شهریار و فریده سالها بود که همدیگر را میشناختند و با هم رفتوآمد داشتند. آنها همسایه بودند و همیشه همدیگر را میدیدند، تا اینکه در همین رفت و آمدها به یکدیگر علاقهمند شدند...
به گزارش شهدای ایران به نقل از جام جم، شهریار و فریده سالها بود که همدیگر را میشناختند و با هم رفتوآمد داشتند. آنها همسایه بودند و همیشه همدیگر را میدیدند، تا اینکه در همین رفت و آمدها به یکدیگر علاقهمند شدند و بعد از مدتی شهریار پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد و جواب بله را از فریده گرفت.
همسر اول شهریار در یک تصادف جان خود را از دست داده بود و دوبار هم ازدواج ناموفق داشته و برای چهارمین بار تصمیم به ازدواج گرفته بود. فریده هم که با تنها دخترش زندگی می کرد قبول کرد که زن شهریار شود. خیلی زود مراسم عقد برگزار شد و آنها راهی خانه مشترک شدند. اوایل، زندگی خوبی داشتند اما کم کم مشکلات شروع شد تا جایی که بعد از گذشت 10 ماه تصمیم به جدایی گرفتند.
فریده وقتی روبه روی قاضی عموزادی، رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده قرار گرفت، دلیل درخواست طلاق را این گونه بیان کرد: 10 ماه است که با شهریار ازدواج کرده ام. روزی که با او آشنا شدم می دانستم که همسر اولش در یک تصادف فوت کرده و بعد از او دو بار ازدواج ناموفق داشته است. شهریار برایم تعریف کرد که با دو همسر قبلی اش به اختلافات و مشکلات زیادی بر خورده و نتوانسته در کنار آنها زندگی کند.
او وقتی مشکلاتش با دو همسر قبلی اش را برایم تعریف کرد قبول کردم با او ازدواج کنم. موضوع را با تنها دخترم در میان گذاشتم و او هم پذیرفت که با شهریار زندگی کند. ما با هم ازدواج کردیم و من و دخترم زندگی مشترکمان را با شهریار و دو دخترش آغاز کردیم. اما درست از همان روز اول دو دختر شهریار اذیت و آزارهای خود را شروع کردند و به هر نحوی بود من و دخترم را عذاب می دادند. اوایل سعی کردم تحمل کنم ولی به خاطر دخترم دیگر نتوانستم رفتارشان را تحمل کنم. وقتی موضوع را با شهریار درمیان گذاشتم با کمال تعجب فهمیدم که این دو دختر همین بلاها را هم سر دو همسر قبلی شهریار آورده و کاری کرده اند که آنها از زندگیشان بیرون بروند. وقتی این موضوع را شنیدم خیلی ناراحت و عصبانی شدم. چون اگر از اول می دانستم هیچ وقت با این مرد زندگی نمی کردم.
در این لحظه مرد جوان به قاضی گفت: وقتی با فریده آشنا شدم به او علاقه مند شدم. با خودم گفتم شاید این بار دخترانم کوتاه بیایند و اجازه دهند من با این زن زندگی خوبی داشته باشم. آنها بعد از مرگ مادرشان با ازدواج دوباره من مخالف بودند و می خواستند هر طور شده جلوی پای من سنگ بیندازند. همیشه هم موفق بودند. من به خاطر شدت علاقه ام به دخترانم نمی توانم حرفی به آنها بزنم و مجبورم تسلیم خواسته هایشان شوم. همیشه با خودم می گویم شاید این بار بتوانم موفق شوم و آنها را متقاعد کنم، ولی فایده ای ندارد. قبول دارم که آنها همسرم و دخترش را اذیت کردند ولی چکار کنم آنها دخترهایم هستند و من نمی توانم حرفی بزنم که ناراحتشان کند. برای همین علی رغم خواسته قلبی ام مجبورم که از فریده جدا شوم.
زن جوان هم در پایان گفت: این مرد مرا فریب داده و درباره علت طلاق همسران قبلی خود به من دروغ گفته بود. من نمی توانم دروغ های او را تحمل کنم و تنها درخواستم طلاق است. او با زندگی و روحیه من و دخترم بازی کرد و دخترم به خاطر آزارهای دختران او دچار مشکل اعصاب شده است. آنها زندگی ما را سیاه کردند.
وقتی صحبت های این زوج به پایان رسید قاضی، از مرد خواست دخترهایش را به دادگاه خانواده بیاورد تا شاید بتواند آنها را متقاعد کند. مرد هم قبول کرد و رسیدگی به این پرونده به جلسه بعد و در حضور فرزندان مرد موکول شد.
با فرزندان قبل از ازدواج مجدد مشورت کنید
دکتر حسن عشایری / روان شناس: یکی از دلایل اصلی طلاق این است که زن و مرد با حداقل اطلاعات در مورد یکدیگر با هم ازدواج می کنند. آنها بدون شناخت کافی از هم، یک زندگی مشترک را آغاز می کنند و نمی دانند که ممکن است در زندگی مشترک، با هم به تفاهم نرسند و از هم جدا شوند. اینجاست که زن و مرد براحتی از هم جدا می شوند و نمی دانند که بعد از جدایی چه مشکلاتی سر راه آنها وجود دارد. معمولا زن و مرد با حداقل اطلاعات و انعطاف پذیری و تحمل با هم زیر یک سقف می روند. آنها تصور می کنند با یک نفر ازدواج می کنند ولی هیچ وقت به این فکر نمی کنند که آنها با یک قوم یا قبیله ازدواج می کنند؛ یک خانواده بزرگ که معمولا همه آنها دست به دخالت می زنند و یک زندگی را از هم می پاشند. دخالت های بیجای اطرافیان در خیلی از موارد باعث شده که زوج علی رغم میل باطنیشان تن به جدایی دهند. در صورتی که آنها می توانند این دخالت ها را نادیده بگیرند و به زندگی خودشان فکر کنند، به این که بعد از جدایی چه مشکلاتی گریبانگیرشان خواهد شد. زن و مرد باید بدانند که زندگی بعد از ازدواج، مشترک می شود و هردو از زندگی به یک اندازه سهم دارند. خواسته ها و سلیقه های هردو طرف مهم است و نباید نادیده گرفته شود. اگر هم زن و هم مرد این موضوع را بدانند و با این دید ازدواج کنند در زندگی مشترک کمتر به مشکل برمی خورند و کمتر شاهد طلاق و جدایی زوج ها خواهیم بود.
از سوی دیگر افرادی که برای دومین یا چندمین بار ازدواج می کنند و از ازدواج قبلی خود فرزند دارند، باید قبل از ازدواج فرزند یا فرزندان خود را با شرایط جدید و دلیلشان برای ازدواج مجدد آگاه کنند تا آنها بدانند، همسر جدید قرار نیست جای پدر یا مادر واقعی آنها را بگیرد. ازدواج ناگهانی باعث شوک به فرزندان می شود و آنها تصور می کنند نادیده گرفته شده اند.
همسر اول شهریار در یک تصادف جان خود را از دست داده بود و دوبار هم ازدواج ناموفق داشته و برای چهارمین بار تصمیم به ازدواج گرفته بود. فریده هم که با تنها دخترش زندگی می کرد قبول کرد که زن شهریار شود. خیلی زود مراسم عقد برگزار شد و آنها راهی خانه مشترک شدند. اوایل، زندگی خوبی داشتند اما کم کم مشکلات شروع شد تا جایی که بعد از گذشت 10 ماه تصمیم به جدایی گرفتند.
فریده وقتی روبه روی قاضی عموزادی، رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده قرار گرفت، دلیل درخواست طلاق را این گونه بیان کرد: 10 ماه است که با شهریار ازدواج کرده ام. روزی که با او آشنا شدم می دانستم که همسر اولش در یک تصادف فوت کرده و بعد از او دو بار ازدواج ناموفق داشته است. شهریار برایم تعریف کرد که با دو همسر قبلی اش به اختلافات و مشکلات زیادی بر خورده و نتوانسته در کنار آنها زندگی کند.
او وقتی مشکلاتش با دو همسر قبلی اش را برایم تعریف کرد قبول کردم با او ازدواج کنم. موضوع را با تنها دخترم در میان گذاشتم و او هم پذیرفت که با شهریار زندگی کند. ما با هم ازدواج کردیم و من و دخترم زندگی مشترکمان را با شهریار و دو دخترش آغاز کردیم. اما درست از همان روز اول دو دختر شهریار اذیت و آزارهای خود را شروع کردند و به هر نحوی بود من و دخترم را عذاب می دادند. اوایل سعی کردم تحمل کنم ولی به خاطر دخترم دیگر نتوانستم رفتارشان را تحمل کنم. وقتی موضوع را با شهریار درمیان گذاشتم با کمال تعجب فهمیدم که این دو دختر همین بلاها را هم سر دو همسر قبلی شهریار آورده و کاری کرده اند که آنها از زندگیشان بیرون بروند. وقتی این موضوع را شنیدم خیلی ناراحت و عصبانی شدم. چون اگر از اول می دانستم هیچ وقت با این مرد زندگی نمی کردم.
در این لحظه مرد جوان به قاضی گفت: وقتی با فریده آشنا شدم به او علاقه مند شدم. با خودم گفتم شاید این بار دخترانم کوتاه بیایند و اجازه دهند من با این زن زندگی خوبی داشته باشم. آنها بعد از مرگ مادرشان با ازدواج دوباره من مخالف بودند و می خواستند هر طور شده جلوی پای من سنگ بیندازند. همیشه هم موفق بودند. من به خاطر شدت علاقه ام به دخترانم نمی توانم حرفی به آنها بزنم و مجبورم تسلیم خواسته هایشان شوم. همیشه با خودم می گویم شاید این بار بتوانم موفق شوم و آنها را متقاعد کنم، ولی فایده ای ندارد. قبول دارم که آنها همسرم و دخترش را اذیت کردند ولی چکار کنم آنها دخترهایم هستند و من نمی توانم حرفی بزنم که ناراحتشان کند. برای همین علی رغم خواسته قلبی ام مجبورم که از فریده جدا شوم.
زن جوان هم در پایان گفت: این مرد مرا فریب داده و درباره علت طلاق همسران قبلی خود به من دروغ گفته بود. من نمی توانم دروغ های او را تحمل کنم و تنها درخواستم طلاق است. او با زندگی و روحیه من و دخترم بازی کرد و دخترم به خاطر آزارهای دختران او دچار مشکل اعصاب شده است. آنها زندگی ما را سیاه کردند.
وقتی صحبت های این زوج به پایان رسید قاضی، از مرد خواست دخترهایش را به دادگاه خانواده بیاورد تا شاید بتواند آنها را متقاعد کند. مرد هم قبول کرد و رسیدگی به این پرونده به جلسه بعد و در حضور فرزندان مرد موکول شد.
با فرزندان قبل از ازدواج مجدد مشورت کنید
دکتر حسن عشایری / روان شناس: یکی از دلایل اصلی طلاق این است که زن و مرد با حداقل اطلاعات در مورد یکدیگر با هم ازدواج می کنند. آنها بدون شناخت کافی از هم، یک زندگی مشترک را آغاز می کنند و نمی دانند که ممکن است در زندگی مشترک، با هم به تفاهم نرسند و از هم جدا شوند. اینجاست که زن و مرد براحتی از هم جدا می شوند و نمی دانند که بعد از جدایی چه مشکلاتی سر راه آنها وجود دارد. معمولا زن و مرد با حداقل اطلاعات و انعطاف پذیری و تحمل با هم زیر یک سقف می روند. آنها تصور می کنند با یک نفر ازدواج می کنند ولی هیچ وقت به این فکر نمی کنند که آنها با یک قوم یا قبیله ازدواج می کنند؛ یک خانواده بزرگ که معمولا همه آنها دست به دخالت می زنند و یک زندگی را از هم می پاشند. دخالت های بیجای اطرافیان در خیلی از موارد باعث شده که زوج علی رغم میل باطنیشان تن به جدایی دهند. در صورتی که آنها می توانند این دخالت ها را نادیده بگیرند و به زندگی خودشان فکر کنند، به این که بعد از جدایی چه مشکلاتی گریبانگیرشان خواهد شد. زن و مرد باید بدانند که زندگی بعد از ازدواج، مشترک می شود و هردو از زندگی به یک اندازه سهم دارند. خواسته ها و سلیقه های هردو طرف مهم است و نباید نادیده گرفته شود. اگر هم زن و هم مرد این موضوع را بدانند و با این دید ازدواج کنند در زندگی مشترک کمتر به مشکل برمی خورند و کمتر شاهد طلاق و جدایی زوج ها خواهیم بود.
از سوی دیگر افرادی که برای دومین یا چندمین بار ازدواج می کنند و از ازدواج قبلی خود فرزند دارند، باید قبل از ازدواج فرزند یا فرزندان خود را با شرایط جدید و دلیلشان برای ازدواج مجدد آگاه کنند تا آنها بدانند، همسر جدید قرار نیست جای پدر یا مادر واقعی آنها را بگیرد. ازدواج ناگهانی باعث شوک به فرزندان می شود و آنها تصور می کنند نادیده گرفته شده اند.