتش افتاد از پرش - تا بماند از او بهجا خاکسترش
آمد از آن خاک و خاکستر پدید - آتش عشقی بر آن آتش مَزید
زاید از آتش چنین ققنوس را - هرکه پاید بهر حق ناموس را
شد بهشتی در دل آتش فرو - تا به ققنوسی کشد پَر جان او
در میان شعلهها ققنوس شد - در حریم قُدسِ او، قُدُّوس شد
پرکشید از خاک و افلاکی شد او - رهسپار عالم پاکی شد او
هفت تیر آورده برپا کربلا - عاشقانی درد زهرا مبتلا
بوی آتش بوی خون بوی بلا - میدهد زنگار دلها را جلا
با علی آن قوم در چون و چرا - آتش کین کرده بر پا کوچه را
میچکد خون از زُلال چشم ماه - میزند بر سینه و بر سر پگاه
دود و آتش، پهلو و دَر، اَشک و آه - غرقه در خون از بهشتیها نگاه
می فتد اندر میان کوچه یاس - میکند دستی درو او را به داس
خاک کوچه رنگ خون دارد از او - میکند با خون دل حیدر وضو
آتش و خون کوچه و دود و فغان - شیعه را آتش، غم آرد ارمغان
از غم زهرا علی بر سر زنان - فاطمه در پیش او پرپر زنان
آسمان خواهد فرو ریزد ز درد - گشته بی معجر چو زهرا کوچه گرد
می زند بر سینه و بر سر خدا - لرزه افتاده به ارکان هدی
میچکد خون جای اشک از دیدهها - در دل زهرا غمی بیمنتها
بی محمد مانده او در شهر درد - میکشد از سوز دل او آه سرد
خواهد از این غم کند او را خلاص - میشکافد میخ در پهلوی یاس
میچکد خون، پهلوی بشکسته را - میتپد در سینه قلب خسته را
پشت در میافتد از پا یاس عشق - آن از او گشته پدید احساس عشق
میشود راحت ز دست درد و رنج - قصه ساز حیدر و دست و ترنج
پینه بسته شانههایش میرود - بر علی غم آشنایش میرود
آتش و خون کوچه و بیداد و یاس - بر تن او مانده جای زخم داس
خورده با رو بر زمین یاسی کبود - آن محمد را همه بود و نبود
میچکد خون از سر و روی بتول - میزند آتش سر از قلب رسول
گشته حیدر از غم زهرا ملول - میکند ماه علی نیلی حلول
با بهشتی گفتم از دردی غریب - شد قلم شوریده حال از بوی سیب
گفتم از آتش قلم شد شعلهور - داغ زهرا کرده دفتر خون جگر
شیعه را با آتش عهدی آشناست - کوچه را با یاد زهرا ماجراست
هرکجا زاتش سخن آید میان - میشود بر دل غم زهرا عیان
گفتم از آتش چو هفت تیر را - داغ زهرا دل گریبان گیر را
بار دیگر بوی آتش بوی خون - خاک پاک مُلک ایران لاله گون
هفتم تیر است و خاطر ساز درد - از به خون غلتیدن مردان مرد
با خمینی بسته آن میثاقها - چون شقایق سینه سرخ داغها
غرقه در خون پارهپاره تن ولی - بر سر پیمان بمانده با علی
بر خمینی بوده آن عمارها - سر در آتش داده آن بر دارها
یاد یاران خمینی، پیر دِیر - یاد مردان اهورایی به خیر
یاد ساقی یاد میخانه به خیر - یاد شمع و یاد پروانه به خیر
هفت شهر عاشقی را کرده سیر - یاد آن پیر جمارانی به خیر.....
پنجم تیرماه 1394- تهران - منصور نظری
کربلای آتش است و آه و دود - غرقه در خون عاشقانی در سجود
چون علی در بحر خون، غرقاب عشق - رفته در آتش به مستی خواب عشق
مینوازد نای غم، خوش ارغنون - مسجد و محراب و منبر غرقه خون
هفتم تیر است و ایام بلا - آتش و خون کرده بر پا کربلا
با علی در بدر و خندق بودهها - بر خمینی یاور حق بودهها
و ز خم کوثر چو مست بادهاند - سر به دار عاشقی بنهادهاند
غرقه در خون جسم هفتاد و دو تن - لاله لاله روید از خاک وطن
با خمینی عهد و پیمان بستهها - کربلا را در بلا پیوستهها
هفتم تیر است و زیبا روز عشق - سینۀ پروانهها پرسوز عشق
آسمان را بسته زینت خونشان - عرشیان شوریده و مجنونشان
عاشقانی گشته سرمست از بَلی - بر الست او که باشد لا الا
همره پیری کلیم الله عشق - کو شکافد نیل خون را راه عشق
میشکافد سینۀ امواج را - بر ستاند عرشیان او باج را
همچو نوح آن پیر طوفانی سرشت - بگذرد طوفان خون را تا بهشت
آن بهشتی زادۀ اهل بهشت - آن محمد زادۀ زهرا سرشت
چون حسین فاطمه در کربلا - غرقه اندر خون و سرمست ولا
پارهپاره، تکهتکه، چاکچاک - غرقه در خون پاره تن بر روی خاک
بر سر پیمان با پیر خمین - کربلا بر پا نمود او چون حسین
تا بگوید اهل ذلت نیست او - بر ولایت یار زهراییست او
با ولایت مانده او تا پای جان - شسته دست از جان و مال و خان و مان
دل به داغ و درد زهرا مبتلا - در سرش دارد هوای کربلا
خسته از دام تن و زندان نفس - آرزو دارد رهایی را ز حبس
ترک سر در راه حق بنموده او - روز و شب کرده شهادت آرزو
عاقبت همچون حسین فاطمه - سهم او شد کربلا در خاتمه
پاره تن غلتیده اندر خون خویش - کربلا را شد بهشتی لاله کیش
در میان آتش و آوار و دود - گم شد او در وادی کشف و شهود
چون خلیل اندر دل آتش نشست - با هر آن کس غیر هو پیمان شکست
غیر یار او، فارغ از اغیار شد - چون خلیل او رهسپار نار شد
پا به سر اندر دل آتش چو سوخت - دِین زهرا را چُنان پروانه توخت
گرد شمع فاطمه پروانهوار - در دل آتش بیامد بیقرار
هستیاش را در فنای او فکند - تا ز پای دل گشاید قفل و بند
در میان آتش او شوریده ووش - سینه را با داغ زهرا گشته خوش
بیسر و بیپا و دست افشان و مست - در میان شعلهها از پا نشست
در میان آتش او مست طرب - ذکر یا زهرا مدام او را به لب
در دل آتش به حال و شور عشق - بال و پر میزد به خون، مسحور عشق
مرغ آتش زاده را ز آتش چه باک - کربلا را کی بلا دارد هلاک
آتش اندر آتش افتاد از پرش - تا بماند از او بهجا خاکسترش
آمد از آن خاک و خاکستر پدید - آتش عشقی بر آن آتش مَزید
زاید از آتش چنین ققنوس را - هرکه پاید بهر حق ناموس را
شد بهشتی در دل آتش فرو - تا به ققنوسی کشد پَر جان او
در میان شعلهها ققنوس شد - در حریم قُدسِ او، قُدُّوس شد
پرکشید از خاک و افلاکی شد او - رهسپار عالم پاکی شد او
هفت تیر آورده برپا کربلا - عاشقانی درد زهرا مبتلا
بوی آتش بوی خون بوی بلا - میدهد زنگار دلها را جلا
با علی آن قوم در چون و چرا - آتش کین کرده بر پا کوچه را
میچکد خون از زُلال چشم ماه - میزند بر سینه و بر سر پگاه
دود و آتش، پهلو و دَر، اَشک و آه - غرقه در خون از بهشتیها نگاه
می فتد اندر میان کوچه یاس - میکند دستی درو او را به داس
خاک کوچه رنگ خون دارد از او - میکند با خون دل حیدر وضو
آتش و خون کوچه و دود و فغان - شیعه را آتش، غم آرد ارمغان
از غم زهرا علی بر سر زنان - فاطمه در پیش او پرپر زنان
آسمان خواهد فرو ریزد ز درد - گشته بی معجر چو زهرا کوچه گرد
می زند بر سینه و بر سر خدا - لرزه افتاده به ارکان هدی
میچکد خون جای اشک از دیدهها - در دل زهرا غمی بیمنتها
بی محمد مانده او در شهر درد - میکشد از سوز دل او آه سرد
خواهد از این غم کند او را خلاص - میشکافد میخ در پهلوی یاس
میچکد خون، پهلوی بشکسته را - میتپد در سینه قلب خسته را
پشت در میافتد از پا یاس عشق - آن از او گشته پدید احساس عشق
میشود راحت ز دست درد و رنج - قصه ساز حیدر و دست و ترنج
پینه بسته شانههایش میرود - بر علی غم آشنایش میرود
آتش و خون کوچه و بیداد و یاس - بر تن او مانده جای زخم داس
خورده با رو بر زمین یاسی کبود - آن محمد را همه بود و نبود
میچکد خون از سر و روی بتول - میزند آتش سر از قلب رسول
گشته حیدر از غم زهرا ملول - میکند ماه علی نیلی حلول
با بهشتی گفتم از دردی غریب - شد قلم شوریده حال از بوی سیب
گفتم از آتش قلم شد شعلهور - داغ زهرا کرده دفتر خون جگر
شیعه را با آتش عهدی آشناست - کوچه را با یاد زهرا ماجراست
هرکجا زاتش سخن آید میان - میشود بر دل غم زهرا عیان
گفتم از آتش چو هفت تیر را - داغ زهرا دل گریبان گیر را
بار دیگر بوی آتش بوی خون - خاک پاک مُلک ایران لاله گون
هفتم تیر است و خاطر ساز درد - از به خون غلتیدن مردان مرد
با خمینی بسته آن میثاقها - چون شقایق سینه سرخ داغها
غرقه در خون پارهپاره تن ولی - بر سر پیمان بمانده با علی
بر خمینی بوده آن عمارها - سر در آتش داده آن بر دارها
یاد یاران خمینی، پیر دِیر - یاد مردان اهورایی به خیر
یاد ساقی یاد میخانه به خیر - یاد شمع و یاد پروانه به خیر
هفت شهر عاشقی را کرده سیر - یاد آن پیر جمارانی به خیر.....
پنجم تیرماه 1394- تهران - منصور نظری