به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ دوم اردیبهشتماه زادروز قیصر امینپور شاعر تاثیرگذار معاصر کشورمان است. امروز بیش از تسلط و خلاقیت ادبیاش، رسالت و تعهد هنری تقدیربرانگیز، بیشتر مورد ستایش قرار میگیرد خلوص و راستی هنری است؛ موضوعی که در هنر امروز سخت به چنگ میآید.
قیصر شاعر بیادعایی، بی تکلفی و بیآلایشیها بود که در هنرش جلوهفروشی و سخنوری یافت نمیشود. به عنوان شهروندی ساده که داغ آن روزهای جنگ را، او نیز بر پیشانی داشت، ترجمان درد مردم جنگ زده جنوب بود.
شاعر دزفولی، به دنبال مرهمی برای درد مردمی بود که در طول هشت سال دفاع مقدس در تیررس موشک باران رژیم بعث قرار داشتند. مردمی که هر صبح را با دلهره از دست دادن عزیزانی از خود یا همسایگان و همکیشان خود آغاز میکردند.
قیصر در این مسیر به زبان و سبکی مستقل رسیده بود، تجربه بیواسطهاش از جنگ تحمیلی او را از دیگر شعرای دفاع مقدس متمایز می کرد. قیصر هر چند که شاعر دفاع مقدس نام گرفت اما هماره یک آرزو را در سر میپروراند «به امید پیروزی واقعی/نه در جنگ/ که بر جنگ!»
سالروز میلادش بزرگ باد؛ قیصر شعر فارسی!
«شعری برای جنگ»
میخواستم شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمیشود
دیگر قلم زبان دلم نیست،
گفتم:
باید زمین گذاشت قلمها را
دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست
باید سلاح تیزتری برداشت
باید برای جنگ
از لوله تفنگ بخوانم
با واژه فشنگ
میخواستم شعری برای جنگ بگویم
شعری برای شهر خودم -دزفول-
دیدم که لفظ ناخوش موشک را
باید به کار برد
اما موشک
زیبایی کلام مرا میکاست
گفتم که بیت ناقص شعرم
از خانههای شهر که بهتر نیست
بگذار شعر من هم
چون خانه های خاکی مردم
خرد و خراب باشد و خونآلود
باید که شعر خاکی و خونین گفت
باید که شعر خشم بگویم
شعر فصیح فریاد
- هر چند ناتمام-
گفتم:
در شهر ما
دیوارها دوباره پر از عکس لالههاست
اینجا وضعیت خطر گذرا نیست
آژیر قرمز است که مینالد
تنها میان ساکت شبها
بر خواب ناتمام جسدها
خفاشهای وحشی دشمن
حتی ز نور روزنه بیزارند
باید تمام پنجرهها را
با پردههای کور بپوشانیم
اینجا
دیوار هم
دیگر پناه پشت کسی نیست
کاین گور دیگری است که استاده است
در انتظار شب
دیگر ستارگان را
حتی
هیچ اعتماد نیست
شاید ستارهها
شبگردهای دشمن ما باشند
اینجا حتی
از انفجار ماه تعجب نمیکنند
اینجا
تنها ستارگان
از برجهای فاصله میبینند
که شب چقدر موقع منفوری است
اما اگر ستاره زبان میداشت
چه شعرها که از بد شب میگفت
گویاتر از زبان من گنگ
آری
شب موقع بدی است
هر شب تمام ما
با چشمهای زل زده میبینیم
عفریت مرگ را
کابوس آشنای شب کودکان شهر
هر شب لباس واقعه میپوشد
اینجا:
هر شام خامشانه به خود گفتیم
شاید
این شام، شام آخر ما باشد
اینجا
هر شام خامشانه به خود گفتیم
امشب
در خانه های خاکی خوابآلود
جیغ کدام مادر بیدار است
که در گلو نیامده میخشکد؟
اینجا
گاهی سر بریدهی مردی را
تنها
باید ز بام دور بیاریم
تا در میان گور بخوابانیم
یا سنگ و خاک و آهن خونین را
وقتی به چنگ و ناخن خود میکنیم
در زیر خاک گل شده میبینیم:
زن روی چرخ کوچک خیاطی
خاموش مانده است
اینجا سپور هر صبح
خاکستر عزیز کسی را
همراه میبرد
اینجا برای ماندن
حتی هوا کم است
اینجا خبر همیشه فراوان است
اخبار بارهای گل و سنگ
بر قلبهای کوچک
در گورهای تنگ
اما
من از درون سینه خبر دارم
از خانههای خونین
از قصهی عروسک خونآلود
از انفجار مغز سری کوچک
بر بالشی که مملو رویاها ست
رویای کودکانهی شیرین
از آن شب سیاه
آن شب که در غبار
مردی به روی جوی خیابان خم بود
با چشمهای سرخ و هراسان
دنبال دست دیگر خود میگشت
باور کنید
من با دو چشم مات خودم دیدم
که کودکی ز ترس خطر تند میدوید
اما سری نداشت
لختی دگر به روی زمین غلتید
و ساعتی دگر
مردی خمیده پشت و شتابان
سر را به ترکبند دوچرخه
سوی مزار کودک خود میبرد
چیزی درون سینهی او کم بود ...
اما
این شانههای گرد گرفته
چه ساده و صبور
وقت وقوع فاجعه میلرزند
اینان
هر چند
بشکسته زانوان و کمرهاشان
استادهاند فاتح و نستوده
بیهیچ خان و مان
در گوششان کلام امام است
- فتوای استقامت و ایثار-
بر دوششان درفش قیام است
باری
این حرفها، داغ دلم را
دیوار هم توان شنیدن نداشته است
آیا تو را توان شنیدن هست؟
دیوار
دیوار سرد و سنگی سیار
آیا رواست مرده بمانی
در بند آنکه زنده بمانی؟
نه
باید گلوی مادر خود را
از بانگ رود رود بسوزانیم
تا بانگ رود رود نخشکیده است
باید سلاح تیزتری برداشت
دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست
«قیصر امین پور»