شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۸۰۷۷
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۰
روایت یکی از خاطرات جنگ و شهادت توسط سردار علیجان میرشکار از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس ،وی از زیبایی‌های ناگفته جنگ می گوید...
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛به راستی چه زیبا شناختند بسیجیان، امام را و چه زیبا شناخت امام، بسیجیان را که آرزو کرد در قیامت با بسیجیانش محشور شود.

برای روایت یکی از خاطرات جنگ و شهادت به سراغ سردار علیجان میرشکار از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس رفتیم تا این‌ بار نیز با سردار به روزهای عشق، صفا و صمیمیت برویم.

 

این فرمانده سرافراز دفاع مقدس بیان داشت: قبل از عملیات والفجر هشت بود، از وضعیت عقبه خودی اطلاعی نداشتیم و نمی‌دانستیم چقدر می‌توانند ما را پشتیبانی کنند و معلوم هم نبود دشمن در آن طرف اروند چه میزان می‌خواهد توان خود را به نمایش بگذارد.

 

وی افزود: به همین دلیل باید فرماندهان، خود را برای هرگونه حوادث و حرکات احتمالی دشمن آماده می‌کردند و در لحظات بحرانی باید از نیروهایی تحت قالب گروه ویژه‌ استفاده می‌کردند.

سردار  یادآور شد: سردار شهید حمیدرضا نوبخت فرمانده تیپ سوم لشکر ویژه 25 کربلا به من گفت که در جمع گردان صحبت کن و وضعیت سخت عملیات را برای بچه‌ها تشریح کن و از بین‌شان  15 نفر را به عنوان داوطلب عملیات انتحاری، انتخاب و سازماندهی کن.

این رزمنده گفت: گردان را به خط کردم و شرایط سخت عملیات را برای نیروها تشریح کردم. پس از خواندن آیات متعدد از جهاد و روایات مختلف ایثار و شهادت، گفتم که «از بین شماها 15 نفر به صورت داوطلبانه به عنوان نیروهای گروه ویژه و آماده شهادت می‌خواهیم».

وی ادامه داد: حرف‌هایم تمام نشده بود که کل گردان بلند شدند و اعلام آمادگی کردند، گردان‌های ما به یاد اصحاب بدر و اصحاب آقا امام زمان(عج) به تعداد 313 نفر سازماندهی شده بودند، همه 313 نفر از جای خود بلند شدند. گفتم «برادرانم! بنشینید». همه نشستند، شروع به صحبت کردم و گفتم که «برادرانم! 15 نفر بیشتر نیاز نداریم برای گروه ویژه و از بین شماها 15 نفر باید داوطلب شوید».

وی تصریح کرد: دوباره همه آن 313 نفر فدایی خمینی بلند شدند و اعلام آمادگی کردند. این کارشان سه مرتبه تکرار شد و مجبور شدم با شناخت خودم از بین بچه‌ها 15 نفری را که سابقه رزمی و روحیات معنوی بالاتری داشتند و از نظر بدنی هم آماده‌تر بودند را به اسم انتخاب کرده و سازماندهی کنم.

میرشکار اضافه کرد: بعد از انتخاب آنها جوان کم‌سن و سالی به طرفم آمد و گفت «روز قیامت جلوی حضرت فاطمه زهرا(س)، یقه تو را می‌گیرم و از تو شکایت می‌کنم»، یکه‌ خوردم و سؤال کردم «چرا برادر؟ مگر من چه کار کردم؟»، گفت که «من سه بار داوطلب شدم که به دستور فرزند فاطمه(س) امام خمینی(ره) از مظلومیت دینم دفاع کنم و فدای این راه شوم ولی شما مانع من شدید».

این مسئول یادآور شد: به یاد شب عاشورای امام حسین(ع) افتادم و کسانی که بعد از صحبت آقا امام حسین، صحرای کربلا را ترک کردند، برادر بسیجی‌ام را به آغوش کشیدم و با هم گریه کردیم.

وی در پایان متذکر شد: به راستی چه زیبا شناختند بسیجیان، امام را و چه زیبا شناخت امام بسیجیان را که آرزو کرد در قیامت با بسیجیانش محشور شود.

منبع:فارس

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار